مبانی نظری و پیشینه تحقیق روابط متقابل 67 صفحه (docx) 1 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 1 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
-685800-342900001958975-57150000
پايان نامه براي دريافت درجه كارشناسي ارشد
(رشته مشاوره)
موضوع:
اثر بخشي گروه درماني با رويكرد تحليل رفتار متقابل بر افزايش رضايت مندي زناشويي دانشجويان متأهل
(دانشگاه فردوسي مشهد)
استاد راهنما:
دكتر مصطفي تبريزي
استاد مشاور:
دكتر ابوالفضل كرمي
استاد داور:
دکتر عبدالله شفیع آبادی
پژوهشگر:سميه قاصری
بهار1389
فهرست مطالب
تعاريف نظري و عملي متغيرها11
تعاريف نظري11
تعاريف عملياتي 12
فصل دوم : بررسي پيشينه پژوهشي
تحليل رفتار متقابل 14
تاريخچه تحليل رفتار متقابل14
تعريف تحليل رفتار متقابل14
فلسفه تحليل رفتار متقابل 15
نظريه شخصيت برن15
تحليل كنشي حالات نفساني 17
كودك مطيع و كودك طبيعي 17
كودك مطيع و سازگار با بخش هاي مثبت و منفي 18
كودك طبيعي با بخش هاي مثبت و منفي 19
والد مهربان و تغذيه كننده و والد كنترل كننده و مستبد يا سرزنشگر19
والد كنترل كننده و مستبد با بخش هاي مثبت و منفي19
والد مهربان و تغذيه كننده با بخش هاي مثبت و منفي19
تشخيص حالات نفساني20
تشخیص رفتاری 20
سرنخ هاي والد20
سرنخ های بالغ 22
سرنخ هاي كودك23
تشخيص رفتارهاي اجتماعي24
تشخيص برمبناي شرح حال24
تشخيص پديدار شناختي24
روابط متقابل25
روابط متقابل مكمل27
اولين قانون ايجاد رابطه28
رابطه متقابل متقاطع28
دومين قانون ايجاد رابطه29
نوازش ها29
انواع نوازش29
نوازش كلامي در مقابل غيركلامي30
نوازش گرم و نرم(مثبت) در مقابل نوازش سرد و نيش دار(منفي)30
نوزاش شرطي در مقابل غيرشرطي30
راه هاي به دست آوردن نوازش31
نوازش و تقويت رفتار31
اقتصاد نوازش32
نوازش خواستن33
خنثي كنندگان يا پس ران هاي "والد"36 وضعيت هاي زندگي41 وضعيت اول: من خوب نيستم، شما خوب هستيد42 وضعيت دوم: من خوب نيستم، شما خوب نيستيد42 وضعيت سوم: من خوب هستم، شما خوب نيستيد43 وضعيت چهارم: من خوب هستم، شما خوب هستيد44
گروه درماني با رويكرد تحليل رفتار متقابل45
رضايت زناشويي47
يافته هاي پژوهشي مرتبط با تحقيق50 پيشنه پژوهش انجام شده در خارج50 پيشينه پژوهش انجام شده در ايران53
جمع بندي56
منابع
چكيده
هدف پژوهش حاضر عبارت است از بررسي اثربخشي رويكرد تحليل رفتار متقابل بر افزايش رضايت مندي زناشويي زوج هاي دانشجو دانشگاه فردوسي مشهد است جامعه آماري پژوهش حاضر عبارت است از زوج هاي متأهلي كه يك و يا هر دو نفرشان دانشجوي دانشگاه فردوسي مشهد كه در سال 89-88 مشغول به تحصيل مي باشند در اين پژوهش از روش نمونه گيري در دسترس استفاده شد و بعد از غربالگري با آزمون MMPI تعداد 16 زوج دانشجو به عنوان نمونه انتخاب شد و سپس از بين آنها 8 زوج دانشجو به صورت كاملاً تصادفي انتخاب شد. و در دو گروه آزمايش و گواه به صورت تصادفي ساده جايگزين شدند. طرح پژوهش، طرح آزمايشي پيش آزمون، پس آزمون با گروه كنترل بود و آزمودني هاي گروه آزمايش به مدت8 جلسه طي جلسات 90 دقيقه اي هفتگي تحت درمان مبتني بر رويكرد تحليل رفتار متقابل قرار گرفتند و گروه كنترل هيچ نوع درماني دريافت نكرد. ابزار مورد استفاده، پرسشنامه رضايت مندي زناشويي انريچ و مقياس سازگاري زن و شوهر داس بود و براي تجزيه و تحليل داده ها از آزمون پارامتريك t و با توجه به تحليل داده ها نتايج در مورد فرضيه حاكي از عدم تغيير نمرات گروه گواه در مقياس ها طي مدت مطالعه بود. در حالي كه نظرات گروه آزمايشي بهبود معناداري در پس آزمون داشت و اين بهبود تا مرحله پي گيري نيز حفظ شده بود.
كليد واژه ها: گروه درماني- تحليل رفتار متقابل، رضايت مندي زناشويي.
تعاریف نظری و عملی متغیرها:
تعاریف نظری:
گروه درمانی به شیوه تحلیل رفتار متقابل: گروه درمانی تعاملی که به وسیله اریک برن ابداع شده، روی رفتارهای متقابل "اینک- و – اینجا" اعضاء گروه تأکید میکند(پورافکاری، 1376). گروه درمانی روش درمانی است که در آن مددجویان با یک طرح زمان بندی شده، با درمانگر ملاقات دارند و تمرکز آن روی خودآگاهی، درک از خود، پیشرفت و بهبود روابط بین فردی و ایجاد تغییرات رفتاری یا روی همه موارد میباشد(بک و همکاران، به نقل از عامري، 1384). و یک تئوری روانشناسی است که از بدو ابداع آن توسط دکتر اریک برن در اواخر دهه پنجاه میلادی تا کنون به علت تاثیر سریع آن در حل مشکلات عاطفی و رفتاری، کابردهای متعدد آن در آموزش، مشاوره، توسعه سازمانی، خلاقیت و... محبوبیت فراوان یافته است (فریدوالوین، ترجمه عظیمی، 1384).
رضایتمندی زناشویی: به وضعیتی روانی که فرد از ارتباط با همسر خویش کمال لذت را ببرد، رضایت از زندگی زناشویی می گویند(براون، 2000). رضامندی زناشویی حالتی است که طی آن زن و شوهر از ازدواج با یکدیگر و با هم بودن احساس شادمانی و رضایت دارند(سینها و ماکرجی، 1991). رضایت زناشویی، احساس عینی از خشنودی، رضایت و لذت تجربه شده توسط زن یا شوهر است، وقتی که همه جنبه های زندگی مشترکشان را در نظر بگیرند (ناپیر، به نقل از سالاری، 1386).
تحلیل رفتار متقابل: نظریه اریک برن که به تحلیل رفتار متقابل شهرت یافته، نظریه ای است در مورد شخصیت و روش منظمی است برای درمان درمانی به منظور رشد و تغییرات شخصی (جونز و استوارت، ترجمه دادگستر، 1384).
تعاریف عملیاتی:
گروه درمانی به شیوه TA:تحلیل ارتباط محاورهای در این پژوهش متغیر مستقل میباشد و منظور از آن برگزاری 8 جلسه آموزش گروهی، هفتهای دو بار، به مدت یک و نیم ساعت در کلینیک دانشگاه فردوسی بر روی گروه آزمایشی میباشد.
رضایتمندی زناشویی: منظور از رضایتمندی زناشویی نمره ای است که فرد در "مقیاس سازگاری زن و شوهر(م س ز ش)" و پرسشنامهي رضايتمندي انريچ (پربارسازي و تقويت رابطه، ارتباط خشنودي) به دست مي آيد.
تحلیل رفتار متقابل: منظور از گروه درمانی با رویکرد تحلیل رفتار متقابل در این پژوهش استفاده از برخی از اطلاعات، روش ها، تکنیک ها و تکالیف ارائه شده در کتابهای "روش های نوین در روان شناسی تحلیل رفتار متقابل" اثر ون جونز و یان استوارت، "وضعیت آخر" اثر تامس آ. هریس، "ماندن در وضعیت آخر" اثر امی ب. هریس، تامس آ. هریس "بازیها" اثر اریک برن و "نظریه های مشاوره و روان درمانی" اثر عبدالله شفیع آبادی و غلامرضا ناصری، برحسب دستورالعملی است که در پیوست پایان نامه آمده است.
-457200-80010000
68580016700500
فصل دوم:
ادبیات و پیشینه پژوهش
تحليل رفتار متقابل
نظريه اريك برن يك نظريه تحليل ساختي- محاوره اي است كه برچگونگي روابط متقابل تأكيد فراوان دارد. شيوه درمان مبتني بر تحليل رفتار متقابل روشي عقلاني است كه فرد را در تجزيه و تحليل و درك رفتار خويش و همچنين در كسب آگاهي و قبول مسئوليت، با توجه به آنچه كه در زمان حال اتفاق مي افتد، ياري مي دهد(عامري، 1384).
تاريخچه تحليل رفتار متقابل
مبتكر اوليه نظريه روان شناسي مبتني بر تحليل ارتباط متقابل، فردي است به نام گرينكر، اريك برن كه نامش بيشتر با اين نظريه متداعي و همراه است، در واقع تعقيب كننده و توسعه دهنده افكار گرينكر است. او كسي است كه به دليل استفاده هاي عملي و درماني از اين نظريه شهرت يافته است. اين نظريه فكر جديدي نيست، بلكه در گذشته هاي بسيار دور ريشه دارد. انسان همواره مي خواسته است كه به چگونگي روابطش با خود و ديگران پي ببرد و پوياييهاي آن را شناسايي كند. اعتقاد به دو بعد خوب و بد در انسان و كشمكش بين آنها پيدايش انسان رايج بوده است و در سرتاسر تاريخ و فلسفه اديان از آن ياد شده است. از اين رو، ديدگاه اجزا نگرانه برن را شايد بتوان تداوم و توسعه اعتقادات اوليه دانست (شفيع آبادي و ناصري، 1380). تحليل رفتار متقابل بيمار را با اين واقعيت مواجه مي سازد كه صرف نظر از هر آنچه در گذشته اتفاق افتاده او خودش مسئول آنچه در آينده اتفاق مي افتد خواهد بود و همچنين همواره آزادي حق انتخاب دارد(هريس، 1973، ترجمه عظیمی، 1376). عده كثير و فزاينده اي از متخصصان نيز كه امروز در امور مشاوره مربوط به مسائل زناشويي و ... كار مي كنند از تحليل رفتار متقابل استفاده مي كنند. مهمترين جنبه موفقيت آميز تحليل رفتار متقابل اين است كه به بيماران وسيله اي مي دهد كه خودشان بتوانند از آن در همه جا استفاده كنند(تيرگري، 1383).
تعريف تحليل رفتار متقابل
تحليل رفتار متقابل نظريهاي است در مورد شخصيت و روش منظمي است براي روان درماني به منظور رشد و تغييرات شخصي. اين تعريفي است كه به وسيله انجمن بينالمللي رفتار متقابل ارائه شده است(جونز و استوارت، ترجمه دادگستر، 1384).
فلسفه تحليل رفتار متقابل
تحليل رفتار متقابل براساس فرضيههاي فلسفي خاصي استوار گرديده، اين پيش فرضها عباراتي درباره انسان، زندگي و هدف تغييراند. فرضيههاي فلسفي تحليل رفتار متقابل عبارتند از:
انسانها ذاتاً خوب هستند.
همه توانايي فكر كردن دارند.
سرنوشت انسانها به دست خودشان تصميمگيري شده است و اين تصميمات را ميتوان تغيير داد. پيامد اين فرضيه ها، دو اصل اساسي بكارگيري رفتار متقابل است:
يكي روش قرارداد بستن و ديگري ارتباط باز و نامحدود (جونز و استوارت، ترجمه دادگستر، 1384). كه به نظر ميرسد مي توان از هر دو اصل در زوج درماني براساس رويكرد تحليل رفتار متقابل سود جست.
نظريه شخصيت برن
ديدگاه برن درباره شخصيت يك ديدگاه اجزا نگرانه و چندگانه است. برن به سه نوع حالت نفساني اعتقاد دارد كه عبارتند از: روان بيروني، روان نو و روان باستاني. روان بيروني به شيوه اي تقليدي و قضاوتي شكل مي گيرد و درصدد است كه مجموعه هايي از معيارها و ملاك هاي اكتسابي را به اجرا درآورد. روان نو عمدتاً به تبديل محرك ها به مجموعه اطلاعات تمايل دارد و نيز به پردازش و بايگاني اين اطلاعات براساس تجربيات قلبي علاقمند است. روان باستاني تمايل دارد كه براساس تفكر مبرا از منطق و ادراك هايي كه به طور ضعيفي از هم متمايز و يا تحريف شده اند به طور ناگهاني و ناآگاهانه تري و اكنش نشان دهد. برن تجليات اين سه حالت نفساني را تحت عنوان حالتهاي من معرفي ميكند. حالتهاي من سه گانه او عبارتند از: "حالت من والديني"، "حالت من بالغ، و حالت من كودكي". "حالت من والديني" از روان بيروني، "حالت من بالغ" از روان نو و "حالت من كودكي" از روان باستاني نشأت مي گيرد(شفيع آبادي و ناصري، 1380).
حالت من والديني: حالت من والديني مجموعه اي از احساسات، نگرش ها و طرح هاي رفتاري است كه ويژگي هاي مشابه آنها در والدين هم وجود دارد. حالت من والدين شامل مجموعه انبوهي از وقايع خارجي و تحميلي غيرقابل سوال در مغز است كه توسط فرد در خلال سال هاي اوليه زندگي اش حاصل شده است و معمولاً پنج سال اوليه زندگي را دربرمي گيرد. اين سالها با سال هاي قبل از اجتماعي شدن و ورود به مدرسه مقارن است. عنوان "والد" نيز براي اين حالت در حقيقت نامي توصيفي است، زيرا بيشتر ضبط هاي اين مجموعه اطلاعات، محصول ملاحظات خود طفل از پدر و مادر يا از كساني است كه جانشين پدر و مادر بوده اند. تمام چيزهايي كه كودك از پدر و مادرش مي بيند، يا ميشنود، در نوار "والد" ضبط مي شود. "والد" در شخصيت هر فرد وجود دارد،زيرا هر فرد اين محرك خارجي را در پنج ساله اول زندگي خود تجربه كرده است. براي هر فرد جنبه "والد" مخصوص و منحصر به خود اوست. زيرا نوارهاي ضبط شده او از تجربه هاي اوليه زندگي با پدر و مادر خودش براي او مخصوص و منحصر به فرد است(هريس، 1973، ترجمه فصیح، 1384).
نكته مهم در اين احكام، صرفنظر از بدي يا خوبيشان، اين است كه آنها در آن موقع حقيقت محض اند. اينها مجموعه اي از ضبط هاي دائمي هستند. هيچكس نمي تواند آنها را از مغزش پاك كند. اين نوارهاي ضبط شده در تمام طول عمر وجود دارند و هميشه آماده شروع و بازنواختن اند. اين باز نواختن در تمام عمر داراي نفوذي بسيار مقتدر است. اينها نمونه هايي از دستورات صادره به شخص اجباري، امر و نهي كننده، گاهي توأم با اجازه، ولي اغلب محدودكننده هستند كه در درون فرد تثبيت مي شوند و از اساسي ترين مجموعه اطلاعات براي ادامه حيات او به شمار مي آيند(هريس، 1973).
"حالت من كودكي": "حالت من كودكي" مجموعه اي از احساسات، نگرش ها و طرح هاي رفتاري است كه بقايايي از دوران كودكي خود فردهستند. حوادث دروني، بعضي پاسخ هاي كودك به آنچه كه مي بيند و مي شنود، و نيز تأثيرات كودك از والدينش، در "حالت من كودكي" او ثبت و ضبط مي شوند(شفيع آبادي و ناصري، 1380). از آنجا كه انسان كوچك در دوره بحراني زندگي اوليه خود فاقد قاعده بيان است بنابراين بيشتر عكس العمل هاي او به صورت احساسي ضبط مي شود. انسان كوچك در سال هاي اوليه زندگيش به اين نتيجه مي رسد كه من خوب نيستم. اين ضبط هاي دائمي درمغز، رسوبات طبعي ناشي از بچه بودن است، هر بچه اي والديني كه به اصطلاح مهربان، با محبت و خيرخواه و فهميده اند. اين احساس غيرخوب خاصيت كودكي است و به مقاصد و افكار پدر و مادر، كه خود اين مسأله را به وجود آورده اند، مربوط نيست(هريس، 1973، ترجمه فصیح، 1384).
