مبانی نظری و پیشینه تحقیق رویکردهای شخصیت 65 صفحه (docx) 66 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 66 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
دانشگاه علامه طباطبایی
پردیس آموزشهای نیمه حضوری
پایان نامه کارشناسی ارشد رشته روانشناسی عمومی
موضوع
بررسی میزان رضایت زناشویی و ویژگی های شخصیتی دو گروه از زنان که قبل از 17 سالگی و بعد از 25 سالگی در استان کردستان ازدواج کرده اند
استاد راهنما
جناب آقای دکتر احمد اعتمادی
استاد مشاور
جناب آقای دکتر فرامرز سهرابی
پژوهشگر
سیمین محمدی
بهار 91
پدر و مادر عزیزم...
میبوسم دستان لرزان و و پر محبتتان...
هیچ وقت نگرانی ها و شب زنده داریهایتان برای من را، از خاطر نخواهم برد و با تمام وجود می گویم با ذره ذره وجودم دوستتان دارم...
کاش حرفی برای ابراز عمق احساسم به شما بود...
کاش راهی برای جبران مهربانی هایتان بود...
کلمه به کلمه نگارش این تحقیق را تقدیم مهربانیتان می کنم گرچه می دانم هزاران تحقیق به جز این هم نمی تواند ثانیه ای از محبت های شما را جبران کند. تحفه ی ناچیزی در برابر عظمت عشق شماست...
سوران، سیما و سوما ازینکه هستید خوشحالم و ممنون...
اساتید بزرگوارم
آقای دکتر اعتمادی استاد راهنمایم
آقای دکتر سهرابی استاد مشاورم
تشکر و قدردانی واژه ای اندک است برای زحماتی که در طول جمع آوری و نگارش این تحقیق کشیدید.
آقای دکتر اعتمادی از اینکه وقتتان را صمیمانه در اختیار من گذاشتید، ممنون و سپاسگزارم.
از خداوند برایتان شادکامی و تندرستی را خواهانم و امیدوارم بتوانم شایسته آن باشم تا به اندازه توان خود ادامه دهنده راه شما باشم.
چکیده:
در پژوهش حاظر رابطه ی بین هر یک از پنج عامل بزرگ شخصیت و سن ازدواج زنانی که قبل از 17 سالگی و بعد از 25 سالگی ازدواج کرده اند، با میزان رضایت زناشویی این افراد مورد بررسی قرار گرفته است.
جامعه ی آماری شامل زنانی بود که قبل از 17 سالگی و بعد از 25 سالگی در استان کردستان ازدواج کرده اند. پس از آنکه از طریق نمونه گیری خوشه ای سه شهرستان (بانه، سقز و سنندج) در استان کردستان انتخاب گردید، به طور تصادفی مناطقی از شهرستان ها انتخاب گردیدند و به مراکز بهداشت این مناطق مراجعه شد و از طریق روش تصادفی پرسشنامه NEO-FF-I و پرسشنامه ENRICH به ترتیب برای گردآوری اطلاعات مربوط به ویژگی های شخصیت و رضایت زناشویی در اختیار افراد شرکت کننده قرار داده شد.
در این پژوهش جهت تجزیه و تحلیل داده ها از شاخصهای آمار توصیفی (میانگین و انحراف استاندارد)، برای تحلیل فرضیه اصلی از روش تحلیل واریانس چند متغیره (MANOVA) و برای تحلیل فرضیه های فرعی از روش تحلیل همبستگی پیرسون و رگرسیون چند متغیره استفاده شده است.
نتایج نشان داد ضرایب بتای متغیر روان رنجورخویی اولین پیش بین کننده قوی رضایت زناشویی در این پژوهش می باشد. بعد از روان رنجورخویی، گشودگی به تجارب و برون گرایی پیش بین کننده های بعدی به حساب می آیند.
واژه های کلیدی: ویژگی های شخصیت، رضایت زناشویی، زنان مزدوج پایین 17 سال و بالای 25 سال
فهرست مطالب
1-6-متغیرها :8
فصل دوم: مبانی نظری و پیشینه ی پژوهش11
2- مباني نظري مربوط به متغيرهاي پژوهشي:12
2-1- رويکردهاي مختلف به مطالعه شخصيت:14
2-1-1- رويکرد روانکاوي:14
2-2- رويکرد نوروانکاوي:15
2-2-1- آلفرد آدلر:15
2-2-2 کارل یونگ:16
2-3- رويکرد انسانگرايي:17
2-3-1- آبراهام مزلو:17
2-3-2-کارل راجرز:18
2-4- رويکرد شناختي:19
2-5- نظريه هاي عاملي شخصيت:19
2-6-ديدگاه صفات:21
2-7- مدلهاي مبتني بر تحليل عوامل23
2-8- تاريخچه مدلهاي مبتني بر تحليل عوامل:24
2-8-1- گوردن آلپورت:24
2-8-2- آيزنک:25
2-8-3- ريموند کتل :25
2-8-4- گيلفورد26
2-9- مدلهاي پنج عاملي شخصيت27
2-10- الگوي نظري فرضي براي پنج عامل اصلي28
2-11- عوامل تاثير گذار در پيدايش پنج عامل بزرگ29
2-12- ابعاد و مولفه هاي تست شخصيتي پنج عاملي کاستا و مک گري31
2-12-1- روان آزرده خويي (N)32
2-12-2- مولفه هاي روان آزرده خويي(N)33
2-12-3- مولفه هاي برونگرايي(E)35
2-12-4- پذيرا بودن (O)37
2-12-5- مولفه هاي پذيرا بودن (O)38
2-12-6- مولفه هاي سازگاري(A)39
2-12-7- مسئوليت پذيري(C)41
2-12-8- مولفه هاي مسئوليت پذيري:41
2-13- محدوديتهاي و نقاط قوت پنج عامل:43
2-22- پیشینه پژوهش:63
منابع فارسی:
منابع لاتین:
1-6-متغیرها :
متغیر پیش بین : ویژگی های شخصیتی و سن ازدواج
متغیر ملاک : رضایت زناشویی
تعريف متغیرها
تعریف مفهومی رضایت زناشویی: سینها و مکرجی (2005)، رضایت زناشویی را پیوندی دوستانه همراه با تفاهم و درک یکدیگر و تعادلی منطقی میان نیازهای مادی و معنوی همسران می دانند. رضایت زناشویی بنیادی ترین ستون سلامت روانی افراد در خانواده است که از عاملهای گوناگونی مانند وضع مالی، سن ازدواج، وضع کاری و.. اثر می پذیرد.
تعریف عملیاتی رضایت زناشویی: در این پژوهش میزان رضایت زناشویی نمره ای است که از اجرای پرسشنامه رضایت زناشویی انریچ بدست می آید.
تعریف مفهومی ویژگی های شخصیتی: محققان به طور کلی معتقدند، ویژگی های شخصیتی، مجموعه پویا و سازمان یافته ای از خصوصیات است که به طرز منحصر به فردی بر شناخت و افکار، انگیزه ها و رفتار شخص در وضعیت های مختلف تأثیر می گذارد (رایکمن، 2008، ترجمه فیروزبخت، 1387).
تعریف عملیاتی ویژگی های شخصیتی : در این پژوهش میزان ویژگی های شخصیت نمره ای است که از اجرای پرسشنامه NEO-FFI بدست می آید.
تعریف مفهومی روان آزرده خویی: بعدی است که اساس آن را تجربه هیجانات نامطلوب و مزمن تشکیل می دهد. روان آزردگی، اضطراب، ناپایداری، مستعد تنیدگی بودن، ناایمنی شخصی، افسردگی و فقدان یا نارسا بودن سازگاری روان شناختی را در بر می گیرد (شولتز و شولتز، 2005، ترجمه سید محمدی، 1387).
تعریف عملیاتی روان آزردگی : نمره ای است که از مجموع سوالات شماره 1-6-11-16-26-31-14-46-51-56، در آزمون شخصیتیNEO-FFI بدست می آید.
تعریف مفهومی برونگرایی: این عامل در بر گیرنده گستره وسیعی است که میزان انرژی فعال، برانگیخته بودن، اجتماع پذیری، گرایش پایدار به سوی اجتماعی بودن، جاه طلبی و فعال بودن و داشتن دوستان نزدیک و صمیمی را می سنجد (واتسون و همکاران، 2005).
تعریف عملیاتی برونگرایی: نمره ای است که از مجموع نمره های سوالات شماره 2-7-12-17-22-27-32-37-47-52-57، در آزمون شخصیتیNEO-FFI بدست می آید.
تعریف مفهومی پذیرا بودن: این عامل با میزان گشودگی در برابر تجربه، تصویر پردازی، بازخوردهای آزادمنشانه و عدم تاکید بر آداب و رسوم مشخص می شود (گروسی فرشی، 1385).
تعریف عملیاتی پذیرا بودن : نمره ای است که از مجموع نمره های سوالات شماره 3-8-13-18-23-28-33-38-43-48-53-58، در آزمون شخصیتی NEO-FFI بدست می آید.
تعریف مفهومی سازگاری: میزان اعتماد در آشنایی، روحیه همکاری، دوست داشتنی بودن و اطمینان بین فردی را نشان می دهد (گروسی فرشی، 1385).
تعریف عملیاتی سازگاری : نمره ای است که از مجموع نمره های سوالات شماره 4-9-14-19-29-34-39-44-49-54-59، در آزمون شخصیتی NEO-FFI بدست می آید.
تعریف مفهومی مسولیت پذیری: احساس شایستگی، احساس وظیفه، نیاز به پیشرفت و سازماندهی را شامل می شود (رایکمن، 2008، ترجمه فیروزبخت، 1387).
تعریف عملیاتی مسئولیت پذیری: نمره ای است که از مجموع نمره های سوالات شماره 5-9-15-20-25-30-35-40-45-50-55-60، در آزمون شخصیتی NEO-FFI بدست می آید.
فصل دوم
مبانی نظری و پیشینه ی پژوهش
2- مباني نظري مربوط به متغيرهاي پژوهشي:
تعريف شخصيت:
شخصيت را شايد بتوان اساسي ترين موضوع علم روانشناسي دانست، زيرا محور اساسي بحث در زمينه هايي مانند يادگيري، انگيزه، ادراک تفکر، عواطف، احساسات، هوش و مواردي از اين قبيل است. به عبارتي، موارد فوق الذکر اجزاي تشکيل دهنده شخصيت به حساب ميآيند (شاملو، 1384).
از نظر ريشه اي گفته شده است که کلمه شخصيت که برابر معادل کلمه personality انگليسي و pesonalite فرانسه است در حقيقت از ريشه لاتين persona گرفته شده که به معني نقاب يا ماسکي بود که در يونان قديم بازيگران تئاتر به چهره خود ميگذاشتند تا وجه تمييز آنها از ديگران باشند (کريمي، 1382).
