مبانی نظری و پیشینه تحقیق سازگاری اجتماعی دانش آموزان دختر و پسر (docx) 50 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 50 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
دانشگاه آزاد اسلامی
واحد علوم و تحقیقات هرمزگان
پایان نامه کارشناسی ارشد رشته :روانشناسی
گرایش: عمومی
موضوع:
رابطه عملکرد خانواده و سبک های دلبستگی بر سازگاری اجتماعی دانش آموزان دختر و پسر مقطع متوسطه بندرعباس
استاد راهنما:
دکتر سید عبدالوهاب سماوی
استاد مشاور:
دکتر مهین عسکری
نگارنده:
ذیبنده حامدی
سال تحصیلی:1392-1391
تقدیم به:
پدر و مادر عزیزم
و همه اعضای خانواده ام برای مهر و محبت صمیمانه ای که نثارم نمودند.
فهرست مطالب
چکیده
هدف اصلی در مطالعه پیش رو بررسی رابطهی عملکردخانوادهوسبکهای دلبستگی باسازگاری اجتماعی دانشآموزاندختروپسرمقطعمتوسطهبندرعباس می باشد. روش مورد استفاده در این پژوهش توصیفی و از نوع همبستگی می باشد. جامعه آماري تحقيق حاضر شامل كليه دانش آموزان دختر و پسر مقطع متوسطه شهرستان بندرعباس است كه در سال تحصیلی 1391-1392 مشغول به تحصیل بوده اند. تعداد 376نفر با استفاده از فرمول کوکران و با روش های نمونه گیری طبقاتی و چندمرحله ای به عنوان نمونه آماری انتخاب شدند. ابزار مورد استفاده در این پژوهش سه پرسشنامه استاندارد پرسشنامه عملکرد (کارکرد) خانواده (Fad)، پرسشنامه سبک های دلبستگی سیمپسون (Sas) و پرسشنامه سازگاری اجتماعی می باشد. تجزیه و تحلیل داده هانشان دادکه به صورت کلی خرده مقیاسهای عملکرد (ارتباط، آمیزش عاطفی، ایفای نقش، عملکرد کلی، همراهی عاطفی و کنترل رفتار) میتوانند به صورت معناداری متغیر سازگاری دانشاموزان را پیشبینی می کنند. به صورت کلی سبکهای دلبستگی با(ایمن،دوسوگرا،ناایمن)می توانند به صورت معنی داری سازگاری دانش آموزان را پیش بینی می کنند،به صورت کلی خرده مقیاس های عملکرد خانواده وسبک های دلبستگی می توانند سازگاری دانش آموزان راپیش بینی می کنند.اما هنگامی که معادله های رگرسیونی به صورت جداگانه درمیان دختران وپسران اجرا شد نتایج متفاوتی به دست آمد.درگروه دختران خرده مقیاس های ارتباط،آموزش عاطفی،ایفای نقش،عملکردکلی،همراهی عاطفی وکنترل رفتار می توانندسازگاری دانش آموزان راپیش بینی کننددر گروه پسران خرده مقیاس های عملکردخانواده شامل آموزش عاطفی،ایفای نقش،عملکردکلی،حل مشکل،همراهی عاطفی،کنترل رفتارمی توانندسازگاری دانش آموزان راپیش بینی کنند.درسبک های دلبستگی هرسه سبک(ایمن،دوسوگرا،ناایمن)درهردوگروه دختروپسرپیش بینی کننده معناداری برای سازگاری دانش آموزان به تفکیک دختروپسرمحسوب می شوند.هنگامی که درگروه پسران سبک های دلبستگی خرده مقیاس های عملکرد خانواده به صورت یکجا وارد معادله رگرسیونی شدند نشان دادکه،عملکردکلی،حل مشکل،همراهی عاطفی وکنترل رفتاروسبک های دلبستگی ناایمن پیش بینی کننده سازگاری اجتماعی بودند..هنگامی که درگروه دختران سبک های دلبستگی خرده مقیاس های عملکرد خانواده به صورت یکجا وارد معادله رگرسیونی شدند نشان دادکه، خرده مقیاس های ارتباط، آمیزش عاطفی، عملکرد کلی، همراهی عاطفی، و کنترل در عملکرد خانواده و سبک های دلبستگی ایمن و دوسوگرا پیش بینی کننده معناداری برای سازگاری اجتماعی محسوب می شدند.
کلیدواژه ها:سازگاری اجتماعی،عملکردخانواده،سبک های دلبستگی،دانش آموزان مقطع متوسطه.
1-6- تعاریف مفهومی و عملیاتی متغیرهای تحقیق
سازگاری اجتماعی (متغیر ملاک):
تعریف مفهومی: برخي صاحب نظران سازگاري اجتماعي را مترادف با مهارت اجتماعي ميدانند. اسلاموسكيودان (1996)، سازگاري و مهارت اجتماعي را فرايندي ميدانند كه فرد را قادر ميسازد تا رفتار ديگران را درك و پيشبيني كند، رفتار خود را كنترل كند و تعاملات اجتماعي خود را به نحو سازش يافتهاي تنظيم كند. اسلبي و گورا (1988، نقل از عابديني، 1381) سازگاري اجتماعي را مترادف با مهارت اجتماعي ميدانند. از نظر آنها مهارت اجتماعي عبارت است از توانايي ايجاد ارتباط متقابل با ديگران در زمينهي خاص اجتماعي و به طريق خاص كه در عرف جامعه قابل قبول و ارزشمند باشند (کرمی و همکاران، 1390).
تعریف عملیاتی: منظور از سازگاری اجتماعی در این پژوهش نمره ای است که از پرسشنامه سازگاري نوجوانان دبیرستانی به دست می آید.
دلبستگی و سبک های دلبستگی (متغیر پیش بین):
تعریف مفهومی: دلبستگی را می توان یک الگوی رفتاری خاص در نظر گرفت که در اکثر جوامع برای رشد سالم اهمیت حیاتی دارد و زمانی دلبستگی مطلوب بوجود می آید که در سال اول زندگی کیفیتی متقابل و خوشایند بین کودک و مادر یا ( نگهدارنده ) شکل گرفته و این رابطه گرم , صمیمانه و پایا بین کودک و مادر است که برای هر دو رضایت بخش و مایه خوشی است. دلبستگی دارای سه سبک ایمن، اجتنابی و مضطرب می باشد (بالبی، 1996).
▪ سبک ایمن: افراد دارای این سبک ارتباط با دیگران برایشان اسان است و از اینکه به دیگران تکیه کنند و نیز اجازه دهند که دیگران به آنها تکیه کنند احساس راحتی می کنند. این افراد از اینکه دیگران آنها را ترک کنند و یا خیلی به آنها تزدیک شوند احساس نگرانی نمی کنند (بالبی، 1996).
▪ سبک اجتنابی: افراد دارای این سبک از اینکه به دیگران نزدیک شوند احساس ناراحتی کرده و نمی توانند به طور کامل به دیگران اعتماد کنند. برای این افراد مشکل است که به دیگران تکیه کنند و وقتی می بینند که کسی می خواهد خیلی به آنها نزدیک شود عصبی شده و احساس می کنند که دیگران اغلب بیشتر از حدی که انان احساس راحتی می کنند با آنها صمیمی هستند (بالبی، 1996).
▪ سبک مضطرب - دو سوگرا : افراد دارای این سبک کسانی هستند که احساس می کنند دیگران مایل نیستند آنقدر که آنها دوست دارند با انان رابطه نزدیک داشته باشند. آنها اغلب نگران هستند که همسرشان واقعا آنها را دوست نداشته باشد. آنها مایلند که با بعضی افراد کاملا یکی شوند ولی این خواسته بعضی اوقات باعث ناراحتی و دوری مردم از آنها می شود (بالبی، 1996).