البته طرف تابناكي هم وجود دارد. در كودك ذخاير فراواني از اطلاعات مثبت هم هست. در كودك است كه قوه خلاقه، حس كنجكاوي، شوق جستجو و فهميدن، اشتياق لمس كردن و حس كردن و تجربه كردن، و همچنين ضبط هاي با شكوه اولين احساس ها و اولين كشف ها و اولين بسيار نهفته است... ولي كفه ترازو به طرف احساس هاي غيرخوب سنگيني مي كند.
"حالت من بالغ" : "حالت من بالغ" به وسيله مجموعه اي از احساسات، نگرش ها، و طرح هاي رفتاري خودمختارو مستقل توصيف مي شود كه با واقعيت موجود تطبيق و هماهنگي دارند. "حالت من بالغ" براي بقا لازم است. اين حالت داده ها رابه جريان مي اندازد، تجزيه و تحليل مي كند و احتمالاتي را كه براي حل و فصل موثر دنياي خارج ضروري هستند، محاسبه مي كند(شفيعآبادي و ناصري، 1380). ظرفيت تخمين احتمالات شخص ممكن است با كوشش هاي آگاهانه افزايش يابد. همانند عضوي كه با تمرين نيرومند مي شود، جنبه "بالغ" نيز مي تواند از طريق تمرين و به كار بردن، رشد و توسعه اي قابل ملاحظه پيدا كند. اگر "بالغ" از احتمال وقوع مشكلي در آينده هشيار باشد از طريق ارزيابي احتمالات مي تواند راه حلي نيز براي آن مشكل، اگر و هر وقت فرا رسيد، بيانديشد (هريس، 1973). وظيفه ديگر "حالت من بالغ" منظم كردن فعاليت هاي "من كودكي" و"من والديني" و واسطه شدن عيني ميان آنهاست(شفيع آبادي و ناصري، 1380). كار مداوم"بالغ" شامل بررسي اطلاعات قديمي، اعتبار دادن يا اعتبار ندادن، و بالاخره بايگاني كردن آنها براي استفاده درآينده است. اگر اين كار به خوبي و نرمي پيش برود، و تقريباً هيچ تضادي بين آنچه كه به او ياد داده بودند و آنچه واقعيت است وجود نداشته باشد، كامپيوتر وضعي خوب، و آماده براي كارهاي مهم است(هريس، 1973، ترجمه عظیمی، 1384).
تحليل كنشي حالات نفساني
هر كدام از حالتهاي "كودك" و "والد" داراي تقسيماتي است كه در اين قسمت به طور مختصر آنها را ذكر مي نماييم.
"كودك مطيع و سازگار" و "كودك طبيعي"
تصور كنيد كه من در حالت نفساني "كودك" خود هستم. من درست به همان گونه كه در دوران كودكي رفتار، فكر و احساس مي كردم، رفتار فكر و احساس مي كنم. بسياري از زمان هايي كه من كودك نوپايي بودم خود را با انتظارات و فرامين والدينم يا جانشينان آنها سازگار مي كردم. من ياد گرفته بودم براي اين كه با زندگي كنار بيايم با همسايه ها رفتار مودبي داشته باشم، حتي اگر آنها را خيلي هم دوست نداشتم. وقتي كه لازم بود بيني خود را پاك كنم به جاي آستين از دستمال استفاده مي كردم، حتي اگر استفاده از آستين آسان تر بود. در همان اوان زندگي، دريافتم كه پدرم مرا زماني كه ساكت هستم بيشتر دوست دارد، در نتيجه هر وقت او حضور داشت اغلب ساكت بودم. اكنون به عنوان يك بزرگسال اغلب همين روشهاي رفتاري را كه در كودكي براي سازگاري با انتظارات والدينم انتخاب كرده بودم، تكرار مي كنم. درا ين حالت من در بخش "كودك مطيع و سازگار" حالت نفساني "كودك" خود هستم. زمانهاي ديگري هم در دوران كودكيم بوده كه من عليه اين قوانين و انتظاراتي كه والدينم از من داشتند طغيان مي كردم. زماني كه اين گونه رفتار مي كردم، مانند اين بود كه دستورات والدينم را درست برعكس انجام مي دادم. به جاي سازگاري و تبعيت از انتظارات آنها، تا آنجا كه مي توانستم برعكس آن عمل مي كردم. وقتي كه درگير اين نوع طغيانگري ها مي شوم، به هر حال هنوز نسبت به قوانين و احكام دوران كودكي پاسخ مي دهم، بنابراين هنوز در حالت نفساني "كودك مطيع و سازگار" هستم(جونز و استورات، 1940، ترجمه دادگستر، 1384).
"كودك مطيع و سازگار" با بخشهاي مثبت و منفي
هزاران هزار قانون و مقررات در اين جهان وجود دارد كه ما براي زندگي كردن و پذيرفته شدن از آنها پيروي مي كنيم. بازنوازي الگوهاي پيروي از قانون و مقررات باعث ميشود كه ما اغلب اوقات آنچه را كه براي خودمان و ديگران مي خواهيم به آساني و راحتي به دست آوريم و در نتيجه مقادير زيادي از انرژي ما به هدر نخواهد رفت. اين جنبه مثبت"كودك مطيع و سازگار" است. اگر ما در اين بخش از شخصيت خود باشيم، كاملاً مطيع محدوديتهاي ياد گرفته خودمان در دوران كودكي هستيم. به عنوان مثال وقتي در مهماني علي رغم خستگي پايمان را دراز نمي كنيم، در بخش "كودك مطيع" مثبت خود هستيم. برعكس ما زماني در جنبه هاي منفي و غير خوب "كودك مطيع و سازگار" خودمان هستيم كه الگوهاي رفتار دوران كودكي را كه ديگر هيچ گونه مناسبتي با وضعيت بزرگسالي ندارند، بازنوازي مي كنيم. اگر ما دراين بخش از شخصيت خود باشيم كاملاً مطيع محدوديت هاي ياد گرفته خودمان در دوران كودكي هستيم، در حالي كه اين محدوديت ها با وضعيت واقع گرايانه اين زماني ما تناسبي ندارند. مانند زماني كه در بزرگسالي مانند دوران كودكي خود بخواهيم با قهر كردن و گريه كردن چيزي را به دست آوريم.
"كودك طبيعي" با بخشهاي مثبت و منفي
بيان اين مطلب كه من در بخش "كودك طبيعي" خود هستم به اين معناست كه رفتارهايي را از دوران كودكي خود دارم كه توجهي به قوانين و محدوديت هاي "والدي" نمي كند. اين رفتارها مي توانند براي من به عنوان يك فرد بزرگسال پربار و زندگي بخش باشند. در اين صورت به عنوان بخش مثبت "كودك طبيعي" تقسيم بندي مي شوند، مانند با صداي بلند خنديدن در يك جمع دوستانه. و زمان هايي كه فرد بدون توجه به پيامدهاي يك رفتار و فقط براساس انگيزه هاي "كودك" آن كار را انجام مي دهد، درگير رفتارهاي بخش منفي "كودك طبيعي" خود شده است، مانند آروغ زدن درمهماني با صداي بلند.
"والد مهربان و تغذيه كننده" و "والد كنترل كننده و مستبد يا سرزنشگر"
گاهي اوقات كه كودك بودم، والدينم به من مي گفتند كه چه كار كنم، آنها يا من را كنترل نموده، يا از من انتقاد مي كردند. هرگاه به گونه اي رفتار مي كنم كه تقليدي از نقش والدينم در اين زمينه هاست، در بخش"والد كنترل كننده و مستبد" خود قرار دادم(كه گاهي "والد انتقاد كننده" نيز ناميده مي شود.) زمان هاي ديگري هم بوده كه والدينم از من مراقبت و مواظبت مي كردند. هرگاه رفتارهايي را كه والدينم در زمان مراقبت از من نشان مي دادند، بازنوازي كنم، يا به كسي توجه نشان دهم، در بخش "والد مهربان وتغذيه كننده" خود هستم.
"والد كنترل كننده و مستبد" با بخشهاي مثبت و منفي
زماني كه دستورهاي "والدي" ما به ديگران فقط به منظور حمايت از آنها و رشد رواني آنها باشد، ما در زماني كه دستورهاي "والدي كنترل كننده و مستبد" خود هستيم. مانند زماني كه ما به يك نفر مي گوييم از اين محل رد نشو چون خطرناك است."والد كنترل كنده و مستبد" منفي بيان كننده رفتارهاي "والدي" است كه با تحقير (كوچك كردن) طرف مقابل همراه باشد. زماني كه كنترل كردن ديگران همراه با تنبيه و خشونت و سرزنش باشد.
"والد مهربان و تغذيه كننده" با بخش هاي مثبت و منفي
"والد مهربان و تغذيه كننده" مثبت شامل مراقبتي است كه ازتوجه خالص به شخصي كه به او كمك مي كنيم، فراهم شده باشد. بنابراين زماني كه از كسي مراقبت ميكنيم يا به او توجه نشان مي دهيم، در حالت "والد مهربان" مثبت خود هستيم. "والد مهربان و تغذيه كننده" منفي بدين معناست كه شخصي از موضع بالاتر و درحالي كه طرف مقابل را تحقير مي كند به او كمك كند، يعني كمك كردن با حالت تحقير و منت گذاشتن همراه باشد. مانند تكه غذايي كه يك ارباب به طرف خدمتكار خود پرت مي كند(جونز و استوارت، 1940، به نقل از تركان، 1385).
تشخيص حالات نفساني
چهار روش براي تشخيص حالات نفساني "والد"،"بالغ" و "كودك" وجود دارد:
تشخيص رفتاري
تشخيص بر مبناي رفتارهاي اجتماعي
تشخيص برمبناي سابقه و شرح حال
تشخيص پديدار شناختي.
تشخيص رفتاري
بهترين سرنخ براي تشخيص محرك يا پاسخ صادر شده از طرف ما يا فرد ديگر توجه به حالات جسماني و كلمات يا الفاظ مورد استفاده در رفتار است. يعني هر كدام از حالات "والد"، "بالغ" و "كودك" حالات جسماني و واژگان و طرز حرف زدن هاي خاص خود را دارند. بنابراين تشخيص رفتاري با مشاهده اين سرنخ ها صورت مي گيرد: حالات وحركات بدن و صورت، كلمات و عبارات و آهنگ صدا.
سرنخ هاي "والد":
حالات و حركات "والد منتقد"
اخم ها و چينهاي پيشاني- نگاه ترس آور- از بالاي لبه عينك نگاه كردن- از روي تنفر چشم برگرداندن- لبهاي درهم فشرده- ترشرويي كردن- سر را به عقب دادن- سرتكان دادن- اشاره با انگشت- انگشت سبابه كه اشاره مي كند- انگشت روي لبها گذاشتن- كوبيدن روي ميز- حركت دادن دست مثل ساتور در هوا- دستها را به هم زدن- دستها را به هم ماليدن- دستها را روي سينه گذاشتن- پاها را به زمين كوبيدن.
كلمات و عبارات "والد منتقد"
من مي خواهم ته و توي اين قضيه را درمي آورم- براي اولين و آخرين بار- ديگر نميتوانم، جانم به لبم رسيده- گوش كن و هميشه يادت باشه كه- همين كه من مي گم- مگر چند دفعه بايد به تو بگويم- اگر جاي تو بودم- گند زدي- تو بايد اين كارو بكني- چرا انجام ندادي؟- انجام بده- بايد- هرگز- هميشه- لازمه (پافشاري كردن)- احتياجي نيست- بد- خوب- به من نگفتيد- نمي توانيد انتقاد كنيد- سوال نكن- بكن- بسه- همين كه من مي گم، فهميدي؟- خيلي خوب- صداي نچ نچ درآوردن- آه كشيدن.
هرگز و هميشه و هيچ وقت، تقريباً كلمات هميشگي"والد" هستند و خود نيز نمونه هايي از سيستم محدود و قديمي اند كه بسته بودنشان را به روي هر نوع اطلاعات تازه در اين جنبه آشكار مي كنند. بيشتر كلمات ارزياب، چه تنبيه كننده و چه حمايت كننده معرف"والد"اند، زيرا هر يك از آنها در مفهوم به نحوي درباره مخاطب حكم يا قضاوتي را اعلام مي دارد كه نه بر اثر ارزشيابي "بالغ" بلكه بر پايه عكس العملهاي خود به خود و قديمي است. مثل بي شعور- بد- مسخره- نفرت برانگيز- وحشتناك- تنبل- مزخرف- بيخود- طفلك- عزيز- نه- نه پسرم- عسل، جرأت نمي كني- نكن، عيب نداره- باز ديگه چي شده؟- بازم؟ لازم است به خاطر داشت كه اين كلمات سرنخ هستند، نه قطعي و نهايي. "بالغ" ممكن است پس از مدتها سنجش و تأمل نتيجه بگيرد(برمبناي سيستم اخلاقي"بالغ") كه بعضي كارها واقعاً مسخره و... است. دو كلمه "بايد" و "مجبور" هم معمولاً افشا كننده حالت "والد"اند، اما ممكن است "بالغ" هم باشند. از ملاك هاي تشخيص بين حالت "والد" و "بالغ"، توجه به طرز استفاده خود به خود و قديمي و بدون فكر اين كلمات، به كار بردن آنها همراه با حالات بدني فوق و متن رفتار متقابل است(هريس، 1973؛ به نقل از تركان، 1385).
آهنگ صداي "والد منتقد"
خشن- سخت گيرانه- قضاوت گونه- خواركننده- تمسخرآميز- تنبيهي- غضب آلود- آمرانه.
حالات و حركات "والد مهربان"
به عقب تكيه دادن- دست و دل باز- تبسم- دلداري- خنديدن- سرتكان دادن- متأثركردن- دلسوز با چشم هاي معصوم- تشويق كردن- دوست داشتن- كمك كردن- پشتيباني- مراقبت كردن- تعليم دادن- حمايت كردن- توجه كردن- تربيت كردن- ديگري را نوازش كردن.
كلمات و عبارات "والد مهربان"
اجازه دهيد كمكتان كنم- خوب مي شويد- برايتان خواهم گرفت- نگران نباش- خوبست- استراحت كن.
آهنگ صداي "والد مهربان"
همدلانه- حمايت آميز- دلسوزانه- پشتيبان- محبت آميز- ملايم- تسكين دهنده- تسلي دهنده.
سرنخ هاي "بالغ":
حالات و حركات "بالغ"
اگر دكمه هاي "كودك" و "والد" را در مغزمان بزنيم و خاموش كنيم، چه روي صورتمان ظاهر مي شود؟ "بالغ" لزوماً صورت خشك و خالي نيست. "بالغ" معمولاً هنگام گوش دادن با حركات دائمي شناسايي مي شود. (حركات صورت، چشمها، بدن و چشم هايي كه هر پنج ثانيه پلك مي زند). فقدان هر گونه حركت احتمالاً نشاندهنده گوش ندادن است. خم شدن سر به يك طرف احتمالاً نشان دهنده اين است كه شخص با زاويه شك حرفهاي شما را مي پذيرد. "بالغ" همچنين اجازه ميدهد كه "كودك" كنجكاو به هيجان بيايد و صورت خود را نشان دهد. بنابراين از جمله حالات و حركات "بالغ" عبارتند از" تماس چشمي- حالت مستقيم(نه سيخ)- ظاهر مطمئن- متفكر- بي آلايش- گوش دادن- ظاهر فعال.
كلمات و عبارات "بالغ"
چرا- چي- كجا- چه كسي- چه موقع- چطور- چقدر- از چه طريق- مقايسه- حقيقي- واقعي- واقعيت- غلط- صحيح- احتمالاً- امكان- نامعلوم- من فكر مي كنم- مي فهمم- اطلاعات- آزمون- حساب كردن- نتيجه- منحصر- تصميم گرفتن- آمار- حل- مشكل- فهميدم- متوجه شدم- به عقيده من...
در لفظ به عقيده من... خود عقيده ممكن است از "والد" مشتق شود، اما كلمات احتمالاً جز فرهنگ "بالغ" است. به طوري كه آنچه ابراز مي شود، به صورت يك عقيده است و نه يك واقعيت (هريس، 1973، ترجمه فصیح، 1384).
آهنگ هاي صدا "بالغ"
شفاف- مطمئن- خونسرد- آرام- جستجوگر- ابراز وجود كننده.
سرنخ هاي"كودك":
چون اكثر عكس العمل هاي اوليه كودك در مقابل انگيزه هاي دنياي خارج بدون كلام اند، بارزترين سرنخهاي جنبه "كودك" بيان از طريق حركات جسماني است.
حالات و حركات "كودك طبيعي"
آزاد- بدون مهار- لوس- تفريح كردن- خلاق بودن- خيال پردازي كردن- عاشق- ترسيده- خودجوش- بي اختيار- عادي- چشم هاي درخشان- اشك- چشم گرداندن- چشم پايين انداختن- لرزش لبها- تولب رفتن- كجخلقي- جيغ- فرياد- ناله- ناخن جويدن- حالت شادماني و نشاط- غش غش خنده- شانه بالا انداختن- سربه سرگذاشتن- انگشت در دماغ كردن- حركات زياد- وول زدن.