در حال حاضر تعريف واحدي از شخصيت که مورد توافق همه روانشناسان باشد، وجود ندارد. ديدگاهي که هر يک از روانشناسان از ماهيت انسان دارند، تعريف آنها را از شخصيت تحت تاثير قرار داده است (شولتز و شولتز، 2005، ترجمه سيد محمدي، 1387).
برخي از روانشناسان شخصيت، جنبههاي بيوشيميايي و فيزيولوژيکي کنش انسان را مطالعه ميکنند و از روشهاي مناسب براي پژوهش در اين زمينه سود ميجويند، گروهي ديگر به افراد در رفتار آنها توجه ميکنند، بعضي ديگر شخصيت را با توجه به ويژگي هايي چون فرآيندهاي ناهشيار تعريف ميکنند که به طور مستقيم قابل مشاهده نيست و بايد از رفتار استنباط شود و سرانجام بعضي از روانشناسان، شخصيت را تنها از طريق ارتباطهاي متقابل افراد با يکديگر و نقشهایي که در جامعه بازي ميکنند تعريف کرده اند. بنابراين دامنه تعاريف ارائه شده از شخصيت از فرآيندهاي دروني ارگانيسم تا رفتار مشهود ناشي از تعامل افراد، در نوسان است (پروين و جان ، 2002، ترجمه جوادي و کديور، 1381).
با توجه به اين نظريهها تعجب آور نيست که هال و ليندزي در سال 1978 در کتاب جامعشان به نام نظريههاي شخصيت به اين مطللب اشاره کردهاند که تعريف کامل و جامعي از شخصيت که عموميت داشته و مورد قبول همگان باشد وجود ندارد (ابراهیم زاده، 1387).
ربر (1995) در فرهنگ روانشناسي خود، شخصيت را چنان در برابر تعريف شدن مقاوم و از نظر کاربرد چنان گسترده ميداند، که عقيده دارد نمي توان يک عبارت ساده و منسجم درباره آن بيان کرد. ربر معتقد است که به جاي تکرار بيهوده گفتههاي بعضي از صاحب نظران در زمينه متعدد بودن تعريف شخصيت (مثلا آلپورت، در سال 1927 توانست تقريبا 50 تعريف مختلف از شخصيت را در کارهاي محققان ديگر نقل کند)، بهتر است آن را برحسب ديدگاه نظريههاي مختلف شخصيت مشخص کنيم (کريمي، 1382).
2-1- رويکردهاي مختلف به مطالعه شخصيت:
در اینجا برای آشنایی با دیدگاه رویکردهای مختلف روانشناسی به شخصیت، به اختصار به توضیح در این مورد می پردازیم:
2-1-1- رويکرد روانکاوي:
اولين رويکرد به مطالعه شخصيت، روانکاوي، آفرينش زيگموند فرويد که کار خود را در سالهاي نزديک به قرن نوزدهم آغاز کرد، است. تدوينهاي فرويد به قدري با نفوذ ماند که مقدار زيادي از نظريه شخصيت او و رويکرد بي نظير وي به روان درماني، تا به امروز با نفوذ مانده است. تقريبا هر نظریه شخصيتي که در سالهاي پس از کار فرويد ساخته شده به موضع وي مديون است، چرا که يا از بنا نهاده شدن بر موضع او يا مخالفت با آن ناشي شده است. مفاهيم مهم نظريه فرويد ناهشيار، جنبههاي مختلف انسان مانند نهاد، خود و فراخود است که به طور کلي با سائقها، واقعيت و اخلاقيات متناظر است. در اين نظريه، فرد به عنوان يک نظام انرژي تلقي ميشود و منبع انرژي، مبناي غرايز مرگ و زندگي يا غرايز جنسي و پرخاشگري را تشکيل ميدهد (شولتز و شولتز، 2005، ترجمه سید محمدی، 1387 ).
2-2- رويکرد نوروانکاوي:
2-2-1- آلفرد آدلر:
از نخستين روانکاواني که از فرويد جدا شد و تفکر خاص خود را بوجود آورد، آدلر بود. آدلر، مکتب روانشناسي فردي را بنيانگذاري کرد. او ابتدا به ضعفهاي بدني توجه داشت. اما به تدريج به احساس حقارت و مکانيسمهاي دفاعي براي پنهان کردن یا کاهش اين احساسات دردناک علاقه مند شد. به نظر آدلر چگونگي تلاش فرد براي کنار آمدن با احساساتي از اين نوع، بخشي از روش زندگي وي ميشود. يعني به صورت يک جنبه از کارکردهاي شخصيتي او در ميآيد (حق شناس، 1385).
وي ابتدا از ميل به قدرت به عنوان نشانه اي از تلاشهاي ارگانيسم براي سازگار شدن با احساس درماندگي حاصل از تجارب کودکي سخن ميراند. اين اصرار تدريجا به تاکيد براي تلاش براي برتري تبديل ميشود. تلاش براي برتري در فرد سالم ميتواند به صورت حس اجتماعي و همکاري و همچنين به صورت جرات و رقابت بيان شود. علاقه اجتماعي از ابتدا در افراد وجود دارد. همچنین به ترتيب تولد فرزندان توجه داشت که چگونه ميتواند بر رشد اجتماعي آنها و شخصیتشان موثر باشد (رایکمن، 2008، ترجمه فیروزبخت، 1387).
2-2-2 کارل یونگ:
یونگ در سال 1914 از فرويد جدا شده و مکتب فکري خود را با نام روانشناسي تحليلي بنیان گذاشت. يونگ مانند آدلر از تاکيد بيش از حد بر غريزه جنسي نگران بود و به جاي آن ليبیدو را به عنوان انرژي تعميم يافته زندگي تلقي کرد. در حاليکه جنسيت بخشي از اين انرژي اصلي است، ليبيدو شامل تلاش هايي براي کسب لذت و خلاقيت است (عبدالله زاده، 1382).
يونگ تاکيد فرويد بر ناهشيار را ميپذيرد، ولي مفهوم ناهشيار جمعي را بدان ميافزايد. اين ناهشيار بخشي از ميراث انسان و حلقه ي زنجيره اي است که ما را با مليونها سال تجربه ی گذشته پيوند ميدهد. يکي از بخشهاي عمده ناهشيار جمعي، تصورات يا نمادهاي جهان شمولي است که به کهن الگو معروف است. کهن الگو یا طرحهاي اوليه، مانند طرح مادر، روياها، اسطورهها در بعضي افکار افراد روان پريش ديده شده اند. جنبه ديگر نظريه يونگ تاکيد او بر اين نکته است که چگونه افراد با نيروهاي مخالف درون خود منازعه ميکنند (ابراهیم زاده، 1387).
همين طور بين ابعاد زنانه و مردانه مانند دوگانگي وجود دارد. هر مرد، جنبه زنانه اي (آنيما) را داراست و هر زن جنبه مردانه اي (آنيمس) را در شخصيت خود حفظ ميکند. تقابل ديگر در نظريه يونگ بين درونگرايي و برونگرايي است. هر کسي در اصل به يکي از اين دو طريق با جهان ارتباط برقرار ميکند، گر چه جهت ديگر نيز هميشه براي فرد باقي ميماند (پروین و جان، 2002، ترجمه ی جوادی و کدیور، 1381).
2-3- رويکرد انسانگرايي:
رويکرد انسانگرايي در شخصيت، بر فضايل و آرزوهاي انسان، اراده آزاد آگاهانه و شکوفايي تواناييهاي بالقوه شخص تاکيد ميورزد. اين رويکرد، تصويري زيبا و خوش بينانه از ماهيت انسان به دست ميدهد و مردم را به عنوان موجوداتي فعال و خلاق ترسيم ميکند که بر خود شکوفايي، رشد و پيشرفت توجه دارند. به اعتقاد روان شناسان انسان گرا، بايد فضايل و نقاط قوت انسان را مطالعه و اصول بهداشت رواني را تجزيه و تحليل کنيم (کريمي، 1382).
2-3-1- آبراهام مزلو:
مزلو بنيانگذار و پدر معنوي جنبش انسانگرايي در روانشناسي تلقي ميشود. نظريه شخصيت مزلو از افراد داراي اختلالهاي هيجاني سرچشمه نمي گيرد، بلکه نشات گرفته از سالمترين شخصيت هاست. در نتيجه ی سالها مطالعه چنين مرداني، نظريه شخصيت خاصي تکوين يافته است، که به آساني ميتواند نظريه انگيزش خوانده شود، زيرا انگيزش است که محور پايه رويکرد اوست. مزلو اعتقاد داشت که طبيعت فطري ما و منشي که با آن به دنيا ميآييم، اساسا خوب، پاک و مهربان است. اما وجود شر را در جهان انکار نمي کرد. اما شر و تبهکاري بخش ذاتي ماهيت انسان نيست، بلکه چيزهايي هستند که به وسيله يک محيط نامناسب و ناکافي بر ما تحميل ميشوند (کشاورز وعلوی، 1382).
نظريه مازلو درباره انگيزش در بطن رويکرد او نسبت به فهم شخصيت قرار دارد. در سلسله مراتب نيازهاي مزلو، نيازهايي که در پلههاي پايينتر نردبان انگيزشي هستند بايد قبل از آنهايي که در پلههاي بالاي نردبان هستند، ارضا شوند (ملازاده، 1383).
2-3-2-کارل راجرز:
نظريه شخصيت راجرز در پرتو تجربههاي وي با بيماران يا درمانجويان صورت بندي شده است. راجرز معقتد بود که مردم اساسا موجودات منطقي هستند که بوسيله درک آگاهانه از خويشتنهاي خود و جهان تجربي خود کنترل ميشوند. تاکيد راجرز بر هشياري و حال بود. در نظريه راجرز کاهش سائق نقشي در رفتار ندارد و به جاي آن، خود شکوفايي را به عنوان انگيزه اصلي مطرح ميکند (ابراهیم زاده، 1387).
راجرز اعتقاد داشت انسان به توجه مثبت نياز دارد. توجه مثبت عبارتست از نياز به پذيرش، محبت و تاييد از جانب ديگران، مخصوصا از جانب مادر در مدت کودکی. توجه مثبت مشروط عبارتست از اينکه تنها در آن شرايطي فرزندان قابل قبول هستند که با نگرش ها و افکار والدین همخوانی داشته باشند. يکي ديگر از جنبههاي مهم نظريه راجرز، پژوهشهايش در مورد افراد خود شکوفا يا شخص کامل بود (رایکمن، 2008، ترجمه فیروزبخت، 1387).