تعریف عملیاتی: منظور از سبک های دلبستگی در این پژوهش نمره ای است که پرسشنامه سبكهايدلبستگي سيمپسون (SAI) بهدست می آید.
عملکرد خانواده
تعریف مفهومی: (متغیر پیش بین): عملکرد خانواده مجموعه ای است از وظایف، نقش ها و انتظاراتی که اعضای خانواده در مقابل یکدیگر دارند (نجاریان، 1374). خانواده چیزی بیش از مجموعه افرادی است که در یک فضای مادی و معنوی وروانی بسر میبرند. خانواده یک نظام اجتماعی وطبیعی است که ویژگی های خاص خود را دارند که کانون ظهور عواطف انسانی و روابط صمیمانه میان افراداست و میتوان گفت عملکردخانواده تاثیرمستقیم و بسزایی برعملکرد جامعه دارد (مظاهری، 1387).
تعریف عملیاتی: منظور از عملکرد خانواده در این پژوهش نمره ای است که از پرسشنامه سنجش عملکرد خانواده (FAD) به دست می آید.
فصل دوم
ادبیات پژوهش
2-2-3- سازگاری اجتماعی
سازگاري اجتماعي
تعریف سازگاری
واژه«سازگاری» در لغت نامه دهخدا به معنای موافقت در كار، حسن سلوك، و... به كار رفته است. مفهوم سازگاری از واژه انطباق در زیست شناسی گرفته شده كه یكی از پایههای نظریه تكامل داروین(1895)، است و به ساختارهای بیولوژیكی و فرایندهایی كه زنده ماندن انواع را تسهیل می كند، اشاره دارد. در این مفهوم سازگاری به انسان محدود نمیشود و حیوانات و نباتات را نیز در بر می گیرد. روان شناسان مفهوم بیولوژیكی انطباق را از نظریه داروین اقتباس كرده و آن را به جهت تاکید بر تلاشهای فرد برای پیش رفتن و زنده ماندن در محیطهای اجتماعی و فیزیكی خود، به مفهوم سازگاری تغییر داده اند (لازاروس، 1976 به نقل از قابل نژاد سردرودی، 1391).
سازگاری یك ساختار فیزیولوژیكی یا كالبد شناختی، یك فرایند زیست شناختی، یا یك الگوی رفتاری است كه در طول تاریخ به بقا و تولید مثل كمك كرده است. سازگاری از راه انتخاب طبیعی به وجود میآید و باید قابل انتقال از راه توارث باشد (هرگنان و السون، 1934).
سازگاری در قاموس روان شناسی عبارت است از رابطه ای كه هرارگانیسم با توجه به محیطش، با محیط برقرار می كند. این اصطلاح معمولا به سازگاری روان شناختی یا اجتماعی اشاره دارد و با اشاره به معنای ضمنی مثبت آن، یعنی فرد خوب سازگاری یافته. این اصطلاح وقتی به كار گرفته میشود كه فرد در یك فرایند مستمر و پر مایه برای ابراز استعدادهای خود و واكنش نسبت به محیط و در عین حال در جهت تغییر آن به گونه ای مؤثر و سالم، درگیر است. از طرفی این واژه به یك حالت تعادل كامل بین ارگانیسم و محیط اشاره دارد؛ حالتی كه در آن نیازها ارضا شده اند و عملكردهای ارگانیسمی به آسانی تحقق می یابند. از این واژه یك اشاره ضمنی ظریف و منفی نیز استنباط میشود، این معنی، هم پوشی معنایی را با تعبیر هم رنگ شدن، انعكاس می دهد ؛ به این معنی كه فرد از خلاقیت و ابتكار عمل شخصی دست می كشد (هرگنان و السون، 1934).
پیاژه در رابطه با سازگاری موجود زنده با محیط این گونه آورده است: سازگاری کودک در دنیا فقط از ترکیب دو شیوه تعامل جاندار با محیط اطراف که همان جذب و انطباق است صورت می گیرد. هر دوی این اصطلاحات زیستی هستند که سازگاری را تعریف می کنند. جذب شامل دادن پاسخ از قبل فرا گرفته شده است و انطباق تغییر پاسخ است (مک دولاند، 2001 به نقل از قابل نژاد سردرودی، 1391).
به نظر پرلز انسان سه مرحلهی اجتماعی، روانی، جسمانی دارد و در مرحلهی اجتماعی که چندی پس از تولد آغاز می شود به وسیلهی آگاهی و توجه به دیگران به خصوص والدین مشخص می شود و انسان باید این3 مرحله را پشت سر بگذارد و به بودن برسد. در این فرایند فرد دربارهی تفاوتها، ارتباطها، تماسها و وجوه تمایزش چیزهایی فرا می گیرد، این فرایند تعامل و یادگیری، سازگاری نامیده می شود (شفیع آبادی و ناصری، 1377).
سازگاری عبارت است از پیشرفت در ادراك خودمان و دیگران، رفتارها، افكار و احساساتی كه برای رشد مناسب لازم است و موجب میشود روشهای سازگاری مورد نیاز برای تغییرات محیطی بروز كند (پمپ، 1990؛ شهسواری، 1382).
سازگاري و هماهنگ شدن با خود و با محيط پيرامون خود براي هر موجود زنده يك ضرورت حياتي است. تلاش روزمره همه آدميان نيز عموماً بر محور همين سازگاري دور ميزند. هر انساني، هوشيارانه يا ناهشيارانه ميكوشد نيازهاي متنوع و متغير و گاه متعارض خود را در محيطي كه در آن زندگي ميكند، برآورده سازد. اين نيازهاي فطري و اكتسابي به مثابه نيرويي پر فشار آدمي را بر ميانگيزانند و در جهت تأمين نيازها و بازيابي تعادل و آرامش بر هم خورده به حركت در ميآورند (واليپور، 1360).
انسان در بسياري از شئون زندگي اجتماعي خود با ساير افراد جامعه در يک رابطه فعل و انفعال مداوم قرار دارد. او بايد براي ادامه حيات و تأمين نيازهاي خود به زندگي گروهي تن در دهد و با ديگران براي رسيدن به هدفهاي مشترك تشريك مساعي كند. در چنين شرايط و در رابطه با ساير افراد جامعه است كه هر كس ناگزير بايد به نوعي سازگاري رضايت بخش دست يابد و به همين دليل است كه مشكلات و موانع سازگاري آدمي از حيات اجتماعي او مايه ميگيرد. در اين بازي سازگاري و رفع نياز و تحقق خواستها، انسان خود را در شرايطي ميبيند كه محشون از مقررات، محدوديتها، امر و نهيها، معيار و آداب و رسوم اجتماعي است و بايد خود را با اين شرايط تطبيق دهد (واليپور، 1360).
نه تنها موانع، مشكلات، ناكاميها و شكستهاي آدمي ناشي از اوضاع و احوال محيط اجتماعي او است، بلكه نيازها و آرمانها و هدفهاي او نيز رنگ اجتماعي به خود گرفته و ساخته و پرداخته فرهنگ و محيطي ميشود كه در آن زندگي ميكند. مقررات، توقعات، اعتقادات، ارزشها، رقابتها، همكاريها، كارشكنيها، موانع و عوامل واقعيتهايي از اين نوع كه او را در راه تأمين خواستههايش هيچ گاه تنها نخواهد گذاشت (اسلامينسب، 1373).
علي الخصوص سازگاري اجتماعي بر اين ضرورت متكي است كه نيازها و خواستههاي فرد با منافع و خواستههاي گروهي كه در آن زندگي ميكند، هماهنگ و متعادل شود و حتي الامكان از برخورد مستقيم و شديد با منافع و ضوابط گروهي جلوگيري به عمل آيد. ضرورت حفظ مباني زندگي اجتماعي طبعاً محدوديتهايي را در راه ارضاي نيازهاي فردي انسان موجب ميشود كه چارهاي جز سازگاري با آن نيست يعني انسان قبول ميكند كه اين محدوديتها اجتناب ناپذير هستند و ميكوشد تا خود را با آن تطبيق دهد (واليپور، 1360).
