صفحه محصول - تحقیق شرطی سازی ارزشی و بررسی رویکردهای نظری آن

تحقیق شرطی سازی ارزشی و بررسی رویکردهای نظری آن (docx) 55 صفحه


دسته بندی : تحقیق

نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحات: 55 صفحه

قسمتی از متن Word (.docx) :

دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی به کوشش شادی شایان استاد راهنما دکتر سید محمدرضا تقوی 155956018986500 174625032194500 129921017272000 سپاسگزاری سپاس و ستایش بر خدای جل و جلاله که آثار قدرت او بر چهره روز روشن تابان است و انوار حکمت او در دل شب تار، درخشان. آفریدگاری که خویشتن را به ما شناساند و درهای علم را بر ما گشود؛ عمر و مرحمتی عطا فرمود تا بدان بنده ضعیف خویش را در طریق علم و معرفت بیازماید. هم اکنون که با لطف ایزد منان نگارش این رساله به پایان انجامیده است بر خود واجب می‌دانم از همراهی دکتر محمدرضا تقوی که با نکته‌سنجی و ریزبینی ایشان راهنمایی اینجانب را بر عهده داشتند کمال تشکر را بجا آورم. همچنین از تشویق‌های انرژی بخش دکتر محمدعلی گودرزی در این مسیر پرفراز و نشیب به عنوان استاد مشاور نیز سپاسگزارم. از پدرم که لطف و حمایت عاطفی‌شان بر من در مسیر این پژوهش، حجت شد؛ از مادرم که مشوق نیرومندی در امر تسریع اتمام کار بود صمیمانه قدردانی می‌کنم. در پایان از تمامی دوستانی که با همکاری خویش به فرایند اجرای پژوهش کمک کردند، نیز تشکر می‌کنم. 1756410295783000 فهرست مطالب 1-5- تعریف مفهومی اصطلاحات و متغیرها 10 1-5-7-شرطی سازی ارزشی12 2-1-5- شرطی سازی ارزشی 53 2-1-5-1- شرطی‌سازی ارزشی و شرطی‌سازی پاولفی 55 2-1-5-2- شباهت‌های شرطی‌سازی ارزشی (EC) و شرطی‌سازی پاولفی (PC) 56 2-1-5-3- تفاوت‌های شرطی‌سازی ارزشی و شرطی‌سازی پاولفی 58 2-1-5-5- رویکردهای نظری شرطی سازی ارزشی 60 2-1-5-5-1- دیدگاه انتسابی 60 2-1-5-5-2- دیدگاه کل‌گرایانه 61 2-1-5-5-3- دیدگاه اسناد نادرست ضمنی 61 2-1-5-5-4- دیدگاه طبقه‌بندی مفهومی 62 2-1-5-5-6- دیدگاه گزاره‌ای 63 2-1-5-6- کاربردهای شرطی سازی ارزشی 64 2-2- پیشینه عملی 65 2-3- سوالات پژوهش 78 فهرست منابع و مآخذ منابع فارسی 116 منابع انگلیسی 120 1-5- تعریف مفهومی اصطلاحات و متغیرها 1-5-7- شرطی‌سازی ارزشی شرطی سازی ارزشی (EC) شکلی از شرطی سازی پاولفی بوده که در آن تغییری در پاسخ به CS ایجاد شده که نشئت گرفته از جفت‌سازی CS با US است. در واقع به انتقال ارزشی که از طریق تداعی اتفاق می‌افتد شرطی‌سازی ارزشی می‌گویند. 1-5-8- برنامه شرطی سازی ارزشی زیر آستانه‌ای برنامه شرطی سازی ارزشی (EC) همراه شدن محرک شرطی و غیر شرطی و انتقال بار ارزشی این تداعی، به محرک شرطی است در صورتی‌که نحوه ارائه محرک‌ها به طور زیر آستانه‌ای باشد از آن به عنوان برنامه شرطی سازی ارزشی زیر آستانه‌ای یاد می‌شود (دیجکسترهویس، 2004). منظور از زیرآستانه‌ای بودن ارائه محرک در بازه زمانی بسیار بسیار کوتاه است که به ادراک آستانه‌ای آزمودنی نرسیده و فرد نتواند بین محرک شرطی و غیرشرطی ارتباطی برقرار کند. 2-1-5- شرطی سازی ارزشی یکی از تاثیرگذارترین ایده‌ها در روان‌شناسی این است که رفتار انسان، به مقدار زیادی با دوست داشتن‌ها و دوست نداشتن‌ها هدایت می‌شود. در طول سه دهه گذشته، روان‌شناسی اجتماعی به میزان زیادی به نقش سازوکارهای شرطی سازی به عنوان منبعی از دوست داشتن و نداشتن افراد گرایش نشان داده است (والتر، ویل و داسینگ، 2011). اغلب محرک اول به عنوان محرک شرطی (CS) و محرک دوم به عنوان محرک غیرشرطی (US) نامیده می‌شود. روش شرطی سازی ارزشی (EC) شکلی از شرطی سازی پاولفی بوده که در آن تغییری در پاسخ به CS ایجاد شده که نشات گرفته از جفت‌سازی CS با US است. در حالی‌که شرطی سازی پاولفی می‌تواند اشاره به تغییر در هر نوع پاسخی داشته باشد. EC تنها به تغییر در پاسخ ارزشی به CS مربوط می‌شود (دی هائر، 2007). پژوهش‌های EC جدید با کار لوی و مارتین که برنامه تصویر– تصویر را معرفی کردند، آغاز شد. در ابتدا آزمودنی‌ها مجموعه‌هایی از تصاویر را به گروه‌های دوست داشتنی، دوست نداشتنی و خنثی طبقه بندی کرده و در مرحله بعدی، کارت‌های خنثی ابتدایی CS با کارت‌های مثبت، منفی و خنثی دیگر با هم ارائه می‌شوند. ارزیابی‌های"دوست داشتن" بعدی نشان داد که بار هیجانی CSها که با US دوست داشتنی یا دوست نداشتنی جفت شده بود، در جهت بار هیجانی US تغییر کرده بود. بعد از این پژوهش‌های ابتدایی EC در حوزه‌های بسیار گوناگونی آزمون شد که شامل روان‌شناسی یادگیری، روان‌شناسی اجتماعی، روان‌شناسی مصرف کالا، پژوهش‌های هیجانی، علم عصب شناسی، علم تغذیه است. اصول شرطی سازی ارزشی عبارت‌اند از: الف) شرطی سازی ارزشی به طور خاص اشاره به تغییراتی در علاقه به یک محرک داشته که از جفت‌سازی آن محرک با دیگر محرک‌های مثبت و منفی ناشی می‌شود (دی هائر، توماس و بائینز، 2001). یک برنامه شرطی سازی ارزشی معمول شامل جفت‌سازی محرک‌های خنثی با محرک‌های دوست داشتنی یا دوست نداشتنی است. در پی این جفت‌سازی، آزمودنی‌ها محرک خنثی را در جهت بار هیجانی محرک دارای بار هیجانی ارزش‌گذاری می‌کنند (بکاس،2005، به نقل از پناهنده، 1391). ب) شرطی سازی ارزشی بر آگاهی از رابطه تکیه ندارد. برخلاف شرطی سازی پاولفی که به طور کلی تنها زمانی اتفاق می‌افتد که آزمودنی‌ها از وابستگی بین CS و US آگاهی دارند، به نظر نمی‌رسد که شرطی سازی ارزشی تکیه بر آگاهی از رابطه داشته باشد. مروری بر پژوهش‌های دی هائر، هندریکس و بائینز (1997) نشان می‌دهد که شرطی سازی ارزشی مستقل از آگاهی از رابطه است. ج) شرطی سازی ارزشی به میزان زیادی مقاوم به خاموشی است (دی هائر، توماس و بائینز، 2001). همچنین مطالعات گوناگون در فاصله‌های مختلف زمانی مرحله پیگیری از انجام مداخله گزارش کرده‌اند که اثرات EC هنوز به قوت خود باقی بود (بائینز، کرومبز، ون دن برق و الن، 1989). د) شرطی سازی ارزشی حساس به روش‌های شرطی سازی تقابلی است (دی هائر، توماس و بائینز، 2001). شرطی‌سازی تقابلی برای حذف پاسخی که قبلاً از طریق جفت‌سازی CS با US ایجاد شده، استفاده شده است. بائینز، الن، ون دن برق و کرومبز (1989) توضیح داده‌اند که شرطی سازی تقابلی می‌تواند در برنامه‌های شرطی سازی ارزشی تاثیرگذار باشد. علاوه بر این، شواهدی وجود داشته که روش شرطی سازی تقابلی سبب کسب بار هیجانی مخالف در تصویر خنثی می‌شود (به عنوان مثال از دوست داشتنی به دوست نداشتنی و بالعکس) (بکاس، 2005؛ به نقل از پناهنده، 1391). این یافته‌ها بیان کنندهٔ حساسیت یادگیری ارزشی انسان به اطلاعات کنونی در محیط است، به خصوص اگر اطلاعات جدید متضاد اطلاعات قبلاً یادگرفته شده باشد (بائینز و همکاران، 1989). یادآوری این نکته لازم است که این تغییر در ترجیح هیجانی حتی در آزمودنی‌هایی که هیچ نوع رابطه‌ای گزارش نکرده بودند نیز دیده شد. همچنین، این نتایج نشان داده‌اند که شرطی سازی تقابلی می‌تواند روش مفیدی برای تغییر پاسخ‌های ناسازگارانه و مشکل‌ساز در محرک‌های مشخصی باشد (بکاس، 2005؛ به نقل از پناهنده، 1391). در نهایت دی هائر و همکارانش (2001) بیان می‌کنند که از نظر مفهومی شرطی سازی ارزشی در مقایسه با شرطی سازی پاولفی با یادگیری انتظاری، می‌تواند نوعی از یادگیری ارجاعی در نظر گرفته شود. در شرطی سازی پاولفی، حضور و ارائه CS ((به عنوان مثال، صدای زنگ) منجر به انتظاری واضح شده کهUS (به عنوان مثال، غذا) در آینده نزدیک واقعاً اتفاق خواهد افتاد. نیروی رابطه بین US و CS به میزانی وابسته بوده که CS پیش‌بینی‌کنندهٔ قابل اعتمادی از US باشد. اگر US روی ندهد، احتمالاً خاموشی اتصال CS- CR اتفاق می‌افتد. در مقابل در شرطی سازی ارزشی حضور CS منجر به فعال‌سازی آگاهانه و ناآگاهانه US بدون درگیری در هیچ نوع توقع و انتظاری از روی دادن US می‌شود؛ حتی اگر US اتفاق نیفتد CS منجر به CR خواهد شد. 2-1-5-1- شرطی‌سازی ارزشی و شرطی‌سازی پاولفی درحالی‌که برخی پژوهشگران بحث کرده‌اند که اساساً شرطی‌سازی ارزشی (EC) از دیگر شکل‌های شرطی‌سازی پاولفی (PC) متفاوت است (بائینز و دی هائر، 1994)، دیگران تردیدهایی درباره این ادعا ابراز کرده‌اند (لیپ و پورکیس، 2005). بحث بر سر یگانگی EC اساساً متمرکز بر تاثیر آگاهی از رابطه و روش‌های خاموشی است. چندین مطالعه، EC راحتی زمانی‌که آزمودنی‌ها از رابطه CS-US آگاهی نداشته‌اند، گزارش کرده‌اند (بائینز، الن و ون‌دن‌برق، 1990). چنین یافته‌هایی قابل ملاحظه است، زیرا دیگر اشکال شرطی‌سازی پاولفی وابسته به آگاهی از CS-US هستند (لووی‌باند و شانکس، 2002) با این حال دیگر مطالعات نشان داده‌اند که EC بعد از آن‌که آزمودنی‌ها از رابطه بین US-CS آگاه شدند اتفاق می‌افتد (استال، آنکلباخ و کرنیل، 2009). با در نظر گرفتن تاثیر روش‌های خاموشی، چندین مطالعه دریافته‌اند که اهمیت EC با ارائه‌های CS جفت نشده که بعد از جفت‌های CS-US اتفاق افتاده‌اند بی تاثیر است (دیاز، روئیز و بائینز، 2005) با این حال، دیگر پژوهشگران گزارش کرده‌اند که ارائه‌های CS جفت نشده کاهش معنی‌داری بر اثرات EC دارد (لیپ، اوتون، لولیور، 2003) به علاوه عدم قطعیت در مورد تاثیر معنی‌دار رابطه بین CS و US در طی اکتساب باقی‌مانده که یعنی درباره تاثیر ارائه‌های CS و US جفت نشده که با جفت‌سازی US-CS مرحله یادگیری درهم آمیخته شده است. به طور خلاصه هنوز نامشخص است که آیا متغیرهایی وجود دارد که تاثیر متفاوتی بر EC در مقایسه با دیگر شکل‌های شرطی‌سازی ارزشی داشته باشد یا خیر. 2-1-5-2- شباهت‌های شرطی‌سازی ارزشی (EC) و شرطی‌سازی پاولفی (PC) در شرطی‌سازی پاولفی، نیروی تداعی بین CS و US با افزایش تعداد کوشش‌ها کم کم افزایش می‌یابد. برخی از مطالعات EC چنین تغییر تدریجی معناداری در ارزش اثر CS با افزایش تعداد کوشش‌ها پیدا کرده است (بائینز و همکاران، 1992) اما دی هائر و همکارانش (2001) بیان می‌کنند که چنین اکتساب تدریجی اثر، در مورد شرطی‌سازی ارزشی کاملاً صادق نیست. این موضوع را می‌توان با بحث در مورد شکل‌گیری تداعی ارزشی که سریع اتفاق افتاده، توضیح داد. در واقع، انتقال معنی‌دار اثر می‌تواند بعد از فقط یک جفت‌سازی از CS و US نیز نشان داده شود (استوارت و همکاران، 1987). همچنین چندین ویژگی عملکردی از EC همسو با PC است. یکی از این ویژگی‌ها مرتبط با آن است که EC حساس به روش شرطی‌سازی تقابلی است. در توضیح شرطی‌سازی تقابلی از ارزش موثر بدست آمده، بائینز و همکاران (1989) یک مطالعهٔ EC تصویر-تصویر انجام دادند. پس از نمره‌گذاری پایه از تصاویر، CS های خنثی با US های مثبت و منفی جفت شدند. بعد از مرحلهٔ اکتساب که CS ها به عنوان مثبت‌تر (زمانی‌که با یک تصویر دوست‌داشتنی جفت شدند) یا منفی‌تر (زمانی‌که با یک US منفی جفت شدند) نمره‌گذاری شد، نشانهٔ EC آشکار شد. پس از آن، برخی از CS ها را اکنون با یک US با ارزش هیجانی مخالف نسبت به مرحلهٔ قبل جفت شدند. پس از این مرحله از آزمایش، آزمودنی‌ها، تمام CS ها را دوباره نمره‌گذاری کردند. نمره‌گذاری CS ها که با US دارای ارزش هیجانی مخالف جفت شده بود به سطح پایه بازگشت در حالی‌که ارزیابی دیگر CS ها در مقایسه با نمره‌گذاری‌های مرحله اول تغییر نکرد. به نظر می‌رسد که شرطی‌سازی ارزشی نیز مانند شرطی‌سازی پاولفی، به اثرات قبل از مواجههٔ محرک حساس است. به عنوان نمونه، استوارت و همکاران (1987) توضیح دادند که مواجهه قبلی US-CS را ضعیف می‌کند. اخیراً دی هائر، بائینز، ون استین وگن و الن (2000) نیز نشانه‌هایی پیدا کرده‌اند که مواجهه قبلی با CS ممکن است انتقال هیجان به این CS در EC بعدی را تضعیف کند. مشابه این، EC نیز به مواجهه قبلی US حساس است (هافمن، دی هائر، پروگینی، بائینز و کرومبز، 2010). همرل، بلوچ و سیلورتون (1997) دریافتند که مواجهه قبلی مکرر US در یک مطالعه تصویر- تصویر، EC را تضعیف کرده که همسو با یافته‌هایی است که مواجهه قبلی US منجر به کاهش پاسخ شرطی در PC می‌شود. اثر دیگر که همخوان با یافته‌هایی در PC است، حساسیت به ارزیابی دوباره US درEC می‌باشد. پژوهش تصویر-تصویری با استفاده از تصاویر صورت‌های انسان انجام شد. بعد از مرحلهٔ ابتدایی، US ها با همراهی تصویر دوست‌داشتنی با صفات منفی و تصویر دوست‌نداشتنی با صفات مثبت دوباره ارزیابی شدند. نمرات CS تغییری در جهت شبیه به تغییر در ارزش هیجانی US به علت ارزیابی دوباره نشان داد که این اثر در پیگیری یک ماهه نیز هنوز وجود داشت (بائینز، الن، کرومبز و ون دن برق، 1992). 2-1-5-3- تفاوت‌های شرطی‌سازی ارزشی و شرطی‌سازی پاولفی با وجود اینکه شرطی‌سازی ارزشی به نظر بسیار شبیه به شرطی‌سازی پاولفی است، تفاوت‌های مهم و قابل ملاحظه‌ای بین آن‌دو وجود دارد. به عنوان مثال مجاورت بین CS و US در توضیح شرطی‌سازی پاولفی مهم است که به‌طور قطع در مورد شرطی‌سازی پاولفی نیز حقیقت دارد؛ اما بر خلاف PC که بیش‌ترین یادگیری زمانی روی داده که CS قبل از US بیاید (یعنی روش شرطی‌سازی تاخیری، EC به خصوص زمانی بهترین کارایی را دارد که CS و US دارای بار هیجانی ترکیبی ارائه شوند (یعنی روش شرطی‌سازی همزمان) (روزین، رزنسیوسکی، بایرنز، 1998). علاوه بر این مخالف یافته‌های کلی شرطی‌سازی پاولفی، شرطی‌سازی ارزشی با استفاده از روش شرطی‌سازی رو به عقب که US قبل از ارائه CSآمده نیز عمل کرده است (استوارت، شیمپ و انگل، 1987) که لازم به یادآوری است این اثر همیشه به‌دست نمی‌آید. یک اختلاف قابل ملاحظه با PC این یافته بوده که رابطه، نقش مهمی در انتقال اثر بازی نمی‌کند. بائینز و همکارانش (1993) میزان رابطه بین CS و US را در یک مطالعه تصویر- تصویر دستکاری کردند. انتقال اثر نشان‌دهنده شرطی‌سازی ارزشی، بین یک گروه که در آن CS همیشه با US جفت شده و گروه دیگری که CS در نیمی از کوشش‌ها با US جفت شده و گروهی که در آن CS تنها در یک سوم از کوشش‌ها با US ها جفت شده بود، تفاوت نداشت. فرد نیازی به آگاهی از رابطه بین CS و US ندارد. با وجود اینکه هنوز بحث قابل ملاحظه‌ای درباره طبیعت ضمنی شرطی‌سازی ارزشی وجود دارد؛ نتیجه کلی اینست که در شرطی‌سازی ارزشی نیازی به آگاهی داشتن از رابطه بین CS و US نیست در حالی‌که این یک اصل در شرطی‌سازی پاولفی تلقی می‌شود (دی هائر و همکاران، 2001). تفاوت مهم دیگر با شرطی‌سازی پاولفی در میزان مقاومت به خاموشی است. شرطی‌سازی ارزشی بسیار مقاوم به خاموشی است در حالی‌که شرطی‌سازی پاولفی، در پاسخ یادگیری شده با ارائه CS بدون US خاموش می‌شود (همچون مواجهه بدون تقویت پس از اکتساب) در شرطی‌سازی ارزشی بر بار هیجانی بدست آمده از CS تاثیر نمی‌گذارد (بائینز، کرومبز، هندریک و الن، 1995؛ دی هائر، بائینز، ون استین وگن و الن، 2000). این ضرورتاً بدین معنا نیست که شرطی‌سازی ارزشی از شرطی‌سازی پاولفی متفاوت است. پاسخ‌های پاولفی به شیوه دیگری خاموش نمی‌شوند. با ارائه CS پاولفی خارج از فرایند خاموشی (بدون وجود فرایند خاموشی) پاسخ‌های شرطی شده عموماً بهبود می‌یابند. این احتمال وجود دارد که اثر چنین تکراری، عامل مقاومت شرطی‌سازی ارزشی در برابر خاموشی است (باتن، 1993) درحالی‌که خاموشی پاسخ شرطی شده پاولفی در طول فرایند خاموشی اندازه‌گیری شده، خاموشی شرطی‌سازی ارزشی معمولاً بعد از اتمام فرایند خاموشی مورد بررسی قرار می‌گیرد. این احتمال وجود دارد که اندازه‌گیری ارزش هیجانی CS بعد از خاموشی، به عنوان موقعیت یا بافت جدیدی در نظر گرفته شده که به تکرار شرطی‌سازی ارزشی کمک می‌کند (لیپ و همکاران، 2003). در واقع لیپ و همکارانش (2003) خاموشی شرطی‌سازی ارزشی را زمانی‌که ارزش هیجانی CS در طی عمل خاموشی اندازه‌گیری می‌شد نشان دادند. با وجود اینکه خاموشی شرطی‌سازی ارزشی نسبت به خاموشی پاولفی ناقص‌تر و کندتر است، می‌توان گفت که شرطی‌سازی ارزشی به صورت استثنائی و نه کاملاً، مقاوم به خاموشی است. مشابه مقاومت به خاموشی، EC همچنان مقاوم به نوسان است. در یادگیری تمایزی پاولفی، پاسخ به CS زمانی‌که CS تقویت شده می‌تواند تحت کنترل نوسانی یا تقدم (تمایز مثبت ویژگی) حضور ویژگی محرک قرار گیرد. مشابه این، پاسخ به CS زمانی‌که تقویت شده می‌تواند تحت کنترل نوسانی غیاب ویژگی محرک قرار گیرد (تمایز منفی ویژگی). گفته شده است که ویژگی محرک موقعیتی برای تقویت CS (در مداخله تمایز مثبت ویژگی) یا تقویت نشدن آن (در مورد مداخله تمایز منفی ویژگی) فراهم می‌کند (رزکورلا،1985) در پژوهشی تکراری بائینز و همکارانش (1998) چنین زمینه موقعیتی در شرطی‌سازی ارزشی را رد کرده‌اند. در نتیجه می‌توان گفت که در مطالعات بسیاری شرطی‌سازی ارزشی شبیه به شرطی‌سازی پاولفی است. با این حال در نظر گرفتن ویژگی‌های خاص شرطی‌سازی ارزشی به خصوص مقاومتش در برابر خاموشی و عدم اهمیت آگاهی از رابطه، شرطی‌سازی ارزشی معمولاً به عنوان شکلی از یادگیری محرک-محرک تداعی‌گرایانه در نظر گرفته شده است که از نظر کیفی متفاوت از شرطی‌سازی پاولفی است (دیوی، 1994). 2-1-5-5- رویکردهای نظری شرطی سازی ارزشی پیشرفت کمی در مورد ماهیت فرایندهای ذهنی مسئول EC انجام شده است. چندین دیدگاه نظری برای EC بیان شده است که به طور خلاصه پنج طرح اصلی EC در ادامه می‌آید (هافمن و همکاران، 2010). 2-1-5-5-1- دیدگاه انتسابی بائینز و همکاران (1993) فرض کرده‌اند که دو نوع شرطی سازی پاولفی وجود دارد که هر دو بر پایهٔ سازوکارهای ساده‌ای از شکل‌گیری تداعی هستند. اولین نوع یادگیری تداعی‌گرایانه روابط پیش‌بین را در نظر گرفته که توسط آن، CS نشانه‌ای برای ارائه قریب الوقوع US می‌شود (بائینز، الن، کرومبز، ون دن برق، 1992). فرض شده است که این نوع نشانه یا یادگیری انتظاری با رابطه بین CS-US تعیین شده و زمینه بیشتر موارد شرطی سازی پاولفی است. نوع دوم یادگیری تداعی‌گرایانه روابط صرفاً ارجاعی را در نظر می‌گیرد. در یادگیری ارجاعی، CS محرکی شده که به سادگی بازنمایی‌های ذهنی US را بدون ایجاد انتظار و توقعی برای روی دادن US فعال می‌کند. برای نمونه نام بردن از غذایی که فرد دوست دارد، باعث گرسنگی فرد می‌شود بدون آنکه ضرورتاً انتظاری برای خوردن آن غذا وجود داشته باشد. فرض شده است که یادگیری انتسابی با همزمانی صرف محرک‌ها و نه در رابطه، اتفاق افتاده که این نوع یادگیری فرض زیربنایی EC را تشکیل می‌دهد (بائینز و همکاران، 1992). به این دلیل که یادگیری انتسابی با همزمانی محرک‌ها (در مقایسه با رابطه بین رویدادها) به پیش رفته دیدگاه انتسابی پیش‌بینی کننده مقاومت EC به خاموشی است. در نهایت به این دلیل که فرض شده است یادگیری انتسابی بخشی از سازوکارهای شکل‌گیری تداعی‌های خودکار ابتدایی بوده، این دیدگاه بیان می‌کند که آگاهی آشکار از رابطه‌های CS-US برای روی داد EC ضروری نیست (هافمن و همکاران، 2010). 2-1-5-5-2- دیدگاه کل‌گرایانه بر اساس دیدگاه کل‌گرایانه (لوی و مارتین،1975) همزمانی CS و US به طور خودکار منجر به شکل‌گیری بازنمایی کلی شده که عناصر محرک هر دو CS و US و همچنین بار هیجانی US را رمزگردانی می‌کند. با یک بار شکل‌گیری بازنمایی کلی، CS این بازنمایی و بنابراین ارزیابی که مرتبط با US شده را فعال می‌کند. با وجود اینکه مارتین و لوی (1994) از اصطلاح تداعی‌گرایانه استفاده نکرده‌اند، الگو می‌تواند شبه تداعی‌گرایانه در نظر گرفته شود. به دلیل اینکه فرض شده است، CS شبیه فرایندهای الگوی تکامل در شبکه‌های تداعی، می‌توان فعال‌سازی ساختار اطلاعات بزرگ‌تر که یک جز یا مولفه شده را به طور خودکار دارد. الگوی کلی، پیش‌بینی کرده است که تغییرات شرطی شده در علایق بیشتر وابسته به همزمان روی دادن CS-US است. ارائه CS به تنهایی نباید ارائه کلی و بنابراین تغییر شرطی شده در علایق را نیز تغییر دهد؛ بنابراین، فرض شده است که EC به خاموشی مقاوم است. درست مانند دیدگاه انتسابی دیدگاه کل‌گرایانه نیز بیان کرده است که EC وابسته به آگاهی از رابطه CS-US نیست (هافمن و همکاران، 2010). 