2-4- رويکرد شناختي:
رويکرد شناختي در شخصيت بر اين امر تاکيد دارد که مردم خود و محيط اطرافشان را چگونه ميشناسند؟ چگونه درک ميکنند؟ چگونه ياد ميگيرند و فکر ميکنند؟ به طور کلي اين رويکرد بر فرايندهاي ذهني و چگونگي تفکر تمرکز دارد و نيازها، سائقها و هيجانها را به صورت فعاليتهاي مجزاي شخصيت ارزيابي نمي کند بلکه آن ها را جنبههایي از شخصيت ميداند که تحت تاثير و کنترل فرآيندهاي شناختي است، می داند. اما آنچه که اين نظريه پردازان را از کلي به عنوان يکي از سردمداران رويکرد شناختي به شخصيت متمايز ميسازد اين است که جورج کلي تمام جنبههاي شخصيت را در قالب فرآيندهاي شناختي شرح ميدهد (گروسي فرشي، 1385).
2-5- نظريههاي عاملي شخصيت:
اساس نظريههاي عاملي شخصيت، صفت است و منظور از آن آمادگي کلي انسان در رفتار به سبکي خاص ميباشد (پروين و جان، 2002، ترجمه جوادي و کديور، 1381).
به طور کلي تعريف ويژگيهاي عمومي شخصيت در زندگي روزمره، به صفاتي پايدار در خلال زمان باز ميگردد که از موقعيتي به موقعيت دیگر تغيير چنداني نکرده و به ماهيت وجودي فرد اشاره دارد. به طور عام، رفتار ما تحت تاثير ويژگيها و تواناييهاي شناختي و هيجاني قرار دارد. براي پيش بيني رفتار، بايد چنين ويژگي هايي به طور دقيق مورد بررسي قرار گيرند (حق شناس، 1385).
مروري بر تاريخ روانشناسي، بحث و اختلاف نظرهاي بسياري را در زمينه ی شخصیت نشان ميدهند. در ابتداي قرن بيستم فرويد بر تجارب پنج سال اول عمر انسان به عنوان پايه گذار ويژگيهاي شخصيتي پس از آن تاکيد دارد، در حاليکه پيشگامان نظريه شخصيتي وجود گرا و انسانگرا خلاف اين فکر ميکنند. اين فرآيند با انقلاب سومي در حوزه شخصيت شناسي روبه رشد است. در واقع نظريه عاملي شخصيت به اهميت تاثير فرآيند رشد، شرايط متفاوت محيطي در توسعه و رشد ويژگيهاي فردي و انگيزشها و نيازهاي روزمره براي بروز ويژگيهاي شخصيتي تاکيد دارد (شاملو، 1384).
به نظر ميرسد که بهترين رويکرد در ارزيابي شخصيت، بررسي وضعيت کنوني فرد است. پس از آن، بکارگيري ديدگاهي هوشمندانه است که وضعيت کنوني شخصيتي فردي را با نيازهاي کنوني در زمينه ويژگيهاي ژنتيک يا وراثتي در هم آميزد. از به هم تنيدن اين ويژگيها ميتوان تعداد بيشماري از انواع شخصيت را ارائه کرد (نظری، 1385).
از ميان ديدگاههاي متعدد و متفاوت از شخصيت که در روانشناسي امروز وجود دارد، يکي از رويکردهايي که نزد اهل فن از مقبوليت نسبي برخوردار است، نظريه عاملي شخصيت است. پرسش اصلي نظريه عاملي شخصيت اين است که آيا ميتوان به عناصر يا شاخص هايي از شخصيت دست يافت که نتوان آن ها را در زير مجموعه لکاتر قرار دارد؟ به عبارت ديگر، آيا ميتوان شاخص هايي براي شخصيت پيدا کرد که ويژگيهاي مورد نظر جامعه و افراد را در توصيف شخصيت، در زيرمجموعه آن عناصر يا شاخصها قرار داد؟ اين نوع پرسش هدف پژوهش و بررسيهاي روان شناختي در زمينه نظريه عاملي شخصيت است (ابراهیم زاده، 1387).
2-6-ديدگاه صفات:
در اين رويکرد شخصيت به معناي مجموعه صفاتي است که يک فرد را مشخص ميکند. در گفتگوي عادي، هنگامي که ميخواهيم شخصي را توصيف کنيم، معمولا به صفات او اشاره ميکنيم. ما ميگوييم که اين شخص سخت کوش و پرخاشگر است، ديگري متخاصم و سرد و آن يکي خجالتي اما وفادار به دوستان. يادگيري اينکه چگونه چنين لغاتي براي ديگران و همچنين براي خودمان به کار برده ميشوند يک قسمت مهم از فراگيري زبان است. براي اکثر زبانهاي دنيا اصطلاحات زباني، مربوط به صفات در تسهيل تعامل با ديگر افراد خيلي مفيد هستند. بنابراين هر فرهنگي چنين اصطلاحاتي را ابداع ميکند (مک گري و کاستا، 1999).
طبقه بنديهاي صفت به زمان پزشک يوناني بقراط (377-46) قبل از ميلاد برميگردد. وي چهار تيپ از افراد را متمايز ميکرد: خوشحال، غمگين، تند خو و بي احساس. بقراط معتقد بود که اين صفات مبناي سرشتي دارند و به وسيله کارکرد زيستي تعيين ميشوند. کليج و گارتن (1933) براي اولين بار به زبان طبيعي به توصيف شخصيت پرداختند. سپس در سال 1936 آلپورت و آدبرت دريک مطالعه جريان ساز به بررسي صفات مربوط به شخصيت در فرهنگهاي جامع انگليسي پرداختند. آنها تقريبا 18000 واژه را به عنوان صفات شخصيت فهرست کردند و تلاش کردند تا اين واژهها را دسته بندي کنند، کاري که به گفته خودشان يک عمر وقت ميطلبيد و به واقع هم براي 60 سال روانشناسان شخصيت را سرگرم ساخت (نظري، 1385).
شلدون (1977-1899) طبقه بندي شخصيت ديگري را پيشنهاد کرد که پايه سرشتي داشته و بر اساس هيکل بود. او سه تيپ بدني اصلي را معرفي کرد که هر يک از آنها را به شخصيت متفاوتي مربوط ميدانست (کشاورز و علوی، 1382).
شروع رويکرد صفات با نظريههاي آلپورت و کتل ميباشد. اين دو نظريه پرداز از چند جنبه به يکديگر شبيه ميباشند از جمله هر دو قائل به تعامل صفات شخصيتي و عوامل موقعيتي در تعيين رفتار بودند، هر دو نظريه خود را بر پايه مشاهده افراد از نظر هيجاني قرار دادند و هر دو در مورد اهميت عوامل ژنتيکي در شکل گيري صفات توافق داشتند (شولتز و شولتز، 2005، ترجمه سيد محمدي، 1387).
2-7- مدلهاي مبتني بر تحليل عوامل
مانند بسياري از رشتههاي علمي، تحقيق در مورد صفات شخصيت با الگويي توافقي در مورد موضوعات آن نيازمند است. در اين صورت، محققان ميتوانند قلمرو ويژه اي از صفات را به جاي هزاران صفت مجزا، که از انسان فردي منحصر به فرد ساخته است، مطالعه کنند (ابراهیم زاده، 1387).
در طي چهل سال گذشته، بسياري از مفاهيم شخصيت و تعدادي از پرسشنامه هايي که براي اندازه گيري آن ها تعبيه شده بود، بدون منتهي شدن به يک شناخت، گسترش يافت. محققين و روانشناسان کاربردي شخصيت، با مجموعه گيج کننده اي از ابزارهاي اندازه گيري صفات روبه رو هستند و نمي دانند که کدام را انتخاب کنند. تنها در زبان انگليسي، حدود 5000 هزار کلمه براي توصيف صفات شخصيت وجود دارد. پيدا کردن راهي براي تنظيم همه اين صفات متفاوت در ساختاري منسجم، مهمترين هم محققان در بين سالهاي 90-1980 بوده است (پروين و جان، 2002، ترجمه ي جوادي و کديور، 1381).
در طول ساليان مناظرههاي شديدي بين محققاني چون آیسنک و کتل و ديگران برسر تعداد و ماهيت ابعاد اساسي شخصيت وجود داشته است ولي اين قلمرو همچنان تجزيه، چند پاره و بهم ريخته باقي مانده است. از سالهاي 1980 به بعد پيشرفت تدريجي در کيفيت و پيچيدگي روشها به ويژه در تحليل عاملي به وجود آمده و زمينه اي براي اتفاق نظر به دست داده است (نظری، 1385).
روش تحليل عوامل، بر ضريب همبستگي بين نشانههاي زيرساخت يک عامل با آن عامل مبتني است. از سوي ديگر ضرايب همبستگي بين نشانهها نيز در اين محاسبه مورد نظر قرار ميگيرند. در واقع، نخست ميان گروهي از نشانهها ارتباط پيدا ميشود و سپس هر يک از اين نشانهها با عناصر بالاتري، ارتباط قابل فهم و معني داري را نشان خواهند داد. اين عناصر بالاتر «فراعامل» ناميده ميشود (گروسي فرشي، 1385).
2-8- تاريخچه مدلهاي مبتني بر تحليل عوامل:
در نگاهي به ريشه تاريخي نظريههاي تحليل عوامل ميتوان گفت که اين تلاشها با کار دو روانشناس آلماني به نامهاي کليج و باتوم گارتن شروع شد که عقيده داشتند يک تحليل دقيق از کلمات موجود در زبان ميتواند مفهوم شخصيت را روشن سازد (کشاورز و علوی، 1382).
2-8-1- گوردن آلپورت:
آلپورت (1967-1897) بر اين باور بود که ويژگيهاي شخصيتي بنيادي ترين واحدهاي شخصيت هستند که بر پايه ويژگيهاي سيستم عصبي مرکزي استوارند. اين ويژگيها قواعدي را براي برخورد فرد با محيط پيرامون او تعيين ميکنند که از موقعيتي به موقعيت ديگر تغيير چنداني ندارند. او ويژگيهاي شخصيتي را بر پايه سه عامل فراواني، شدت و موقعيت تعريف ميکند. وي ويژگيها و خصلتهاي شخصيت را به سه نوع اساسي، ميانه و وضعيتهاي ثانويه تقسيم کرده است (ملازاده، 1386).