كلمات و عبارات"كودك طبيعي"
اه پسر- آه- آخ- كاش كه- دلم ميخواهد- نمي دونم- مي خواهم- به من چه- شايد وقتي بزرگ شدم- گنده- گنده ترين- بهتر- بهترين(بيشتر صفتهاي تفضيلي).
"مامان- نگاه كن چي ساختم!" د ر مواقعي كه كودك با اسباب بازيهايش چيز تازه و ظاهراً مشكلي را درست كرده است، عباراتي است كه طفل براي تحت تأثير قرار دادن"والد" به كارمي برد تا براحساس "غيرخوب" خود غلبه كند. كلمات"چي- چرا- كجا- كي(چه كسي)- كي(چه موقع)- چطوري" هرچند اغلب توسط كودكان به كار برده ميشوند، ولي نشانه وجود "بالغ" در وجود انسان كوچك هستند.
آهنگ صداي "كودك طبيعي"
از خنده روده بر شدن- شلوغ- آزاد- هيجانزده- خندان- پرانرژي.
حالات وحركات"كودك سازشيافته"
نااميد- غمگين- شانه هاي افتاده- لبهاي آويزان- دل شكسته- افسرده با چشمهاي غمگين- طرد شده- كج كردن سر به يك طرف- قهر كردن- ظاهري بيچاره- اشك- لرزش لبها- تولب رفتن- كجخلقي- جيغ- فرياد- ناله- چشم گرداندن- چشم پايين انداختن- شانه بالا انداختن- دست بلند كردن براي اجازه حرف زدن- اجازه خواستن- ناخن جويدن- سركشي كردن- پذيرفتن- اطاعت كردن- وفق دادن- سرزنش كردن- تقاضا كردن- شكايت كردن- من من كردن- غرولند كردن.
كلمات و عبارات "كودك سازشيافته"
متأسفم- لطفاً- چشم- متشكرم- نه آقا- بله آقا- من بايد يكي از اين روزها... خوب انجام دادم؟ سعي مي كنم- اگر فقط... نمي توانستم- تقصير من نيست.
آهنگ صداي "كودك سازش يافته"
سرزنشكننده- تقاضاكننده- شكايتكننده- غرغركننده.
تشخيص رفتارهاي اجتماعي
ديگران اغلب با يكي از حالات نفساني خود با من ارتباط برقرار ميكنند كه تكميلكننده آن حالت نفساني است كه من ازآن استفاده مي كنم. بنابراين با توجه به آن مي توانم بفهمم با كدام حالت من شروع كرده ام. به عنوان مثال اگر من درحالت "كودك" خود باشم، طرف مقابل من به احتمال زياد در حالت"والد" خود خواهد بود.
تشخيص برمبناي شرح حال
كه بيشتر مربوط به جلسات رواني درماني و شرح حالي است كه از مراجعين گرفته مي شود، در اين نوع تشخيص درمانگر سوالاتي درباره دوران كودكي، والدين و يا جانشينان آنها مي پرسد و اين فرصتي به دست مي دهد كه بررسي مجددي بر روي يادداشتهاي خودمان از حالات نفساني داشته باشيم.
تشخيص پديدار شناختي
اين تشخيص زماني انجام مي گيرد كه شخص يك حالت من را در زمان كنوني دقيقاً تجربه مي كند (جونز و استوارت، 1940، به نقل از عدالتي، 1388).
روابط متقابل
فرض كنيد كه شخصي درحال خواندن يك كتاب است، در همان حين شخص ديگري وارد اتاق مي شود و سلام مي كند و جواب سلامش را مي شنود. با اين كار رابطه متقابل ساده اي بين اين دونفر انجام شده است(هارپر و ديگران، 2000).
يك رابطه متقابل زماني رخ مي دهد كه شخص به نوعي با طرف مقابل خود رابطه برقرار كند و طرف مقابل هم به آن شخص جواب بدهد. به زبان علمي، شروع ايجاد رابطه "محرك" ناميده ميشود و واكنشي كه به اين محرك داده ميشود، "پاسخ" نام دارد. اين امر تعريفي علمي از رابطه متقابل، به عنوان محرك رابطه متقابل به اضافه پاسخ رابطه متقابل ارائه مي دهد(كارسون، 2005، به نقل از عباسي، 1387).
اشخاص ممكن است گفتگويشان را ادامه دهند. در پاسخ به سلام، ممكن است پرسيده شود"آيا روز خوبي داشتي؟" و طرف مقابل هم ممكن است به اين سوال جواب بدهد. در اين صورت زنجيره اي از روابط متقابل به وجود آمده است كه در آن پاسخ هر شخص به عنوان محركي براي ديگري عمل ميكند. روابط بين افراد هميشه شكل چنين زنجيره اي از روابط متقابل را دارد. در تحليل رفتار متقابل از الگوي حالات نفساني استفاده مي شود تا بتوان توضيح داد كه در روند روابط چه مي گذرد. روابطي كه به آنها پرداخته خواهد شد"روابط متقابل مكمل" و "روابط متقابل متقاطع" ميباشند:
رابطه متقابل مكمل
"رابطه متقابل مكمل" رابطه ايست كه بردارهاي رابطه متقابل با يكديگر موازي باشند و آن حالت نفساني كه مورد خطاب قرار مي گيرد همان باشد كه پاسخ ميگويد. از آنجايي كه رابطه متقابل مكمل، هميشه در نمودار، بردارهاي موازي دارد، اغلب اوقات با نام رابطه متقابل موازي نيز ناميده ميشود. نمونه هايي از رفتار متقابل مكمل عبارتنداز:
رفتار متقابل مكمل "والد"- "والد":
انگيزه: وظيفه او اين است كه در خانه باشد، پيش بچههايش.
پاسخ: ظاهراً او كوچكترين احساس وظيفهاي نميكند (شكل 2-1).
1143000250825ووببككشكل (2-1): رفتار متقابل مكمل "والد"- "والد"00ووببككشكل (2-1): رفتار متقابل مكمل "والد"- "والد"
رفتار متقابل مكمل"بالغ- بالغ":
انگيزه: ساعت چند است؟
پاسخ: به ساعت من ده و چهل دقيقه(شكل (2-2)).
1143000141605ووببككشكل (2-2): رفتار متقابل مكمل "بالغ"- "بالغ"00ووببككشكل (2-2): رفتار متقابل مكمل "بالغ"- "بالغ"
رفتار متقابل مكمل"كودك"- "كودك":
رفتار متقابل "كودك"- "كودك" بزرگسالان را مي توان به سهولت در بيشتر كارهايي كه ميكنند، و نه در حرفهايي كه مي زنند، مشاهده كرد. زوجي كه در سرسره ماشيني (رولر كاستر) از ترس جان عزيز به هم مي چسند وجيغ مي كشند، در حقيقت هيجان يك رفتار متقابل "كودك"- "كودك" را دارند (شكل (2-3)). اما اين :بالغ" است كه اين تجربههاي شاد را براي آنها ترتيب ميدهد.
1282700228600ووببككشكل (2-3): رفتار متقابل مكمل "كودك"- "كودك"00ووببككشكل (2-3): رفتار متقابل مكمل "كودك"- "كودك"
رفتار متقابل مكمل "والد" – "كودك":
بعضي از ازدواج ها كلاً از اين ماهيت برخوردارند. اگر شوهر بخواهد نقش پسر كوچولو را بازي كند و زن هم مايل باشد كه مادرانه مسئوليت همه چيز را به عهده بگيرد و از او مراقبت كند، اين مي تواند يك ازدواج رضايتبخش باشد، تا آنجا كه هيچ كدام از طرفين نخواهد نقش خود راتغير دهد(شكل (2-4).
1257300158115ووببككشكل (2-4): رفتار متقابل مكمل "والد"- "كودك"00ووببككشكل (2-4): رفتار متقابل مكمل "والد"- "كودك"
رفتار متقابل مكمل"كودك"- "بالغ":
شخصي كه در چنگ احساس غير خوب گرفتار است ممكن است براي جلب اطمينان مبتني بر واقعيت به شخص ديگري روي آورد(ِشكل(2-5).
137160076835ووببككشكل (2-5):رفتار متقابل مكمل "كودك"-"بالغ"00ووببككشكل (2-5):رفتار متقابل مكمل "كودك"-"بالغ"
رفتار متقابل مكمل"بالغ"- "والد":
مردي كه ميخواهد سيگار را ترك كند به اندازه كافي اطلاعات "بالغ" دارد كه ترك سيگار براي سلامتي اش مهم است. با وجود اين، از زنش مي خواهد كه (نقش "والد" را بازي كند كه هرجا پاكت سيگار او را ديد پايه كند و دور بريزد، يا اگر ديد او سيگار روشن مي كند به شدت مخالف نمايد(شكل (2-6).
160020033020ووببككشكل (2-6): رفتار متقابل مكمل "بالغ"-"والد"00ووببككشكل (2-6): رفتار متقابل مكمل "بالغ"-"والد"
اولين قانون ايجاد رابطه
ويژگي يك رابطه متقابل مكمل، قابل پيش بيني بودن آن است. هر گفتگويي ميتواند شامل يك رشته روابط متقابل مكمل باشد. در اين صورت در كل اين زنجيره ارتباطي اين احساس وجود دارد كه چيزي قابل پيش بيني رخ خواهد دارد. تا زماني كه رابطه متقابل به شكل مكمل باقي ميماند، رابطه مي تواند تا بي نهايت ادامه پيدا كند (برن، 1961، ترجمه فصیح، 1373).
رابطه متقابل متقاطع
"رابطه متقابل متقاطع"، رابطه اي است كه در آن بردارهاي رابطه متقابل با يكديگر موازي نباشندو يا اين كه از حالت نفساني مورد خطاب، پاسخ داده نشود. رفتار متقابلي كه باعث ناراحتي مي شود(هريس، 1985، به نقل از محمدی، 1385). نمونه هايي از رفتار متقابل عبارتند از:
بيمار("بالغ"): بدم نمي آيد در بيمارستاني مثل اينجا كا ركنم.
پرستار("والد"): قربونت برم، تو با مشكلات مغز خودت هم نمي توني كنار بيايي
119634042545ووببككشكل (2-7):رفتار متقابل متقاطع "بالغ"-"والد"00ووببككشكل (2-7):رفتار متقابل متقاطع "بالغ"-"والد"(شكل (2-7)).
مادر("والد"): برو اتاقت را تميز كن.
1600200347980ووببككشكل (2-8):رفتار متقابل متقاطع "والد"-"والد"00ووببككشكل (2-8):رفتار متقابل متقاطع "والد"-"والد"دختر("والد"): تو نمي توني به من كه دستور بدي. پدر رئيسه، تو كه رئيس نيستي (شكل (2-8)).
دكتر ("بالغ"): كدام مشكلي بوده كه در زندگي هميشه در ذهنت مانده و هميشه هست؟
1546225469900ووببككشكل (2-9):رفتار متقابل متقاطع "بالغ"-"كودك"00ووببككشكل (2-9):رفتار متقابل متقاطع "بالغ"-"كودك"بيمار("كودك"): كاغذ پراكني! (با مشت روي ميز ميكوبد) كاغذ پراكني لعنتي(شكل(2-9))!
دومين قانون ايجاد رابطه
دومين قانون ايجاد رابطه چنين ميگويد: وقتي كه رابطه متقابلي متقاطع ميشود، در رابطه اخلالي حاصل ميشود و يك يا دو طرف رابطه بايد تغيير حالت نفساني دهند تا بتوانند رابطه را دوباره ايجاد كنند(جونز و استوارت، 1940، به نقل از تركان، 1385).
نوازش ها
تفريح مهم است. انسان بايد براي سالم ماندن هر روز به بازي هاي تفريحي بپردازد. بازي كردن دو حسن دارد: يكي به دست آوردن نوازش به ويژه در صورت برنده شدن و ديگر اينكه كودكتان حوصلهاش سرنمي رود(فريد، ترجمه عظیمی، 1382). ولي نوازش چيست؟
نوازش عبارت است از هر نوع عملي از طرف شخص ديگر نسبت به شما تا به شما اطلاع دهد از وجود شما آگاه است. ما نياز داريم كه حضور ما توسط ديگران درك شود. يك تبسم، يك تعريف و يا حتي يك اخم نشان مي دهد كه حضور ما درك شده است. نياز ما به نوازش بر مبناي عطشي است كه براي مورد توجه قرار گرفتن و به حساب آورده شدن داريم(فريد، ترجمه عظیمی، 1382).
انواع نوازش
ما مي توانيم انواع نوازشها را به شرح زير طبقه بندي كنيم:
نوازش كلامي يا غيركلامي
نوازش گرم و نرم(مثبت) يا نوازش سرد و نيشدار(منفي)
نوازش شرطي يا غيرشرطي
نوازش كلامي در مقابل غيركلامي
نوازشهاي كلامي از يك سلام گرفته تا يك مكالمه عريض و طويل را در برمي گيرد.
نوازشهاي غيركلامي مي توانند شامل دست تكان دادن، سرتكان دادن، دست دادن و يا بغل كردن و در آغوش گرفتن باشند.
نوازش گرم ونرم (مثبت) در مقابل نوازش سرد و نيشدار(منفي)
نوازشهاي گرم و نرم نوازشهايي هستند كه به شخص نوازش گيرنده احساس و تجربه خوبي بدهد، مثل: يك لبخند، با دست به پشت كسي زدن، يك سوت، به نام صدا كردن افراد، لمس كردن، در آغوش گرفتن، حرف زدن، بازي كردن، سلام كردن، تعريف كردن و يك نگاه گرم و دوستانه.
در حالي كه نوازشهاي سرد و نيشدار عبارت است از يك تجربه ناخوشايند و دردناك را به دست نياوريم، همين نوازشهاي منفي مي توانند ما را زنده نگاه دارند(هر نوع نوازشي بهتر ازنبود آن است).
نوازش منفي غيركلامي مثل اخم كردن و نوازش منفي كلامي مثل «روز خوبي بود ولي تو خرابش كردي!»
نوازش شرطي در مقابل غيرشرطي
نوازش غيرشرطي يعني نوازشي كه فرد مجبور نباشد براي به دست آوردن آن تلاشي بكند. در اين نوع نوازش براي فرد شرطي نميگذاريم كه اگر فلان كار را انجام بدهي يا انجام ندهي دوستت دارم وگرنه نه. بلكه ديگران را صرفاً به خاطر وجود داشتنشان نوازش مي كنيم. در نوازش شرطي نوازش منوط به عملكرد فرد براساس قواعد و در چهارچوبي است كه براي او مشخص كرده اند. به طور خلاصه نوازش شرطي به كاري كه انجام مي دهيد مربوط مي شود، درحالي كه نوازش غيرشرطي به آنچه كه واقعاً هستيد مربوط است.
نوازش شرطي مثبت: «كاري كه انجام دادي خيلي خوب بود».
نوازش غيرشرطي مثبت: «چقدر خوبه كه يك آدم دوست داشتني مثل تو پهلوي آدم باشه».
نوازش شرطي منفي:«من اين لباس تو را دوست ندارم»(برن1961 به نقل از فرهنگي، 1383).
نوازش غيرشرطي منفي:«من از تو متنفرم» (جونز و استوارت، 1940، ترجمه فصیح، 1386).
راههاي به دست آوردن نوازش
1- رايگان (بهترین نوازش ها آنهايي هستند كه فرد مجبور نباشد براي به دست آوردنشان تلاشي بكند. نوازشهايي كه فرد فقط به خاطر وجود داشتن از طرف افرادي كه براي او مهم هستند به دست مي آورد. به اينها نوازشهاي رايگان مي گويند).
2- كسب كردن(نمره خوب و ...) يا موفق شدن يا انجام كاري براي مردم.
3- طلب كردن آن(مثل اين كه به فردي بگوييم خواهش مي كنم به من بگو كه از من خوشت مي آيد). اين نوع نوازش ها به همان خوبي نوازش هايي هستند كه در ازاي چيزي به دست مي آوريم.
4- نوازش كردن خود توسط خوديا خويشتن نوازي (فريد، ترجمه عظیمی، 1382).
نوازش و تقويت رفتار
به عنوان يك نوزاد ما هر نوع رفتاري را تجربه مي كنيم تا بفهميم كداميك از آنها نوازش مورد نياز ما را تأمين مي كند. زماني كه رفتار خاصي باعث كسب نوازش براي ما بشود، به احتمال زياد ما آن رفتار را تكرار خواهيم كرد و هر موقع كه نوازشهاي بيشتري از آن رفتار به دست ميآوريم آمادگي بيشتري پيدا مي كنيم تا آن رفتار را در آينده تكرار كنيم.