2-1-5-5-3- دیدگاه اسناد نادرست ضمنی اخیراً جونز، اولسون و فازیو (2009)، نظریه اسناد نادرست ضمنی را پیشنهاد کرده‌اند که نقاط مشترک بسیاری با دیدگاه کل‌گرایانه مارتین و لوی دارد. بر اساس نظر جونز و همکارانش (2009) واکنش ارزیابانه که توسط US و مرتبط با CS بوده موجب یادگیری شده است. نتیجه بازنمایی تداعی‌گرایانه می‌تواند به عنوان معادل یک بازنمایی کلی دیده شده که شامل ویژگی‌های محرک CS و تنها مولفهٔ پاسخ ارزیابانه US است؛ مانند مارتین و لوی، جونز و همکارانش فرض کرده‌اند که EC می‌تواند در غیاب آگاهی از رابطه CS-US اتفاق افتد. با این حال جونز و همکارانش بیان کرده‌اند که EC وابسته به فرایند اسناد نادرست ضمنی است؛ زیرا واکنش‌های هیجانی به محرک‌های تجارب پدیدارشناسی گول زننده بوده و ممکن است اغلب منبع واقعی چنین تجاربی روشن نباشد (راسل، 2003). احتمالاً پاسخ‌های ارزیابانه به US به صورت غیرمستقیم و در طی شرطی سازی به CS نسبت داده می‌شوند. فرض شده است که چنین اسناد نادرست ضمنی از تجارب هیجانی در مراحل ابتدایی پردازش ادراکی شناختی اتفاق افتاده و بنابراین وابسته به ارزیابی آشکار و آگاهانه از CS یا US نیست. با این حال، هر متغیری که بر احتمال اسناد نادرست بار هیجانی US به CS تاثیر گذاشته بر EC نیز تاثیرگذار است. هر چند جونز و همکارانش، تاثیر تعدادی از این گونه محرک‌ها مانند مجاورت فضایی را مشاهده کرده‌اند (یعنی احساسات، به احتمال بیشتری به CS ها که از نظر فضایی به US نزدیک بوده نسبت داده می‌شوند). همچنین دیدگاه اسناد نادرست پیش‌بینی می‌کند که افزایش میزان همپوشی بین US و CS به احتمال بیشتری اسناد نادرست را ایجاد می‌کند (جونز و همکاران، 2009)؛ بنابراین اثرات EC برای محرک‌هایی که هماهنگ در شباهت ادراکی بوده و برای محرک‌هایی شبیه‌تر بیشتر است. علاوه بر این احتمالاً US های دارای بار هیجانی متوسط، منجر به اثرات قویتر EC نسبت به US های دارای بارهیجانی قوی می‌شوند. این به دلیل آن بوده که احتمال خطا در شناسایی منبع احساسات ایجاد شده با US های دارای بار هیجانی قوی کمتر است. در نهایت ممکن است اسناد نادرست ضمنی در موارد آگاهی رابطه پایین، بهترین عملکرد را داشته باشد، زیرا چنین آگاهی می‌توانست US و جوانب ارزیابانه‌اش را برجسته کرده و احتمال اسناد نادرست به CS را کم کند؛ بنابراین در حالی‌که دیدگاه‌های ارجاعی و کل‌نگرانه پیش‌بینی کرده‌اند، EC مستقل از آگاهی رابطه است، گزارش اسناد نادرست ضمنی نوعی رابطه منفی بین این دو را پیش‌بینی کرده است. 2-1-5-5-4- دیدگاه طبقه‌بندی مفهومی بر اساس نظر دیوی (1994)، EC ممکن است نتیجهٔ شکل‌گیری تداعی‌ها نبوده بلکه نتیجه یادگیری مفهومی باشد. به خصوص ممکن است تغییری در علاقه به CS اتفاق افتد زیرا جفت‌سازی CS و US آن ویژگی‌های CS را که مشترک به US بوده برجسته می‌کند. در نتیجه، CS به احتمال بیشتری به عنوان محرک دوست داشتنی (یا دوست نداشتنی) طبقه بندی می‌شود. به عنوان مثال، یک صورت خنثی را تصور کنیدکه ویژگی‌های چشمان قهوه‌ای، صورت کشیده، لب‌های پر و موهای بلند دارد. حال تصور کنید که این صورت خنثی به طور مکرر با یک US دوست داشتنی ارائه شده که ویژگی‌هایی چون چشمان آبی، صورت گرد، لب‌های پر و موهای بلند دارد. بر اساس دیدگاه جفت‌سازی CS-US برجستگی ویژگی‌های مشترک CS با US (یعنی لب‌های پر و موهای بلند) را افزایش خواهد داد. به این علت، ممکن است جفت‌سازی، ارزیابی از صورت را به میزانی تغییر داده که به عنوان محرکی دوست داشتنی طبقه‌بندی شود. الگوی دیوی (1994) پیش‌بینی کرده است که EC اساساً وابسته به وقوع همزمان تعداد معینی از CS و US ها (به جای وقوع تصادفی آن‌ها) است که در نتیجه برخی از ویژگی‌های برجسته CS تغییر می‌یابند. با افزایش اهمیت ویژگی‌های معینی از CS، تغییرات حاصل شده در اهمیت (و بنابراین علاقه به این جنبه‌ها) حتی زمان ارائه CS یا US در زمان دیگری نیز ادامه دارند؛ بنابراین، EC مقاوم به خاموشی بوده و در نهایت تاثیرات آن باید محدود به مواردی شود که در آن CS و US ویژگی‌های مشترکی دارند؛ بنابراین تاثیرات EC زمانی که CS و US به کیفیت‌های متفاوتی متعلق بوده مورد انتظار نیست (یا حداقل احتمال آن کمتر است) (هافمن و همکاران، 2010). 2-1-5-5-6- دیدگاه گزاره‌ای دیدگاه گزاره‌ای، این احتمال را در نظر گرفته است که همه شکل‌های یادگیری تداعی‌گرایانه شامل EC، وابسته به شکل هدفمند و ارزیابی حقیقی از گزاره‌ها در مورد روابط CS-US هستند (دی هائر، 2007). گزاره‌ها می‌توانند به عنوان بیاناتی در مورد رویداددهای جهان تعریف شده که تا حدی متفاوت با آن چیزی است که اعتقاد بر درست بودن آن است. دیدگاه گزاره‌ای در مورد EC، بیان می‌کند که علاقه به CS تنها بعد از اینکه آزمودنی‌ها گزاره‌ای آگاهانه که CS با یک US دارای بار هیجانی جفت شده (یا به طور همزمان اتفاق افتاده است) را شکل داده، تغییر خواهد کرد، با وجود اینکه این الگو همیشه توضیح نمی‌دهد چگونه دانش گزاره‌ای منجر به تغییر در علایق شده؛ فرض شده است که شکل‌گیری گزاره درباره روابط CS-US گام میانجی ضروری است. یک روش احتمالی برای روی دادن آن، اینست که آزمودنی‌ها از دانش گزاره‌ای روابط CS-US برای تعیین میزان علاقه به CS استفاده کنند. به عنوان نمونه این واقعیت که CS با US جفت شده توجیهی برای عدم علاقه به CS است (دی هائر و همکاران، 2005). به این دلیل که فرض شده است شکل‌گیری گزاره در مرتبه بالاتری از فرایند ذهنی بوده، دیدگاه گزاره‌ای پیش‌بینی کننده وابستگی ECبه آگاهی از رابطه CS-US (و تمام متغیرهایی که شکل‌گیری آگاهی از رابطه را ارتقا داده یا مانع آن شده و به عقب می‌رانند) است. علاوه بر این، EC با متغیرهای مربوط به توان شکل‌دهی گزاره‌ها (به عنوان مثال، منابع پردازش کافی) میانجی‌گری می‌شود؛ بنابراین این دیدگاه EC را در غیاب آگاهی رابطه فرض نکرده است و علاوه بر این، نسبتاً در مورد نقش رابطه در مقایسه با همزمانی محرک‌ها سکوت اختیار کرده است. از طرف دیگر ممکن است که EC با گزاره‌هایی در مورد رابطه بین CS و US میانجی‌گری شود، زیرا رابطه بیشتر این عقیده که ارائه CS و US مرتبط بوده را قوی‌تر می‌کند. از طرف دیگر، گزاره‌هایی که تحت EC وجود داشته نیز به این واقعیت که CS و US همزمان اتفاق افتاده محدود شده‌اند (هافمن و همکاران، 2010). 2-1-5-6- کاربردهای شرطی سازی ارزشی کاربردهای متفاوتی برای شرطی سازی ارزشی برشمرده‌اند. افراد سعی داشته تا نگرش‌های خود را از طریق فنون شرطی سازی ارزشی تغییر دهند. تاثیرگذاری بر رفتار مصرف کننده، مورد دیگری بوده که از کاربردهای شرطی سازی ارزشی است (دیجکسترهویس، آرتس، اسمیت، 2005). 2-2- پیشینه عملی اضطراب اجتماعی نشانگر میزان تمایل به مضطرب بودن در موقعیت‌های اجتماعی است و مبین ترس از طرد شدن از سوی دیگران نیز می‌باشد (زارب، ترجمه خدایاری فرد و عابدینی، 1383؛ به نقل از محمدی و سجادی نژاد، 1386). نتایج تحقیقات متعدد نشان داده است که عوامل زیادی در شکل‌گیری و تکوین اضطراب اجتماعی سهیم هستند. نیل و ادلمن (2003) در خصوص بررسی سبب شناسی اختلال اضطراب اجتماعی به این نتیجه رسیدند که تغییر مزاج و خلق و خو، انگیزش‌های رفتاری، سبک‌های فرزندپروری، مشکلات روابط با همسالان و درون‌سازی در زمینه‌سازی ایجاد اختلال اضطراب اجتماعی موثر است. همچنین نیسی، شهنی ییلاق و فراشبندی (1384) دریافتند که عدم وجود حمایت اجتماعی و رابطه امن که در پرتو حمایت اجتماعی دیگران به وجود می‌آید، موجب کاهش تصور مثبت فرد از خود و در نتیجه زمینه بروز اضطراب اجتماعی می‌شود. پژوهش‌های بین جنسیتی اختلال اضطراب اجتماعی حاکی از آن است که عامل جنس بر بعد شناختی اضطراب اجتماعی اثرمعنادار دارد و الگوی آسیب‌پذیری دو جنس در برابر ارزیابی‌های منفی دیگران، مشابه است (گراوند، افضلی، شکری، پارسیان، پاکلک، خدایی و طولابی، 1389). همچنین ایندر بیتزن- نولان و والترز (2000) دریافتند که که اگرچه دختران در مقایسه با پسران در موقعیت‌های اجتماعی جدید، رفتارهای اجتنابی بیشتری دارند، اما میزان این تفاوت نسبتاً کم است. در ادامه این پژوهش دریافته شد که ترس از ارزیابی منفی، نگرانی درباره تصور از خود در دختران بیشتر از پسران است (ایندربیتزن- نولان و والترز، 2000؛ پاکلک و ویدک، 2008). از سوی دیگر، بین دو جنس از نظر مولفه‌های رفتاری اضطراب اجتماعی تفاوتی وجود ندارد (پاکلک و ویدمار، 2000). پژوهش آمرینجن، مانسینی، استین و دانیسون(1991) بیانگر وجود همبودی بین اختلال اضطراب اجتماعی با دیگر بیماری‌های روان‌پزشکی است. از جمله این اختلالات می‌توان به اختلالات خلقی اشاره کرد که از میان مجموعه اختلالات خلقی، اختلال افسردگی اساسی بیش‌ترین همبودی را با اختلال اضطراب اجتماعی دارد که که منجر به ایجاد عقاید منفی با ثبات بیشتری نسبت به خود در مقایسه با اضطراب اجتماعی که بدون افسردگی است؛ می‌شود (لیبوویتز، هورنیگ، جانسون، شنیر و ویسمن، 1992؛ به نقل از تنر، استوپا و دی هائر، 2006). در پژوهش ویتینگوم، استین و سوآفر (2002) اختلال مثانه خجالتی با اختلال اضطراب اجتماعی و افسردگی همبودی بالایی نشان داده است و در بررسی مقیاس اضطراب اجتماعی لیبوویتز وجود اضطراب بیشتر در عملکردهای اجتماعی را نسبت به تعاملات اجتماعی در این افراد تایید شده است. هیمبرگ (1997؛ به نقل از کولز، ترور و هیمبرگ، 2001) با اعتقاد به وجود خطاهای شناختی در افراد مبتلا به اضطراب اجتماعی اظهار کرده‌اند که یکی از مهم‌ترین خطاهای شناختی، ترس از ارزیابی منفی توسط دیگران است. در این راستا، کنت و کوهان (2001) نیز نشان داده‌اند افرادی که به اضطراب اجتماعی مبتلا هستند، به دلیل اینکه خودشان را نسبت به ارزیابی منفی از جانب دیگران آسیب‌پذیر می‌بینند، از موقعیت‌های اجتماعی می‌ترسند و از چنین موقعیت‌هایی اجتناب می‌کنند. این افراد وقتی در موقعیت‌های اجتماعی قرار می‌گیرند، فکر می‌کنند که دیگران در حال نظارت، وارسی و ارزیابی منفی جنبه‌های رفتار، عملکرد و ظاهر آن‌ها هستند. پس اضطراب اجتماعی بر نحوه ادراک خود نیز تاثیر می‌گذارد؛ بر این اساس نوجوانان مضطرب در مقایسه با همسالان غیر مضطرب از ادراک‌های منفی بیشتری برخوردارند (پاکلک، 1997؛ به نقل از گراوند و همکاران، 1389) و احساس خود ارزشمندی کمتری را گزارش می‌کنند (لاگرکا و استون، 1993؛ به نقل از گراوند و همکاران، 1389). از سوی دیگر اضطراب اجتماعی شیوه پردازش اطلاعات اجتماعی را تحت تاثیر قرار می‌دهد. افراد مضطرب همواره خود را در معرض مشاهده و انتقاد می‌بینند و همین احساس به شدت عملکرد آن‌ها را متاثر می‌سازد (پاکلک و ویدمار، 2000؛ به نقل از گراوند و همکاران، 1389). همچنین با توجه به پژوهش‌های انجام گرفته می‌توان گفت خودارجاعی‌های منفی شامل ترس از ارزیابی منفی اجتماعی (انجمن روانپزشکی آمریکا، 2000؛ به نقل از باتن، برانینگ، مونافو و لوییس، 2012)، خود ارزیابی منفی (ولز، پاپاجورجیوس، 1908؛ به نقل از باتن، برانینگ، مونافو و لوییس، 2012) و تمایل به ارزیابی خود از دیدگاه مخاطبان (ولز، کلارک و احمد، 1998؛ به نقل از باتن، برانینگ، مونافو و لوییس، 2012) است که بخشی از مولفه‌های اضطراب اجتماعی را در بر می‌گیرد. بر طبق پژوهش آلن و تیچمن (2007) مدل‌های شناختی در افراد با اضطراب اجتماعی نشان می‌دهد که فقدان درک پذیرش از جانب دیگران منجر به پیش‌بینی اضطراب اجتماعی آشکار و ترس از ارزیابی منفی می‌شود. در حالی‌که فشارهای هیجانی ناشی از تعاملات همسالان نزدیک، ترس