2-8-2- آيزنک:
کار آيزنک که برگرفته از پژوهشهاي فيزيولوژيست روسي، پاولف بود، نسبت به کار آلپورت بعدها شهرت و محبوبيت بيشتري پيدا کرد. آيزنک از روش تحليل عوامل براي نشان دادن ويژگيهاي شخصيتي استفاده کرد. وي با استفاده از اين روش، عناصر بالا دستي را که «سوپر فاکتور» ناميد، استخراج کرد. وي ابتدا دو بعد «روان نژندي» و «درونگرايي - برونگرايي» را براي تبيين ساخت اساسي شخصيت معرفي کرد. اين دو بعد يا «سوپر فاکتور» با طبايع بقراط هماهنگ هستند. آيزنک پس از تاکيد بر دو بعد اوليه بعد سومي را نيز به آنها افزود و آن را «درون پريشي» نام نهاد (پروین و جان، 2002، ترجمه جوادي و کديور، 1381).
2-8-3- ريموند کتل :
مهمترين عنصر نظريه کتل صفت است. منظور از صفت اين است که رفتار انسان در طول زمان و در موقعيتهاي مختلف داراي الگو و نظم خاصي است. از ميان تفاوتهاي بسياري که در صفات ميتواند وجود داشته باشد، دو مورد از بقيه مهمتر است. يکي تفاوت ميان صفتهاي توانشي، خلقي، پويشي، و ديگري تفاوت بين دو صفت سطحي و عمقي است. صفات توانشي به مهار توانايي هايي مربوط است که موجب کنش موثر فرد ميگردد. هوش ميتواند نمونه اي از صفت توانشي باشد. صفات خلقي به زندگي فرد و سبک رفتاري او مربوط است. صفات پويشي به کوشش و انگيزش زندگي فرد و نوع اهدافي که براي وي مهم است مربوط ميشود. تفاوت بين صفات سطحي و عمقي به ترازي مربوط است که در آن به مطالعه رفتار ميپردازيم (نظری، 1385).
از نظر کتل، سه منبع براي دادههاي تحليل عاملي وجود دارد که عبارتند از دادههاي مربوط به گزارش زندگي، دادههاي پرسشنامه اي و دادههاي آزمون عيني (گروسي فرشي، 1385).
2-8-4- گيلفورد
گيلفورد پژوهشهاي خود را در قلمرو شخصيت با ساختن پرسشنامه و تحليل دادههاي آن شروع کرده است. او در تحليل خود به چهار عامل در شخصيت دست يافته است که آنها را با نامهاي فعاليت اجتماعي، آمادگي پارانوئيد ، تفکر درونگرا و ثبات هيجاني ناميده است (عطاری، الهی فرد و هنرمند، 1385).
2-9- مدلهاي پنج عاملي شخصيت
اين مدل توافقي است ميان روانشناسان صفات، که پنج بعد يا عامل اصلي در توصيف همه صفات شخصيت وجود دارد. اين پنج بعد گسترده و دو قطبي «پنج عامل بزرگ» خوانده ميشوند و اين بزرگي نه به دليل عظمت آنها، بلکه به دليل گستردگی و انتزاعي بودن آن هاست (پروين و جان، 2002، ترجمه جوادي و کديور، 1381)
اين مدل از سوي دو روانشناس ايالات متحده به نام کاستا و مک گري، در اواخر دهه 80 ميلادي ارائه شد و در اوايل دهه 90 مورد ارزيابي مجدد قرار گرفت. زير بناي اين نظريه در درجه اول کارهاي آيزنک بود. ماتيوز و ديري (1998) اشاره دارند که اين نظريه از جهاتي داراي پايههاي منطق کلامي، و از زوايايی داراي زيربناي آماري است (کریمی، 1382).
پنج عامل اصلي يا بزرگ عبارتند از: روان آزرده خويي (N)، برونگرايي (E)، پذيرا بودن به تجربه (Q)، سازگاري (A) و مسئوليت پذيري (C). از بين اين عوامل، دو عامل برونگرايي و سازگاري به صفات شخصيتي داراي ماهيتي بين فردي است و عامل مسئوليت پذيري، صفات رفتاري هدف گرا و نيز کنترل تکانهها به شکل جامعه پسند را در بر ميگيرد. عامل روان آزرده خويي به پايداري هيجاني در برابر گستره اي از هيجانات منفي مانند غم، تحريک پذيري، تنش عصبي و غيره مربوط ميشود. در نهايت عامل پذيرا بودن به تجارب به گستردگي، عمق و پيچيدگي وجوه فکري و تجربيات فرد مربوط است (عبدالله زاده، 1382).
بسياري از تحقيقات در زبانهاي مختلف و با ابزارها و نمونههاي متفاوت، بنيادي بودن اين پنج عامل را تاييد کردهاند. هر کدام از اين عاملها يک بعد هستند نه يک گونه يا نوع (مانند تيپهاي شخصيت)، بدين معنا که تفاوت افراد در هر بعد و مولفه، تفاوت کمي و درجاتي است. در اين مدل هر عامل از شش مولفه تشکيل شده است که به صفات مختلف تحت پوشش آن عامل اشاره دارند (مک گري و کاستا، 1999).
2-10- الگوي نظري فرضي براي پنج عامل اصلي
مک گري و کاستا (1999) الگويي نظري براي پنج عامل بزرگ تنظيم کردند که آن را نظريه پنج عاملي خوانده اند. آنها اساس پنج عامل را به عنوان تمايلاتي مبنايي که زمينه زيستي دارند معرفی کرده اند، يعني تفاوتهاي رفتاري مربوط به پنج عامل به ژنها، ساختار مغز و مانند آن برمي گردد. اين تمايلات اساسي، آمادگيهاي عمل و احساس به نحوي خاص است و به طور مستقيم تحت تاثير محيط قرار ندارند (ابراهیم زاده، 1387)
با توجه به شواهد مربوط به ارثي بودن تمايلات اساسي، تاثير و مطالعاتي که در ساير فرهنگها و انواع موجودات شده است، مک گري و کاستا معتقدند که شخصيت از يک رسش دروني منشا ميگيرد. با اين ديد صفات شخصيت بيشتر متاثر از عوامل زيستي است تا محصول تجربههاي زندگي و شکوفايي تمايلات اساسي بوسيله محيط (نظری، 1385).
اين تمايلات در طول زندگي فرد هم بر خودپندار، و هم بر ويژگيهاي مربوط به سازگاري تاثير ميگذارند، که شامل نگرشها، اهداف شخصي، باورهاي خودکارآمدي و ويژگيهاي ديگر است، هم صفت سازگاري و انطباق و هم عوامل محيطي، انتخابها و تصميم هايي را که خود در زندگي اتخاذ ميکند، تحت تاثير قرار ميدهند و در زندگي نامه واقعي وي منعکس ميشوند (کشاورز و علوی، 1382).
2-11- عوامل تاثير گذار در پيدايش پنج عامل بزرگ
دو رويکرد عمده در پيدايش شکل کنوني پنج عامل بزرگ شخصيت، وجود داشت. يکي رويکرد گلدبرگ بود که با تحليل صفات مربوط به شخصيت در فرهنگ لغات زبانهاي طبيعي به اين کار پرداخته است (گلدبرگ، 1995).
اين مدل بر فرضيه لغوي استوار بوده است. بر اساس اين فرضيه، اساسي ترين و اجتماعي ترين تفاوتهاي فردي، در طول تاريخ در قالب اصطلاحات و صفات شخصيتي در زبانهاي طبيعي کدگذاري شده اند (گلدبرگ، 1995، به نقل از مک گري و کاستا، 1999).
رويکرد ديگر تحقيقاتي بود که با مقياسهاي پرسش نامه اي شخصيت سروکار داشتند. اين تحقيقات وجود چهار چوبي سازمان دهنده را براي يافتههاي پژوهش احساس ميکردند. از اين رو به تحليل عاملي روي آورند و پس از تحليل عاملي مواد پرسشنامهها دو بعد وسيع برونگرايي و نوروز گرايي را آشکار ساختند (کریمی، 1382).
در اوايل دهه 1980، کاستا و مک گري براي سنجش سه بعد نوروز گرايي، برونگرايي و تجربه پذيري، مشغول تهيه پرسشنامه شخصيت نئو شدند. آنها کار خود را با تحليل خوشه اي پرسشنامه کتل شروع کردند. در ابتدا تحليل آنها عامل برونگرايي و نوروز گرايي را آشکار ساخت. اما کم کم اهميت عامل تجربه پذيري نيز که در برخي از عوامل اوليه کتل مورد اشاره قرار گرفته بود براي آنها روشن شد (کشاورز و علوی، 1382).
در سال 1983 کاستا و مک گري دريافتند که نظام نئو تطابق بسياري با سه عامل مدل پنج عاملي دارد اما صفات متعلق به حيطههاي سازگاري و وظيفه شناسي را در برنمي گيرد. در نتيجه آنها به توسعه مدل خود بر مبناي تحليل پرسش نامههاي مربوط به سنجش دو عامل اخير پرداختند و نسخه تجديدنظر شده از پرسشنامه خود را با عنوان NEO-PI-R ارائه کردند (مک گري و کاستا، 1999).
بنابرآنچه گفته شد بين دو رويکرد از لحاظ نظري تفاوت هايي وجود دارد بدين معنا که عامل و مولفهها در مدل گلدبرگ فاقد نقش علمي و تبيیني هستند. بر خلاف مدل کاستا و مک گري که براي عاملها خواستگاهي زيستي - اجتماعي قائل است و آن را تبيين کننده رفتار ميداند (هالفورد، 2001).
2-12- ابعاد و مولفههاي تست شخصيتي پنج عاملي کاستا و مک گري
اين تست به منظور عملي کردن مدل پنج عاملي شخصيت ساخته شده و چارچوبي از صفات اصلي شخصيت ارائه ميدهد که در خلال چهار دهه گذشته بسط و گسترش يافته است (گروسی فرشی، 1385).
عوامل پنج گانه اساسي ترين ابعاد شخصيت را تحت صفات مشخص شده، هم در زبان طبيعي و هم در پرسشنامههاي شخصيتي ارائه ميدهد. تحقيقات متعدد و گوناگون نشان ميدهد که اين عوامل جامع بوده و ميتواند شخصيت افراد را در جهات گوناگون تبيین نمايد (عطاری، الهی فرد، هنرمند، 1385).
اين آزمون داراي 5 عامل یا شاخص اصلي است و هر عامل 6 مقياس دارد. با توضيح وضع فرد در هر يک از عوامل پنج گانه ميتوان يک شرح جامعي فراهم نمود که بتواند وضع عاطفي، اجتماعي، تجربي، انگيزشي و نگرشي فرد را مشخص سازد (ابراهیم زاده، 1387).
در اينجا به تفکيک، به ويژگيهاي هر عامل و تفسيرهاي مرتبط با آن و همچنين مقياسهاي تشکيل دهنده هر عامل پرداخته ميشود.