در اين صورت، نوازش، رفتاري را كه منجر به نوازش شده است تقويت مي كند. افراد بزرگسال نيز به اندازه نوزادان نياز به نوازش دارند و به همان اندازه آمادگي دارند كه رفتارشان را به صورتي موثر شكل دهند تا بتوانند به وسيله آن نوازش بگيرند.(كرو ريدلي، 2006، ترجمه موسوی، 1384)
به خاطر داشته باشيد كه ما كار خود را بر اين اصل قرار داده ايم كه «هر نوع نوازشي بهتر از نبود آن است.» بنابراين اگر وضعيت طوري باشد كه به اندازه كافي نوازشهاي مثبت براي ارضاي نيازهاي نوازشي ما وجود نداشته باشد، بي درنگ به طرف نوازشهاي منفي مي رويم.
هر كسي عادت دارد كه نوازش هاي خاصي را بگيريم، ولي به خاطر معمول و آشنا بودن اين نوازشها ممكن است آنها را كم ارزش و يا بي ارزش بدانيم. در اين صورت ممكن است كه به صورتي پنهاني مايل باشيم نوازشهاي ديگري را بگيريم كه به ندرت آنها را دريافت ميكنيم(هارپر، 2000).
در اصطلاح تحليل رفتار متقابل گفته مي وشد كه هر كس داراي يك "بهره نوازشي از پيش تعين شده"است. اصطلاح "نوازشهاي متفاوت" به شكل ديگري اين مطلب را بيان مي كند. به همين دليل است كه ما نمي توانيم كيفيت نوازشي را به صورت عيني اندازه گيري كنيم. زيرا كه نوازشي با كيفيت بالا براي شما ممكن است براي من نوازشي با كيفيت پايين باشد. پس دادن نوازشي كه گرفتن آن براي شما بسيار لذت بخش است به ديگران، لزوماً براي آنها لذت بخش نيست. هنگامي كه يك نفر نوازشي را مي گيرد كه در خور "بهره نوازشي ازپيش تعيين شده" او نيست. احتمال ميرود كه اين شخص چنين نوازشهايي را انكار و يا تحقير كند(فريد، ترجمه عظیمی، 1382).
اقتصاد نوازش
كلاوداشتاينر بر اين باور است كه همه ما در دوران كودكي تحت تلقين و آموزش والدينمان در مورد پنج قانون محدود كننده و بازدارنده درمورد گرفتن و دادن نوازش قرار گرفتهايم.
1- وقتي كه مي تواني نوازش بدهي، از دادن نوازش خودداري كن.
2- وقتي كه به نوازش احتياج داري، آن را طلب مكن.
3- وقتي كه نوازش ميخواهي، اگر هم به تو بدهند آن را نپذير.
4- وقتي كه نوازش نميخواهي آن را ترك مكن(اگر نوازشي ناسالم و مضر به سوي شما آمد آن را طرد نكن و بپذير).
5- به خودت نوازش نده.
اين پنج قانون فوق روي هم رفته اساس آن نظريه اي است كه اشتاينر آن را اقتصاد نوازش مي نامد و ما به عنوان افراد بزرگسال هنوز ناآگاهانه از آنها پيروي مي كنيم. در نتيجه ممكن است زندگي خودمان را به نوعي در محروميت از نوازش بگذرانيم. اشتاينر بر اين موضوع تأكيد دارد كه براي تقويت و ثبات آگاهي، خودانگيختگي و صميمت ما بايد آموزش هاي اوليه محدودكننده اي را كه والدينمان در مورد گرفتن و دادن نوازش به ما تحميل كردند، از خود دور كنيم و به جاي آن به اين آگاهي دست يابيم كه نوازش ها در سطحي نامحدود در اختيار ما قرار دارند. ما هرموقع كه بخواهيم مي توانيم نوازش بدهيم. مهم نيست كه چقدر نوازش بدهيم، زيرا كه آنها هرگز تمام نمي شوند. وقتي كه ما نوازش مي خواهيم مي توانيم آزادانه آن را طلب كنيم و وقتي كه نوازشي به ما داده مي شود مي توانيم آن را بگيريم. اگر نوازشي كه به ما داده شده دوست نداريم ميتوانيم صراحتاً آن را نپذيريم و نيز ميتوانيم از نوازش دادن به خودمان لذتي بيكران ببريم(برن، به نقل از تركان، 1385).
نوازش خواستن
افسانه اي اسطوره اي در مورد نوازش وجود دارد كه تقريباً همه ما آن را آموخته ايم. اين افسانه مي گويد: نوازشهايي را كه طلب ميكنيد بيارزش هستند. ولي واقعيت چنين است كه: «نوازشهايي را كه شما با طلب كردن به دست مي آوريد، به اندازه نوازشهايي كه بدون طلب كردن به دست مي آوريد، ارزشمند هستند.» اگر دوست داردي در آغوش گرفته شويد آن را طلب كنيد و به دست آوريد. اين به همان اندازه خوب است كه اين آغوش را با صبر كردن و اميدوار بودن به دست آوريد. شايد شما اعتراض كنيد كه:«ولي اگر من اين نوازش را طلب كنم، شخص مقابل ممكن است فقط براي اين كار كه مرا راضي كند و نرنجاند اين كار را بكند.» اگر با "بالغ" خود ارزيابي كنيم مي بينيم كه امكان چنين چيزي وجود دارد. درعين حال همين نوازش ممكن است بار عاطفي صميمانهاي داشته باشد و باعث صميمت شما با طرف مقابلتان گردد. امكان قوي ديگري وجود دارد كه ديگران دوست دارند به شما نوازش دهند، ولي "والد" درون آنها اخطار ميكند كه«نوازش نده». شما هميشه اين اختيار را داريد كه مي بينيد آيا نوازشهاي طرف مقابل اصيل و صادقانه است يا خير. اگر نوازشهاي اصيل و صادقانه نباشند، شما در مقابل خود انتخابهاي ديگري دارد. در هر صورت مي توانيد انتخاب كنيد كه نوازش را بگيرند و يا اين كه نوازش هاي دروغين آنها را رد كنيد و تقاضاي نوازشي خالصانه از همان شخص و يا شخص ديگر بنماييد(جونز و استوارت، 1940، ترجمه دادگستر، 1374).
به دست آوردن نوازش از نظر سلامتي جسمي و فكري بسيار حياتي است وهمه آدم ها براي آنكه سالم و خوشحال باشند، هر روز به آن احتياج دارند. و اين يك راز است كه:«همه به نوازش علاقه دارند. پس هرچه بيشتر نوازش به دست ميآوريد!»(فريد، 1384).
تحلیل رفتار متقابل به عنوان نظریه شخصیت تصویری از ساختار روان شناختی انسانها به ما ارائه میدهد. بدین منظور از یک الگوی سه بخشی به عنوان الگوی حالات نفسانی خود استفاده می کند. همین الگوی شخصیتی به ما کمک می کند تا دریابیم انسان ها چگونه عمل و رفتار می کنند و این که چگونه شخصیت خود را در قالب رفتارهایشان آشکار میسازند. تحلیل رفتار متقابل همچنین نظریه ای برای ارتباطات فراهم میآورد (جونز و استوارت، 1940، ترجمه دادگستر، 1374).
برن به سه نوع حالت نفسانی اعتقاد دارد که عبارتند از روان بیرونی، روان نوو روان باستانی. روان بیرونی به شیوه ای تقلیدی و قضاوتی شکل می گیرد و در صدد است که مجموعه هایی از معیارها و ملاک های اکتسابی را به اجرا درآورد. روان نو عمدتاً به دسته بندی کردن اطلاعات تمایل دارد و نیز به پردازش و بایگانی این اطلاعات براساس تجربیات قبلی علاقمند است. روان باستانی تمایل دارد که براساس تفکری مبرا از منطق و ادراک هایی که به طور ضعیفی از هم متمایز و یا تحریف شدهاند، به طور ناگهانی و ناآگاهانه تری، واکنش نشان دهد. برن تجلیات این سه حالت نفسانی را تحت عنوان حالت های من معرفی می کند. حالت های "من" سه گانه او عبارتند از "حالت من والدینی"(یا والد)، "حالت من بالغ" (یا بالغ) و "حالت من کودکی" (یا کودک). منظور از حالت "من" است که به حالاتی از ذهن و طرح های رفتاری مربوط به آنها، آن طوری که در طبیعت انسان رخ میدهند، اشاره کنیم. به عبارت دیگر، حالت "من" انعکاسی از وقایع ثبت شده گذشته است (شفیع آبادی و ناصری، 1380).
«در شیوه های ارتباط محاوره ای اعتقاد بر آن است که فرد در ارتباط با خود و دیگران به چهار نوع نتیجه گیری دست می یابد که موقعیت زندگی او را مشخص میکنند و رفتار او را تحت الشعاع قرار می دهند(هریس، 1973؛ به نقل از شفیع آبادی و ناصری، 1380). این چهار نوع نتیجه گیری عبارتند از: 1) من خوب نیستم، تو خوب هستی، 2) من خوب نیستم، تو خوب نیستی، 3) من خوب هستم، تو خوب نیستی، 4) من خوب هستم، تو خوب هستی، اعتقاد بر آن است که کودک دو دو یا سه سالگی، در مورد یکی از سه موقعیت اول تصمیم خود را می گیرد، مهم ترین خصیصه این نگرشهای چهارگانه آن است که شیوه عمل فرد را در زندگی معین میکنند، که این شیوه ممکن است از احساس موفقیت تا عدم موفقیت در تغییر باشد(شفیع آبادی ناصری، 1380). اگر من با شما ارتباط برقرار کنم، می توانم از هر یک از سه حالات نفسانی خود که انتخاب می کنم شما را مورد خطاب قرار دهم و شما نیز می توانید با هر یک از حالات نفسانی خود پاسخ دهید این تبادل ارتباطی یک رابطه متقابل نامیده می شود. بکارگیری الگوی حالت نفسانی به منظور تحلیل رشته هایی از روابط متقابل، تحلیل رفتار متقابل خاص و مناسب نامیده میشود. زمانی که من و شما در یک رابطه متقابل قرار می گیریم، من با علائم رفتاری خاص خودم حضور شما را در ک می کنم و شما نیز با علائم رفتاری خود حضور من را درک میکنید. به زبان تحلیل رفتار متقابل هر نوع عملی که درک حضور دیگری در آن وجود داشته باشد نوازش نامیده می شود. انسانها برای این که بتوانند حالت خوب روحی، روانی و جسمی خود را حفظ کنند نیاز به نوازش دارند(جونز و استوارت، 1940، ترجمه دادگستر، 1374).
در نظریه شخصیتی برن سعی بر آن است که مفاهیم شخصیتی به عمل درآیند. پایه و اساس روش تحلیل رفتار متقابل اصولاً بر تحلیل ساختی و شخصیت قرار دارد که بدان وسیله حالات سه گانه "من" در فرد معین مشخص می شوند و چگونگی ارتباط افراد با یکدیگر مورد امعان نظر قرار می گیرد. این شیوه وسیله ای برای خودشناسی وچگونگی آموزش ارتباط با دیگران و نیز روشی برای تشخیص مشکلات زندگی به شمار می رود. اگر انسان از حالات متعدد "من" آگاهی یابد، می تواند بین منابع افکاری افتراقی قائل شود، انواع احساساتش را تشخیص دهد، الگوهای موفقیت آمیز رفتار را بشناسد، به تضادها و تشابهات درونی خود پی ببرد و در برابر مسائل و مواردی، که در زندگی به آنها برمیخورد، آزادی انتخاب بیشتری به دست آورد. شیوه تحلیل رفتار متقابل روشی عقلانی است که فرد را در تجزیه و تحلیل و درک رفتار خویش، و همین طور، در کسب آگاهی و قبول مسئولیت، با توجه به آن چه که در زمان حال اتفاق میافتد، یاری میدهد) (کرسینی،1973؛ پاین،1974؛ هریس، 1973؛ پاترسن، 1966؛ به نقل از شفیعآبادی و ناصری، 1380).
خنثي كنندگان يا پس رانهاي "والد"
يكي از راه هاي رهايي از حمله "والد" فرار كردن است. اما اگر اين "والد" رئيس يا همسر يا پدر يا مادر، يا بچه ما بوده خطر؟ چگونه ميتوانيم از دست همه انسان هايي كه در زندگي ما نقش مهمي دارند، فرار كنيم؟ آيا راه ديگري نيست؟ چرا، هست. روشهاي پس راندن زير در گروه هاي درماني تدوين شده است. شايد استفاده از واژه از كار انداختن بهتر و دقيقتر از پس راندن باشد، زيرا محتوا "والد" ضبطي است دائمي كه هميشه آماده باز نواختن است. هدف از پس راندن "والد"، خارج كردن طرف مقابل از حركت "والد" و سوق دادن وي به حالت "بالغ" يا "كودك" است، به نحوي كه ارتباط اينجا واكنون بتواند ادامه پيدا كند. روشهاي پس راندن "والد" با «مسدودكنندههاي "والد"»، فرق دارد. «مسدودكننده هاي "والد"» وسيله اي است براي متوقف ساختن "والد" خود ما در زماني كه را از درون تحت فشار قرار مي دهدد. «پس رانهاي "والد"» وسيلهاي است براي خاموش كردن "والد" ديگري در زماني كه ما را از بيرون زير فشار ميگذارد(هريس و هريس، 1973، ترجمه فصیح، 1376).
هريس پس راندن "والد" بايد با احتياط، و به وسيله "بالغ" به كار گرفته شود، زيرا مرز بين حمايت از "كودك" خود و بازيچه قرار دادن مردم بسيار ظريف است. با اين حال، همان طور كه به قول معروف همه چيز در عشق و جنگ منصفانه است، زماني هم كه وظيفه ما اين است كه از "كودك"مان در مقابل "والد"هاي سوءاستفاده كننده و معتقد به محق بودن خود حمايت كنيم، دادن پاسخهاي آگاهانه دفاعي در تبادل منصفانه به نظر ميرسد. آيا مي توان بچه كوچكي را كه براي فرار از دست والدين بيرحمش به آنها لگد ميزند و چنگ مي اندازد و به رويشان تُف ميكند، مقصر دانست؟ البته ما لگد زدن و تُف كردن وچنگول انداختن را پيشنهاد نميكنيم، ما عدم خشونت را پيشنهاد ميكنيم. براي حمايت خود، از پاسخهاي "بالغ"، يعني از فكر خود استفاده كنيد نه از عضلات خود، بدين ترتيب در صورت موفقيت مي توانيد پلهاي دائمي براي ارتباطات خود بيابيد.
يكي از راههايي كه نبايد براي پس راندن "والد" انتخاب كرد اين است: هيچوقت مستقيماً به شخص نگوييد كه"والد"ش دارد حرف ميزند. اين كار فقط خشم او را تشديد ميكند. يكي ديگر از راه هايي كه نبايد در پيش گرفت تحقير كردن طرف مقابل است، چون اين عمل باعث قطع روابط شما خواهد شد، مگر اين كه اساس روابط شما بر تفريح و شوخي باشد. مي گويند يك شب مستخدمه چرچيل او را به خاطر افراط در مشروبخواري سرزنش كرد، چرچيل جواب داد:«خانم محترم، من امشب مستم و شما بدتركيب، ولي صبح فراد من هوشيارم.» فكر اين كه اگر فصاحت كلام وحاضرجوابي چرچيل راداشتيم چه جوابي در مقابل اظهارات ديگران مي داديم كمي مسخره به نظر ميرسد، زيرا چرچيل، چرچيل بوده و من و شما، من و شما هستيم. روش هاي زير بي ترديد براي ما مناسبتر است(هريس و هريس، به نقل از عدالتي، 1388).
1) تبادل رفتار را قطع كنيد. برخي از پاسخهاي "بالغ" به تحقيرها و سخنان تند و سرزنش آميز"والد" مي تواند از اين قبيل باشد: «مي توانم درك كنم كه شما چه احساسي داريد. ممكن است خواهش كنم توضيح بدهيد كه شما چگونه به اين نتيجه رسيديد؟ خيلي ممنون ميشوم اگر مرا نيز در جريان فكر خودتان قرار بدهيد. روش شما يكي از راه هاي مقابله با موقعيت است، ولي البته مشكلاتي نيز به وجود مي آورد. اگر گزارش كوتاهي دراين مورد به من بدهيد براي ملاقات بعدي ما مفيد خواهد بود.» هر يك از جملات فوق ميتواند پاسخي جداگانه باشد كه مي توان پس از آن منتظر بيان بعدي انسان"والد" بود. معمولاً اداي سه جمله "بالغ" از جملات فوق، فرد مقابل را وادار مي كند كه به حالت "بالغ" برود، البته تضميني در كار نيست كه حتماً اينطور شود.