مفهوم سازگاري از پيچيدگيها و مشكلات زيادي برخوردار است و همانطوري كه در مورد اكثر مفاهيم صادق است، اختلاف نظرهاي زيادي در اين خصوص به چشم ميخورد. در سالهاي اخير ما شاهد تغييرات گستردهاي در نگرش نسبت به سلامت و سازگاري بودهايم. انسان هر دم با مشكلاتي رو در رو ميگردد و ميكوشد تا بر اين موانع و مصائب فائق آيد و گونهاي تعادل نسبي را در امور زندگي پديد آورد. اين تعادل از طريق هماهنگي و ارتباط بين مشكلات و ساز و كارهاي موجود جهت حل آنها به دست ميآيد. ناهماهنگي در تعادل ساز و كارهاي مشكل گشايي يا فرو گشودن مشكلات در ارتباط با تهديدها منجر به ايجاد بحرانهاي رواني ميگردد. مكگروري (1978) هر گونه عاملي را كه تعادل فرد را بر هم زند بحران نام داده است (اسلامينسب، 1373).
سازگاري اجتماعي در اصطلاح، مراوده بين فرد و محيط و محيط اجتماعي تعريف شده است (ويزمن و پيكل، 1974). سازگاري اجتماعي به منظور اجراي وظايف، ارتباط با ديگران و خشنودي از اين نقشها را در بر ميگيرد. سازگاري اجتماعي شامل انكار دروني و رفتارهاي غير مشهود نميشود كه معمولا در اين مواقع بيماري به عنوان علائم بيماري تلقي ميشود.
در تبين مفهوم سازگاري اجتماعي، ويزمن و پيكل (1974) مانند پارسون و بالز (1955) نقشها را به دو دسته تقسيم كردهاند: نقشهاي وسيلهاي و نقشهاي مستقيم.
نقشهاي وسيلهاي، غالباً مربوط به حفظ روابط عاطفي در بين اعضاء خانواده ميباشد. فردي ممكن است در يكي از اينها دچار مشكل شده باشد، ولي در ديگري مشكلي نداشته باشد. مثلاً درشغل ناسازگاري نشان بدهد ولي به عنوان پدر يا مادر موفق باشد.
منظور از سازگاري، انطباق متوالي با تغييرات و ايجاد ارتباط بين خود و محيط به نحوي است كه حداكثر خويشتن سازي را همراه با رفاه اجتماعي، ضمن رعايت حقايق خارجي امكان پذير ميسازد، بدين ترتيب سازگاري به معني همرنگ شدن با جماعت نيست. سازگاري يعني شناخت اين حقيقت كه هر فرد بايد هدفهاي خود را با توجه به چهار چوبهاي اجتماعي، فرهنگي تعقيب نمايد (فريد، 1375).
وقتي ميگوييم فردي سازگار است كه پاسخهايي را كه او را به تعامل با محيطش قادر ميكند آموخته باشد تا در نتيجه به طريق قابل قبول اعضاي جامعه خود رفتار كند تا احتياجاتي در او ارضا شوند. يك فرد در يك موقعيت اجتماعي خاص ميتواند خود را به طريق مختلف با آن موقعيت تطبيق دهد يا سازگار كند (فريد، 1375).
جرياني كه با به وجود آمدن احتياجي شروع شده و انسان پس از انجام فعاليتهايي به برطرف كردن آن احتياجات اقدام كند، سازگاري مينامند (پورمقدس، 1367).
هرگاه تعادل جسمي و رواني فرد به گونهاي دچار اختلال شود كه حالت ناخوشايندي به وي دست ميدهد و براي ايجاد توازن نيازمند بهكارگيري نيروهاي دروني و حمايتهاي خارجي باشد و در اين اسلوب ساز و كارهاي جديد موفق شود و مسأله را به نفع خود حل كند، گويند فرايند سازگاري به وقوع پيوسته است (اسلامينسب، 1373).
روان شناسان به طور سنتي سازگاري فرد را در برابر محيط مورد توجه قرار دادهاند و ويژگيهايي از شخصيت را به هنجار تلقي كردهاند كه به فرد كمك ميكند تا خود را با جهان پيرامون خويش سازگار سازد. يعني با ديگران در صلح و صفا زندگي كند و جايگاهي براي خود در جامعه به دست آورد. اكنون بسياري از روان شناسان احساس ميكنند كه اگر اصطلاح «سازگاري» در معناي همنوائي با اعمال و انديشههاي ديگران تلقي شود، در اين صورت چنان باري از تلويحات منفي خواهد داشت كه ديگر نميتواند توصيفي از شخصيت سالم به دست دهد. آنان بيشتر به ويژگيهاي مثبتي مانند فرديت، آفرينندگي و شكوفايي استعدادهاي بالقوه تأكيد دارند (فريد، 1375).
سازگاري اجتماعي براين ضرورت متكي است كه نيازها و خواستههاي فرد با منافع و خواستههاي گروهي كه در آن زندگي ميكند هماهنگ و معتدل شود و تا حد امكان از برخورد و اصطكاك مستقيم و شديد با منافع و ضوابط گروهي جلوگيري به عمل آيد (اسلامينسب، 1373).
سازگاري فرايندي در حال رشد و تحول پويا است كه شامل توازن بين آنچه افراد ميخواهند و آنچه جامعهشان ميپذيرد به عبارت ديگر، سازگاري يك فرايند دوسويه است؛ از يك طرف به صورت مؤثر با اجتماع تماس برقرار ميكند و از طرف ديگر، اجتماع نيز ابزارهايي را تدارك ميبيند كه فرد از طريق آنها تواناييهاي بالقوه خويش را واقعيت ميبخشد. در اين تعامل، فرد و جامعه دستخوش تغيير و دگرگوني شده و سازشي نسبتاً پايدار به وجود ميآيد (شادمان، 1383).
سازگاري اجتماعي به وضعيتي گفته ميشود كه افراد يا گروهها، رفتار خود را به تدريج و از روي عمد و غير عمد تعديل ميكنند تا خود را با فرهنگ موجود سازگاري نمايند مانند رعايت عادتها، عرف و تقليد. به عبارتي سازگاري اجتماعي آن نوع واكنشهايي است كه شخص براي رعايت محيط اجتماعي از خود نشان ميدهد و آنها را به علت هماهنگيشان با معيارهاي اجتماعي و پذيرفته شدن از طرف آن، اساس رفتارخود قرار ميدهد (ديلمي، 1380).
انسان محصول اجتماع است و مسلماً تحت تأثير نظامها و فرهنگهاي جامعه خود قرار دارد و سازگاري او يك سازگاري اجتماعي است؛ و در چنين شرايطي است كه بايد نيازهاي خود را بر آورده سازد و آرامش و تعادل خود را حفظ كند، بنابراين انسان ميبايد با اجتماع سازش يا سازگاري نمايد (اسلامينسب، 1373).
موشازيندر دو نوع شيوه سازگاري را مطرح ميكند:
سازگاري هيجان مدار: شامل استراتژيهاي تخيلي كردن، فعاليتهاي هوشياري كه تحت تأثير قانونمندي خاصي است.
سازگاري مساله مدار: شامل استراتژيهاي حل مساله، عقلاني كردن، كمكردن موقعيت استرسزا (موشازيندر، 1996).