از ارزیابی منفی ضمنی را پیش‌بینی می‌کند. در ادامه پژوهش‌های بسیاری نیز این ارتباط را نشان داده‌اند که اضطراب اجتماعی با پذیرش کمتر از طرف همسالان و طرد شدن از سوی آن‌ها رابطه مثبت (ایندربیتزن- نولان، والترز و باکوفسکی، 1997؛ لاگرکا و استون، 1993؛ به نقل از گراوند و همکاران، 1389) و با برقراری روابط صمیمانه و مصاحبت با همسالان رابطه معکوس دارد (ورنبرگ، ابوندر، ایول و بیری، 1992؛ به نقل از گراوند و همکاران، 1389). نوجوانان با اضطراب اجتماعی بالا کمابیش ادراک پایینی از پذیرش اجتماعی، جاذبه احساسی و حمایت اجتماعی دارند (لاگرکا و لوپز، 1998؛ به نقل از گراوند و همکاران، 1389)؛ به ویژه نوجوانان دختر با اضطراب اجتماعی بالا در مقایسه با همسالان غیر مضطرب خود، احساس کفایت و صمیمیت کمتری را در روابط دوستانه گزارش می‌کنند. راپی و هیمبرگ (1997؛ به نقل از کولز، ترور و هیمبرگ، 2001) دریافتند که افراد مبتلا به اضطراب اجتماعی از رفتارهای اجتنابی (عدم برقراری تماس چشمی) به منظور پیشگیری از ارزیابی‌های منفی دیگران استفاده می‌کنند. این چنین رفتارهایی ممکن است در کاهش ترس از ارزیابی منفی موقعیتی این افراد موثر باشد اما از دریافت بازخوردهای مثبتی که این افراد می‌توانند از دیگران در حین حضور در فضای اجتماعی بگیرند محروم شده و ترس از ارزیابی منفی‌شان تعدیل نمی‌شود. مدل‌های شناختی اضطراب اجتماعی برآورد می‌کنند به محضی که فرد در موقعیت اجتماعی قرار می‌گیرد الگوی خود نگری منفی به طور مختلی فعال می‌شود. منظور از خود نگری منفی تفاوت و تعارض بین ادراک از خود و استانداردهای دیگران است و سازه‌ای بی‌ثبات تلقی شده که در نهایت منجر به افزایش ترس از ارزیابی منفی می‌گردد (تنر، استوپا، دی هائر، 2006). همچنین بر اساس مدل ولز و کلارک (1997؛ به نقل از سیسلر و کاستر، 2010). زمانی که افراد مبتلا به اضطراب اجتماعی وارد یک موقعیت هراس آور اجتماعی می‌شوند افکار با تمرکز بر خودشان فعال گشته و روی به سبک‌های اسنادی درونی می‌آورند. گرکا و استن (1993؛ به نقل از مسعودنیا، 1388) نیز نشان داده‌اند که افراد با سطوح بالای اضطراب اجتماعی، ادراک منفی بالایی از خود گزارش می‌کنند. در ادامه بررسی پژوهش‌ها، ویکس، هیمبرگ و رودباق (2008؛ به نقل از فرگاس، والنتینر، مک گراث، استفنسون، گیر و جنسیوس، 2009) مطرح کرده‌اند که افراد مضطرب اجتماعی نه تنها از ارزیابی منفی بلکه از ارزیابی مثبت نیز واهمه دارند؛ چرا که این افراد عملکرد خوب خود را به منزله توجه بیشتر دیگران نسبت به خود ارزیابی می‌کنند که به دنبال آن ترس از ارزیابی به وجود می‌آید. مطالعه ویکس، همیبرگ، رودباق و نورتن (2008) نیز نشان داد که ترس از ارزیابی مثبت با ناراحتی بیشتر هنگام دریافت بازخورد اجتماعی مثبت و باور ضعیف‌تر به درستی بازخورد مثبت اجتماعی دریافت شده مرتبط است و ترس از ارزیابی مثبت رابطه اضطراب اجتماعی و ناراحتی مربوط به بازخورد مثبت اجتماعی را میانجی می‌کند. از سوی دیگر در همین پژوهش ترس از ارزیابی منفی با احساس ناراحتی مربوط دریافت بازخورد مثبت و کاهش صحت ادراک شدهٔ بازخورد اجتماعی دریافت شده ارتباط نداشت. محققان از این یافته برداشت می‌کنند که بازنمایی سوگیرانه افراد دارای اضطراب اجتماعی ممکن است جنبه‌های مثبت تصویر خود را به همان اندازه جنبه‌های منفی آن شامل شود. بنا به نظر آلدن و والاس و (1995؛ به نقل از داوودی، صلاحیان و ویسی، 1391) افراد دارای اضطراب اجتماعی نگران‌اند که پس از دریافت نشانه‌های مثبت در تعامل اجتماعی، انتظار اطرافیان از آنان افزایش یابد و از سوی دیگر، بر این باورند که عملکرد آنان تغییر مثبت و رو به بهبودی نخواهد داشت. در نتیجه این باور، پیش‌بینی می‌کند که ارزیابی مثبت از جانب اطرافیان سرانجام به شکست آن‌ها منجر خواهد شد. ذکر این نکته ضروری است که این محققان ترس از ارزیابی مثبت را یک نوع تاخیری از ارزیابی منفی می‌دانند و آن را ترس از ارزیابی منفی متعاقب می‌نامند. بنا به نظر آن‌ها ترس از ارزیابی مثبت به صورت غیر مستقیم با اضطراب اجتماعی مرتبط است در مطالعات امیر، فوآ و کولز (1998؛ به نقل از هرسن و راسکیست، 2008)، استوپا و کلارک (2000؛ به نقل از هرسن و راسکیست، 2008) به رابطه اضطراب اجتماعی با سوگیری منفی در خصوص تفسیر وقایع اجتماعی مربوط به خود پرداخته شده است. مطالعات بیشتر، از فرضیه وجود ارتباط بین اضطراب اجتماعی و توجه متمرکز بر خود این افراد حمایت می‌کند. فنیگستن (1975؛ به نقل از پناهنده، 1391) سازه خودآگاهی به معنای توجه به تمامی ابعاد خود که ممکن است مورد مشاهده و ارزیابی دیگران قرار بگیرد را تعریف کرده‌اند و ارتباط مثبت معناداری بین خودآگاهی و اضطراب اجتماعی گزارش نموده‌اند. موسی، لپین، کلارک، مانسل و اهلرز (2003؛ به نقل از گاتلیب، کاش، ترایل، جورمن، آرنو و جانسون، 2004) نیز در بررسی بیماران مبتلا به هراس اجتماعی در مقایسه با افراد بهنجار به سوگیری توجهی این افراد نسبت به کلمات تهدیدکننده اجتماعی اشاره نموده‌اند، درحالی که افراد بهنجار تمایل به اجتناب از این کلمات داشتند. هیرن، ریس، مک‌نالی و فیلیپات (2012) از طریق اجرای برنامه آموزش توجه پروب دات، بر روی افراد مبتلا به اضطراب اجتماعی دریافتند که این برنامه، سوگیری توجه را کاهش داده و توجه این افراد را بر محرک‌های غیرتهدیدکننده جابجا می‌کند. با توجه به مدل شناختی اضطراب اجتماعی (کلارک و ولز، 1995؛ راپی و هیمبرگ، 1997؛ به نقل از سیسلر و کاستر، 2010) گلاشور، دو جنگ، پنینکس (2012) دریافتند که دیدگاه منفی نسبت به خود (دو هولو، دو جنگ، اسپورتال و ناتو،2011؛ به نقل از شرایبر، به ون، ادرکا، استینگر و استیل، 2012) و تداعی‌های ضمنی و آشکار نسبت به خود، نقش مهمی در نگهداری و تداوم این اختلال بازی می‌کند. در این راستا دید منفی نسبت به خود در ایجاد تفاوت بین ادراک از خود و استانداردهای دیگران دخیل است که نهایتاً منجر به افزایش ترس از ارزیابی منفی می‌شود. مدل‌های شناختی اضطراب اجتماعی فرض می‌کند که دیدگاه منفی مختل غیرشرطی نسبت به خود، زمانی فعال شده که فرد در موقعیت اجتماعی قرار می‌گیرد و به همین دلیل بی ثبات در نظر گرفته می‌شود (تنر، استوپا، دی هائر، 2006). پس به‌طور کلی می‌توان عوامل شناختی موثر در ایجاد و نگهداری اختلال اضطراب اجتماعی عبارت از خودارزیابی منفی شدید از عملکرد اجتماعی (کلارک و آرکوویتز،1975؛ به نقل از هارتمن، 1984)، تفسیر منفی از بازخوردهای اجتماعی (اسمیت و ساراسون، 1975؛ به نقل از هارتمن، 1984)، یادآوری بازخوردهای منفی بیشتر از بازخوردهای مثبت (اوبانیون و آرکوویتز، 1977؛ به نقل از هارتمن، 1984)، داشتن عقاید غیرمنطقی (گلدفراید وسابینسکی، 1975؛ به نقل از هارتمن، 1984)، داشتن عقاید منفی نسبت به خود (عزت نفس پایین) (کاسیپو، گلاس و مرلوتزی، 1979؛ به نقل از هارتمن، 1984) و داشتن استانداردهای بالا برای عملکردهای گوناگون (بندورا، 1977؛ به نقل از هارتمن، 1984) دانست و پرداختن به هریک از این عوامل می‌تواند راهبردی برای درمان این اختلال تلقی گردد. به نظر می‌رسد اضطراب اجتماعی زمانی پیشرفت می‌کند که فرد در راستای اهدافش حرکت نکند (شیر و کارور، 1986، 1999؛ اشلنکر و لری، 1982 به نقل از کوکووسکی، اندلر، 2000) اشلنکر و لیری (1982، به نقل از کوکووسکی، اندلر، 2000) با مطرح کردن مدل خود ارائه‌دهی در افراد اضطراب اجتماعی بیان می‌کنند که این افراد در صدد اثرگذاری بر دیگرانند اما احساس می‌کنند که در راستای تحقق این هدفشان ناتوان‌اند. افراد با خودآگاهی بالا در مجامع عمومی، هوشیاری بالاتری نسبت به ادراک دیگران و متعاقباً حساسیت بیشتری نسبت به ارزیابی منفی از جانب آن‌ها دارند (فنیگستین، 1977؛ به نقل از کوکووسکی، اندلر، 2000) در پژوهش کوکووسکی، اندلر (2000) خودآگاهی در میان جمع، به عنوان پیش‌بینی کننده اضطراب اجتماعی درنظر گرفته شده است. در پژوهش آسندروف، بانس، موک، 2002؛ اگلف و اشماکل، 2002؛ اسپلدینگ، هاردین، 1999(به نقل از گلاشور، ورولینگ، دو جنگ، لنگ و دو کیجسر، 2012) به نقش پیش‌بینی‌کننده تداعی‌های خودکار در رفتارهای اضطرابی- برانگیختگی دانشجویان اشاره شده است. ارزیابی ضمنی و خودکار نقش مهمی در آسسیب‌شناسی‌های روانی (روف و همکاران، 2011)، اعتیاد (ویرز و استیسی، 2006) و تعاملات اجتماعی (فازیو و اولسون، 2003) ایفا می‌کند. اضافه بر این مطالعات نشان می‌دهد که تداعی‌های خودکار منفی نسبت به خود منجر به تشخیص‌گذاری در حوزه اختلال اضطراب اجتماعی و نگهداری آن در طول زمان می‌گردد (گلاشور، دو جنگ، 2010؛ به نقل از گلاشور، ورولینگ، دو جنگ، لنگ و دو کیجسر، 2012؛گلاشور، دوجنگ و پنینکس، 2012). این یافته در پژوهش گمر، اشماکل، لوکا کوس گریل و اگلف (2008؛ به نقل از گلاشور، ورولینگ، دو جنگ، لنگ و کیجسر، 2012) نیز تایید شده است. بک، امری و گرینبرگ (1996؛ به نقل از مسعودنیا، 1388) نشان دادند که افراد از نظر اجتماعی مضطرب، بیان‌های منفی از خود و باورهای منفی از ارزیابی خود بیشتری در مقایسه با افراد غیر مضطرب گزارش کردند. به اندازه‌ای که شناخت‌های معطوف بر ارزیابی‌های منفی از خود نقش مهمی در ایجاد و تداوم اضطراب اجتماعی ایفا می‌کند، باید انتظار سطوح پایین عزت نفس در افراد با اضطراب اجتماعی را داشت. پژوهش باتن، لوآن، دیویس و سگونا بارک (1997؛ به نقل از مسعودنیا، 1388) با بررسی بهزیستی روانی افراد نظریه بک، امری و گرینبرگ (1996) را تایید کرد بدین معنا که افراد مبتلا به اضطراب اجتماعی از عزت نفس پایین‌تری در مقایسه با افراد عادی برخوردارند که این یافته در پژوهش جودیت، لیزا و روث (1993؛ به نقل از نیسی، شهنی ییلاق و فراشبندی، 1384) نیز تایید شده است. در بررسی ارتباط بین عزت نفس ضمنی و آشکار، برخی از پژوهش‌ها به وجود رابطه معنادار بین این دو متغیر اشاره کرده‌اند (لیبولد و مک‌کانل، 2001؛ لپور و برآون، 1997؛ کاواکامی و همکاران، 1998؛ ویتنبرینک و همکاران، 1997؛ به نقل از فازیو و اولسون، 2003) در حالی‌که برخی دیگر از پژوهش‌ها به عدم وجود رابطه معنادار بین عزت نفس ضمنی و آشکار اشاره کرده‌اند، بدین معنا که معتقدند عوامل تاثیرگذار بر عزت نفس عینی ممکن است به طور کاملاً متفاوتی بر عزت نفس ضمنی عمل کنند (فازیو و همکاران، 1995؛ گرینوالد و همکاران، 1998؛ رودمن و کیلانسکی، 2000؛ کاواکامی ودیویدو، 2001؛ منتیث و همکاران، 2001؛ دیویدو و همکاران، 2002؛ به نقل از فازیو و اولسون، 2003). عزت