اگر "والد" پافشاري كند، پاسخ ديگر مي تواند اين باشد: «بنده واقعاً خوشحال شد كه بدانم جناب عالي در نظر داريد چه بكنيد؟» "والد" در حرف زدن ماهر است، ولي عمل چيز ديگري است. در اين جا يا عقب نشيني ميكند يا مي رود، يا وارد "بالغ" ميشود، زيرا عمل به فكر و زمان نياز دارد. به هر حال يكي از انواع مختلف اين گونه پاسخ "بالغ"، با موقعيت جور است. با داشتن يك "بالغ" سريع الانتقال، و براساس تجربيات گذشته و سرنخ هاي موجود، شما مي توانيد پيشبيني كنيد كه ممكن است چه اتفاقي بيفتد(هريس و هريس، 1973، ترجمه فصیح، 1376)
2) موافقت كنيد. اَشكال موافقت كردن عبارتند از: «حق با شماست!»، «نكته جالبيه»، «منظورتان را ميفهمم.» البته اين روش زماني مفيد است كه وا قعاً حق با طرف مقابل باشد. مثلاً اگر افسر پليس راه شما را بخاطر داشتن سرعت زياد متوقف كند و شما هم واقعاً سريعتر از حد مجاز ميرانديد، ممكن است كله اش پَر از "والد" باشد و آمادگي اين را داشته باشد كه متن كامل مقررات راهنمايي و رانندگي را برايتان بخواند، به خصوص اگر تمام روز از دست راننده هاي بي مبالات و ديوانه به جان آمده باشد. وقتي شما شيشه را پايين مي كشيد و او مي گويد:«داشتيد يك كمي تند تشريف ميبرديد.» اين ممكن است مقدمه اي باشد براي ضربه سختي كه مي خواهد روي سرتان فرود بيايد. اما اگر شما بگوييد «بله، جناب سروان، سرعت داشتم، خيلي متأسفم»، احتمالاً مانع فرود آمدن ضربه شده ايد (شما به هر حال قبض جريمه را دريافت خواهيد كرد. پس دست كم با اين كار ميتوانيد "والد" او را پس برانيد و مانع موعظه كردنش بشويد.)
گاهي ممكن است متوجه شويد كه تنها در يك مورد با شخصِ دائماً در حالت "والد" توافق داريد، گو اينكه احساس ميكنيد بيشتر كارهايش غلط است. بنابراين اگر دست روي همان يك مورد بگذاريد و پاسخ مساعدي بدهيد، ممكن است ديگر دلش نخواهد درباره نكات مورد اختلاف با شما جر وبحث كند.
3) حاشيه برويد. اين راه كمي خطر دارد، اما ممكن است شخص مقابل را از حالت "والد" بيرون بياورد. بيان "والد" اين است: «وقتي شنيدم شما فلاني را مسئول طرح صندوقخانه براي خانواده كرده ايد، باورم نشد. او فقط دو سال است كه عضو هيأت شده و شنيدهام زن هم ندارد.» جواب: «فلاني؟ امروز صبح داشتم با او صحبت مي كردم. چقدر از شما تعريف مي كرد، ميگفت اوائل كارش در اين سازمان خيلي كمكش كرده بوديد. راستي ميدانيد كه او از خانواده سرشناس فلان شهر است؟ تا حالا به آن شهر رفتيد؟ چه پارك قشنگي دارد...».
4) تشويق. وقتي كه يك "والد" با شور و هيجان از مطلبي صحبت ميكند او را تشويق كنيد. «بسيار عالي بود، واقعاً حق مطلب را ادا كرديد. كاش همه مثل شما بودند. كاش فرصت بيشتري داشتيد و عقايدتان را در يكي از جلسات ما توضيح ميداديد تا بتوانيم درباره آن بحث كنيم. كاش ميتوانستيد عقايدتان را بپرورانيد وحتي درباره آن مقاله بنويسيد.»
5) سكوت. نگاهي شگفت زده و متحير همراه با لبخند دوستانه در گوشه لب هم مي تواند پاسخي خلع سلاح كننده باشد. اين عمل ممكن است باعث شود كه او درباره آن چه در آن لحظه گفته تأمل كند. پنج يا ده ثانيه سكوت آنچنان او را ناراحت مي كند كه ممكن است احساس كند بايد چيز ديگري بگويد. بسياري از مردم نميتوانند سكوت را تحمل كنند، و به احتمال زياد آنچه را كه گفته اند تعديل مي كنند. اگر بپرسند چرا سكوت كردهايد، ميتوانيد بگوييد: «لازمه كاملاً درباره اش فكر كنم. شايد دروغ نگفتهايد، درباره هر چيزي بايد فكر كرد.»
6) جايتان را عوض كنيد. آدمهاي سنخ "والد" از اين كه ديگران حريمشان را ناديده بگيرند، ناراحت ميشوند. از جايتان بلند شويد، چند قدم و يا تا حدي كه فكر ميكنيد لازم است از آنها دور شويد. وضعيت خود را عوض كنيد. آنها جا ميزنند. عملاً عقب نشيني ميكنند و مجبور ميشوند فكر كنند ("بالغ") كه : «موضوع چيه، چي شده؟»
7) تغيير عقيده بدهيد. البته اگر واقعاً با خودتان صادق هستيد. اگر شما را به خاطر اظهاراتي كه شش ماه پيش درجمعي كردهايد مورد انتقاد قرار دادهاند، اعلام كنيد كه درباره آن مطلب كاملاً فكر كردهايد و اكنون معتقديد كه اظهارات قبليتان روش خوبي براي حل مشكل نبوده است و اكنون از صميم قلب از حساسيت طرف مقابل خود قدرداني ميكنيد. بعد نظر او را نسبت به موضوع بپرسيد. "والد" غالباً از طرز فكر ديگران انتقاد ميكند، اين سوال شما باعث ميشود كه "بالغ" او وارد عمل شود.
8) ممكن است خواهش كنم مطلب را روشن بيان كنيد؟ اگر كسي با همه توانش همه آنچه را كه در ذهنش به او فشار مي آورد ادا كرده باشد، شما مي توانيد با كمي حيرت و سرگشتگي بگوييد: «چون هيچ دوست ندارم كه اظهارات شما را بد تعبير كنم، ممكنه دوباره منظورتان را بيان كنيد؟» از آنجا كه اظهارات "والد" يك ضبط است، شخص ناچار ميشود نوار را دوباره به كار بيندازد. اين امر هم وقتگير است و هم نياز به تفكر دارد. به اين ترتيب ممكن است در اين "بالغ" وارد عمل شود. سخنان او اين بار قدرت و شدت اوليه را نخواهد داشت.
9) گريز بزنيد. اگر شخص سومي حضور دارد، پاسخ مي تواند خطاب به او باشد، ولي به نحوي كه شخص "والد" آن را بشنود. «اين جناب فلاني واقعاً آدم لايقي است. هيچ ميدانستيد ايشان چند سال پيش جلو گروهي را كه به حفظ آثار ملي اعتراض داشتند و ميخواستند مجسمه "آرچي بانكر" را در پارك خراب كنند، گرفت؟» با اين هندوانه زير بغل گذاشتن شايد بتوانيد مانع شكرآب شدن روابط خود با او شويد.
10) يادداشت كنيد. وقتي كسي پشت سر فرد ديگري لُغز مي خواند و غيب ميكند موضوع را بزرگ كنيد. مثلاً بگوييد: «دوباره بگو، اسمش چي بود؟ من بايد اسمشو يادداشت كنم. اسمش را چه جوري هجي ميكني؟» داشتن يك دفتر يادداشت و يك قلم خودنويس طلائي تأثير بسياري دارد.
11) "كودك" او را پيدا كنيد و دست روي آن بگذاريد. اين روش بهترين راه پسراندن "والد" است. هر كس به هر حال يك "كودك" گرسنه دارد، اگر اين "كودك" زير خروارها ضبط "والد" دفن شده باشد. اگر كسي مدام از همه چيز، از وضع اداره و كارش گرفته تا انجمن خانه و مدرسه و خانواده اش انتقاد مي كند، مي توانيد او را به بحث درباره نيازهاي درونياش بكشانيد. مثلاً بگوييد: «البته نمي خوام كه شما اين كار را بكنيد، فقط ميخواهم بپرسم كه اگر، فرصت پيدا ميكرديد كه وضع اداره (بودجه خانواده، برنامه انجمن خانه و مدرسه، برنامه تعطيلات تابستان و غيره) را تغيير بدهيد، آن هم به نحوي كه واقعاً احساس رضايت كنيد، چه مي كرديد؟» البته شايد بدانيد كه رئيستان، اين گنده معروف، روزگاري واقعاً مي خواسته مجسمه ساز بشود، يا بدانيد كه رشته موسيقي را كه خيلي هم دوشت داشته، بالاجبار پس مرگ پدرش كنار گذاشته است. شايد از عادتها و كارهاي روزانه اش آگاهي داشته باشيد وبدانيد كه مثلاً شبها قرص خواب ميخورد، زخممعده دارد، يكي از بچه هايش را در تصادف اتومبيل از دست داده است، يتيم بوده است، از بازنشستگي وحشت دارد، از آينده خودش ميترسد، يك ليبرال است اما آن را مخفي مي كند، و يا چند بار گريه كرده است. براساس مشاهدات روزانه خود از او مي توانيد "كودك" پنهان او را در پشت "والد" مسلط وجودش ببينيد. حس مهرباني ناشي از اين دانش شما، و آگاهي از اين كه هم محتاج محبت است، گاهي مي تواند خصومتها را از بين ببرد.
12) خوب باشيد. لازمه موفقيت در روشهاي فوق، داشتن اعتماد به نفس است. تكليف شاقي است و مستلزم آن است كه هر روز قواي دروني را با تفكر وتعمق، و يا بودن در كنار كساني كه براي ما ارزش قائلند، تجديد كنيم. "خوب بودن" به اين معنا نيست كه همواره خودمان را خوشحال نشان دهيم يا مدام نيشمان باز باشد. "خوب ماندن" يعني داشتن اعتماد به نفسي همراه با ملايمت كه بادبان لرزان موجوديت شخص را در درياي پرتلاطم زندگي استوار نگه دارد. اشخاص سنخ "والد" دوست دارند به محض ديدن هر گونه نشانه اي از آشفتگي در زندگي ديگران خود را داخل كنند. اگر از در انتقاد وارد نشوند، دست كم با حالت "والد" تغذيه كننده دبه درون مي آيند. اين دخالت گاهي مطبوع است و گاهي نامطلوب. اما نصيحت و دلسوزي هم مي تواند به اندازه انتقاد اشكال ايجاد كند. بعضي از مردم دوست دارند ازآب گل آلود ماهي بگيرند، دوست دارند در لحظات هيجان حضور داشته باشند، كمك كنند، دستور بدهند، رياست كنند. در ميان گذاشتن مشكلات با كساني كه با مصيبت خو گرفته اند دردي را دوا نخواهد كرد. مشكلات خود را با كساني در ميان بگذاريد كه فكر ميكنند و احساس دارند.
پس راندن "والد" همگان امكان ندارد. وقتي اوضاع ناجور مي شود بسياري از مردم به پناهگاه قديمي خود يعني "والد" روي مي آورند، و غالباً اين تنها راهي است كه برايشان قابل تصور است. آنها نمي فهمند چرا "والد" چنين تسلطي بر آنها دارد. تحليل تبادل رفتار امكان درك اين مطلب را فراهم مي آورد و بصيرت ناشي از اين مطلب در نهايت مي تواند باعث پس راندن كامل"والد" شود. وقتي كه شما بايد بار بصيرت خود را به تنهايي بر دوش بكشيد، با اين اميد كه روزي بتوانيد اين آگاهي و بينش خود را با آنان در ميان بگذاريد. روش هاي فوق مي تواند شما را تا آن روز از بسياري از صدمات حفظ كند. هر كاري كه مي كنيد، ملايم باشيد، ادب وقار خود را حفظ كنيد و دريچه هاي ذهنتان را باز بگذاريد و همواره آماده خوشامدگويي به "كودك"ي باشيد كه سرانجام خود را از بند محدوديتهايي كه شخص تحت سلطه "والد" در آن زندگي ميكند، رها ميسازد(هريس و هريس، 1973، ترجمه فصیح، 1376).
وضعيت هاي زندگي
از نظر اريك برن كودك خردسال در ابتداي روند زندگي اعتقادات راسخي در مورد خودش و افراد دور و برش پيدا مي كند. تصميم گيري درباره خود، دنياي خود و روابط با ديگران در طول پنج سال اول زندگي متبلور ميشود. اين تصميمات در شكلگيري موقعيت زندگي فرد اساسي بوده و تعيينكننده نقشهاي زندگي اوست. بهطوركلي، زماني كه فرد درباره موقعيت زندگي خود تصميمگيري كرد، اين گرايش وجود دارد كه اين تصميمات را در هم ريزد. افراد از طريق محفوظاتي كه در ذهن پروراندهاند، حتي اگر نامطبوع و منفي هم باشد، درصدد تلاش براي امنيت برميآيند(نوابي نژاد، 1383).
ما به چهار وضعيت در مورد خودمان و ديگران ميرسيم:
1- من خوب نيستم، شما خوب هستيد.
2- من خوب نيستم، شما خوب نيستيد.
3- من خوب هستم، شما خوب نيستيد.
4- من خوب هستم، شما خوب هستيد.
اين چهار ديدگاه را وضعيتهاي زندگي ميناميم. وضعيتهاي زندگي نشاندهنده تصميمي اساسي هستند كه شخص نسبت به ارزش اساسي كه در خود و ديگران مييابد، گرفته است. اين معنايي بيش از اين دارد كه شخص صرفاً نظري درمورد رفتار خود و ديگران داشته باشد(برن، به نقل از تركان، 1385).
وضعيت اول: من خوب نيستم، شما خوب هستيد(وضعيت انزوا و گوشهگيري يا وضعيت افسردگي).
در اوائل زندگي هر طفلي به اين نتيجه ميرسد كه "من خوب نيستم" درباره پدر و مادر خودش هم به اين نتيجه مي رسد كه "شما خوب هستيد." اين ا ولين چيزهايي است كه طفل درباره زندگي و دنيايي كه بايد عمري را در آن بگذراند، احساس ميكند. اين نتيجهگيري به طور دائمي در او ضبط مي شود و در تمام كارهايي كه مي كند تأثير خواهد داشت. انتخاب يك وضعيت، مهم ترين تصميمي است كه در تمام عمر مي گيريم. با وجوداين از آن جا كه اين يك تصميم است مي تواند تغيير كند، اما فقط با يك تصميم ديگر و نه پيش از آن كه اين تصميم اوليه فهميده شود(هريس، ترجمه فصیح، 1376).
اگر وضعيت دوران كودكي من "من خوب نيستم، شما خوب هستيد" باشد، احتمال دارد كه من زندگي خود را اساساً از موضع افسردگي و احساس حقارت به پيش ببرم، به طور ناخودآگاه احساس هاي بد را انتخاب كنم و رفتارهايي تكراري داشته باشم تا به خود ثابت كنم كه حق من در اين دنيا همين وضعيت است. اين گونه افراد نوعاً به جاي برآوردن نيازهاي خود، به تأمين نيازها ديگران ميپردازند و معمولاً احساس قرباني شدن دارند. از موقعيت ديگران حمايت و خود را انكار مي كنند (نوابي نژاد، 1383). اگر دچار مشكلات رواني شوند، احتمالاً بر آنها تشخيص عصبي يا افسرده مي دهند. اگر هم شديداً در اين وضعيت باشند احتمالاً به خودآزاري يا خودكشي خواهند رسيد(بولينگ و همكاران، 2005).
وضعيت دوم: من خوب نيستم، شما خوب نيستيد(وضعيت بيهودگي و پوچي)
"من خوب نيستم" شما خوب نيستيد". در اين وضعيت رشد "بالغ" متوقف مي شود، زيرا يكي از ابتداييترين وظايفش يعني دريافت نوازش مختل شده است، و ممكن است اين احساس به وجود بيايد كه منشأ نوازش ديگر وجود ندارد و شخصي كه در اين وضعيت قرار دارد به هيچ چيز اهميت نمي دهد. اميدي وجود ندارد. او زندگي را فقط مي گذراند و بالاخره ممكن است با وضع اعتزال حاد و رفتار وحالتي قهقرايي در گوشه يك تيمارستان بيفتد و آن چنان به درون تلخ خودش فرو برود كه گويي مي خواهد به زندگي كهنه و بسيار دورافتادهاي باز گردد- مثل دنياي يك سالگياش، آنجا كه نوازش بود... آنجا كه او را بغل ميكردند و غذايش ميدادند(هريس، 1973، ترجمه فصیح، 1376).
"من خوب نيستم، تو خوب نيستي" موقعيت افرادي است كه همه اميدهاي خود را از دست دادهاند، رغبتي به زندگي ندارند و زندگي را بدون نويد و چشمداشت ميبينند خود- تخريبي از ويژگيهاي اين افراد است كه در سازگاري با دنياي واقعي ناتوانند، و ممكن است اين وضعيت به كناره گيري شديد، بازگشت به رفتار كودكانه يا رفتار خشونتآميزي منجر شود كه باعث آسيب رسانيدن به خود يا ديگران گردد(نوابي نژاد، 1383).