2-12-1- روان آزرده خويي (N)
موثرترين قلمرو مقياسهاي شخصيت تقابل سازگاري يا ثبات عاطفي با ناسازگاري یا عدم ثبات عاطفی است، که در قلمرو روان آزرده خويي ميباشد. متخصصان باليني انواع گوناگوني از ناراحتيهاي عاطفي چون ترس اجتماعي، افسردگي و خصومت را در افراد تشخيص ميدهند (مک گري و کاستا، 1999).
تمايل عمومي به تجربه عواطف منفي چون ترس، غم، دستپاچگي، عصبانيت، احساس گناه و نفرت مجموعه N را تشکيل ميدهد. درهر صورت N دربرگيرنده عناصري بيش از آسيب پذيري و ناخوش احوالي شناختي است. از آنجا که هيجان مخرب در سازگاري فرد و محيط تاثير دارند، در زنان و مرداني که داراي نمرات بالا در N باشند، احتمال بيشتري وجود دارد که داراي باورهاي غيرمنطقي باشند، قدرت کمتري در کنترل تکانهها داشته باشند و درجههاي انطباق ضعيف تري با ديگران در شرايط فشار رواني نشان دهد (حق شناس، 1385).
هم چنانکه اسم اين عامل نشان ميدهد بيماراني که به طور سنتي به عنوان نوروتيک تشخيص داده می شوند، کلا نمره بالايي در اندازههاي N به دست ميآورند (عطاری، الهی فرد و هنرمند، 1385).
اما مقياس N اين تست همانند ساير مقياس هايش يک بعد از شخصيت سالم را نیز اندازه ميگيرد. افرادي که نمرات آنها در N پايين است داراي ثبات عاطفي بوده و معمولا آرام معتدل و راحت هستند و قادرند که با موقعيتهاي فشارزا، بدون آشفتگي يا هياهو رو به رو شوند (مک گری و کاستا، 1999).
2-12-2- مولفههاي روان آزرده خويي(N)
اضطراب: افراد مضطرب معمولا بيمناک، ترسو، مستعد نگراني، عصبي، پرتنش و وحشت زده هستند. افراد نمره پايين افرادي راحت و آرام هستند. اين افراد معمولا در مواردي که امور مطابق با خواست آنها پيش نمي رود، ستيزه جويي نمي کنند (ابراهیم زاده، 1387).
پرخاشگري: اين مقياس گرايش فرد به تجربههاي خشم و حالات وابسته به آن همچون احساس درماندگي و ناکامي را اندازه گيري ميکند. نمره پايين در اين مقياس به سطح سازگاري و راحت طلب بودن فرد اشاره می کند (نظری، 1385).
افسردگي: اين مقياس تفاوتهاي بين فردي بهنجار را در تجربه کردن حالت افسردگي اندازه گيري ميکند. افراد نمره بالا، مستعد احساس گناه، غم، نااميدي و تنهايي هستند. افراد نمره پايين بندرت چنين احساساتي را تجربه ميکنند، اما ضرورت ندارد که افراد سرخوشي باشند (حق شناس، 1385).
کمرويي: حالتهاي هيجاني، شرم، خجالت و دستپاچگي ناشي از اين حالتها، رکن اساسي اين مقياس را ميسازند. اين افراد معمولا خجالتي بوده و داراي اضطراب اجتماعي هستند. نمرات کمتر لزوما مهارتهاي اجتماعي بهتر را نمي سنجد اما اين افراد از موقعيتهاي اجتماعي ناهنجار کمتر صدمه ميبينند (عبالله زاده، 1382).
تکا نشوري: منظور از اين اصطلاح ناتواني در کنترل کششها و هوسها مثلا در مورد غذا، سيگار و تملک می باشد. اين اميال چنان قوي است که فرد نمي تواند در برابر آنها مقاومت کند هر چند ميداند که پس از رفع ميل، از کردار خود پشيمان خواهد شد (مک گری و کاستا، 1999).
آسيب پذيري: آخرين مقياس N آسيب پذيري در مقابل استرس يا فشار است. افراد در نمره بالا احساس ناتواني در مقابله با استرس ميکنند. افراد در نمره پايين خودشان را قادر به اداره خود در موقعيتهاي مشکل مييابند (کشاورز و علوی، 1385).
2-12-برونگرايي(E)
برونگراها افرادي اجتماعي هستند. افزون بر دوستدار ديگران بودن و تمايل به شرکت در اجتماعات و مهمانيها، اين افراد در عمل قاطع، فعال و حراف يا اهل گفتگو هستند. اين افراد هيجان و تحرک را دوست دارند و برآنند که به موفقيت در آينده اميدوار باشند. مقياسهاي شاخص E نشان دهنده علاقه افراد به توسعه صنعت و کار خود است (هالفورد، 2001).
در برابر برونگرايان که به روشني قابل توصيف هستند درونگرايان را به آساني نمي توان تعريف کرد. در برخي از جنبهها، درونگرايي را ميتوان به نبود ويژگيهاي برونگرايي توصيف کرد. درونگرايان افرادي محافظه کارند. اما نه اينکه دوست داشتني نباشند، مستقل اند نه اينکه در جمع شاخص باشند، و تکرو هستند، اما تنبل و کند نيستند. درونگرايان معمولا خجالتي و در جايي که ترجيح بدهند، تنها هستند. اين نکته به اين معنا نيست که آنها داراي اضطراب اجتماعي باشند. اين افراد علاقه زيادي به پژوهش دارند. اين يافته در پژوهشهاي متعدد و مرتبط با طرح پنج عاملي نشان داده شده است (مک گری و کاسنا، 1999).
2-12-3- مولفههاي برونگرايي(E)
صميميت : افراد صميمي و با محبت که ارتباط دوستانه تري با ديگران دارند، در اين مقياس نمره بالاتري ميآورند. اين مقياس در بين مقياسهاي E، بيشترين ارتباط را با عامل سازگاري دارد (نظری، 1385).
جمع گرايي: افراد جمع گرا از بودن با ديگران لذت ميبرند و هر چه جمع بيشتر باشد آنها شادترند. نمره پايين افراد در اين مقياس نشانه تمايل آنها به تنهايي بوده و از محرکهاي اجتماعي يا فعالانه اجتناب ميکنند و يا دنبال آن نمي روند (کریمی، 1382).
قاطعيت : افراد داراي نمره بالا در اين مقياس افرادي مسلط، با تکلم و از نظر اجتماعي پيشرو و پيشگام به شمار ميآيند. افراد نمره پايين ترجيح ميدهند که به جاي قرار گرفتن در متن اجتماعات و مهمانيها، در زمينه اين موقعيتها قرار داشته باشند و بيشتر علاقمندند به جاي سخنگو، شنونده باشند (مک گری و کاستا، 1999).
فعاليت : نمره بالا در اين مقياس در افرادي ديده ميشود که داراي آهنگ سریع در حرکت هستند، آنان معمولا پرانرژي بوده و زندگي پرتحرکي دارند. افراد نمره پايين در اين مقياس داراي آهنگي کندتر و آرامتر بوده (ابراهیم زاده، 1387).
هيجان خواهي: افراد داراي نمرات بالا در اين مقياس در آرزوي محرک و هيجان هستند، رنگهاي روشن را دوست دارند و خواهان محيطهاي شلوغ هستند. نمرات پايين نشان دهنده نياز کمتر به تحريک است (حق شناس، 1385).
هيجانهاي مثبت : تمايل به تجربه هيجانهاي مثبت همچون شادي، عشق و هيجان است. افراد داراي نمره بالا به راحتي ميخندند و داراي روحيه اي شاد و خوشبين هستند. افراد داراي نمره پايين افرادي ضرورتا ناشاد نيستند (مک گری و کاستا، 1999).
2-12-4- پذيرا بودن (O)
به عنوان يک بعد اصلي شخصيت، پذيرا بودن به تجارب، که در بعضي از منابع تحت عنوان انعطاف پذيري، باز بودن و تجربه پذيري نیز شناخته شده است. عناصر و مقياسهاي اين عامل همچون تصور فعال، احساس زيبا پسندي، توجه به احساسات دروني، تنوع طلبي، کنجکاوي ذهني و استقلال در قضاوت، اغلب نقش مهمی در تئوريها و سنجشهاي شخصيت ايفا نموده اند. اشخاص منعطف هم درباره دنياي دروني و هم درباره دنياي بيروني کنجکاو هستند. و زندگي آنها از لحاظ تجربي غني است (مک گری وکاستا، 1999).
ساير مدلهاي پنج عاملي اغلب اين بعد را هوش ناميدهاند و نمرات آن با آموزش و سطح هوش همبسته است. پذيرا بودن به تجارب مخصوصا با جنبههاي مختلف هوش چون تفکر واگرا که عاملي در خلاقيت ميباشد، مربوط است. اما پذيرا بودن مترادف با هوش نيست. افرادي که نمره پاييني در انعطاف پذيري ميگيرند. متمايلند که رفتار متعارف داشته و ديدگاه خود را حفظ نمايند. اين افراد تازههاي آشناتر را ترجيح ميدهند و پاسخهاي عاطفي آنان خيلي محدود است (حق شناس، 1385).
2-12-5- مولفههاي پذيرا بودن (O)
تخيل : افرادي که در تخيل منعطف هستند تصوري روشن و يک زندگي تخيلي فعال دارند. افرادي که نمره کم در اين مقياس ميگيرند، خيلي بي روح بوده و ترجيح ميدهند که فکر خود را متمرکز وظايف در حال انجام بکنند (عبالله زاده، 1382).
زيبايي شناسي: افرادي که نمره بالا در اين مقياس ميگيرند، درک عميقي از هنر و زيبايي دارند. افرادي که نمره پاييني در اين مقياس ميگيرند، حساسيت کمتر و علاقه کمتري به هنر و زيبايي نشان ميدهند (کشاورز وعلوی، 1382).
احساسات : افرادي که نمره بالايي در اين مقياس ميگيرند، موقعيتهاي هيجاني مخلتف را خيلي بيشتر و عميقتر از دیگران تجربه ميکنند. افرادي که نمره پاييني در این مقياس ميگيرند، افت هيجاني داشته و باور نمي کنند که موقعيتهاي هيجاني منفي نيز وجود دارند (ابراهیم زاده، 1387).
اعمال : تجربه پذيري در اعمال به صورت تلاش در فعاليتهاي مختلف، رفتن به جاهاي تازه و خوردن غذاهاي غيرمعمول ديده ميشود. افرادي که نمره پاييني در اين مقياس ميگيرند، تغييرات را مشکل مييابند و ماندن در وضعيت ثابت را ترجيح ميدهند (نظری، 1385).