نفس ضمنی پایین‌تر با نشانه‌های شدید اضطراب اجتماعی در مردان همراه است در حالی‌که هیچ‌گونه ارتباطی در رابطه با این متغیرها میان خانم‌ها مشاهده نشده است. به طور کلی تداعی‌های منفی خودکار با نشانه‌های اجتماعی و عزت نفس ضمنی پایین در شناخت فرایندهای زیربنایی اختلال اضطراب اجتماعی موثر است (کلاسک، ورولینگ، دو جنگ، لانگ، کیجسر، 2012). باتن، مونافو، برانینگ، لویس (2012) در طی پژوهش خود دریافتند که عزت نفس ضمنی پایین با کاهش تداعی‌های مثبت و افزایش تداعی‌های منفی نسبت به خود همراه است. در این بین عزت نفس ضمنی پایین از طریق ادغام تداعی‌ها و خودارجاعی‌های منفی نسبت به خود می‌تواند منجر به اضطراب اجتماعی شود. افراد با سطوح پایین عزت نفس به طور شدیدی به طرد اجتماعی حساس‌اند (براون، 2010؛ ریشتر، ریدوت، 2011؛ سامر، بائومیستر، 2002؛ به نقل از لی، زیگلر هیل، لو، یانگ و ژانگ، 2012). این حساسیت از این واقعیت نشئت می‌گیرد که افراد با عزت نفس پایین نسبت به دیگران میزان بیشتری از طرد اجتماعی را در طول زندگی‌شان تجربه کرده‌اند (هارتر، 1983؛ به نقل از لی، زیگلر هیل، لو، یانگ، ژیلا، زیاو و ژانگ، 2012). این سابقهٔ طرد اجتماعی ممکن است بتواند توضیحی برای بعضی الگوهای شناختی و رفتاری افراد با عزت نفس پایین که شامل تمایل به طرد (بالدوین،2009؛ به نقل از لی، زیگلر هیل، لو، یانگ، ژیلا، زیاو و ژانگ، 2012) شکست در به کار بردن راهبردهای پیشگیرانه طرد (سامر، بائومیستر، 2002؛ به نقل از لی زیگلر هیل، لو، یانگ، ژیلا، زیاو و ژانگ، 2012) و به طور شدید واکنش نشان دادن به طرد زمانی که به طور واقعی اتفاق می‌افتد (مورای، رز، بلاویا، هولمز وکوش، 2002؛ به نقل از لی، زیگلر هیل، لو، یانگ، ژیلا، زیاو و ژانگ، 2012). کول، دیجکسترهوویس و ون نیپنبرگ (2001) رابطهٔ بین عزت نفس ضمنی و خودکاری را آزمون کرده و گزارش کردند که افراد، حروف تشکیل دهنده اسم خود را نسبت به دیگر حروف و مثبت‌تر ارزیابی کرده که بیان‌کننده وجود نوعی سوگیری مثبت نگری کلی در عزت نفس ضمنی است. این یافته در پژوهش تنر، استوپا و دی هائر (2006) در افراد مبتلا به اختلال اضطراب اجتماعی خود را نیز به‌صورت زیر نشان داده است؛ این افراد عقاید منفی بیشتری نسبت به خود در پرسشنامه نگرش اجتماعی نشان می‌دهند، همچنین در آزمون تداعی ضمنی نسبت به کلمات مثبت درباره خود و کلمات منفی درباره دیگران سوگیری بیشتری نشان می‌دهند. تحقیقات پیشینیان نشان می‌دهد که عزت نفس ضمنی به طور گسترده‌ای از افکار مثبت و احساساتی که از حس امن پذیرفته شدن و مورد احترام واقع شدن توسط دیگران پایه‌ریزی می‌شود (لیری، تردل، تمبر و داون، 1995 به نقل از به نقل از بکاس و همکاران، 2004). همچنین عزت نفس پایین که به حس عدم امنیت نسبت داده می‌شود؛ به رفتارهای پرخاشگرانه منجر می‌گردد (والنسیا، واف و کریک‌پاتریک، 2002؛ رزنسونیسکی، دانلان، روبین، مافیت و کاسپ، 2005). پیش‌بینی می‌شود که افراد با عزت نفس پایین، در صورتی‌که تحت شرایط شرطی پذیرش خود قرار بگیرند در مقابل شرایط کنترلی، خودگزارشی‌های کمتری از رفتارها و احساسات پرخاشگرانه نشان خواهند داد. پس دست‌کاری عزت نفس ضمنی کاهش هیجان منفی را پیش‌بینی می‌کند (دیجکسترهوویس، 2004). همچنین پژوهش‌ها مبین اهمیت نقش مهم خود ضمنی در تعدیل هیجانی است. برخی از روش‌های مداخله، تاثیری بر عزت نفس غیرمستقیم (ضمنی) داشته، اما بر عزت نفس خودگزارشی (آشکار) تاثیری ندارد (بکاس، بالدوین و پکر، 2004). دیجکسترهوویس (2004) با چندین آزمایش کلمه "من" را به صورت زیر آستانه‌ای ارائه نمود که فوراً با یک صفت مثبت جفت می‌شد (مانند باهوش، دوست داشتنی، موفق). نتایج نشان داد که شرکت‌کنندگان گروه شرطی‌سازی ارزشی، افزایشی را در عزت نفس ضمنی در مقایسه با گروه کنترل نشان دادند. شبیه به کار دیجکسترهوویس، چندین پژوهش دیگر از جمله بکاس و همکارانش (2004) نیز این فرضیه را که شرطی‌سازی ارزشی می‌تواند عزت نفس ضمنی را تغییر دهد، آزمون کردند. تفاوت اصلی بین این پژوهش‌ها این بود که بکاس از روش جفت سازی فوق آستانه‌ای استفاده کرد. با وجود تفاوت‌ها در روش پژوهش نتایجی شبیه مطالعه دیجکسترهوویس (2004) بدست آمد به این صورت که شرطی‌سازی ارزشی می‌تواند به طور تاثیرگذاری در تغییر ارزیابی‌های ضمنی از خود با استفاده از محرک‌های ارائه شده چه به صورت زیرآستانه‌ای و چه به صورت فوق آستانه‌ای، مورد استفاده قرار گیرد؛ که این یافته در پژوهش چان و ژانگ (2009) نیز تایید شده است. در این پژوهش اثربخشی معنادار شرطی‌سازی ارزشی بر عزت نفس ضمنی تایید شده در حالی‌که چنین ارتباطی بر عزت نفس آشکار اثبات نشده است؛ اما از طریق تغییر در نگرش ضمنی می‌توان بر نگرش عینی نیز تغییر ایجاد کرد (چان و ژانگ، 2009؛ گارونسکی و بودن‌هاوزن، 2006). اضافه بر این در پژوهش بالاس و سولج، (2012) این اجماع حاصل شد که شرطی سازی ارزشی در دو حالت آگاهی و ناخودآگاهی از ارتباط بین محرک‌های شرطی و غیر شرطی نیز اتفاق می‌افتد. در پژوهش دیگری دربه‌کارگیری فرایند شرطی‌سازی در افراد معتاد به الکل، نگرش منفی ضمنی نسبت به الکل را در آن‌ها ایجاد کردند (ویرز، هاورمن و هوبن، 2010). به‌طور کلی در مروری بردیدگاه‌های گوناگون شرطی‌سازی ارزشی می‌توان گفت که میزان اثر بخشی روش شرطی سازی ارزشی در حوزه‌های گوناگون مورد تایید واقع شده است؛ به خصوص زمانی‌که تعداد محرک‌ها شرطی و غیرشرطی کم باشد (میچل، 2003؛ فیلد، 2005؛ به نقل از جان، بند، بولدر و استالن، 2012)؛ اما هیچ الگوی قطعی برای توضیح سازوکارهای زیربنایی شرطی‌سازی ارزشی وجود ندارد. با این وجود با توجه به نتایج پژوهش‌های گوناگون احتمالاً الگوی شبکه تداعی بهترین توصیف‌گر و مناسب‌ترین الگو به حساب می‌آید که معتقد است، شرطی‌سازی ارزشی بر پایهٔ سازوکارهای ساده‌ای از شکل‌گیری تداعی هستند (دی هائر و همکاران، 2001). در راستای بررسی درمان‌های گوناگون در خصوص اختلال اضطراب اجتماعی، درمان‌های دارویی از گروه داروهای SSRIها نسبت به بقیه درمان‌ها نقش موثری در برطرف کردن علائم اختلال ندارد (کلارک، 2003)؛ اما بر طبق یافته‌های شنیر، بلانکو، کامپیس، لویس، سانچزلکی، سیمپسون، مارشال، لین، فماندز، اسمیت و لیبوویتز (2003) سیتالوپرام به عنوان درمان دارویی اضطراب اجتماعی همبود با افسردگی اساسی بکار برده شده و اثربخشی آن تایید شده است. اما بر طبق یافته‌های مک اووی، ناتان، راپی و کمپل (2012) گروه درمانی شناختی رفتاری نقشی پررنگ در درمان اختلال اضطراب اجتماعی ایفا می‌کند. پژوهش رحمانیان، میرزاییان و حسن زاده (1390) نیز مهر تاییدی بر پیش بینی اثربخشی این روش 99 درصد اطمینان می‌باشد. طرحواره درمانی نیز موجب کاهش فعالیت طرحواره‌های ناسازگار اولیه در تمامی حوزه‌های طرحواره و متعاقب آن سبب کاهش معنادار آماری و بالینی در آماج اصلی درمان (ترس و اجتناب) می‌شود. طرحواره درمانی در درمان اختلال اضطراب اجتماعی زنان، از کارایی و اثربخشی لازم برخوردار است (خورشیدزاده، برجعلی و دلاور، 1390). از دیگر روش‌های درمانی بکار گرفته شده، تعدیل ادراکات زیرآستانه‌ای است که تداعی‌های ضمنی منفی افراد با اضطراب اجتماعی را کاهش می‌دهد (کلرکین و تیچمن، 2010). منابع و مآخذ منابع فارسی البرزی، سرور. (1390). بررسی توان استروپ هیجانی ترکیبی زیرآستانه‌ای و فوق آستانه‌ای در سنجش تورش توجه اضطراب اجتماعی و اضطراب امتحان. پایان نامه کارشناسی ارشد روانشناسی عمومی دانشگاه فردوسی مشهد. انجمن روانپزشکی آمریکا. (DSM-IV) (1374). راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی. (ترجمه محمدرضا نائینیان، محمدرضا مداحی و محمدابراهیم بیابانگرد). تهران: انتشارات شاهد. (تاریخ انتشار به زبان اصلی 1994). پناهنده، سامیه. (1391). تاثیر آموزش برنامه شرطی سازی ارزشی زیر آستانه‌ای بر افزایش عزت نفس ضمنی در دانشجویان افسرده غیر بالینی. پایان نامه کارشناسی ارشد روانشناسی بالینی دانشگاه فردوسی مشهد. حمیری، کاملیا. (1389). بررسی ترس از ارزیابی مثبت، هوش هیجانی، ارزیابی چهره‌های هیجانی در افراد مبتلا به اضطراب اجتماعی؛ پایان نامه کارشناسی ارشد روانشناسی بالینی دانشگاه شیراز. خورشیدزاده، محسن؛ برجعلی، احمد؛ سهرابی، فرامرز و دلاور، علی. (1390). اثربخشی طرحواره درمانی در درمان زنان مبتلا به اختلال اضطراب اجتماعی. پژوهش‌های روانشناسی بالینی و مشاوره، 1 (2)، 24-5. داداش زاده، حسین؛ یزداندوست، رخساره؛ غرایی، بنفشه و اصغرنژادفرید، علی اصغر. (1391). اثربخشی درمان شناختی رفتاری گروهی و مواجهه درمانی بر میزان سوگیری تعبیر و ترس از ارزیابی منفی در اختلال اضطراب اجتماعی. مجله روانپزشکی و روانشناسی بالینی ایران، 18 (1)، 51-40. دادستان، پریرخ. (1385). روانشناسی مرضی تحولی. از کودکی تا بزرگسالی. ج 1، تهران: انتشارات سمت. دادستان، پریرخ؛ اناری، آسیه و صالح پور، بهرام. (1388). اختلال اضطراب اجتماعی و نمایش درمانگری. فصلنامه روانشناسان ایرانی. 