وضعيت سوم: من خوب هستم، شما خوب نيستيد (وضعيت خود بزرگ انگاري)
بچهاي كه براي مدتي طولاني مورد ضرب و شتم شديد پدر و مادري قرار ميگيرد و ابتدا احساس ميكند آنها"خوب" هستند به وضعيت سوم يا وضعيت جنايي تغيير ميكند (هريس، به نقل از سالاري، 1386).
شخصي كه در وضعيت "من خوب هستم، شما خوب نيستيد" به سر مي برد از محروميت نوازش نيز در رنج است، اما نوازش مي تواند فقط به اندازه نوازش دهنده خوب باشد و در نظر او نوازش دهنده "خوب" وجود ندارد. چون هيچكس خوب نيست. بنابراين نوازش خوب وجود ندارد. چنين شخصي ممكن است يك عده ملتزمين "بله قربان گو" براي خود پيدا كند كه مدام او را تحسين كنند و مجيزش را بگويند و نوازش كنند. گرچه او مي داند اين نوازش ها واقعي نيست، چون خودش اين ها را دست و پا كرده است، تا آن جا كه بالاخره تمام آنها را دور ميريزد و عدهاي "بله قربانگو"ي تازه ميخواهد (هريس، به نقل از سالاري، 1386).
"من خوب هستیم، تو خوب نیستی" موقعیتی است که در آن افراد مشکلات خود را برون فکنی میکنند و دیگران را به خاطر آن سرزنش و تحقیر کرده و پیوسته آنان را مورد انتقاد قرار میدهند. این افراد در نقش یک برتر عمل می کنند(من خوب هستم) که خشم، بیاعتمادی و سرزنش و احساس حقارت خود را در فردی پایینتر از خود به عنوان سپرِ بلا (تو خوب نیستی) نشان می دهند. به بیان کوتاه، این موقعیت فردی است که قربانی بیعدالتی است و به این طریق میخواهد حس «خوب بودن» را درخود حفظ کند(نوابینژاد، 1383).
وضعیت چهارم: من خوب هستم، شما خوب هستید(وضعیت موفق و سالم)
وضعیت چهارمی هم وجود دارد (وضعیت آخر) که امید ما به آن است؛ و آن وضعیت "من خوب هستم، شما خوب هستید" است. از لحاظ کیفیت، اختلاف بارزی بین سه وضعیت اول و وضعیت چهارم وجود دارد. سه وضعیت اول همه ریشه های ناآگاهانه دارند، چون تصمیم گیری آن ها در اولین سال های زندگی اتخاذ می شود. تصمیم گیری های هر یک از این وضعیت ها شاید اولین کار "بالغ" است که می خواهد مفهوم و معنایی برای زندگی پیدا کند تا بتواند مقیاسی برای پیشبینی و برخورد خود با دیگران در میان آن همه آشفتگی و احساسهای خود داشته باشد و به کار ببرد. این وضعیتها ناشی ازنتیجهگیری طفل بر مبنای اطلاعاتی است که از "والد" و "کودک" دریافت میکند و بر پایه احساسات درونی و اثرات روحی، و بدون استفاده اطلاعات یا توضیحاتی از خارج از وجود فرد که کار "بالغ" است، نتیجهگیری میشوند(هریس، به نقل از سالاري، 1386).
سه وضعیت اول بر پایه احساساتاند. چهارمی بر پایه تفکر، ایمان و قول و قرار خود شخص برای عمل است. سه وضعیت اول به چرا ختم میشوند چهارمی به چرا نه.
من خوب هستم، شما خوب هستید وضعیت سالم است. در این حال من زندگیم را به پیش می برم و مشکلاتم را حل میکنم و به گونه ای عمل میکنم که به پیامدهای موفقیتآمیزی که مورد نظر است دست یابم. این تنها وضعیتی است که بر مبنای واقعیات قرار دارد. این موقعیت معمولاً نمایانگر یک نگرش حاکی از اعتماد و راحت بودن شخص و تمایل به دادوستد و پذیرش دیگران آنگونه که هستند، می باشد. در این موقعیت هیچ بازدارنده ای وجود ندارد و فقط برنده وجود دارد(نوابی نژاد،1383).
بهطور خلاصه، وضعیت اول رایج ترین وضعیت است که به افسردگی منجر می شود. با از دست دادن نوازش به موضع دوم می رویم. وضیت دوم به خودکشی منجر می شود. چون زندگی در هر شرایطی بیارزش و بیفایده است. سومین موضع را زمانی اتخاذ میکنیم که تجارب فیزیکی و روانی بسیار بدی داشته باشیم. تجربه بدترین نوازش های منفی به بزهکاری وسوءظن خواهد انجامید. نوازش مثبت نامشروط دائمی همراه با نوازش مثبت مشروط برای پیشرفت ها که شرایطی آرمانی برای پرورش کودک است، به وضعیت چهارم منجر خواهد شد. ممکن است در هر مقعطی یک وضعیت غالب باشد ولی معمولاً یک موضع، موضع غالب و اصلی زندگی ما را تشکیل میدهد. بنابراین با این که ما در وضعیتهای مختلف زندگی تغییر وضعیت میدهیم، هر یک از ما دارای یک وضعیت مورد علاقه خود هستیم که بیشتر اوقات در آن به سر میبریم. این بخش همان است که ما در کودکی آن را به عنوان وضعیت اساسی برگزیدهایم. (برن، به نقل از ترکان، 1385).
و بالاخره، فهمیدن این که وضعیت "من خوب هستم، شما خوب هستی یک وضعیت روحی است و نه یک احساس، حائز کمال اهمیت است: ضبط های "خوب" تازه است که باز نواختن آنها باعث ایجاد رفتار متقابل "خوب" و موفقیت آن می شود، موفقیتهایی برحسب پیشبینی احتمالات صحیح، موفقیت هایی بر حسب حرکات و رفتاری که معنی و مفهوم درستی دارند و به وسیله "بالغ" برنامهریزی می شوند نه به وسیله "والد" و "کودک، موفقیت هایی بر پایه اصول اخلاقی که با شعور و منطق متعارف حمایت میشوند. " دلیل مفید بودن "من خوب هستم، شما خوب هستید" این است که در این وضعیت خوشی یا آرامش فوری، مورد انتظار نیست. به مجرد اینکه ما تصمیم گرفتیم وضعیتی را انتخاب کنیم طوفانهای شخصی و اجتماعی بلافاصله محو نمیشوند. "کودک" است که تسکین فوری می خواهد، مثل قهوه فوری، کلوچه های قابل طبخ در 30 ثانیه، و نمک میوه برای تسکین فوری ترشی معده. "بالغ" می تواند درک کند که صبر و ایمان لازم است. هیچکس نمی تواند ضمانت کند که به محض اینکه تصمیم گرفتید وضعیت "من خوب هستم، شما خوب هستید" را داشته باشید احساس خوبی به شما دست بدهد. ما باید به حضور ضبط های گذشته حساس باشیم. اما وقتی آنها با باز نواخته شدن خود در تصمیم و ایمان و راه تازه ما خدشه وارد کردند، می توانیم آنها را موقتاً متوقف و خاموش کنیم، این راه تازه ای است که به موقع شادی و ثمرات خوب به زندگی خواهد آورد. "بالغ" همچنین قادر است عکس العمل های "کودک" را در دیگران تشخیص بدهد و، اگر خواست، از مقابله با مثل خودداری کند(فريد، ترجمه عظیمی، 1382).
گروه درمانی با رویکرد تحلیل رفتار متقابل
نظریه تحلیل رفتار متقابل توسط اریک برن(1961)- روان پزشک و روانکار تربیت شده در مکتب فروید- بنیان گذاری شده و از نظر تاریخی، توسعه و ادامه روانکاری است که مفاهیم آن به ویژه برای درمان گروهی طرحریزی شده است(نوابی نژاد، 1383).
این نظریه برای بکارگیری در گروه درمانی، رویکردی عالی و مناسب است. برن معتقد است که درمان گروهی اطلاعات بیشتر و سریع تری را درباره برنامههای شخصی زندگی فرد در مقایسه با درمان های فردی ارائه می دهد. گروه درمانی با رویکرد تحلیل رفتار متقابل در یک زمینه گروهی که در آن اعضاء میتوانند طرح و دستورالعمل زندگی خود را که از خاطرات اولیهشان نشأت میگیرد در تعامل با یکدیگر تجزیه کنند، بهترین انتخاب درمانی برای این افراد است. راه های زیادی برای خودشناسی از طریق تحلیل تعامل درون گروهی وجود دارد؛ چنانچه در کارکرد گروه های گشتالتی -اکنون و اینجا- مشاهده میشود. گروههای تحلیل رفتار متقابل مسائل گذشته را به زمان حال میآورد، و اعضای گروه با معرفی اعضای خانواده خود در گذشته و حال، این فرآیند را تسهیل میکنند. در نتیجه تعامل های درون گروهی، اعضا فرصت های بسیاری خواهند داشت تا تصمیمات گذشته خود را مرور کنند و به چالش بکشند و تصمیمات جدید را به تجربه بگذراند. در درمان گروهی رویکرد تحلیل رفتار متقابل، یکی از استدلالات قوی آن است که گروه تجزیه زنده ای را فراهم میآورد که اعضا آن را با خود به خانواده، دوستان و جامعهای که درآن زندگی میکنند، انتقال می دهند(نوابی نژاد، 1383).
"بالغ" که وظیفه خود را به عنوان تخمین احتمالات انجام میدهد، می تواند سیستم ارزشی جامعی را تنظیم کند که قادر باشد نه تنها روابط ازدواج بلکه تمام ارتباطات زندگی انسان را احاطه نماید. بر عکس کودک، "بالغ" می تواند عواقب یک کار را حدس بزند، و لذت آنی را به تعویق بیندازد. "بالغ" می تواند سیستم ارزشها وتصمیم های تازه را بر پایه بررسی های جدیدی در زمینه تاریخ و فلسفه و مذهب آغاز کند.و برعکس "والد"، "بالغ" در فکر حفظ شخص است نه در فکر حفظ سنتها و دستگاه. "بالغ" می تواند آگاهانه به خود بقبولاند که محبت آمیز بودن مهم است(برن، به نقل از عدالتي 1388).
در توضیح گروههای مشاوره و روان درمانی می توان گفت در این نوع گروهها که از نوع گروههای کوچک (زیر 12 نفر) هستند، به درمان مشکلات روانی داوطلبان کمک میشود. اعضای گروه مشکلی دارند و برای دریافت کمک و توصیه های درمانی مراجعه میکنند. در این گروه ها، کار از ارائه اطلاعات صرفه فراتر می رود و برقراری روابط حسنه مشاور با مراجعان و به وجود آوردن جوی مملو از اعتماد و احترام و تفاهم ضروری است، تا افراد گروه به تدریج مسائل خود را مطرح سازند و با بهرهگیری از بازخوردی که از دیگران دریافت میدارند، به حل مشکلاتشان موفق شوند(شفیعآبادی، 1384).
عموماً زمان گروه درمانی بین یک تا دو ساعت است و متوسط آن یکونیم ساعت است. گروه درمانی بین 3 تا 15 نفر موفقیت آمیز است و بسیاری از درمانگران حد متوسط را بین 8 تا 10 نفر ذکر کرده اند. این در حالی است که کاپلان و سادوک معتقدند گروه درمانی با گروههای کوچک مثل 3 نفر و گروه های بزرگتر تا 15 نفر نیز موفق بوده است. آنچه مهم است این که به تعداد اعضای شرکت کننده در گروه توجه خاص شود؛ زیرا از عوامل موثر و مفید در کسب موفقیت به شمار میآید (عامري، 1384).
اکثر روان درمانگران گروهی معتقدند تا حد امکان گروه باید نامتجانس باشد. میزان کثرت و انواع تعاملات درون گروهی در نوع نامتجانس بیشتر است. کاپلان وسادوک اعتقاد دارند که به طور کلی بیماران بین 20 تا65 ساله را می توان به طور موثر در یک گروه قرار داد. تفاوت های سنی سبب می شود که مدلهای والدین- فرزند و یا برادر- خواهری به وجود آمده و ممکن است بیماران فرصتی به دست آورند تا مسائل بین فردی که غیرقابل حل به نظر می رسد را بازسازی و یا اصلاح نمایند. وجود اختلاف متعادل شده ای بین اعضا می تواند در کسب مهارتهای اجتماعی و ارتباطی سهم عمدهای داشته و مزیت گروه نامتجانس را در افزایش تجربیات پربار و یادگیری های بین فردی نشان دهد.
هر گروه، هدف یا اهدافی دارد و اعضای درصد هستند بدان برسند، وجود هدف باعث تداوم گروه می شود و گروههای بیهدفی بزودی متلاشی میگردند، هدف، اعضای گروه را به هم پیوند میدهد و موجب انسجام و همبستگی آنان میشود. رسیدن یا نرسیدن به هدف موجب دلگرمی یا دلسردی اضا میشود و در بقای گروه نقش مهمی بازی میکند. تنوع در اهداف، باعث تمایز گروه ها از یکدیگر می شود. اهداف گروه باید برای تمام اعضاء کاملاً روشن و آشکار باشد و با توجه به واقعیات موجود و علاقمندی افراد گروه، تهیه و تعیین شوند(شفیع آبادی، 1384).
هدف نهایی مشاوره و روان درمانی گروهی کمک به عبور افراد به نحوی درست از پایینترین مراحل نیازها مثل نیازهای فیزیولوژیک به سوی تحقیق کمال و تعالی خصایص انسانی یعنی ارضای نیازهای طبقات فوقانی هرم مازلو می باشد. بنابراین می توان گفت که زیربنای اقدام به روان درمانی وجود طبقاتی از نیازمندیها در انسان، سپس التزام در برقراری روابط انسانی و تعاملات فردی و همچنین تأثیر فوق العاده فعالیت های گروهی و به خصوص برآورده شدن بسیاری ازنیازهای انسان در فعالیت های گروهی می باشد. انسان در گروه متولد، با گروه زندگی و تعامل می کند و در گروه میمیرد(عامري، 1384).
رضایت زناشویی
یک رویداد بسیار مهم زندگی است موضوع ازدواج، کیفیت زناشویی و تشکیل خانواده است. ازدواج به عنوان بارزترین تجلی پذیرفته شده ارضای نیاز به عشق ومحبت، حفظ سنت های خانواده، جبران کمبودهای زندگی شخصی، روشی برای دستیابی به مقاصد شخصی و پاسخی به بحران اوایل بزرگسالی به شمار میرود(ثنایی، 1375).
سازگاری از دیدگاه روان شناختی، فرآیند الگوهای مختلف پاسخدهی شخص نسبت به تغییرات محیطی تعریف میشود(کوتل و داونی، 1970؛ به نقل از شریفی، 1380). سازگاری به معنای خاص، واجد ابعاد روانی- اجتماعی است و عبارت از توانایی لذت بردن از روابط بین فردی پاداش برانگیز، و کار کردن به گونه ای است که هدف های شخصی را ارضا کند (آزاد، 1378). در نتیجه فرآیند سازگاری، تنش ناشی جنبه های تغییر ناپذیر زندگی کاهش یافته و شخص کاهش یافته و شخص حالت متعادل می یابد.
یک جنبه اساسی سازگاری در زندگی انسان با موضوع ازدواج و برقراری پیوند زناشویی مرتبط است و ازدواج موفق و رضامندانه مستلزم پایداری از سازگاری از جانب زوجین میباشد.
ازدواج به عنوان یک رویداد گذرا در چرخه زندگی محسوب میشود، و همسر شدن یکی از پیچیدهترین و مشکل ترین گذارهای چرخه زندگی (باگاروزی 2001). یک ازدواج رضامندانه محل تلاقی و تبادل احساسات و عواطف مثبت بین زوجین است و محققان (برای مثال، کلارک و همکاران، 2001؛ به نقل از فیتنس، 2001) بر این باورند که هوش هیجانی یا حداقل برخی از جنبههای آن ظرفیت غنیسازی یک ازدواج سازگارانه و توام با رضایت مطلوب و با ثبات را دارد. در نتیجه، بایستی هوش هیجانی مشترک بین دو همسر را پروراند و از طریق احتمال تشریک مساعی آنان را برای کسب رضایت بیشتر و حل مسائل خود افزایش داد (گلمن، ترجمه پارسا، 1380).
محققان (برای مثال، آلن و تامپسون، 1984؛ کنی و استیلی، 1994 ؛ ویگین و مودی، 1983؛ به نقل از صادقی، 1380) بر این باورند که توانایی درک و پذیرش افکار، احساسات و عواطف یکدیگر در زندگی زناشویی، با احساس رضامندی بیشتری همراه است. مردان و زنانی که سطح بالایی از رضامندی و صمیمیت را در رابطه خود گزارش می کنند در پیش بینی احساسات و باورهای شریک زندگی خود بسیار دقیق هستند و ارزش ها و باورهای مشابهی را دوباره میزان نزدیکی و صمیمیت بین خود حفظ میکنند (هلر و وود، 1998؛ به نقل از براون و آماتا، 2000).