تحليل فرايند سازگاري
جريان سازگاري از مراحل به هم پيوسته گوناگوني تشكيل شده كه افراد را در حالات گوناگون در برميگيرد. آغاز فرايند سازگاري از نياز يا سائق شروع شده و با ارضاي آن تمام ميشود. بنابراين ميتوان مراحل سازگاري را خروج از حالت تعادل و رسيدن به حالت تعادل مجدد دانست.چرخه سازگاري را به صورت زير ميتوان مطرح کرد (اسلامينسب، 1373).
1-2. فلوچارت چرخه سازگاری افراد
دلايل سازگاري:
1- مي خواهيم به آرمان و آرزويمان برسيم.
2- به خود شناسي و خود سازي اقدام و سپس احساس سلامت كنيم.
3- نيازهاي معنوي را پاسخ بگوييم.
4- رابطهاي با خداوند برقرار كنيم و احساس كنيم كه خالق از بنده راضي است.
5- در طريق منطقي و عقلي گام گذاردن است.
6- براي پيشرفت و تعالي و جلو رفتن و بهتر شدن است (اسلامي نسب، 1373).
ملاك و معيار سازگاري
در فرايند سازگاري اجتماعي مشكلات و مسايل رواني ـ شناختي بروز ميكند. انگيزش و نيازهاي اكتسابي، نيازهاي غالب و متفاوت، ناكامي، تعارضها، اضطرابها و رفتارهاي دفاعي در اين فرايند آشكار ميشوند. شايد به همين علت باشد كه سلامتي و بهنجاري افراد را به منزلة سازش و سازگاري با توقعات جهان بيرون در نظر گرفته ميشود. ناسازگاري در يك موقعيت گذشته براي سازگاري در موقعيتهايي در آينده لازم و ضروري است. بنابراين بهتر است كه توانايي فرد براي سازگاري را در نظر گرفت. بر اين اساس هر فردي كه بتواند با مسايل و مشكلات خود كنار بيايد با خود و اطرافيانش سازش يابد و در برابر تعارضهاي اجتناب پذير دروني از خود سازگاري نشان دهد، انساني به هنجار تلقي ميگردد. چنين فردي واجد تواناييهاي دفاعي و سازشي است و ميتواند بين خود و نيازهاي كشانندهاي خود و واقعيت، تعادل برقرار سازد (دادستان، 1370 به نقل از شادمان، 1380).
ناسازگاري ميتواند جزئي يا كلي باشد. ناسازگاري جزئي مربوط به برخي از جنبههاي شخصيت و رفتار فرد است. ولي ناسازگاري كلي مجموعة فرايندهاي اجتماعي شدن فرد را به مخاطره مياندازد. پس ميبايست ناسازگاري به معناي خاص را از ناسازگاري به علت عدم استعداد براي نگهداري يك موقعيت سازش يافته متمايز دانست.
در سازگاري با محيط دروني، هدف اين است كه تنشهايي كه سلامت و تعادل فرد را مورد تهديد قرار ميدهد، كاهش يابد. اما براي كاهش اين تنشها برآوردن توقعات محيط بيروني كافي نيست. ممكن است رفتار يك فرد منحرف با واقعيت دروني خود سازگاري يافته باشد، بدون اينكه با واقعيت اجتماعي سازگاري باشد. پس يك تعامل پويايي ميان اين دو واقعيت وجود دارد، سازگاري بيروني در واقع مستلزم درجهاي سازش با واقعيت دروني است (شادمان،1380).
معيارهاي معيني براي ارزيابي كفايت سازگاري يك فرد نسبت به محيط ابداع شدهاند. براي مثال، ويژگيهاي زير براي ارزيابي به عنوان پيشرفت اهميت زيادي دارند.
آسودگي يا آرامش روان شناختي: يكي از ضروريترين علايم ناتواني در سازگاري آن است كه احساس گناه يا ترس از بيماري و غيره در فرد شکل ميگيرد. تجربه كردن ناراحتي اغلب به معناي بيكفايتي در سازگاري روان شناختي است.
كارايي شغلي: نشانه ديگري كه شاخص مشكلات سازگاري است، ناتواني در استفادة كامل از قابليتهاي اجتماعي است.
نشانههاي جسماني: گاهي تنها علامت سازگاري نامناسب به شكل آسيب به بافتهاي بدن جلوه ميكند. يك شخص بهنجار و داراي سازگاري خوب نبايد از نشانههاي جسماني رنج بكشد.
پذيرش اجتماعي: بعضي از افراد سازگار از نظر اجتماعي مورد پذيرش هستند، يعني افرادي هستند كه ديگران آنها را ميپذيرند (اسلامينسب، 1373).
برخي از خصوصيات انسان سازگار به شرح زير است:
-به ميزان كافي ميتواند فعاليت كند و براي كاري كه بر عهده گرفته است شايستگي لازم را دارد و لزومي نميبيند كه شغل خود را مرتب تغيير دهد.
- از اضطراب و تعارضي كه او را از فعاليت سود بخش باز دارد، دوري ميجويد.
- بتواند با مشكلات مواجه شود و درباره آنها بينديشد و تصميم بگيرد و عمل كند.
- بتواند نيازها، افكار و عواطف ديگران را بشناسد و پاسخها يا واكنشهاي مناسب از خود نشان بدهد.
- بيماريهاي بدني نتوانند شايستگي و فعاليت او را كاهش دهند.
- انسان سازگار يا سالم مسؤوليت همه اعمال، افكار و رفتارهاي خود را ميپذيرد و عاقلانه به نتايج آن ميانديشد.
- شخص سازگار، پذيرش و تحمل اضطراب را ياد ميگيرد و ميداند چرخ زندگي هميشه به دلخواه شخص نميگردد و به هر حال ناراحتيهايي در زندگي به وجود خواهد آمد و اينها نيز به نوبة خود موجب اضطراب و نگراني ميشوند.
- فرد سازگار بايد بتواند بعضي از ناكاميها را تحمل كند، زيرا در حقيقت تحمل ناكامي مانند پذيرش اضطراب نشانه سازگاري مطلوب در شخص است (اسلامينسب، 1373).
مهارتهاي سازگاري عبارتند از:
توانايي در ارتباط كلامي با ديگران
توانايي در مراقبت از خويشتن
رسيدگي و انجام امور روزانه زندگي
مهارت در ارتباط اجتماعي با افراد
توانايي در پيدايش و تعيين راه و مسير ادامه زندگي و اهداف
توجه به بهداشت و سلامتي فردي
توانايي يادگيري، آموزش و ادامه تحصيل
استفاده صحيح از ساعات تفريح و آزادي خود
انجام كارها و مسئوليت هاي كاري
توانايي ايجاد رابطه سالم با افراد خانواده، همقطاران و افراد مختلف اجتماع (معاني و همكاران، 1379).
عوامل مؤثر در سازگاري
سازگاري رضايت بخش فرد با موفقيتهاي اجتماعي عمده زندگي، به طور مستقيم با ميزان ارضاي همه نيازهاي اساسي مرتبط است. نيازها و ارضاء آنها به ادراك فرد با توجه سن، جنس، استعدادهاي ارثي و فرهنگي، طبقه اجتماعي، شغل، محل جغرافيايي، تعليم و تربيت، تجارب و سازگاريهاي زندگي اشخاص ديگر بستگي دارد (حسن آبادي، 1380).
متغييرهايي كه در سازگاري مؤثر هستند:
1ـ شخصيت فرد
2ـ ادارك فرد از مشكل
3ـ شدت مسأله و مشكل
4ـ حمايت اجتماعي
5ـ تعداد راههاي ممكن براي رسيدن به هدف
6ـ توانايي و استعداد براي مراقبت از سلامتي خود
7ـ درك فرد از موقعيت خود
8ـ درك خانواده از موقعيت فرد
9ـ توانايي و استعداد فرد براي جذب حمايتهاي اجتماعي
10ـ سابقه برخورد فرد با بحرانها يا ضربههاي رواني
11- وضعيت اقتصادي
12- سلامت رواني
13- انگيزه فرد براي زندگي
14ـ نگرشها و فعاليتهاي محيط مؤثر (اسلامي نسب، 1373).