ارزش ها: باز بودن به ارزشها، يعني آمادگي براي بازبيني ارزشهاي اجتماعي، سياسي و مذهبي. افراد «بسته» به اين موضوع، عموما به منابع قدرت و عادات و رسوم اجتماعي، محافظه کار هستند (کریمی، 1382).
عقايد : افراد داراي نمره بالا هم از بحثهاي فلسفي، هم از محرکهاي ذهني لذت ميبرند. افراد داراي نمره پايين، کنجکاوي محدودي دارند و اگر هم هوش بالا داشته باشند، تمرکز خاصي به عناوين محدوده زمينه کاري خود دارند (عطاری، الهی فرد و هنرمند، 1385).
3-7- گشودگی به تجربه: گشودگی به تجربه بعدي از تمايلات بين فردي است. فرد سازگار اساسا نوع دوست است، نسبت به ديگران همدردي کرده و مشتاق است که کمک کند و باور دارد که ديگران نيز متقابلا کمک کننده هستند. در مقابل فرد ناسازگار ستيزه جو، خود مدار و شکاک نسبت به ديگران بوده و رقابت جو است تا همکاري کننده. نمره پايين A معمولا با ويژگيهاي اختلال شخصيت وابسته همراهي دارد (مک گری و کاستا، 1999).
2-12-6- مولفههاي سازگاري(A)
اعتماد : افراد داراي نمره بالا براين فرض هستند که ديگران قابل اعتمادند و حسن نيت دارند. افراد نمره پايين بدگمان و شکاک بوده و فکر ميکنند که ديگران ممکن است خلافکار يا خطرناک باشند (نظری، 1385).
رک گويي: افرادي که نمره بالايي در اين مقياس ميگيرند، رک، بي ريا، و صاف و ساده هستند. افرادي که نمره پاييني در اين مقياس ميگيرند، خيلي مايلند ديگران را در دست داشته باشند، هر چند باريا، حيله يا فريب باشد (کشاورز و علوی، 1382).
نوع دوستي: افراد داراي نمره بالا در اين مقياس توجه فعالي به ديگران دارند. افرادی که نمره پاييني در اين مقياس ميگيرند، شبيه افراد خود محور بوده و به شرکت در مسائل ديگران بي علاقه اند (عطاری، الهی فرد و هنرمند، 1385).
همراهي: افرادي که نمره بالايي ميگيرند، تمايل دارند به ديگران احترام بگذارند، پرخاشگري خود را پنهان کنند، ببخشند و فراموش کنند. افرادي که نمره پاييني در اين مقياس ميگيرند، پرخاشگرانه و رقابت جو هستند تا همراهي کننده و در واقع فوري ناراحتي خود را ابراز ميکنند (ابراهیم زاده، 1387).
تواضع: افراد داراي نمره بالا در اين مقياس، افرادي فروتن و داراي توانايي در ناديده گرفتن منافع خود هستند. افراد داراي نمرههاي پايين بر اين باورند که از بسياري از افراد ديگر برترند و از خود راضي و متکبر به نظر ميرسند (کاستا و مک گری، 1999).
دلرحم بودن : افراد داراي نمرههاي بالا در جهت نيازهاي ديگران فعال بوده و بر جنبههاي انساني تاکيد دارند. افراد داراي نمره هاي پايين افرادي سرسختتر از ديگرانند و کمتر تحت تاثير رحم و شفقت قرار ميگيرند (کریمی، 1382).
2-12-7- مسئوليت پذيري(C)
يکي از موضوعهاي مهم يک نظريه شخصيت و بويژه در نظريه روان پويايي، موضوع کنترل تکانه هاست. در روند تکوين و رشد فردي، بيشتر افراد ميآموزند که چگونه کششها و نيازهاي خود را اداره کنند. به طور کلي ناتواني در برابر تکانهها و تمايلات، و بکارگيري طرح و برنامه در رفتار براي رسيدن به اهداف، مورد بررسي شاخص C آزمون NEO قرار ميگيرند. افراد مسئوليت پذير يا با وجدان، هدفمند، با اراده و مصمم ميباشند. نمرات بالا در C با موفقيت شغلي و تحصيلي همراه است. نمره پايين در C ممکن است موجب شود که فرد از باريک بيني لازم، دقت و پاکيزگي زياد اجتناب کند (مک گری و کاستا، 1999).
2-12-8- مولفههاي مسئوليت پذيري:
شايستگي: نمره بالا نشان دهنده آمادگي و قابليت فرد در ارزيابي زندگي است. افرادي که نمره پايين در اين مقياس ميگيرند، نسبت به تواناييشان بي عقيده هستند و احساس ناشايستگي و عدم آگاهي ميکنند. در بين تمام مقياسهايC ، شايستگي بالاترين ارتباط را با عزت نفس و کانون کنترل دروني دارد (ابراهیم زاده، 1387).
نظم و ترتيب : افراد نمره بالا، منظم و داراي سازماندهي مناسب رفتاري هستند. افراد نمره پايين نمي توانند منظم باشند و خود را افرادي فاقد برنامه مشخص کوتاه مدت يا طولاني مدت ميدانند. در بالاي طيف اين مقياس افرادي با احتمال وسواس قرار ميگيرند (کشاورز و علوی، 1382).
وظيفه شناسی: افرادي که نمره بالايي در اين مقياس ميگيرند به اصول اخلاقي شان پايبند بوده و تعهدات اخلاقيشان را به طور دقيق انجام ميدهند. افرادي که نمره پايين در اين مقياس ميگيرند با مسايل اخلاقي به طور اتفاقي برخورد ميکنند و ممکن است احساس عدم استقلال و بي اعتمادي در ديگران را ايجاد نمايند (کریمی، 1382).
تلاش براي موفقيت : افرادي که نمره بالايي در اين مقياس ميگيرند سطح آرزو و توقعات بالايي دارند و خيلي سخت کار ميکنند تا به اهداف خود برسند. افرادي که نمره پايين در اين مقياس ميگيرند، بي حال و تنبل هستند و براي موفقيت تلاش نمي کنند (حق شناس، 1385).
خويشتن داري: منظور از اين مقياس، توانايي افراد در شروع وظايف و ادامه آنها در جهت تکميل آن ها علي رغم دلتنگيها و آشفتگي هاست. نمره بالا نشان دهنده توانايي افراد در تحريک خود براي انجام کارهاست، افرادي که نمره پاييني ميگيرند در شروع کارهاي عمومي مسامحه ميکنند و به آساني در ادامه کار باز ميمانند (نظری، 1385).
محتاط در تصميم گيري: اين مقياس مربوط به تمايل افراد به فکر کردن قبل از عمل است. نمره بالا در اين مقياس نشان دهنده تامل زياد و احتياط افراد در انجام امور است. افرادي که نمره پايين در اين مقياس ميگيرند، بي تامل بوده و بدون توجه به تبعات آن صحبت کرده يا عمل ميکنند (ابراهیم زاده، 1387).
2-13- محدوديتهاي و نقاط قوت پنج عامل:
حتي طرفداران جدي مدل پنج عاملي نيز آن را مدلي کامل و بي نقص براي توصيف شخصيت نمي دانند. روانشناسان متعددي از جمله آيزنگ، جان، رابينز و غيره کاستيهاي اين مدل را مورد بحث قرار داده اند (کریمی، 1382).
مک گري و کاستا (1999)، به اختصار در بيان اين نظرات ميگويند ميان طرفداران مدل پنج عاملي اختلافاتي نظري در مورد بهترين شيوه تغيير اين عوامل و مولفهها وجود دارد. بدون شک بايد تفکيکهاي اساسي در سطح مولفههاي هر عامل انجام شود و شايد ابعاد بنيادي ديگري براي شخصيت يافت شود.
در برخي تحقيقات ديده شده اگر ضوابط سخت گيرانه و محافظه کارانه تري براي تحليل عوامل بکار رود، تعداد عاملها از پنج عامل کنوني بيشتر ميشود و ممکن است برخي صفات شخصيت تحت هيچ يک از اين پنج عامل قرار نگيرند. از سوي ديگر برخي محققان در پي تقليل اين عامل در سطحي بنيادي تر، به دو عامل اصلي بودهاند (حق شناس، 1385).
همچنين عنوان شده که مطالعه شخصيت از طريق صفات، ممکن است رويکردي محدود کننده باشند و به نوعي از روانشناسي غريبه ها منجر شود، بدين معنا که تنها اطلاعاتي را در مورد شخصيت در بر ميگيرد که براي افراد غريبه بسيار بارز و قابل مشاهده است (راشد2، 2005).
موفقيت مدل پنج عاملي تا حدي معلول مبناي نظري استخراج اوليه آن است. اين مدل بر پايه انديشهها و يافتههاي نظريه پردازي خاص يا گروهي از متخصصان باليني شکل نگرفته است. بلکه مبناي ايجاد آن اين انديشه قدرتمند بود که مهمترين صفات شخصيتي را ميتوان از طريق تحليل تجربي (لغوي) زبان طبيعي، شناسايي نمود؛ « آن دسته از تفاوتهاي فردي که بيشترين اهميت را در مراودات افراد با يکديگر را دارند و سرانجام در زبان آنها کدگذاري خواهند شد» (واتسون، 2005).
يک محدوديت در مورد اعتبار صوري مدل پنج عاملي اين است که در توصيف کنوني، تاکيد نسبتا بيشتري بر انواع بهنجار عملکرد شخصيت شده است به عنوان مثال، سوء عملکرد شديد در اختلال شخصيت مرزي را نمي توان تنها با اشاره صرف به روان آزرده خويي بيش از حد بالا به خوبي توصيف کرد (ويديگر ، 2001).
2-22- پیشینه پژوهش:
عبدالله زاده (1382) در تحقیقی که به منظور تاثیر صفات شخصیتی بر رضایت زناشویی بر روی 182 زوج انجام داد از پرسشنامه انریچ و پرسشنامه شخصیتی نئو استفاده نمود. نتایج حاصله نشان داد : 1- عوامل شخصیتی برون گرایی، دلپذیر بودن و با وجدان بودن با رضایت زناشویی رابطه مثبتی دارند 2- بین عامل روان رنجورخویی شخصیت و رضایت زناشویی رابطه منفی وجود دارد 3- بین میزان درآمد و رضایت زناشویی رابطه مثبت وجود دارد 4- بین مدت ازدواج و رضایت زناشویی رابطه وجود ندارد 5- بین تعداد فرزندان و رضایت زناشویی رابطه ای وجود ندارد 6- بین میزان تحصیلات و رضایت زناشویی رابطه مثبت وجود دارد 7- نتایج رگرسیون گام به گام نشان داد که دلپذیر بودن مرد 34 درصد، روان رنجورخویی زن 7 درصد، دلپذیر بودن زن 2 درصد و روان رنجورخویی مرد 2 درصد و در کل عوامل 45 درصد از تغییرات رضایت زناشویی را تبیین می کند. نتایج رگرسیون در مورد زنان نشان داد که وجدانی بودن 8 درصد، روان رنجورخویی 7 درصد و در کل این عوامل 25 درصد از پراکندگی رضایت زناشویی را تبیین می کند. در مردان هم دلپذیر بودن مرد 37 درصد، با وجدان بودن 3 درصد و روان رنجورخویی 2 درصد و در کل 2 درصد از پراکندگی رضایت زناشویی را پیش بینی می کنند.