در زمینه نقش نگهداشتن پیوند زناشویی و احساسات ویرانگری که میتواند به انهدام یک ازدواج توسط گاتمن(1994؛ به نقل از گلمن، ترجمه پارسا، 1380) انجام شده است. شواهد پژوهش او نشان هیجانی و کمبودهای موجود در کفایت عاطفی زوجین و نه عواملی مانند ناتوانی در حل پیشبینی کننده فقدان شادی و بیثباتی بلند مدتی در زناشویی است(گاتمن، 1994؛ به نقل از تیرگری، 1383).
به نظر گاتمن (1999) زوج ها بايد ياد بگيرند كه چگونه جو را آرام كنند، آرامش خود را بازيابند و توجه خود را دوباره متمركز كنند. آن ها بايد دريابند كه چگونه مي توان به هيجانات شديد و متفاوت را تنظيم و تعديل كرد" آرام كردن" خود و ديگري نه تنها راه را براي يك گفتگوي پربارتر هموار مي كند كه در سلامت هيجاني و جسماني هر يك از زوجين، سهم بسزايي دارد(هارپر و ديگران، 2000).
بین تواناییهای افراد در شناسایی و تظاهر- هیجانها و شادکامی و رضایت زناشویی رابطه پایانی و جود دارد و توانایی شناسایی و فهم هیجان های خود، یعنی خودآگاهی هیجانی نقش مهمی در تنظیم روابط بین فردی ایفا می کند(بار- ان، 1997). مدارک پژوهشی زیادی وجود دارد که نشان می دهد بسیاری از زوجین پیش از ایجاد روشهای رضامندانه رابطه زناشویی، از الگوی ارتباط مختل رنج می برند(ناپیر، 2000؛ به نقل از تیرگری، 1383).
رضایت از رابطه زناشویی، کارکرد مجموعهای از هیجان مثبت و منفی و شدت هیجانهای مثبت و منفی است که به طور مشترک توسط همسران تجربه میشود.(کلور و بایرن، 1974؛ کلود و اینکین، 1997؛ لوت و لوت1960؛ به نقل از تیرگری، 1383). معلوم شده که نزدیکی عاطفی، کلامی و جسمانی می تواند تا حد زیادی شاخص رضایت زناشویی بوده و نیز میتواند رفتارهای تعیین کننده بالقوه برای طلاق را پیشبینی کند.(تولسلرت، استاکس، 1983؛ به نقل از سالاری، 1386).
همچنین رضایتمندی زناشویی یکی از شاخصهای مهم رضامندی زندگی محسوب می شود و جهت بررسی و تبیین مسأله ی رضایت زناشویی، مناسبتر آن است که اجزای متشکلهی آن، تعریف شود و با استفاده از چهارچوب تئوریک آن، ابعاد آن دقیقتر بررسی گردد.
بنا به تعریف، رضایت خوشایند، برآمده از آگاهی به یک وضعیت راحت است که معمولاً با ارضای بعضی تمایلات خاص، پیوند خورده است. از آنجایی که رضایت همراه خوشایندی است، اولاً به وسیله ی منابع خوشایند کننده، قدر محدود شده است. افراد، خوشایندی را از ارضای نیازهای فیزیولوژیک به دست می آورند؛ در حالی که رضایت را از احساسات آگاهانهی جهت دار با دلیل، مانند دوستی، تلاشهای عقلانی، موفقیت در یک نقشهی حساب شده، و جز آن، به دست می آورند. بنابراین از رضایت اخلاقی و رضایت زیبایی شناسانه صحبت کرد(نیکوکار، صمدی، 1378).
با توجه به تعریف، نهایت مشخص شد که رضایت، به دنبال ارضای مطلوب نیاز، حاصل میشود. بدیهی است که ارضای در نوع نیاز، و یا ارضای نیاز معینی در شرایط معین، حتماً منجر به پیدایش رضایت نمی شود.
اگرچه رضایتمندی به عنوان نمرهای که به وسیله پرسشنامه رضایتمندی زناشویی به دست میآید، تعریف می شود، ولی رضایتمندی زناشویی را میتوان به عنوان رضایتمندی عمومی، در نظر گرفت، که در برگیرنده ی مسایل زیادی از جمله احساس امنیت، مسئولیت پذیری، داشتن روابط مناسب، خویشاوند با اقوام همدیگر، احساس انتحار از ازدواج و ... است.
يافته هاي پژوهشي مرتبط با تحقيق
پيشينه پژوهش هاي انجام شده در خارج
1- طي دهه هاي اخير تحقيقات بسياري با هدف بررسي سودمندي و اثربخشي رويكردهاي درماني و نظريات بر ابعاد مختلف ارتباط زناشويي انجام گرفته است. ليكن همه آنها در راستاي تقويت ارتباط ها، ساختن مهارتهاي بين فردي، و پيش گيري از آشفتگي هاي زناشويي تلاش مي كنند در جمع بندي كلي از تمامي تحقيقات انجام شده مي توان با قاطعيت ادعا نمود اين نتايج شواهدي براي تأييد سودمندي اين رويكردهاي درماني بر رضايتمندي زناشويي را فراهم نموده اند(باولينگ، هيل و جنسون، 2005).
2- نظریههای اخیر روان شناسی تأکید زیادی بر تأثیر شناخت و افکار فرد در سلامت روانی، قدرت سازگاری و احساس رضایتمندی یا نارضامندی از زندگی و جز آن دارند. بر این اساس بسیاری از رویکردهای درمانی معاصر در درمان مشکلات روانشناختی افراد، زوجها و خانواده ها، با این فرض که علت اصلی ایجاد اختلال، ادراک تحریف شده و تفکر غیرمنطقی است، محور فعالیت های درمانی خود را بر اصلاح ادراک و تفکر قرار دادهاند(الیس، 1992). محققان دیگری همچون لارسن و السون (1989) گلاسر (1996) ویشمن و دلینسکی (2002) نیز بر اهمیت نقش افکار منفی و تعاملات نادرست در نارضایتی زناشویی تأکید کردهاند(نیکخواه، 1382).
3- جوديت در سال 1990 در پژوهش خود از تحليل تبادلي اريك برن براي سنجش ميزان تغييرات مراجعين در روان درماني استفاده كرد. نتايج حاكي از آن بود كه آموزش TA بر روي حالت هاي والد انتقاد كننده و والد پژوهش دهنده و كودك تطابق يافته افراد اثربخشي مثبتي داشت. اما بر روي كودك طبيعي تأثير چنداني مشاهده نشد(تادوبوهارت، ترجمه فيرزوبخت، 1379).
4- پژوهش فورمن(1988) در زمينه بررسي تحليل تبادل رفتار در زوج ها داراي روابط صميمانه و غيرصميمانه براساس پرسشنامه تبادل رفتاري مبتني بر نظريه مك كنا راجع به نوازش هاي مثبت و منفي در ابعاد«دادن/ گرفتن/ درخواست/ مضايقه» حاكي از آن بود كه ادراكات همسران به طور طبيعي با آشفتگي ها و سازگاري زناشويي آنها مرتبط است به طوري كه همسراني كه خودشان را از لحاظ رابطه زناشويي بالا درجه بندي مي كنند اسنادهاي فزاينه ارتباط در همسرشان ايجاد مي كنند و اهميت رفتارهاي منفي همسر را كم در نظر ميگيرند.
5- كاتلين(1985) در يك مطالعه موردي به اين نتيجه رسيد كه روش تحليل تبادلي در خصوص بررسي نمايشنامه هاي پيچيده روشي قابل اعتماد مي باشد. اما از طرف ديگر اعتبار اين روش به طور مستقيم به توصيف كننده آن مربوط است.
6- اسكات ولو(2002) در پژوهش خود به اين نتيجه رسيدندكه زوج هايي كه در برنامه هاي پيشگيري و پربارسازي زندگي زناشويي شركت كرده بودند سطح كمتري از ارتباطات منفي و سطوح بالاتري از ارتباطات مثبت در مقايسه با زوج هاي گروه كنترل گزارش دادند(به نقل از عدالتی، 1386).
7- آلت(2004) تحقيقي انجام داد و به اين نتيجه رسيد كه آموزش روش تحليل تبادلي و كمك به افراد در شناخت بازدارنده ها در كيفيت ارتباطات آنها اثرگذار است.
8- گري(2006) در پژوهش خود با عنوان اثربخشي آموزش نظريه تحليل تبادل بر پيشگيري از خشونت دريافت كساني كه تحت آموزش قرار مي گيرند در مقايسه با كساني كه اين آموزش ها را نمي بينند «خود» پيش خواهند رفت. و به دنبال رشد بالغ، تعارضات دروني فرد كاهش مي يابد.
9- ويليام(1986) در تحقيق خود در بررسي هويت هاي شغلي و رغبت هاي شغلي با استفاده از رويكرد تحليل رفتار متقابل هويت شغلي آزمودني ها را به كمك چك ليست صفات در 18 نوع شغلي مشخص نمود.
10- نيت (2002) در تحقيقي با عنوان «ارزيابي تحليل تبادلي به عنوان راهبردي سازماني» چنين بيان مي كند كه: تحليل ارتباط محاوره اي به عنوان راهبردي براي ايجاد تغييرات در سازمان ها در جهت افزايش و احياي روابط در محيط هاي كاري، كاربرد فراواني دارد. گزارش هايي در مورد تأثيرات آموزش تحليل ارتباط محاوره اي يافت شده كه نشان مي دهد اين روش در افزايش حمايت اجتماعي، بهبود روابط گروهي و افزايش همدلي و كنترل دروني موثر است.
11- همچنین دوماز و همکاران (1996) آموزش تحلیل رفتار متقابل را در بهبود رابطه والدین و فرزندانشان موثر یافتند (فرهنگی، 1383).
12- در تحقیق دیگری که توسط پاریسوپولوس و کوتزاباساکی (2004) برای بررسی کارآمدی آموزش روش تحلیل رفتار متقابل بر سلامت روانی پرستاران انجام شده، آنها نیز این آموزشها را موثر یافتند(تالمن و هايا، 2004، به نقل از عدالتي، 1388).
پیشینه پژوهشهای انجام شده در ایران
در زمینه تأثیر آموزش رویکرد تحلیل رفتار متقابل بر رضایت زناشویی پژوهشهای محدودی انجام شده است. البته تحقیقات متعددی در زمینه رضایت زناشویی و عوامل موثر بر آن انجام شده است.
1- ازدواج، رابطه ای انسانی، ظریف و پویا می باشد که از اهمیت خاصی برخوردار است و اولین تعهد عاطفی و حقوقی است که در بزرگسالی انجام میشود. توجه به کانون خانواده، محیط سالم و سازنده، روابط گرم و تعاملات میان فردی صمیمیای که می توانند موجب رشد و پیشرفت افراد گردند، از جمله اهداف و نیازهای ازدواج محسوب میشوند. در پژوهشی که توسط نیکخواه(1382) انجام شده است، فرضیه اثربخش بودن آموزش گروهی مهارت های ارتباطی با رویکرد شناختی رفتاری بر رضامندی زناشویی تأیید شده است.
2- در پژوهش ديگري كه جهت بررسي اثربخشي گروه درماني به شيوه تحليل تبادلي بر رضايت زناشويي زوج ها انجام شد. نتايج به دست آمده كه رضايت زناشويي زوج هاي گروه آزمايشي به طور معناداري نسبت به گروه گواه در مرحله پس آزمون و پي گيري افزايش نشان داد(تركان و همكاران، 1385).
3- دانش(1385) در بررسي اثربخشي روش تحليل رفتار متقابل در سازگاري زناشويي زوج هاي ناسازگار به اين نتيجه رسيد كه سازگاري زناشويي گروه آزمايش نسبت به قبل از درمان و نسبت به گروه گواه افزايش يافته است.
4- محمدي(1384) در پژوهش خود با بررسي اثربخشي مشاوره گروهي با تأكيد بر رويكرد تحليل ارتباط محاوره اي در كاهش اضطراب دانش آموزان به اين نتيجه رسيد كه بين اضطراب گروه آزمايش و گروه كنترل در پس آزمون ارتباط معناداري وجود دارد. و با 99% اطمينان تفاوت ايجاد شده در متغير وابسته حاصل تأثير متغير مستقل بود.
5- خياوي(1376) در پژوهش خود با عنوان تأثير مشاوره گروهي به شيوه تحليل رفتار متقابل در ميزان اضطراب دانش آموزان به اين نتيجه رسيد كه مشاوره به روش تحليل ارتباط محاوره اي در كاهش اضطراب دانش آموزان تأثير چشمگيري داشته است.
6- احسان منش(1381) در تحقيق خود با عنوان تأثير مشاوره گروهي با رويكرد تحليل رفتار تبادلي بر منبع كنترل و خودپنداره دانشجويان به اين نتيجه رسيد كه بين اين دو متغير ارتباط معناداري وجود دارد(به نقل از جلوياري، 1388).
7- مومني(1386) در تحقيق خود با عنوان بررسي اثربخشي درمان گروهي مادران با رويكرد تحليل رفتار متقابل برن بر بهبود رابطه ولي فرزندي دانش آموزان دختر متوسطه شهر تهران به اين نتيجه رسيد كه درمان به روش تحليل تبادلي اثربخشي بر بهبود رابطه ولي فرزندي داشته است.
8- در پژوهش ديگر كه توسط سالاري(1386) به بررسي تأثير رويكرد تحليل تبادلي بر رابطه بين رضايت مندي زناشويي و هوش هيجاني زوج ها پرداخت كه به اين نتيجه رسيد كه بين رضايت مندي زناشويي و هوش هيجاني رابطه معناداري وجود داشت ولي فرضيه اثربخشي رويكرد تبادلي بر رضايت مندي زناشويي زوج ها تأييد نشد.
9- در یک پژوهش دیگر که احمدی(1385) انجام داده، فرضیه تأثیر زوج درمانی با رویکرد ارتباط شیئی کوتاه مدت بر الگوهای ارتباطی زوجین مورد بررسی قرار گرفت و نتیجه گیری نهایی نشان داد که شیوه فوق تأثیر به سزایی در بهبود الگوهای ارتباطی زوجین دارد.
10- نتایج مطالعهای که توسط جلالی(1385) انجام شد نیز نشان داد که آموزش مهارتهای زندگی بر افزایش سازگاری زناشویی زوجها موثر است.
11- پژوهش تجربی مهدویان (1383) به منظور بررسی تأثیر آموزش ارتباط بر رضامندی زناشویی زوجها و سلامت روانی آنها طرح ریزی شد. نتایج او نشان میدهد که روش آموزش ارتباط با رویکرد شناختی- رفتاری می تواند باعث افزایش میزان رضامندی شود، حتی هنگامی که زن یا شوهر از یک مشکل اختلال شخصیتی رنج می برد و همچنین در مواردی به بهبود وضعیت سلامت روانی آنها کمک می کند.
12- در پژوهش ديگر كه توسط عدالتي(1388) انجام گرفت به بررسي اثربخشي غني سازي ازدواج بر رضايت زناشويي دانشجويان متأهل صورت گرفت كه نشان داد آموزش مهارت هاي زندگي باعث رضايتمندي بيشتر زوجين ميشود و در اثربخشي ارتباطي و آگاهي زوجين كمك ميكند.
13- محمدپور(1386) در پژوهش خود تحت عنوان اثربخشي آموزشي تحليل ارتباط محاوره اي بر كيفيت زندگي كاري آموزگاران نتيجه گيري كلي خود را از اين تحقيق چنين بيان مي كند. تحليل تبادلي بر بعضي از مولفه هاي كيفيت زندگي كاري اثرات فراوان و مستقيمي دارد. اين مولفه ها شامل محيط ايمن و بهداشتي، تأمين فرصت رشد و امنيت، توسعه قابليت هاي انساني مي باشد. از طرفي تحليل رفتار متقابل بر مولفه هايي مانند قانون گرايي در سازمان، وابستگي اجتماعي زندگي كاري، فضاي كلي زندگي، انسجام اجتماعي زندگي كاري تأثير غيرمستقيم مي گذارد چرا كه اين مولفه ها كمتر به فرد مربوط مي شود اين مولفه ها به سازمان ربط دارد، و از آنجا كه در سازمان ها نيز تصميم گيرنده انسان ها هستند پس به طور غيرمستقيم اين مولفه ها به فرد نيز برمي گردند. در نتيجه اين تحقيق آموزش مسائل ارتباطي از جمله تحليل رفتار متقابل در افزايش كارايي و به طور كلي كيفيت زندگي كاري آنان موثر است و در نتيجه تفاوت معناداري ميان دو گروه آزمايشي و كنترل مشاهده گرديده شد.