نشانه شناسي اختلالات سازگاري؛ اگر فرد نتواند سازگار شود دچار علائم مرضي ميشود:
-1خلق افسرده
-2آمادگي جهت گريه كردن
-3نوميدي
-4نگراني
-5افزايش وابستگي
-6ناتواني شغلي، فرهنگي، تحصيلي
-7انزواي اجتماعي
-8شكايات جسمي مانند سردرد، كمردرد و ساير دردها و خستگي (اسلامينسب، 1373).
عوامل مستعد كننده دراختلالات سازگاري
1. نظريه بين فردي ساليوان (1956): نقش مادر و محيط پرورش ظرفيت كودك را نسبت به واكنش در مقابل فشار رواني در آينده مورد تأكيد قرار داده است. عدم توانايي مادر است كه اجازه استقلال به كودك نميدهد و در نتيجه فرد در آينده دچار مشكلاتي در ارتباط با سازش با مسائل زندگي ميشود.
2. نظريه روان پويايي اريكسون (1963): يك روش منظم و سازماندهي شده را جهت تشكيل شخصيت كه با كسب وظايف خاص در هر يك از مراحل زندگي به وجود آيد، پيشنهاد كرده است اشكال در سازش رواني مواقعي اتفاق ميافتد كه فرد نتواند با موفقيت كار و وظايف متناسب با آن سن را انجام دهد و در سطح پايينتري از رشد و تكامل تثبيت شود.
3. نظريه يادگيري ولف (1973): به نظر او كليه رفتارها آموخته ميشوند و ميتوان آنها را از ياد برد و يا با رفتار مناسبتر و مؤثرتر جايگزين كرد. افراد مبتلا به مشكلات سازشي، يادگيري منفي را از طريق الگوي ناكافي در نظام خانوادگي معيوب يا ناتوان تجربه كردهاند (اسلامينسب، 1373).
نشانگان موضعي سازگاري
نشانگان موضعي سازگاري يك واكنش موضعي بدن نسبت به تنيدگي ميباشد. اين واكنش شامل كل بدن نيست و شامل قسمتي از بدن ميباشد (بافت، عضو). تنيدگي باعث سازگاري موضعي ميشود ممكن است ضربهاي يا بر اثر بيماري باشد. سازگاري موضعي يك واكنش سازگاري كوتاه مدت است و مقدمتاً براي حفظ ثبات محيط داخلي صورت ميگيرد، هر چند بدن قادر به نشان دادن بسياري از واكنشهاي موضعي تنيدگي ميباشد.
نشانگان عمومي سازگاري
نشانگان عمومي سازگاري يك مدل بيوشيميايي تنيدگي است كه بوسيله هانس سليه ارائه شده است. مفهوم عوامل تنيدگيآور بعنوان عواملي كه باعث تنيدگي ميشود نيز بوسيله سليه (1976) بيان شد.
سه مرحله در سازگاري عمومي وجود دارد، اين سه مرحله عبارتند از:
1. در مرحله اول يا واكنش اخطار، فرد يك عامل تنيدگيآور اختصاصي را دريافت ميكند و مكانيسم هاي دفاعي مختلف فعال ميشوند.
2. مرحله دوم سازگاري عمومي مقاومت است. حال با دريافت خط و بسيج منابع بوجود آورنده آن بدن سعي به سازگاري با عامل تنيدگيآور ميكند.
3. مرحله سوم يا خستگي كه نتيجه خستگي مكانيسمهاي سازگاري است. بدون دفاع برعليه عوامل تنيدگيآور بدن ممكن است يا به استراحت بپردازد و يا مكانيسمهاي دفاعي خود را براي برگشت به حالت طبيعي بسيج نمايد و يا خستگي كامل رخ دهد و مرگ پيش آيد (ايلالي، 1376).
ديدگاههای مطرح شده در مورد سازگاري اجتماعي
ديدگاه زيستي ـ رواني ـ اجتماعي
اين مدل به صورت تلويحي، مدلی از سلامتي را ارائه ميدهد كه شامل حالت ذهني، توانايي انجام نقشهاي ارزشمند اجتماعي، رضايت از وضعيت جسمي و بدني و مجموعهاي از متغيرهايي ميشود كه اغلب به عنوان «كيفيت زندگي» مورد مطالعه و بررسي قرار گرفتهاند. در نظام پياژه، سازش، تعادل بين درون سازي و برون سازي است. ميتوان سازش را ساختن مجموعهاي از روابط دانست كه انسان خود را بين آنها قرار ميدهد. چنين وضعيتي در نتيجة مجموعه واكنشهايي كه فرد به وسيلة آنها رفتار خود را تغيير ميدهد تا بتواند به گونهاي موزون بر شرايط محيطي معين يا تجربهاي جديد پاسخ دهد (شادمان، 1383).
همان طور كه به نظر ميرسد مفهوم «سازش زيستي» معنايي نسبتاً دقيق داشته باشد، ولي وقتي جنبههاي رواني ـ اجتماعي سازگاري آدمي مطرح ميشود مسأله بسيار پيچيده ميگردد، چرا كه اين سازگاري شخصاً به خاطر حيات صورت نميگيرد. از نقطه نظر رواني ـ اجتماعي سازگاري به خودي خود به طور انتزاعي وجود ندارد. فرد با چيزي، با موقعيتي و با يك محيط اجتماعي به طبع نظامهاي مرجع خود سازش يافته است كه در ضوابط و معيارهاي آن و آستانه خودداري از سازش را مشخص ميكند، بنابراين بدون توجه به جنبههاي رواني ـ اجتماعي مشكل است كه بتوان حد و مرز اين مفهوم را براي انسان مشخص کرد (شادمان، 1383).
ديدگاه تحليل رواني
از ديدگاه تحليل رواني به فردي سازگار گفته ميشود كه واحد «من» قوي و سالم باشد يا بتواند ميان دو پايگاه ديگر شخصيت يعني «من و فرامن» تعادل و هماهنگي ايجاد كند تا اينها بتوانند به وظايف خود به خوبي عمل نمايند. در اين ديدگاه، شخصيت آدمي همانند يك نظام پوياي انرژي تصور ميشود كه در يك تقسيم بندي از سه قسمت تشكيل شده است. هر يك از اين سه نظام، نيروهاي رواني مشخص دارند كه دائم با يكديگر در درون سيستم كلي شخصيت در حال فعل و انفعال ميباشند كه مبتني بر تعارض پايگاههاي مربوطه ميباشند و بنابراين ديدگاه رفتار و حالات آدمي از جمله رفتارهاي سازگار نتيجه عملكرد اين نيروهاي دروني است. از اين ديدگاه ريشه و عمل همه ناسازگاريها در تجربيات كودكي و در رابطه با چگونگي گذراندن مراحل تحول جستجو ميشود. در اين راستا ناسازگاري كه به دليل وجود تعامل بين تكانههايي كه در جستجوي تخليه و رهايي هستند از يك طرف ديگر به وجود ميآيد. وقتي كه تكانهها نتوانستند در هشياري تحمل شوند و فرد نتواند به طور مؤثري در برابر آنان دفاع كند، من راه ديگري ندارد جز اينكه نشانههاي سازگاري ايجاد نمايد كه در اين صورت هدف رفتار ناسازگار كاهش تنش يا تعارض است (ديلمي، 1380).