راستی (1382) در پژوهشی که به منظور بررسی رابطه صفات شخصیتی و رضایت زناشویی براساس مدل 5 عاملی بر روی 50 زوج از دانشجویان متاهل شهر شیراز انجام داد، از مقیاس رضایت زناشویی انریچ و آزمون شخصیتی نئو استفاده نمود. نتایج تحقیق نشان دادند که 5 عامل دلپذیر بودن، روان رنجوخویی، با وجدان بودن، برون گرایی و انعطاف پذیری به طور معنی داری بر رضایت زناشویی تاثیر دارند. همچنین زنان نسبت به مردان نمره های بالاتری در برون گرایی و رضایت زناشویی دارند.
کشاورز و علوی (1382) در پژوهشی به بررسی رابطه ویژگی های شخصیتی با سازگاری زناشویی در زنان و مردان شهر مشهد پرداختند. آنها در این پژوهش که بر روی 100 زوج انجام شد، از پرسشنامه سازگاری زناشویی و پرسشنامه شخصیتی آیزنک استفاده نمودند. نتایج نشان داد که بین خرده مقیاس های روان رنجورخویی، برون گرایی، درون گرایی، روان پریشی و دروغگویی با خرده مقیاس های سازگاری زناشویی رابطه ی معنی دار وجود دارد.
صداقت (1385) در تحقیق خود برای بررسی رابطه سن ازدواج، فامیلی یا غیر فامیلی بودن ازدواج، تعداد فرزندان و تشابه اعتقادی با رضایت زناشویی، از پرسشنامه انریچ استفاده نمود. این تحقیق که بر روی 276 نفر از دبیران شهر تهران (127 مرد و 149 زن) انجام شد نشان داد که زنانی که در سن زیر بیست سالگی ازدواج کرده اند رضایت کمتری دارند و کسانی که در سنین 20 تا 30 سال ازدواج کرده اند بهترین رضایت زناشویی را دارند. مردان دارای دو فرزند دارای بالاترین میزان رضایت زناشویی بودند و مردان دارای 4 فرزند و بالاتر کمترین رضایت زناشویی را داشتند. هر چه طول مدت ازدواج زنان بیشتر شود رضایت زناشویی آنها کاهش می یابد. با افزایش سن، رضایت زناشویی زنان رو به کاهش می گذارد. همچنین، بین کسانی که ازدواج فامیلی داشتند با کسانی که ازدواج غیرفامیلی داشتند تفاوت معنی داری مشاهده نشد.
عطاری، الهی فرد و هنرمند (1385) پژوهشی را با عنوان رابطه ویژگی های شخصیتی و عوامل فردی- خانوادگی با رضایت زناشویی در کارکنان اداره های دولتی شهر اهواز انجام دادند. آزمودنی ها در این پژوهش 339 نفر (168 زن و 171 مرد) بودند، نتایج نشان داد که در کل آزمودنی ها عامل شخصیتی روان رنجورخویی با رضایت زناشویی رابطه منفی دارد، ولی عوامل شخصیتی برون گرایی ، بازبودن، توافق و وجدانی بودن با رضایت زناشویی رابطه مثبت دارند.
در پژوهشی که درباره افزایش سن ازدواج در ایران به وسیله رهنما (1388) انجام شد و جامعه ی آماری تمام دانشجویان کارشناسی ارشد و دکتری دانشگاه های تهران، علامه و شهید بهشتی بودند، به این نتیجه رسیدند که افزایش سن ازدواج عدم رضایت از زندگی را بیش تر می کند.
رضایت مندی زناشویی در زنان براساس نتایج پژوهشی که دفتر برنامه ریزی اجتماعی و مطالعات فرهنگی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری (1390) انجام شده، رضایت زناشویی در زنان با تحصیلات عالیه بهتر از زنان دیپلمه است. بین رضایت زناشویی و تحصیلات رابطه ای مثبت مشاهده شده که نشان می دهد زنان با تحصیلات عالیه از ویژگی های همسر خود رضایتی بیش تر دارند. شناخت بهتر زوج و انتخاب مناسب تر در زنان کمک کرده تا طلاق در میان کسانی که پس از سی سالگی ازدواج می کنند، کم تر رخ می دهد، زنان با تحصیلات عالیه ارتباط خوبی با شوهر برقرار می کنند و تعارضات و اختلافات را در تمامی زمینه ها به ویژه مسایل مالی کارآمدتر حل و فصل نمایند. در نتیجه رضایت زناشویی در زنان دیپلمه پایین تر از زنان با تحصیلات عالیه بوده است، ولی در کل سطح رضایت زناشویی ایرانی بسیار پایین گزارش شده است.
هما آقا (1383) نیز به بررسی تحولات سن ازدواج و فاصله سنی زوجین در هنگام ازدواج پرداخته است. وی متوسط سن ازدواج و فاصله سنی زن و شوهر در ایران را در طول 30 سال اخیر مورد بررسی قرار می دهد. نتایج این تحقیق حاکی از آن است که اگرچه میانگین سن ازدواج در ایران افزایش یافته اما هنوز هم از بسیاری از کشورها بویژه کشورهای عرب و اسلامی منطقه که معمولا سن ازدواج مردان و زنان در آن پایین بوده، کمتر است. وی مهمترین عامل در افزایش میانگین سن ازدواج زنان را در وهله ی اول، افزایش سطح تحصیلات آنان میداند و برای متغیرهای اشتغال و استقلال زنان در افزایش میانگین سن ازدواج آنان نیز سهم عمده ای قائل است.
تهمینه (1387)، در تحقیقی تحت عنوان (نوسازی و ازدواج زودرس در ایران) به بررسی ازدواج زودرس و تاثیر نوسازی بر آن می پردازد. وی عنوان میکند که با توجه به اینکه در چند دهه ی اخیر تغییرات مهمی تحت تاثیر جهانی شدن و نوسازی در ایران روی داده و باعث تغییر در بسیاری از جنبه های زندگی شده است با این حال میزان قابل توجهی ازدواج زودرس در ایران رواج دارد و زمینه ها و عوامل موثر بر ازدواج زودرس در ایران را تاکید دین اسلام به ازدواج در سنین پائین و ترویج و تشویق آن از سوی سیاستمداران، برنامه ریزان و علمای مذهبی میداند.
نتایج مطالعات وی نشان میدهد که بیش از 20 درصد دختران (از 7/7 درصد در تهران تا 40 درصد در مناطق روستایی سیستان و بلوچستان) قبل از سن 18 سالگی ازدواج کرده اند، بطوریکه ازدواج زودهنگام مهمترین عامل ترک تحصیل دختران نوجوان شناخته شده است.
در تحقیقی که دونلن، کانگر، بریانت (2008) به عنوان پنج عامل مهم شخصیتی و پایداری زناشویی بر روی 400 زوج انجام دادند، از پرسشنامه نئو استفاده نمودند و به این نتایج یافتند. 1- روان رنجورخویی با تعامل منفی زناشویی بین زوجین رابطه مثبت دارد 2- روان رنجورخویی و تعامل منفی زناشویی با ارزیابی کلی از ازدواج رابطه منفی دارند 3- عامل شخصیتی توافق با تعامل منفی زناشویی بین زوجین رابطه منفی دارد و با ارزیابی کلی از ازدواج رابطه مثبت دارد 4- عامل شخصیتی بازبودن همسران با رضایت از روابط جنسی آنها رابطه مثبت دارد 5- عامل شخصیتی بازبودن با تعامل منفی زناشویی زوجین رابطه منفی دارد.
برایانت (2009) به بررسی نقش پنج عامل بزرگ شخصیتی در سازگاری زناشویی افراد مسن پرداخت. وی در این مطالعه که بر روی 117 زوج آمریکایی انجام گرفت، از پرسشنامه شخصیتی نئو و پرسشنامه سازگاری زناشویی (DAS) استفاده نمودند. نتایج نشان داد که جنسیت و روان رنجورخویی پیش بینی کننده های معنی داری برای سازگاری زناشویی می باشند، اما دیگر عوامل شخصیتی پیش بینی کننده های معنی داری برای سازگاری افراد مسن نیستند.
وایت، هندریک و هندریک (2008) در پژوهشی با عنوان پنج عامل بزرگ شخصیتی و برقراری رابطه، به بررسی رابطه شخصیت با صمیمیت و سبکهای دوست داشتن در 117 دانشجوی رشته روان شناسی پرداختند. آنها در این پژوهش از پرسشنامه شخصیتی نئو و مقیاس دوست داشتن استفاده نمودند و به این نتایج رسیدند که بین روان رنجورخویی یا صمیمیت و رضایت از رابطه، رابطه منفی وجود دارد. برون گرایی با رضایت از رابطه، صمیمیت و سبک های دوست داشتن شهوانی و فداکارانه رابطه مثبت دارد. وجدانی بودن با رضایت از رابطه و صمیمیت و سبک دوست داشتن شهوانی و فداکارانه رابطه مثبت دارد.
توینگ، کمپبل و فاستر (2007) در یک فراتحلیل به بررسی تحقیقات انجام شده در مورد نقش والدینی و رضایت زناشویی پرداختند و به این نتیجه دست یافتند که بین تعداد فرزندان و رضایت زناشویی رابطه منفی وجود دارد، اختلاف در رضایت زناشویی اغلب در میان مادرانی که فرزند نوباوه دارند مشخص است و کسانی که فرزند نوباوه دارند رضایت زناشویی کمتری دارند. برای مردان هم فرزندان نوباوه همین تاثیر را دارد. همچنین، اثر منفی والد بودن بر روی رضایت زناشویی در طبقات اجتماعی بالا و جوانانی که دارای بچه بودند بیشتر بود. به علاوه، داده ها نشان دادند که کاهش رضایت زناشویی بعد از تولد بچه ناشی از نقش تعارض ها و محدودیت در آزادی والدین است.
منابع فارسی:
احمدی، خدابخش. (1383). بررسی تاثیر روش مداخله تغییر شیوه زندگی بر کاهش ناسازگاری زناشویی. پایان نامه دکتری، دانشگاه علامه طباطبایی.