بررسی اثربخشي "گروه درمانی با رویکرد تحلیل رفتار متقابل" بر افزایش "رضایت زناشویی" موضوع جدیدی است که به نظر می رسد تاکنون پژوهشی در داخل و یا خارج از کشور به آن نپرداخته است. از لحاظ تئوری و عملی نشان دادن تأثیر گروه درمانی با رویکرد تحلیل رفتار متقابل بر افزایش رضایت زناشویی اهمیت زیادی دارد. زیرا در صورت تأیید چنین اثری، پاسخی برای این سوال به دست می آید که چرا روش گروه درمانی با رویکرد تحلیل رفتار متقابل بر افزایش رضایت زناشویی موثر است و چه متغیری در این بین نقش متغیر واسطه ای را ایفا می کند که در نهایت منجر به افزایش رضایت زناشویی میشود. در واقع این جنبه از پژوهش حاضر، متغیر میانجی را در این رابطه خطی نشان می دهد.
جمع بندي
با عنايت به آنچه گذشت، بيش ازپيش اهميت سالم سازي ازدواج بر همكاري آشكار مي شود. يافته ها نشان مي دهد عليرغم تمام تلاش هايي كه متخصصين اين حوزه به جهت بررسي و شناسايي عوامل موثر در بهبود ازدواج ورضايتمندي زناشويي يا ابداع شيوه هيا نوين زوج درماني انجام مي دهند. هنوز آمار طلاق و فروپاشي خانواده ها در همه جاي دنيا بالاست. و از آنجا كه افزايش بروز اختلال زناشويي نقش مهمي در افزايش ميزان نارضايتي در ميان همسران دارد و در نتيجه اثر منفي بر بهداشت رواني اعضاي خانواده به ويژه كودكان برجاي مي گذارد(گلمن، 2000؛ فيتنس، 2001). پيدا كردن راههايي كه بتوان از طريق آنها باعث رشد مهارتهاي ارتباطي زوجين گردد اهميت زيادي دارد. دراين تحقيق يك مدل نظري ارائه شده است كه فرض مي شود كه با توجه به تأثير خوب درمان گروهي با رويكرد تحليل رفتار متقابل، و مولفه هايي از شخصيت انسان كه با اين رويكرد تغيير مي كنند، مي توان رضايتمندي زناشويي زوجين و مهارتهاي ارتباطي شان را افزايش داده و در نتيجه، اين افزايش به ارتقاء سطح روابط بين فردي زوجين، سازش پذيري آنها، مديريت بهتر استرس، و افزايش خلق عمومي آنان منجر خواهد شد. از نظر پژوهشگر چون تحليل ارتباط محاوره اي يكي از تأثيرگذاران نظريه ها در حوزه ارتباطات و درمان مي باشد و به علت سادگي و قابل پذيرش بودن براي افراد، همينطور ارتباط آن با مسائل شغلي و خانوادگي، اين پژوهش صورت پذيرفت. لذا توصيه محقق اين است كه ارتباطات فردي و حمايت هاي اجتماعي در محيط هاي كاري و زندگي جزء مسائل با اهميت در نظر گرفته شود.
منابع
- احمدي، زهرا.احمدي، سيداحمد. نقلي زاده، مريم(1385). بررسي اثر بخشي شيوه زوج درماني ارتباط شي كوتاه مدت بر الگوهاي ارتباطي زوجين. فصلنامه خانواده پژوهشي شماره6، صفحه 105-117.
- اليس، آلبرت (1977). زوج درماني. مترجمان: جواد صالحي فدردي و سيداميرامين يزدي (1375). تهران: انتشارات ميثاق.
- ابراهيمي، سميه(1387). بررسي اثر بخشي برنامه كاربرد مهارت هاي ارتباط صميمانه(Paris) بر افزايش ميزان رضايتمندي زناشويي و تعديل ابعاد دلبستگي دختران شاهد. پايان نامه كارشناسي ارشد. مشهد، دانشگاه فردوسي، دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی.
- ازكيا، مصطفي. دربان آستانه، عليرضا(1382). روش هاي كاربردي تحقيق. تهران: انتشارات كيهان.
- اولياء، نرگس. فاتحي زاده، مريم و همكاران(1385). تأثير آموزش غني سازي زندگي زناشويي بر افزايش صميمت زوجين. فصلنامه خانواده پژوهشي، شماره 6، صفحه 119-135.
برک، لورا ای (1998). روانشناسی رشد. ترجمه یحیی سید محمدی (1385). جلد دوم، تهران: نشر ارسباران.
برن، اریک (1961). تحلیل رفتار متقابل. ترجمه اسماعیل فصیح (1373). تهران: نشر فاخته.
- برن، اريك(1961). بازيها، ترجمه اسماعيل فصيح (1384). تهران: نشر آسیم.
- برنشتاين، فليپ اچ و برنشتاين، مارسي تي(2002). شناخت و درمان اختلاف هاي زناشويي. ترجمه حميدرضا سهرابي (1382). تهران: موسسه خدمات رسا.
باگاروزي، دنيس. زوج درماني. مترجمین زهرا اندرز و حسين حميدپور(1387). تهران: آسيم.
- برازنده، هدي. امين يزدي، امير و همكاران(1384). "رابطه معيارهاي ارتباطي و طرح واره هاي ناسازگار اوليه با سازگاری زناشويي". پايان نامه كارشناسي ارشد رشته روانشناسی. دانشگاه فردوسي مشهد.
- پورافكاري، نصرت الله(1380). فرهنگ جامع روانشناسي- روانپزشكي. تهران: فرهنگ معاصر.
- تركان، هاجر(1385). بررسي اثربخشي گروه درماني به شيوه تحليل رفتار متقابل بر رضايت زناشويي زوج هاي شهر اصفهان. فصلنامه خانواده پژوهشي. سال دوم، شماره80، صفحه 383-403.
- تيرگري، عبدالحكيم(1383). رابطه ساختاري هوش هيجاني با سازگاري زناشويي و تدوين و كاربرد برنامه مداخله تقويت هوش هيجاني جهت كاهش ناسازگاري زناشويي. پايان نامه دكتري تخصصي روان شناسي باليني، دانشگاه علوم پزشكي و خدمات درماني ايران، انستيتو روان پزشكي تهران و مركز تحقيقات بهداشت روان.
- ثمري، علي اكبر و امين يزدي، سيدامير(1385). مطالعه اثربخشي جلسات آموزش خانواده بر سلامت رواني. چكيده مقالات دومين كنگره سراسري آسيب شناسي خانواده در ايران. تهران: دانشگاه شهيد بهشتي، پژوهشكده خانواده.
- ثنايي، باقر(1379). مقياس هاي سنجش خانواده و ازدواج. چاپ اول. تهران: انتشارات بعثت.
- جلالي، داريوش و جلالوند، لادن(1385). بررسي تأثير آموزش مهارت هاي زندگي بر سازگاري زناشويي زوج ها. چكيده مقالات دومين كنگره سراسري آسيب شناسي خانواده در ايران. تهران: دانشگاه شهيدبهشتي، پژوهشكده خانواده.
- جونز، ون و استوارت، يان(1940). روش هاي نوين در روان شناسي تحليل رفتار متقابل. ترجمه بهمن دادگستر(1376). تهران: نشر دايره.
- حافظ شعرباف، راضيه(1380) مقايسه ويژگي هاي شخصيتي زنان متأهل شاغل و خانه دار شهرستان مشهد و ارتباط آن با رضايتمندي زناشويي. پايان نامه كارشناسي ارشد رشته روان شناسي تربيتي. دانشگاه الزهراي تهران.
- خياوي، سيامك(1376). بررسي تأثير مشاوره گروهي با تأكيد بر رويكرد تحليل ارتباط محاوره اي بر كاهش اضطراب دانش آموزان دبيرستان هاي مشكين شهر، پايان نامه كارشناسي ارشد، دانشگاه روان شناسي و علوم تربيتي دانشگاه تربيت معلم كرج.
- دلاور، علي(1375). روش تحقيق در روان شناسي و علوم تربيتي. تهران: انتشارت ويرايش.
- دانش، علي(1385). تأثير روش تحلیل محاوره اي در سازگاري زناشويي زوج هاي ناسازگار. چكيده دومين مقالات كنگره سراسري آسيب شناسي خانواده در ايران، دانشگاه شهيدبهشتي تهران.
- سالاري، مليحه(1376). تأثير گروه درماني با رويكرد تحليل رفتار متقابل بر افزايش هوش هيجاني و سلامت رواني زوجين. پايان نامه كارشناسي ارشد، دانشگاه فردوسي مشهد.
- سيف، علي اكبر(1375). روش تهيه پژوهشنامه. چاپ اول، تهران: انتشارات دانشگاه آزاد اسلامي واحد رودهن.
- شریفی، حسن پاشا و شریفی، نسترن (1380). روشهای تحقیق در علوم رفتاری. تهران: انتشارات سخن.
- شفیعآبادی، عبدالله (1377). نظریههای مشاوره و روان درمانی، تهران: انتشارات رشد.
- شفیعآبادی، عبدالله (1381). پویایی گروه و مشاوره گروهی. تهران: انتشارات سمت.
- عامري، فريده. نوربالا، احمد و همكاران(1384). بررسي تأثير مداخلات خانواده درماني راهبردي در اختلاف هاي زناشويي. مجله روان شناسي، سال هفتم، شماره 4، صفحه 218-232.
- عزيزي، پريسا(1386). اثربخشي درمان گروهي زنان با رويكرد تحليل تبادلي بر تعارضات زناشويي. پايان نامه كارشناسي ارشد. دانشكده روان شناسي و علوم تربيتي دانشگاه علوم تحقيقات.
فرید، الوین و مارگارت. من خوبم ـ تو خوبی. ترجمه پروين عظيمي(1382). تهران: نشر دنياي نو.
فيتنس، ج. هوش عاطفي و روابط صميمانه. مترجمین اصغر نوري امام زاده اي و حبيب الله ضميري(1384). اصفهان: نشر نوشته.
- كرو، مايكل و ريدلي، جين. زوج درماني كاربردي با رويكرد سيستمي. ترجمه احمد موسوي(1384). تهران، انتشارات مهركاويان.
- كلانتري خانداني، آذين(1379). بررسي ارتباط باورهاي غيرمنطقي و تفاهم زناشويي زنان دانشجوي شهر تهران. پايان نامه كارشناسي ارشد مشاوره. دانشگاه الزهراي تهران.
- كوري، جرالد. كوري، ماريان شيندر. كالانان، پاتريك و راسل، مايكل. فنون مشاوره و روان درماني گروهي. ترجمه باقرثنايي(1377). تهران: موسسه انتشارات بعثت.
- گاتمن، جان و سيلور، نان.(1385). هفت اصل براي زندگي زناشويي كارآمد. مترجمان: نسرين مصباح. سپيده معتمدي و حميد پيروي. تهران: انتشارات ايتا.
- گلمن، دانيل. هوش هيجاني، توانايي هاي محبت كردن و محبت ديدن. ترجمه نسرين پارسا(1380). تهران: انتشارات رشد.
- گلدنبرگ، ايرنه و گلدنبرگ، هربرت. خانواده درماني. ترجمه حمیدرضا حسين شاهي برواتی، سیامک نقشبندي و الهام ارجمند(1385). تهران: انتشارات روان.
مهانيان خامنه، مهري(1382). بررسي رابطه هوش هيجاني و رضايت زناشويي در معلمان زن دوره راهنمايي شهر تهران در سال تحصيلي 81-82، مجله روان شناسي سال 10، شماره 39، صفحه 308-320.
- مؤمني، مريم(1386). اثربخشي درمان گروهي مادران با رويكرد تحليل ارتباط محاوره اي برن بر بهبود رابطه ولي فرزندي دانش آموزان دختر متوسط شهر تهران. پايان نامه كارشناسي ارشد. دانشگاه علوم تربيتي و روان شناسي دانشگاه علوم و تحقيقات.
- مهدويان، فاطمه(1376). بررسي تأثير آموزش ارتباط بر رضامندي زناشويي و سلامت درماني. پايان نامه كارشناسي ارشد. دانشگاه علوم پزشكي و خدمات بهداشتي درماني ايران، انستيتو روان پزشكي تهران و مركز تحقيقات بهداشت روان.
- نجات، حميد(1385). بررسي تأثير آموزش مهارت هاي زندگي بر ميزان صميمت زوجين. چكيده مقالات دومين كنگره سراسري آسيب شناسي خانواده در ايران. تهران: دانشگاه شهيدبهشتي، پژوهشكده خانواده.
نوابي نژاد، شكوه(1382). نظريه هاي مشاوره و روان درماني گروهي. تهران: سازمان مطالعه و تدوين كتب علوم انساني دانشگاه ها(سمت).
- نيك خواه، زهرا(1382). اثربخشي آموزش گروهي مهارت هاي ارتباطي با رويكرد شناختي- رفتاري بر رضامندي زناشويي. پايان نامه كارشناسي ارشد روان شناسي باليني. دانشگاه فردوسي مشهد.
- هالفورد، كيم. زوج درماني كوتاه مدت، ياري به زوجين براي كمك به خودشان. مترجمین مصطفي تبريزي، مژده كارداني و فروغ جعفري(1384). تهران: انتشارات فراروان.
- هريس، امي و هريس، تامس آ (1985). ماندن در وضعيت آخر. ترجمه اسماعيل فصيح(1376). تهران: نشر فاخته.
- هريس، تامس آ (1973). وضعيت آخر. ترجمه اسماعيل فصيح(1384). تهران: انتشارات زرياب.
-Ault, M.(2006). A Study of the concept of injuctions as defined and described in transactional analysis theory, Fielding Bran date Institute university of southern California.
-Adams, D. P., Lewis, M. L., pattern, A., Reynlds, J., & Bowman, P. T(2001). When bad things turn good and good things turn bad: sequences of redemption and contamination in Life narrative, and their relation to psychosocial adaptation in mid Life adults and in students. Personality and social psychology Bulletin, 472-483.
-Brown, N.M., Amata, E.S.(2000). Love & intimare relationships. Philadelphia: Taylor & Francis.
-Bagarozzi, D.A (2001). Enhancing intimacy in marriage: A clinicians guide. New York: Taylor & Francis.
-Berk, L. E(1988). Development through The Kifespan. Boston: Allyna Bacon.
-Bowling, Tiffany k. Hill, Carmell a M. Jencius, Marty. (2005). An overview of marriage Enrichmen. The family Journal.
-Carrere, S, & Gottman, J. M.(1999). Predicting divorce in Family process. (pp271-282). New york: Rutledge.
- Clayton, M. (2007). Super Models Journal, (ABJ) Jnform Global 590 Danis. Burus, N. (2004). Woffon School Mechanical and Manufacturing Engineering, laugh borough university, Leicester shire, UK.
- Clayton, S.H & Sunber, R.L.M(1997). Tranlational analysis in an alcohol safety program. Social work, 22,3,209-213.
-Ellis, A, & Harper, R. A. (1997). A gaide to rational Living. Engle wood, CA: orentice Hall.
-Forman, B. D.(1998). Assessing perceived patterns of ehavior exvhange in relationship. Journal clinical psychology. 44, b, 972-981.
-Gottman, J. (1994). Why marriage succeeds of Fail. New York.
-Grne. E.(1966). Transactional and analysis in Psychotherapy (New York: crove prees).
-Gottman, J. Coan, I. carrerc, S. Swanson, C. (1998). Predicting marital happiness and stability from newlywed interactions journal of marriage and Family. 60.3-22.
- Gary, M. (2006). Using transactional analysis Education to prevent conflict escalation and Violence, in capella University.
-Harper, I. M. schalje, B. G. Sandberg, J.G. (2000). Daily hassles, intimacy & marital quality in later life marriage.
-Jakubwski, S. Milne, E. Brunner, H and Miller, R(2003). A Review of Empirically Supported Marital Enrichment programs. Journal of Marital And Family Therapy, (3), 27-31.
-Judith, E(1990). Use of the transactional analysis ago state concept to measure client change in psychotherapy. Ph. D, Utah state university, 72 pages, AAT 9120573.
-Kathleen, M.(1985). A transactional analysis of parenting in disadvantaged Families, North western university.
-Sadock. B. y.g sadock, V.A.(2005). Comprehensive texook of psychiatry. Phitaciphia: Lippincott wilams & wilkins.
-Markman, H. J. and F. Floud(1981). Possibilities For The prevention of marital discord: A behavioral perspective. "American Journal of family therapy 9:30-48
-Olson, David H. & Olson Amy K. (2000). REPARE/ENRICH program. University of Minnesota.
-Sullivan, B. F. (1998). The relationship beliefs of martially Satisdied and martially unsatisfied people.
-Vangelisti, A. & Huston.(994). Maintaining marital Satisfaction and love.
WWW.ITAA. Net. Org/ta/index(2006).