ديدگاه يادگيري اجتماعي
رويكردهاي يادگيري اجتماعي، سازگاري انسان را به سان حل مسأله يا رفتار كنار آمدن در نظر ميگيرند. منظور ما از كنار آمدن، ميزان يا درجهاي است كه افراد ميتوانند سه چالش مهمي را كه براي موجوديت آنها به وجود ميآيد، برطرف كنند و يا حداقل كنترل نمايند. اين چالشها عبارتند از:
الف)چالشهاي مستقيم حاصل از محيط فيزيكي
ب) چالشهاي ناشي از محدوديتها
ج) چالشهاي بين فردي مربوط به محيط
ديدگاه يادگيري اجتماعي، سازگاري يا قابليت انطباقي فرد را به عنوان توانايي برآورده سازي و كنار آمدن با فشارهاي رواني و مشكلات، همراه با حداقل بينظمي در جريان مداوم زندگي كه پيامدهاي فوري و دراز مدت رفتار را در بر ميگيرد، مورد توجه قرار ميدهد (ديلمي، 1380).
ديدگاه علوم رفتاري
سازگاري از نظر علوم رفتاري عبارتند از:
1ـ عمل برقراري رابطه رضايت بخش ميان خود و محيط
2ـ عمل پذيري و كردار مناسب و موافق محيط و تغييرات فيزيكي
3ـ سازگاري موجود زنده با تغييرات دروني و بيروني (شعاري نژاد، 1370 به نقل از ديلمي 1380).
ديدگاه مراجع محوري
به اعتقاد راجرز خويشتن پنداري فرد از اضطرب يا تجربه ارگانيزمي او ناهماهنگ و در تضاد است. هر موقع كه ادراك يك فرد از تجربه خودش تحريف يا انكار شود، تا حدودي حالت ناهماهنگي ميان «خود» و تجربيات فرد، يا حالت ناسازگاري رواني و آسيب پذيري به وجود ميآيد و موجب پيدايش مكانيزمهاي دفاعي ميشود. در حقيقت فرد در مقابل تهديدهاي حاصل از ناهماهنگي ميان تجربه و خويشتن پنداري، احساس اضطراب ميكند و سپس با استفاده از يكي از مكانيزمهاي دفاعي در مقابل تهديد و اضطراب حادثه به دفاع از خود ميپردازد. انسان روان نژند و ناسازگار با مشكل مواجه است زيرا ارتباطشرا با خود و ديگران از دست داده است و روابطش نامطلوب است (شفيع آبادي و ناصری، 1377).
ديدگاه انسان گرايي
بر طبق مدلهاي انسان گرايي ـ هستي گرايي، رشد شخصيتي تحريف شده يا سد شده، به عنوان عامل عمدهاي است كه سلامت روان را تحت تأثير قرار ميدهد. در اين مدل تأكيد روي انگيزه رشد در مقابل ايستايي لزوم بودن و شكلگيري خود است. اگر شخصي از فرصتهاي رشد محروم شود اضطراب، نااميدي و ناكامي را تجربه خواهد كرد. تحريف طبيعت بشري به وسيله نيروهاي محيطي نامطلوب به ناسازگاري منجر خواهد شد (رستمي،1380).
بر طبق نظر مزلو افرادي كه بيشترين سازگاري را دارند آنهايي هستند كه در سراسر مراحل زندگي خود به طور موفقيت آميزي رشد كردهاند و به بالاترين مرحله كمال يعني خود شكوفايي رسيدهاند. انساني كه به مرحله خود شكوفايي ارتقاء پيدا كرده، نيروهاي بالقوه اساسي خويش را به كاملترين صورت تحقق بخشيده است. شخص ممكن است تكانههاي دروني را بازداري يا تعديل كند و يا بكوشد تا خواست محيطي را به طريقي تغيير دهد تا تعارض را دفع نمايد. پياژه به فرايند سازگاري اهميت زيادي ميداد. او اصطلاحات درون سازي و برون سازي را به كار برد. منظور از اين دو واژه به ترتيب تغيير نسبي خود شخص يا تغيير محيط است. هم درون سازي و هم برون سازي به حل تعارضها ميانجامد (رستمي، 1380).
ديدگاه روان شناسي شناختي
در ديدگاه روان شناسي شناختي، انسان سازگار به كسي گفته ميشود كه توانايي و قدرت پردازش صحيح اطلاعات را داراست و چون قادر به چنين كاري است لذا يك نظام ارزشي واقع بينانه براي خود تنظيم مينمايد تا تحت تأثير نوسانات رواني دردناك و اختلاف با ديگران دچار آسيب نشود. اين روند به او كمك ميكند تا به احساس بهتري دست يابد (رستمي، 1380).
علاوه براین، تحقیقات نشان داده اند که روابط بین والدین و سبک های دلبستگی بر سازگاری اجتماعی نوجوانان اثرگذار است. مفهوم سازگاری اجتماعی از عناصر متعددي مانند حل مسئله، حل تعارض و اعتماد به نفس تشکیل شده است (مارش و همکاران ، 2003).
رابین و رزکراسنر (2000)، سازگاری اجتماعی را به عنوان توانایی رسیدن به اهداف مشخص در تعامل اجتماعی و حفظ رابطه اجتماعی با دیگران در طی زمان و مکان هاي مختلف تعریف کرده اند (مارش و همکاران ، 2003) .
2-3- پیشینه پژوهشی
2-3-1- پیشینه داخلی
جهانگیر (1391)، در پژوهشی با عنوان مقایسه عملکرد خانواده و رضایت مندی زناشویی در زنان متأهل شاغل و غیرشاغل شهر تهران نشان داد که بین عملکرد خانواده در زنان متأهل شاغل و غیرشاغل تفاوت معنی داری وجود دارد. بین عملکرد خانواده و رضایت مندی زناشویی در زنان شاغل و غیر شاغل رابطه معنی داری وجود دارد.
شاه آبادی (1390)، در پژوهشی تحت عنوان سنجش میزان سازگاری اجتماعی در نوآموزان نشان داد که الف) بین ﺁﻣﻮﺯﺵ ﻫﺎﻯ ﭘﻴﺶ ﺩﺑﺴﺘﺎﻧﻰ ﻭ ﺳﺎﺯﮔﺎﺭﻯ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﻰ ﺭﺍﺑﻄﺔ ﻣﻌﻨﻰ ﺩﺍﺭﻯ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ. ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﻣﻌﻨﻰ ﻛﻪ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯﺍﻥ ﺩﻭﺭﻩ ﺩﻳﺪﻩ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯﺍﻥ ﺩﻭﺭﻩ ﻧﺪﻳﺪﻩ ﺳﺎﺯﮔﺎﺭﻯ ﺑﻬﺘﺮﻯ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ. ب) ﺑﻴﻦ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯﺍﻧﻲ ﻛﻪ ﺩﻭﺭﺓ ﭘﻴﺶ ﺩﺑﺴﺘﺎﻧﻰ ﺭﺍ ﺩﻳﺪﻩ ﺍﻧﺪ، ﺑﺎ ﺳﺎﺯﮔﺎﺭﻯ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﻰ ﺍﺯ ﻟﺤﺎﻅ ﺟﻨﺴﻴﺖ ﺗﻔﺎﻭﺕ ﻣﻌﻨﻰ ﺩﺍﺭﻯ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺭﺩ. ﺑﻪ ﻋﺒﺎﺭﺕ ﺩﻳﮕﺮ، ﺑﻴﻦ ﭘﺴﺮﺍﻥ ﻭ ﺩﺧﺘﺮﺍﻥ ﺁﻣﻮﺯﺵ ﺩﻳﺪﻩ ﻭ ﺳﺎﺯﮔﺎﺭﻯ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﻰ ﺁﻥ ﻫﺎ ﺗﻔﺎﻭﺕ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺭﺩ. ج) ﺑﻴﻦ ﺗﺤﺼﻴﻼﺕ ﭘﺪﺭ، ﺷﻐﻞ ﭘﺪﺭ، ﺗﺤﺼﻴﻼﺕ ﻣﺎﺩﺭ، ﺷﻐﻞ ﻣﺎﺩﺭ ﻭ ﺳﺎﺯﮔﺎﺭﻯ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﻰ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯﺍﻥ، ﺗﻔﺎﻭﺕ ﻣﻌﻨﻰ ﺩﺍﺭﻯ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ.