البرز، فریبا. (1386). اثربخشی آموزش مهارت های زندگی بر اساس برنامه ی سازمان جهانی بهداشت بر رضایت زناشویی زنان مراجعه کننده به مراکز مشاوره سازمان بهزیستی تهران. پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه علامه طباطبایی.
ابراهیم زاده، علی. (1387). رابطه پنج عامل بزرگ شخصیت با رضایت زناشویی. پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه علامه طباطبایی.
آزادمنش، علی. (1386). بررسی رابطه ی سبک های اسنادی و رضایت زناشویی دبیران مرد دبیرستان های منطقه 10 تهران. پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه علامه طباطبایی.
آقا، هما. (1383). بررسی تحولات سن ازدواج و فاصله سنی زوجین در هنگام ازدواج. پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه تهران.
آلیس، آلبرت. (1997). زوج درمانی، ترجمه جواد صالحی (1375). تهران: انتشارات میثاق.
بک، آرون. تی. (2005). عشق هرگز کافی نیست. ترجمه مهدی قراچه داغی (1384). تهران: انتشارات نسیم.
برواتی، محدثه. (1379). بررسی تاثیر مداخلات شناختی بر اساس رویکرد بک در زوج های متقاضی طلاق در شهرستان دامغان. پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه دامغان.
پروین، لارنس ا. جان، الیور. پی. (2002). شخصیت؛ نظریه و پژوهش. ترجمه محمد جعفر جوادی و پروین کدیور (1381). تهران: انتشارات آییژ.
تهمینه، ثریا. (1387). نوسازی و ازدواج زودرس در ایران. پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه تربیت مدرس.
جعفری مژدهی، افشین. (1385). بررسی عدم تعادل در وضعیت ازدواج در ایران طی پنج دهه 1335-85. موسسه عالی آموزش و پژوهش مدیریت و برنامه ریزی.
جوانمرد، فاطمه. (1385). بررسی روند تغییرات سن ازدواج در ایران و تاثیر آن بر میزان متارکه در طول 20 سال اخیر. پایان نامه کارشناسی ارشد، پیام نور کرمانشاه.
حق شناس، حسن. (1385). طرح پنج عاملی ویژگی های شخصیت (راهنمای تفسیر و هنجارهای آزمون های NEO – FFI AND NEOPI – R). شیراز: انتشارات دانشگاه علوم پزشکی شیراز.
دانش، آذر. (1383). بررسی رابطه رضایت زناشوویی با رضایت ناشی ازروابط زوجین. نخستین کنگره آسیب شناسی خانواده در ایران. تهران: دانشگاه شهید بهشتی.
راستی، باقر. (1382). مقیاس های سنجش خانواده و ازدواج تهران. تهران: انتشارات رشد.
رایکمن، ریچارد. (2008). نظریه های شخصیت، ترجمه مهرداد فیروز بخت، (1387). تهران: نشر ارسباران.
رهنما، زیبا. (1388). تاثیرات افزایش سن ازدواج بر نوع دلبستگی در فرزندان. پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه شهید بهشتی.
ساپینگتون، آندورا. (2007). بهداشت روانی. ترجمه حمید رضا شاهی برواتی. تهران: روان.
سیف، علی اکبر. (1389). روش تهیه پژوهشنامه. تهران: نشر دوران.
شاملو، سعید. (1384). مکاتب و نظریه ها در روانشناسی شخصیت. تهران: انتشارات رشد.
شولتز، دووان. شولتز سیدنی. ا. (2005). نظریه های شخصیت، ترجمه یحیی سید محمدی (1387). تهران: نشر ویرایش.
صداقت، رامین. (1385). بررسی رابطه بین سن ازدواج، فامیلی یا غیر فامیلی بودن ازدواج، تعداد فرزندان و تشابه اعتقادی با رضایت زناشویی دبیران زن و مرد شهر تهران، پایان نامه کارشناسی ارشد، مشاوره دانشگاه تربیت معلم تهران.
عبدالله زاده، حسن. (1382). بررسی تاثیر صفات شخصیتی بر رضایتمندی زناشویی زوج های شهر دامغان، پایان نامه کارشناسی ارشد، روان شناسی دانشگاه تبریز.
عطاری، الهی فرد و هنرمند. (1385). رابطه ویژگی های شخصیتی و عوامل فردی- خانوادگی با رضایت زناشویی در کارکنان اداره های دولتی شهر اهواز، مجله علوم تربیتی و روان شناسی، دانشگاه شهید چمران اهواز، پاییز 1385، دوره سوم، سال 13 شماره 1.
فرح بخش، کیومرث. (1385). مقایسه میزان اثربخشی فنون زوج درمانی نظریه آلیس، گلاسر و ترکیبی از آن دو در کاهش تعارض های زناشویی. رساله دکتری، دانشگاه علامه طباطبایی.
کشاورز، علوی. (1382). بررسی ویژگی های شخصیتی با سازگاری زناشویی در زنان و مردان شهر مشهد، تهران: پژوهشکده خانواده.
کرمی، جلال. (1386). اثربخشی اصلاح تحریف های شناختی بر افزایش رضایت زناشویی بر اساس رویکرد شناخت درمانی بک. پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه علامه طباطبایی.
کریمی، یوسف. (1382). روانشناسی شخصیت. تهران: موسسه نشر ویرایش.
گروسی فرشی، میر تقی. (1385). رویکردهای نوین در ارزیابی شخصیت (کاربرد تحلیل عاملی در مطالعات شخصیت). تبریز؛ نشر دانیال.
محمدی، آزاد. (1386). بافت اجتماعی و تاثیر آن بر ازدواج های فامیلی. پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه گیلان.
ملازاده، جواد. (1383). رابطه سازگاری زناشویی با عوامل شخصیت و سبک های مقابله ای در فرزندان شاهد. رساله دکتری، دانشگاه تربیت مدرس.
مهرآبادی، احمد. (1385). اثربخشی خانواده های استراژیک بر رضایت زناشویی. پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه علامه طباطبایی.
نظری، فاطمه. (1385). بررسی رابطه ابعاد شخصیت و سازگاری زناشویی. پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه تهران.
هالفورد، کیم. (2005). زوج درمانی کوتاه مدت در زوجین برای کمک به خودشان. ترجمه تبریزی و جعفری (1384). تهران؛ ویرایش.
دفتر مطالعات و تحقیقات زنان. HYPERLINK "http://www.womenrc.ir/News/60720.htm" http://www.womenrc.ir/News/60720.htm
منابع لاتین:
Artour. R. B. (1995). Big five personality variables and relationship constructs. The enneagram institute Discoussion Board.
Bentler, P . M, New comb. M D, (2005). Longitudinal study of marital success and Failure. Journal of stalting and Psychology vol.46, p, 1053-1070.
Bradbury, T . N, Finchman. F . D & Beach. (2000). Rrsearch on the nature and determinants of marital satisfaction: A dicade in review. Journal of marriage and family , p. 964-98.
Bryant, Ch. M. (2009). Personality, cognitive style, and age. Personality and individual differences. 30, 1199-1209.
Canker. B. C. (2008). Public and private self- consciousness; Assessment and theory. 50, 256-270.
Costa, P . T. & McCrae. R. R. (1999). Revised NEO personality (NEO-pI-R) and NEO Five- Factor (NEO-FF-I) profetional manunal. Odessa FF , Psychological Assessment Resources.
Donnellan, M. B. Conger, R.D. & Bryant, Ch. M. (2008). The big five And eduring Marriage. Journal of Research in personality. Vol39.(206-207).
Emili, K. W, F & partners. (2006). Early marriage: a Prepositional Formulation. Journal of marriage and the family, 32(2); 258-268.
Halford, D. T. (2001). Journal of personality and social psychology. Retrived from internet: http;//www.apa.org. (Accessed: 24, September, 2011).
Hariss, J. R. (2006). Socialization, personality development, and the childs environment. Developmental Psychology. 36, 699-710.
Jones, G. W . (2008). Fertility Decline in asia: the role of Marriage Change. Jurnal of Asia – Pacific Population. August. 2008.10.28
Lawernce, D. Ikamari, E. (2005). The effect of education on the timing of marriage in Kenya. Demographic Research. Volume 12, Article, Pages 1-28, Published 23 Februrary 2005.
McCrae, R. R & Costa, P. T. (1999). Toward a new generation of personality theories: Theoretical contexts for the five-factor model. In J. S. Wiggins (Ed.), The five-factor model of personality: Theoretical perspectives (pp. 51-87). New York: Guilford.
Rashed, H. (2005). Marriage in the arab world. Population Refrence Bureau. September 2005.
Rozen. R . W, & Geranden, T. E. (2004). Tow personalities, one relationship; Both partners personality traits shape the quality of their relationship. Journal of personality and social psychology. 79,251-259.
Rosen, N. B & Graden, B. T. (2004). Relationship and Marriage America. Journal of psychology Assessment Resources. p. 154-167
Santayana, G. (2007). Spouses personality may be hazardous to your health. Wedsworth.p 405-423.
Sappington, A. A. (2005). Marital Age and personality. Journal Marriage and the Family. 47(3);685-91.
Sappington, A. A. (2006). Personality in Adulthood: A five factor theory personality. 2(Ed). New York, London: the Guilford press.
Sappington, A. A. (2007). Women Roles and Recent Marriage Trands in Iran .Canadian Studies in Population. 18(1); 17-28.
Silliman, B. (2001). Partner of anjustment, first three years. Marriage enrichment & Domestice violence information, Retrived march 2004 from the world wild. http:www.uwyo,edu/ag/ces/family/ben/marriage/stage patterns, tltm.
Sinha, S. P. & Mukherjee, K. (2005). The Relationship between marital characteristic marital intraction process and marital satisfaction. Journal of conseling and development.
Stone. E. A and shackelford. T . K. (2006). Marital satisfaction, encyclopedia of social psychology. Retrived from internet: www.daneshyar.com. (Access: 12, March, 2012).
Tonic, D. R & kempel, T. N & Faster, B. G. (2007). Marriage and family ,3 th (Ed). California; wadsworth.
Watson, D. (2005). Match makers and breakers: Analyses of assortative mating in newlywed couples. Journal of personality. 12, 1029-1068.
Watson, D. Hubbard, B. & Wiese. D. (2005). General traits of personality and affectivity as predictors of satisfaction in intimate relationship: Evidence from self and partner – ratings. Journal of personality. 68, 413-449
White, J. K, Hendrich, S & Hendrich, C. (2008). Big five personality variables and relationship constructs. The enneagram institute Discussion Board.
Widiger, R. (2000). Selected studies in marriage and the family. New York; Hoitrin ehurt and Winston, Ine.