4 (13)، 123- 115. داوودی، ایران؛ صلاحیان، افشین و ویسی، فاطمه. (1391). اضطراب اجتماعی و ترس از ارزیابی مثبت. مجله دانشگاه علوم پزشکی مازندران، 22 (96)، 88-80. رجبی، غلامرضا و بهلول، نسرین. (1386). سنجش پایایی و روایی عزت نفس روزنبرگ در دانشجویان سال اول دانشگاه شهید چمران، پژوهش‌های تربیتی و روانشناختی، 3 (2)، 48-34. رجبی، غلامرضا و عباسی، قدرت اله (1390). بررسی رابطه خودانتقادی، اضطراب اجتماعی و ترس از شکست با شرم درونی شده در دانشجویان، پژوهش‌های روانشناسی بالینی و مشاوره، 1 (2)، 182-171. رحمانیان، زاهده؛ میرزاییان، بهرام و حسن زاده، رمضان. (1390). اثردرمان شناختی رفتاری گروهی بر اضطراب اجتماعی دختران دانش آموز، دوماهنامه علمی پژوهشی دانشور پزشکی، 19 (96)، 11-1. رئیس المحدثین، فائزه. (1391). اثربخشی شرطی‌سازی ارزشی زیرآستانه‌ای بر کاهش نشانه‌های وسواسی در افراد دارای علائم وسواس آلودگی از طریث کاهش واکنش‌های انزجاری، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه فردوسی مشهد. سادوک، بنیامین و سادوک، ویرجینیا. (1385). کاپلان-سادوک خلاصه روانپزشکی علوم رفتاری- روانپزشکی بالینی (جلد 2، ترجمه نصرت الله پور افکاری). تهران: انتشارات شهر آب. (تاریخ انتشار به زبان اصلی 2003). سانتراک، جان دبلیو. (2001). روانشناسی تربیتی، ترجمه مرتضی امیدیان (1385). یزد: نشر دانشگاه سردارآبادی، مهدی. (1385). بررسی میزان شیوع فوبی اجتماعی، اضطراب افسردگی و استرس در دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی. پایان نامه کارشناسی دانشگاه فردوسی مشهد. سلیگمن، مارتین و روزنهان، دیوید. (1379). HYPERLINK "http://www.ketab.ir/bookview.aspx?bookid=223132" آسيب‌شناسي روانی: روان‌شناسی نابهنجاري. (ترجمه یحیی سیدمحمدی). تهران: نشر ساوالان. شرودر، کارولین و گوردن، بتی. (2002). سنجش و درمان مشکلات دوران کودکی (راهنمای روانشناسان بالینی و روانپزشکان)، ترجمه مهرداد فیروزبخت، 1389، تهران: نشر دانژه غفاری نژاد، علیرضا. (1387). شیوع اختلال ترس اجتماعی و برخی عوامل وابسته، نظیر جنسیت و سابقه خجالتی بودن در کودکی در دانش آموزان دبیرستانی شهر کرمان، مجله علوم پزشکی هرمزگان، 3، 29-26. فیست، جس و فیست، گریگوری. جی. (1386). نظریه‌های شخصیت. (ترجمه یحیی سیدمحمدی). تهران: نشر روان. (تاریخ انتشار به زبان اصلی: 2002). گراوند، فریبرز؛ افضلی، محمدحسن؛ شکری، امید؛ پارسیان، منیره؛ پاکلک، ملیتا؛ خدایی، علی و طولابی، سعید. (1389). تفاوت‌های جنسی و سنی در اضطراب اجتماعی دوره نوجوانی، روانشناسی تحولی، روانشناسان ایرانی، 7(26)،174 -165. لیهی، رابرت و هالند، استفان. (1385). راهنمای گام به گام درمان اختلالات اضطراب (ترجمه اکرم دهقانی). مرکزی: انتشارات نوای دانش (تاریخ انتشار به زبان اصلی، 2000). محمدی، ابوافضل؛ زرگر، فاطمه؛ امیدی، عبداله و باقریان سرارودی، رضا. (1392). مدل‌های سبب‌شناسی اختلال اضطراب اجتماعی، مجله تحقیقات علوم رفتاری، 11 (1)، 80-68. محمدی، نوراله و سجادی نژاد، مرضیه. (1386). رابطه نگرانی از تصویر بدنی، ترس ازارزیابی منفی و عزت نفس با اضطراب اجتماعی، فصلنامه علمی- پژوهشی روانشناسی دانشگاه تبریز، 2 (5)، 75-60. مسعودنیا، ابراهیم. (1388). بررسی رابطه بین عزت نفس و اضطراب اجتماعی در دانشجویان دوره کارشناسی، دوماهنامه علمی- پژوهشی دانشور رفتار، روانشناسی بالینی و شخصیت، 16 (37)، 58-49. معماریان، سپیده. (1390). اثربخشی برنامه آموزش کنترل توجه بر کاهش سوگیری توجه به محرک‌های اضطراب اجتماعی و بهبود شاخص‌های درمانی افراد مضطرب اجتماعی؛ پایان نامه کارشناسی ارشد روانشناسی بالینی دانشگاه فردوسی مشهد. نجات، پگاه و حاتمی، جواد. (1391). بررسی آزمون تداعی ضمنی (IAT): مقایسه بین سازه‌ای و راهبردهای پاسخ‌دهی آزمودنی‌ها، فصلنامه تازه‌های علوم شناختی، 14 (1)، 75-87. نیسی، عبدالکاظم؛ شهنی ییلاق، منیجه و فراشبندی، افسانه. (1384). بررسی رابطه ساده و چندگانه متغیرهای عزت نفس، اضطراب عمومی، حمایت ادراک شده و سرسختی روانشناختی با اضطراب اجتماعی دختران دانش‌آموز پایه اول دبیرستان‌های شهرستان آبادان، مجله علوم تربیتی و روانشناسی دانشگاه شهید چمران اهواز، 12 (30)، 152-137. هالجین، ریچارد پی؛ ویتبورن، سوزان گراس. (1999). آسیب‌شناسی روانی، دیدگاه‌های بالینی درباره اختلالات روانی، ترجمه یحیی سیدمحمدی (1385)، تهران: نشر روان یعقوبی نصرآبادی، محمد؛ عاطف وحید، محمد و احمدزاده، غلامحسین. (1382). تاثیر گروه‌درمانی شناختی رفتاری بر کاهش افسردگی و اضطراب بیماران مبتلا به اختلال خلقی. مجله اندیشه و رفتار. 9(2). 8-1. منابع انگلیسی American Psychiatric Association. (2004). Diagnostic and statistical manual of mental disorders, 4th ed. (DSM-IV). Washington, DC: APA. American Psychiatric Association: DSM-V Development. (2012). Retrieved on Aguest 22, from: http:// www.dsm5.org/pages/default.aspx. Ameringen, M., Mancini, C., Stayn, G.,& Donison, D. (1991). Relationship of social phobia with other psychiatric illness. Journal of Affective Disorders, 21, 93-99. Baccuc, J.R., Baldwin, M.W., & packer, D.J. (2004). Increasing implicit self esteem through classical conditioning. Psychology Science, 15, 498-502. Baeyens, F., Eelen, P., Crombez, G., & Van den Bergh, O. (1992). Human evaluative conditioning: Acquisition trials, presentation schedule, evaluative style, and contingency awareness. Behaviour Research and Therapy, 30 (2), 133-142. Baeyens, F., Eelen, P., Van den Bergh, O., & Crombez, G. (1989). Acquired affective evaluative value: Conservative but not unchangeable. Behaviour Research and Therapy, 27 (3), 279-287. Baeynes, F., & De Houwer, J. (1995). Evaluative conditioning is a qualitatively distinct from of classical conditioning: A reply to Davey (1994). Behaviour Research and Therapy, 33(7),825-831. Balas, R.,& Sweklej, J. (2012). Evaluative conditioning may occur with and without contingency awareness. Psychological Research. 76, 304–310. Bar-Anan, Y., De Houwer, J. & Nosek, B. A. (2010). Evaluative Conditioning and Conscious Knowledge of Contingencies: A Correlational Investigation with Large Samples, The Quarterly Journal of Experimental Psychology, 63 (12), 2313–2335. Basson, J.K., Brown, R.P., Zeigler-Hill,V., & Swann,W.B.(2003). Self enhancement tendencies among people with high explicit self esteem. The moderating role of implicit self esteem. Self and Identity, 2, 169-187. Beck, A.T., Emery, G., & Greenberg, R.L. (1996). Cognitive therapy for the evaluation. anxieties. In C. G. Lindemann, Handbook of the treatment of the anxiety disorders (pp.235–260). Northvale: Aronson. Bolders, A. C., Band, G. P. H., & Jan stallen, P. (2013). Evaluative conditioning induced changes in sound valence, Original Research Article, 3, 1-12. Bouton, M. E. (1993). Context, time and memory retrieval in the interference paradigms of Pavlovian learning, Psychological Bulletin, 114(1), 80-99. Butler, A.C., Hokanson, J., & Flynn, H. A.(1994). A Comprison of self esteem lability and low trait self esteem as vulnerability factors for depression. Journal of Personality and Social Psychology, 66, 166-177. Butler, R. (1988). Enhancing and understanding intrinsic motivation: the effects of task involving and ego involving evaluation on interest and performance, British Journal of Educational Psychology, 58(1), 1-14. Button, K.S., Browning, M., Munafo, M. R., & Lewis, G. (2012). Social inference and social anxiety: Evidence of fear congruent self referential learning bias. Journal of Behavior Therapy and Exprimental Psychiatry, 43, 1088- 1087. Cisler. J.M., & Koster, E.H. (2010). Mechanisms of attentional bises towards therat in anxiety disorders. Clinical Psychology Review,30(2), 203- 216. Clark, D. M, Wells, A. (1995). A cognitive model of social phobia. In: Clark DM, Heimberg, R. G, Liebowitz, M. R, Hope, D.A, Editors. Social Phobia: Diagnosis, Assessment and Treatment. New York, NY: Guilford Press, 69-93. Clark, D., Ehlers, A., & McManus, F.(2003). Cognitive Therapy Versus Fluoxetine in Generalized Social Phobia: A Randomized Placebo-Controlled Trial. Journal of Consulting and Clinical Psychology, 71 (6),1053- 1067. Clark, D.M & Wells, A. (1995). A cognitive model of social phobia. In R. Heimberg, M. Liebowitz,D.A.Hope & F.R.Schneier (Eds), Social phobia: Diagnosis assessment & treatment. ( 69- 93)New York: Guilford press. Clerkin, E., & Teachman, B.( 2010). Training implicit social anxiety associations: An experimental intervention. Journal of Anxiety Disorders, 23 (3), 300-308. Coles, M.E., Trevor. A., & Heimberg, G. (2001). International Handbook of social anxiety: Concepts, Research and Interventions relating to the self and shyness, (Eds) Crozier, W. R., Alden, E. John Wiley & sons. Collins, A.M., & Loftus, E.F. (1975). A spreading activation theory of semantic processing. Psychological Review, 82, 407-428. Corr, P. J. (2004). Reinforcement Sensitivity Theory and Personality. Neuroscience Biobehavior Review, 28(3), 317-32. Dattilio, F. M. (2002). Homework Assignments in Couple and Family Therapy, Journal of Clinical Psychology, 58 (5), 83-88. Davey, G. C. L. (1994). Is evaluative conditioning a qualitatively distinct from of classical conditioning? Behaviour Research and Therapy, 32 (3), 291-299. De Houwer, J. (2007). A conceptual and theoretical analysis of evaluative conditioning, Spanish Journal of psychology, 10(2), 230-241. De Houwer, J. (2009). The propositional approach to associative learning as an alternative for association formation models, Journal of Learning and Behavior, 37(1), 1-20. De Houwer, J., Hendrickx, H., & Baeyens, F. (1997). Evaluating Learning with Subliminally presented stimuli. Consciousness and Cognition, 6 (1), 87-107. De Houwer, J., Thomas, S., & Baeyens, F. (2001). Associative learning of likes and dislikes: A review of 25 years of research on human evaluative conditioning, Psychological Bulltein, 127(6), 853-869. De Houwer, J., Vandorpe, S., & Beckers, T. (2005). On the role of controlled cognitive process in human associative learning. New directions in human assosiative learning. Lawrence Erlbaum. De Houwer. J. (2007). A conceptual and theoretical analysis of evaluative conditioning. The Spanish Journal of Psychology, 10,230-241. De Houwer. J., Baeyens, F., & Field, A. (2005). Associative learning of likes and dislikes: Some current controversies and possible ways forward. Cognition & Emotion, 19, 161-174. Diaz, E., & Ruiz, G. (2005). Resistance to extinction of human evaluative conditioning using a between-subjects design, Journal of Cognition and Emotion, 19(2), 245-268. Dijksterhuis, A. (2004). I Like Myself but I Don’t Know Why: Enhancing Implicit Self-Esteem by Subliminal Evaluative Conditioning. Journal of Personality and Social Psychology , 86 (2), 345-355. Dijksterhuis, A., Aarts, H., Bargh, J. A., & Van Knipennberg, A. (2000). Relation between associative strength and automatic behavior, Journal of Experimental Social Psychology, 36, 531-544. Dodgson, P.G., & Wood, J. V. (1998). Self esteem and the cognitive accessibility of strengths and Weaknesses after failure. Journal of Personality and Social Psychology, 75, 178- 197. Donnellan, M. B., Trzesniewski, K. H., Robins, R. W., Moffitt, T. E., & Casp A. (2005). Low self esteem is related to aggression, antisocial behavior and delinquency. Psychological Science,16(4), 328-335. Eng, W. & Heimberg, R. G. (2007). Handbook of Evidence-based Psychotherapies: A Guide for research and practice. Edited by Freeman, C. & Power, M, John Wiley & Sons. Farnham, S.D., Greenwald, A.G., & Banaji, M.R. (1999). Implicit self esteem. InD. Abrams & M. A. Hogg (Eds). Social Identity and Social Cognition. 