شهرکی ثانوی (1390)، در پژوهشی با عنوان بررسی رابطه ي الگوهاي ارتباطی خانواده بر کیفیّت زندگی نوجوانان نشان دادند الگوی ارتباط خانوادگی، قوی ترین پیش بینی کننده ی بعد رابطه خانوادگی بود.
مردانی حموله، مرجان و همکاران (1389)، در پژوهشی با عنوان ارتباط خوش بيني و سبك هاي دلبستگي با رضايت زناشويي در کارکنان بيمارستان به این نتیجه رسیدند که خوش بینی و سبک های دلبستگی با رضایت زناشویی دارای رابطه معنی دار بوده است.
ﺟﻮادي، ﺣﺴﻴﻨﻴﺎن و ﺷﻔﻴﻊآﺑﺎدي (1388) در پژوهشی با عنوان اﺛﺮﺑﺨﺸﻲ آﻣﻮزش ﺗﺤﻠﻴﻞ ارﺗﺒﺎط ﻣﺤﺎوره اي ﺑﻪ ﻣﺎدران ﺑﺮ ﺑﻬﺒﻮد ﻋﻤﻠﻜﺮد ﺧﺎﻧﻮاده آﻧﺎن نشان دادند که روش آموزش تحلیل محاوره ای ﺑﺮ ﺑﻬﺒﻮد ﻋﻤﻠﻜﺮد ﺧﺎﻧﻮاده ﻣﺎدران ﻣﺆﺛﺮ ﻣﻲﺑﺎﺷﺪ. ﺑﺪﻳﻦ ﻣﻌﻨﺎ ﻛﻪ آﻣﻮزش ﺗﺤﻠﻴﻞ ارﺗﺒﺎط ﻣﺤﺎوره اي، «ﻧﻘﺶﻫﺎ»، «ﺣﻞﻣﺴﺌﻠﻪ» و «اﺑﺮاز ﻋﻮاﻃﻒ» آﻧﺎن را ﺑﻬﺒﻮد ﻣﻲﺑﺨﺸﺪ.
شکرکن و همکاران(1385)، در پژوهشی با عنوان بررسي ويژگي هاي شخصيتي، مهارت هاي اجتماعي، سبك هاي دلبستگي و ويژگي هاي جمعيت شناختي به عنوان پيش بين هاي موفقيت و شكست رابطه زناشويي در زوج هاي متقاضي طلاق و عادی در اهواز نشان دادند شكست و موفقيت در رابطه زناشويي را مي توان از روي متغيرهاي ويژگي هاي شخصيتي، مهارت هاي اجتماعي، سبك هاي دلبستگي و ويژگي هاي جمعيت شناختي پيش بيني نمود.
شریفی، عریضی و نامداری (1384)، در پژوهشی با عنوان بررسی رابطه بین عملکرد خانواده و سرسختی روانشناختی در دانش آموزان نشان دادند که بین عملکرد خانواده و سرسختی در کل گروه های دختر و پسر رابطه مثبت و معناداری وجود دارد.
اﺻﻼﻧﻲ (1383)، ﻧﻴﺰ در ﺗﺤﻘﻴﻖ ﺧﻮد ﺑﻪ اﻳﻦ ﻧﺘﻴﺠﻪ رﺳﻴﺪ ﻛﻪ آﻣﻮزش ﻣﻬﺎرتﻫﺎي ارﺗﺒﺎﻃﻲ، ﻛﺎراﻳﻲ ﺧﺎﻧﻮادﮔﻲ داﻧﺸﺠﻮﻳﺎن ﻣﺘﺄﻫﻞ را ﺑﻬﺒﻮد ﺑﺨﺸﻴﺪه اﺳﺖ.
کدیور، اسلامی و فراهانی (1383)، در پژوهشی نشان دادند که بین عملکرد خانواده و انتخاب سبک های مقابله رابطه معنی داری وجود دارد. بین استفاده دختران و پسران از سبک های مقابله با عملکرد خانواده رابطه معنیدار وجود دارد. بین از بین ابعاد 15 گانه عملکرد خانواده ، 12 بعد آن با سبک های مقابله افراد رابطه معنیدار وجود دارد.
رضازاده (١٣٨١)، با بررسي رابطه سبك هاي دلبستگي و مهارت هاي ارتباطي با هم ساز زناشويي نشان داد كه بين سبك هاي دلبستگي زوجين هم خواني وجود دارد و بين زوج هاي ناايمن و ايمن در سه مقياس از ١٢ مقياس آزمون هم ساز زناشويي تفاوت معني داري وجود داشت.
جنانی (1380)، در پژوهشی رابطه تعاملات درون خانواده را با سلامت روان دانش آموزان بررسی کرد. نتایج نشان داد که بین تعامل افراد خانواده با سلامت روان دانش آموزان رابطه معناداری وجود دارد. بین میزان اجتماعی دلبستگی و همبستگی در خانواده و سلامت روان دانش آموزان رابطه معنادار وجود دارد.
گلچین، نصیری، نجمی و بشردوست (1380)، در پژوهشی با عنوان ارتباط عملکرد خانواده با برخی ویژگیهای روانی نوجوانان دختر و پسر نشان دادند که بین عملکرد خانواده و ویژگی های روانی نوجوانان رابطه مثبتی وجود دارد.
بشارت (1380)، در پژوهشی که با عنوان بررسی رابطه سبک های دلبستگی با مشکلات زناشویی در زوجین نابارور بر روی 30 زوج نابارور انجام داد نشان داد که میزان مشکلات زناشویی علاوه بر سبک دلبستگی شخص نابارور با سبک دلبستگی همسر وی نیز همبستگی دارد.
ثنایی و امینی (1379)، در پژوهشی با عنوان مقایسه عملکرد خانواده در دو گروه دانش آموزان دختر مستقل و وابسته به دیگران نشان دادند که دانش آموزان وابسته در ابعاد ارتباط، مشارکت عاطفی، کارایی عمومی و همچنین کل مقیاس، عملکرد خانوادگی ضعیف تری نسبت به دانش آموزان مستقل دارند.
نتایج پژوهش بشارت (1379)، نشان داد که رفتار اجتماعی یک متغیر پیش بین قوي در مورد ناسازگاري اجتماعی دوران بزرگسالی است .
مظاهری (1379)، در یک بررسي روي ۵۲ زوج ايراني نشان داد که رابطه قوي بين سبک دلبستگي و ساختار خانواده وجود دارد، به نحوي که نشان دهنده اهميت دلبستگي زوجين به عنو ان مولفه اي مهم در شکل گيري روابط خانوادگي است.
مظاهري (١٣٧٩)، هم چنین در پژوهش دیگر خود مشخص ساخت كه زوجين ناايمن ضعيف ترين و پايين ترين سازگاري و زوج هاي ايمن بالاترين سازگاري را نشان مي دهند.
نتایج تحقیقات آقا محمدیان (1373)، نشان دهنده مثبت بودن روابط دلبستگی والد- کودك با سازگاري اجتماعی میان کودکان و نوجوانان است.
2-3-2- پیشینه خارجی
تحقيق مك ويليامز و بايلی (2010)، نشان مي دهد كه سبك دلبستگي اجتنابي و سبك دلبستگي اضطرابي دوسوگرا رابطهای قوي با سلامتي پايين و سازگاری اجتماعی دارد.