230-248. Oxford,UK:Blackwell. Fazio, R. H. & Olson, M. A. (2003). Implicit measure in social cognition research: Their Meaning and Use. First published online as a review in advance on August 6, Annual Review. Fazio, R. H., & Williams, C. J. (1986). Attitude Accessibility as a Moderator of the Attitude-Perception and Atiitude-Behavior Relations: An Investigation of the 1984 Persidential Election. Journal of personality and Social Psychology, 51 (3), 505-514. Fazio, R. H., Powell, M. C., & Herr, P. M. (1983). A Process Model of the Attitude –Behvior Relation: Processing One’s Attitude Upon Mere Observation of the Attitude Object, Journal of the Personality and Social Psychology, 44(4), 723-735. Fazio, R. H., Williams, C. J., & Powell, M. C, (2000). Measuring Associative Strenght: Category-Item Associations and Their Activation from Memory, 21(1), 7-25. Fegus, T.A., Valentiner, P., Mc Grath, P.B., Stephenson, K., Gier, S., & Jencius, S. (2009). The Fear of Positive Scale,Psychometric properties in a clinical sample, Journal of Anxiety Disorders, 23, 1177-1183. Field, A.P., & Moore, A.C. (2005). Dissociating the effects of attention and contingency awareness on evaluative conditioning effects in the visual paradigm, Cognition and Emotion,19,217-243. Fowler, D., Freeman, D., Smith, B., Kuipers, E., Bebbington, P., Bashforth, H., Coker, S., Hodgekins, J., Gracie, A., Dunn, G.,& Garty, P. (2006). The Brief Core Schema Scale (BCSS): Psychometric properties and associations with paranoia and grandiosity in non-clinical and psychosis samples. Psychological Medicine, 36, 749-759. Fulcher, E., & Hammerl, M. (2001). When all is revealed : A dissociation between evaluative learning and contingency awareness. Journal of Consciousness and Cognitive , 10, 524-544. Furmark, T. (2002). Social phobia: overview of community surveys. Acta Psychiatrica Scandinavica, 105 (2), 84-93. Gawronski, B., & Bodenhausen, G. V. (2006). Associative and propositional processes in evaluation: an integrative review of implicit and explicit attitude change. Psychological Bulletin, 132, 692–731. Glashouwer, K.A., De Jong P. J., & Penninx, B.W.J.H. (2012). Prognostic value of implicit and explicit self association for the course of depressive and anxiety disorders, Journal of Behavior Research and Therapy, 50, 479-486. Glashouwer, K.A., Vroling, M. S., De jong. P.J., & Jos de keijser. W.L. (2012). Low implicit self esteem and dysfunctional automatic associations in social anxiety disorder. Journal of Behavior Therapy and Experimental Psychiatry, 44(2),262-270. Gotlib, I. H., Kasch, K. L., Traill, S., Joormann, J., Arnow, B.A., & Johnson, S. L. (2004). Coherence and Specificity of Information Proccessing Biases in Depression and Social Phobia. Journal of Abnormal Psychology, 113 (3), 386-398. Greenberg, J., Solomon, S., Pyszezynski, T., Rosenblatt, A., Burling, J., et al. (1992). Why Do People Need Self esteem? Converging Evidence that Self esteem Serves an Anxiety–Buffering Function. Journal of Personality and Social Psychology, 63(6), 913-922. Greenwald, A.G., & Banaji, M. R. (1995). Implicit social cognition: Attitudes, Self esteem, and Stereotypes, Psychological Review, 102 (1), 4-27. Greenwald, A.G., McGhee, D.E., & Shwartz, J.L.K. (1998). Measuring individual differences in implicit cognition: The implicit association test. Journal of Personality and Social Psychology, 74 (6), 1464-1480. Grumm, M., Nestler, S., Von Collani, G. (2009). Changing explicit and implicit attitudes: The case of self esteem, Journal of Exprimental Social Psychology,45, 327-335. Hammerl, M. (2000). I Like It, but Only When I’m Not Sure Why: Evaluative Conditioning and the Awareness Issue, Journal of Consciousness and Cognition, 9, 37–40. Hammerl, M., Bloch, M., & Silverthorne, C .P. (1997). Effects of US alone presentations on human evaluative conditioning. Learning and Motivation, 28 (4), 491-509. Hartman, L. M. (1984). Cognitive Components of Social Anxiety. Journal of Clinical Psychology, 40 (1). 137-139. Heeren, A., Reese, H., Mc Nally, R. J.,& Philippt. P. (2012). Attention training toward and away from threat in social phobia: Effects on subjective, behavioral and physiological measures of anxiety, Journal of Behaviour Research and Therapy, 50, 30-39. Heimberg, R. G., Horner, K. J., Juster, H. R., Safren, S. A., Brown, E.J., Shneier. F. R., & Liebowitz, M. R. (1999). Psychometric properties of the liebowitz social anxiety scale, Psychological Medicine, 29, 199-212. Hofmann, S. G., Barlow, D.H. (2002). Social Phobia (Social Anxiety Disorder). In: Barlow, D.H. Anxiety and Its Disorders, Second Edition: The Nature and Treatment of Anxiety and Panic. New York, NY: Guilford Press, 454-76. Hofmann, W., De Houwer, J., Perugini, M., Baeyens, F., & Crombez, G. (2010). Evaluative conditioning in human: A Meta-analysis. Psychological Bulletin,136 (3), 390-421. Hofmann, W., De Houwer. J., Perugini, M., Baeyens, F., & Crombez, G. (2010). Evaluative conditioning in humans: A meta-analysis, Psychological Bulletin,136,390-421. Holender, D. (1986). Semantic activation without conscious identification in dichotic listening, parafoveal vision, and visual masking: A survey and appraisal, Journal of Behavioral and Brain Sciences, 9(1), 1-23. Houben, K., Havermans, R. C., Wiers, R. W. (2010). Learning to dislike alcohol: conditioning negative implicit attitude towards behavior. Psychopharmocology, 211. 79-86. Implicit cognitive processes in psychopathology: An introduction, Journal of Behavior Therapy and Experimental Psychiatry, (2007), 38 , 95–104. Inderbitzen-Nolan, H. M. & Walters, K. S. (2000). Social anxiety scale for adolescents: Normative data and further evidence of construct validity. Journal of clinical child psychology, 29, 360-371. Jazaieri, H., Goldin, P.R., Warner, K., Ziv, M., & Gross, J. (2012). A Randimized Trial of MBSR Versus Aerobic Exercise for Social Anxiety Disorder. Clinical Psychology, 68 (7), 715-731. Jones,C. R., Fazio, R. H., Olson, M. A. (2009). Implicit Misattribution as a Mechanism Underlying Evaluative conditioning, Journal of Personality and Social Psychology, 96 (5), 933-948. Jordan, C.H., Spencer, S. J., Zanna, M.P. (2003). “ I love me…..I love me not” Implict self esteem,explicit self esteem,explicit self esteem and defensiveness. In S.J. Spencer, S.Fien, M. P . Zanna,J. M. Olson (Eds), The Ontario symposium; vol. 9: Motivated social perception (117-145). Mahwah,NJ: Erlbaum. Kent, G., & Keohan, S. (2001). Social anxiety and disfigurement: the moderating effects of fear of negative evaluation and past experience, British Journal of Clinical Psychology. 40 (1), 23-34. Kernis, M.H., Grannemann, B.D., Mathis, L.C. (1991). Stability of self esteem as moderator of the relation between level of self esteem and depression. Journal of Personality and Social Psychology, 61,80-84. Kimbrel, N. A. (2008). A model of the development and maintenance of generalized social phobia. Clininal Psychology Review, 28(4), 592-612. Kirkpatrick, F., Waugh, L. A., Valencia, C. E., A., & Webster, G. D. (2002). The functional domain specificity of self-esteem and the differential prediction of aggression. Journal of Personality and Social Psychology, 82, 756–767. Kocovski, N. L. & Endler, N. S. (2000). Social Anxiety, Self-Regulation, and Fear of Negative Evaluation, European Journal of Personality, 14, 347-358. Koole, S. L., Dijksterhuis, A., & van Knippenberg, A. (2001). What's in a Name: Implicit Self-Esteem and the Automatic Self, Journal of Personality and Social Psychology, 80( 4), 669-685. Kunst-Wilson, W. R., & Zajonc, R. B. (1980). Affective Discrimination of Stimuli that cannot be Recognized, Science, 207(4430), 557-558. Lampe, L.A. (2009). Social anxiety disorders: recent developments in psychological approaches to conceptualization and treatment, Australian and New Zealand Journal of Psychiatry,43,887-898. Leavy, A. B.,& Martin, L. (1975). Classical conditioning of human evaluative responses. Behavior Research and Therapy, 13(4), 221-226. Lépine, J., & Pélissolo, A. (2000).Why take Social Anxiety Diosrder Seriously? Journal of Depression and Anxiety , 11, 87–92. Li, H., Zeigler-Hill, V., Lue, J., Yang, J.,& Zhang, Q. (2012). Self esteem modulates attentional responses to rejection: Evidence from even related brain potentionals, Journal of Research in Personality, 46, 459-464. Li, H., Zeigler-Hill, V., Yang, J., Jila, L., Xiao ,X., Luo, J., & Zhang, Q. ( 2012). Low self esteem and neural basis of attentional bias for social rejection cues:Evidence from the N2pc ERP component. Journal of Personality and Individual Differences, 53, 947- 951. Lindesay, J. (1995). Neurotic Disorders in the Elderly. Oxford: Oxford University Press. Lipp, O. V., & Purkis, H. M. (2005). No support for dual process accounts of human affective learning in simple Pavlovian conditioning, Journal of Cognition and Emotion, 19(2), 269-282. Lipp, O. V., Oughton, N., & Lelievre, J. (2003). Evaluative learning in human Pavlovian conditioning: Extinct, but still there? Journal of Learning and Motivation, 34, 219-239. Lovibond, P. F., & Shanks, D. R. (2002). The role of awareness in Pavlovian conditioning: Empirical evidence and theoretical implications, Journal of Experimental Psychology: Animal Behavior Process, 28(1), 3-26. Martin, I., & Leavy, A. B. (1994). The evaluative response: Primitive but necessary, Behaviour Research and Therapy, 32(3), 301-305. Mc Evoy, P.M., Nathan, P., Rapee, R. M., Campbell, B. N. C. (2012). Cognitive behavioral group therapy for social phobia,Evidence of transportability to community clinics. Journal of Behaviour Research and Therapy, 50, 258-265. McNaughton, N., Corr, P. J. (2004). A Two-dimensional Neuropsychology of Defense: Fear/Anxiety and Defensive Distance. Neuroscience Biobehavior Review, 28(3), 285-305. Mitchel, C. J., De Houwer, J., & Lovibond, P. F. (2009). The Propositional Nature of Human Associative Learning, Journal of Behavioral and Brain Sciences, 32, 183-246. Neal, J.A., Edelmann, R.J. (2003). The etiology of social phobia: Toward a developmental profile, Clinical Psychology Review, 23, 761-786. Peeruchet, P., & Vinter, A. (2002). The self-organizing consciousness, Journal of Behavioral and Brain Sciences, 25, 297-388. Puklet, M., & Videk, M. (2008). Psychometric properties of the social anxiety scale for adolescents (SASA) and its relation to positive imaginary audience and academic performance in Slovene adolescents. Studia psychological, 50(1), 49-65. Puklet, M., & Vidmar, G. (2000). Social anxiety in Slovence adolescence: Psychometric properties of a new measure, age differences and relations with self- consciousness and perceived incompetence. European review of applied psychology, 50, 249-258. Rapee, R M. (1995). Descriptive psychopathology of social phobia. In: Clark DM, Heimberg RG, Liebowitz MR, HopeDA, Editors. Social Phobia: Diagnosis, Assessment, and Treatment. New York, NY: Guilford Press. Rapee, R. M, Spence S.(2004). The etiology of social phobia: empirical evidence and an initial model. Clinical Psychological Review, 24 (7), 737-767. Rapee, R. M., Heimberg, R.G. (1997). A cognitive-behavioral model of anxiety in social phobia. Behavior Research Therapy, 35(8), 741-56. Rapee, R., & Spence, S.H. (2004). The etiology of social phobia: Emprical evidence and an initial model. Clinical Psychology Review, 24, 737-767. Rapee, R.M. (1995). Descriptive psychopathalogy of social phobia. New York: Guilford Press. Rescorla, R. A. (1988). Pavlovian conditioning : It’s not what you think it is. American Psychologist, 43 (3), 151-160. Rozin, P., Wrzesniewski, A., & Byrns, D . (1998). The elusiveness of evaluative conditioning. Learning and Motivation, 29 , 397-415. Ruscio, A. M., Brown, T. A., Chiu, W. T., Sareen, J., Stein, M. B., & Kessler, R. C. (2008). Social fears and social phobia in the USA: results from the National Comorbidity Survey Replication, Psychological Medicine, 38, 15-28. Russell, J. A. (2003). Core affect and psychological construct of emotion. Psychological Review, 110(1), 145-172. Salkovskis, P.M. (1989). Cognitive behavioral factors and the persistence of intrusive thoughts in obsessional problem. Behaviour and Research Therapy, 26(7), 677-682. Schneier, F. R., Blanco, C., Campeas, R., Lewis-Fernandez, R., Lin, Sh., Marshall, R., Schmidt, A. B., Sanchez-Lacay, A. J., Simpson, H. B., & Liebowitz, M. R. (2003). Citalopram Treatment of Social Anxiety Disorder With Comorbid Major Depression. Journal of Depression and Anxiety, 17191–196. Sedikides, C., & Gregg, A. P. (2003). Portraits of the self. Handbook of social anxiety (pp:110-138). London: sage publication Shanks, D. R. (2010). Learning : From Association to Cognition, Annual Review of Psychology, 61, 273-301. Stahl, C., Unkelbach, C., & Corneille, O. (2009). On the Respective Contributions of Awareness of Unconditioned Stimulus Valence and Unconditioned Stimulus Identity in Attitude Formation Through Evaluative Conditioning, Journal of Personality and Social Psychology, 97(3), 404-420. Stuart, E.W., Shimp, T. A., & Engle, R. W . (1987). Classical conditioning of consumer attitudes: Four experiments in an advertising context. Journal of Consumer Research, 14 (3), 334-349. Swann, W. B., Chang-Schneider, C., & Mc Clarty, K. (2007). Do our self-views matter? Self-concept and self esteem in everyday life. American Psychology, 62(2), 84-94. Talepasand, S., & Nokani, M. (2010). Social Phobia symptoms: Prevalence and Sociodemographic Correlates. Iranian Medicine, 13 (6), 522-527. Tanner, R. J., Stopa, L., De Houwer, J. (2006). Implicit views of the self in social anxiety, Journal of Behaviour Research and Therapy , 44, 1397–1409. Taylor, S. E., & Brown, J.D. (1988). Illusion and wellbeing: A social psychological perspective on mental health. Psychological Bulltein, 103(2), 193-226. Teachman, B., & Woody, S. (2003). Automatic processing among individuals with spider phobia: Change in implicit fear association following treatment. Journal of Abnormal Psychology, 112, 100-109. Teachman, B., & Woody, S. (2004). Staying tuned to research in implicit cognition: Relevance for clinical practice with anxiety disorder. Cognitive and Behavioral Practice, 11 (2), 149-159. Teachman, B.A & Allen, J.P. (2007). Development of Social Anxiety: Social Interaction Predictors of Implicit and Explicit Fear of Negative Evaluation. Abnormal Children Psychology, 35, 63–78. Tice, D. M. (1991). Esteem protection or enhancement? self-handicapping motives and attributions differ by trait self esteem. Journal of Personality and Social Psychology, 60, 711-725. Turner, S,M., Beidel, S. M., & Larkin, K.T.(1986). Situational determination of social anxiety in clinic and nonclinic samples: Psychological and cognitive correlates. Journal of Consulting and Clinical Psychology, 54, 523-527. Veale, D. (2003).Treatment of social phobia, Advances in Psychiatric Treatment, 9, 258-264. Vythilingum, B., Stein, D. J. & Soifer, S. (2002). Is Shy bladder Syndrome a Subtype of Social Anxiety Disorder? A Survey of People with Paruesis. Journal of Depression and Anxiety, 16, 84–87. Walther, E., Weil, R., & Dusing, J. (2011). The role of evaluative conditioning in attitude formation, Current Directions in Psychological Science, 20,192-196. Walther, E., Weil, R., & Dusing, J .(2011). The Role of Evaluative Conditioning in Attitude Formation, Journal of the Associations for Psychological Science, 20(3), 192-196. Waschull, S.B., & Kernis, M.H. (1996). Level and stability as predictors of children’s intrinsic motivation and reasons for anger. Personality and Social Psychology Bulletin. 22, 4-13. Weeks, J. W ., Heimberg, R. G., Rodebaugh, T. L. & Norton, P. J. (2008). Exploring the relationship between fear of positive evaluation and social anxiety. Journal of Anxiety Disorders, 22, 386-400. Zajonc, R. B., (1986). Attitudinal Effects of Mere Exposure, Journal of Personality and Social Psychology Monograph Supplement, 9(2), 1-27. Zanon, R., De Houwer, J., & Gast, A. (2012). Context Effects in Evaluative Conditioning of Implicit Evaluations. Journal of Learning and Motivation , 43, 155– 165. Zhang, H. & Chan, D. K. (2009) Self-esteem as a source of evaluative conditioning, European Journal of Social Psychology, 39, 1065–1074.

فایل های دیگر این دسته

مجوزها،گواهینامه ها و بانکهای همکار

آوا کتاب دارای نماد اعتماد الکترونیک از وزارت صنعت و همچنین دارای قرارداد پرداختهای اینترنتی با شرکتهای بزرگ به پرداخت ملت و زرین پال و آقای پرداخت میباشد که در زیـر میـتوانید مجـوزها را مشاهده کنید