كرايتون (2010)، در پژوهشي با عنوان سبك دلبستگي در دانشجويان كالج، همبستگي عوامل خانوادگي و سازگاری اجتماعی به طبقه بندي سبك هاي دلبستگي و رفتارهاي دلبستگي پرداخت وي همچنين عوامل خانوادگي موثر بر سبك دلبستگي و همبستگي سازگاری اجتماعی با سبك دلبستگي فردي افراد را مورد بررسي قرار داد. در نتايج پژوهش وي سه نوع دلبستگي، بروندادهاي سازگاری فردي متفاوتي را نشان دادند. همچنین نشان داده است با وجود اين كه سبك هاي دلبستگي با سازگاری اجتماعی و ميزان رضايت از زندگي در سالهاي بعد همبستگي دارد، عواملي از متغيرهاي ديگري نيز وجود دارد كه با سازگاری اجتماعی و سبك هاي دلبستگي رابطه دارد، از جمله اين عوامل، متغيرهاي خانوادگي مي باشند.
ريگس و هان (2009)، نمونه ای 317 نفري از دانشجويان را مورد بررسي قرار دادند. آن ها دريافتند كه سبك دلبستگي اضطرابي دوسوگرا اضطراب مزمن را به صورت مستقيم و غيرمستقيم پيش بيني ميكند. همچنين افراد با سبك دلبستگي نا ايمن عزت نفس پايين تر، افكار غيرمنطقي را گزارش دادند كه به نوبه خود اضطراب را پيش بيني مي كنند. همچنين سبك دلبستگي اجتنابي به طور مستقيم افسردگي را پيش بيني مي كند و به طور غيرمستقيم با ميانجيگري اضطراب مزمن، افسردگي، رفتارهای بزهکارانه را پيش بيني مي كند.
در مطالعه كاپانی و راو (2007) مشخص شد كه سبك دلبستگي ايمن با سطح پريشاني پايينتر و سطح بالاي ابعاد تطابقي عملكرد خانواده ارتباط دارد.
نتايج پژوهش هاشمي و ديگران (2007)، كه در مورد زنان پاكستاني انجام گرفت، نشان داد كه زنان با سطح تحصيلات بالا كه عمدتا زنان شاغل بوده اند، سازگاري و رضايت بالاتري نسبت به زنان با تحصيلات پايين كه عمدتا زنان خانه دار بوده اند، داشتند.
پژوهش رایس و میرزاده (2007)، از رابطه سبک های دلبستگي با عملكرد خانواده و رفتار سازگارانه در مدرسه حاكي بوده است.
لویکس و همکاران (2007)، هم به این نتیجه رسیدند که سبک هویت اطلاعاتی و هنجاری در دانشجویان با سازگاری آن ها رابطه دارد.
نتايج پژوهش روزن اشتاين و هروويتز (2006)، نشان دهنده رابطه ميان سبک های دلبستگي نوجواني و آسيبهاي روانشناختي مانند افسردگي، اضطراب، اختلال شخصيت ضداجتماعي و اختلال سازگاري اجتماعی بوده است.
تحقیقات تایجل و وین (2006)، نشان داده است سطوح پرخاشگري و ناسازگاری اجتماعی در مراحل گوناگون کودکی بین جمعیت هاي طبیعی ثابت است.
ﻫﻢﭼﻨﻴﻦ ﻟﻮرﻧﺰ (2006)، در ﭘﮋوﻫﺶ ﺧﻮد ﺑﻪ اﻳﻦ ﻧﺘﻴﺠﻪ دﺳﺖ ﻳﺎﻓﺖ ﻛﻪ ﺧﻮداﻓﺸﺎﻳﻲ اﺣﺴﺎﺳﻲ در ﺑﻴﻦ ﻫﻤﺴﺮاﻧﻲ ﻛﻪ اﻟﮕﻮي ارﺗﺒﺎﻃﻲ ﺳﺎزﻧﺪه دارﻧﺪ، ﺑﻴﺸﺘﺮ وﺟﻮد دارد و ﻫﻢﭼﻨﻴﻦ اﻳﻦ زوﺟﻴﻦ از ﺗﻌﺎرﺿﺎت زﻧﺎﺷﻮﻳﻲ ﻛﻤﺘﺮي ﺑﺮﺧﻮردارﻧﺪ.
در زﻣﻴﻨﻪ ﺗﺄﺛﻴﺮ آﻣﻮزش ﻣﻬﺎرتﻫﺎي ارﺗﺒﺎﻃﻲ ﺑﺮ ﻋﻤﻠﻜﺮد ﺧﺎﻧﻮاده، ﭘﮋوﻫﺶ ﻛﻨﮓ (2005) در ﻳﻚ دوره ﻳﻚ ﺳﺎﻟﻪ، ﺑﺎ ﺗﺄﻛﻴﺪ ﺑﺮ اﻫﻤﻴﺖ آﻣﻮزش ﻣﻬﺎرتﻫﺎي ارﺗﺒﺎﻃﻲ ﺑﺮ روي دو ﮔﺮوه زوج، ﻧﺸﺎن داد ﻛﻪ اﻟﮕﻮي ارﺗﺒﺎط ﺳﺎزﻧﺪه ﻣﺘﻘﺎﺑﻞ، ﻳﻜﻲ ازﺣﻔﺎﻇﺖﻛﻨﻨﺪهﺗﺮﻳﻦ ﻋﻮاﻣﻞ در ﺑﺮاﺑﺮ اﺳﺘﺮس و زﻣﻴﻨﻪﺳﺎز اﻳﺠﺎد رﺿﺎﻳﺖ، اﺣﺴﺎﺳﺎت ﻣﺜﺒﺖ، ﺣﻞ ﺗﻌﺎرض و ﭘﺎﻳﺪاري زﻧﺎﺷﻮﻳﻲ اﺳﺖ.
آدامز و همکاران (2005)، در بررسی ارتباط سبک های هویت و مشکلات رفتاری مشاهده کردند که افراد با سبک هویتی سردرگم/ اجتنابی بیش از دارندگان دو سبک دیگر مشکلات سازگاری مانند بزهکاری و اختلالهای سلوکی نشان می دهند.
ﺍﺷﻨﺎﻳﺪﺭ ﻭ ﻫﻤﮑﺎﺭﺍﻥ (۲۰۰۵)، ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻫﺎﯼ ﻧﺎﺳﺎﻟﻢ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﻳﺴﻪ ﺑﺎ ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻫﺎﯼ ﺳﺎﻟﻢ ﺩﺭ ﺷﺮﺍﻳﻂ ﻧﺎﻣﻄﻠﻮﺏ ﺁﻣﻮﺯﺷﯽ ﻭ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ.
پالي و همکاران( ۲۰۰۵)، نيز در تحقيقي به بررسي رابطه بين دلبستگي و رضايت زناشويي پرداخته اند و نشان داده اند که دلبستگي ايمن با رضايت زناشويي زوجين همبستگي مثبت داشته است.
نارایانان و راو (2004) دریافتند، 48% درصد گروه نمونه پريشاني بالايي را گزارش كردند و درصد بسيار زيادي از گروه نمونه سبك دلبستگي ناايمن داشته اند.يافته هاي اين تحقيق نياز به فهم سبك هاي دلبستگي و ارتباط آن ها را با عملكرد خانواده و پريشاني روانشناختي را برجسته ميسازد.
مطالعات براونفیلد و تامپسون (2003)، رابطه ابعاد سازگاری اجتماعی را بررسی نموده و نتایج نشان دهنده وجود رابطه مثبت بین سبک های دلبستگی و عملکرد بین مادر- کودك و سازگاری اجتماعی بود. همچنین آنها در مطالعه خود، ارتباط ميان دلبستگي ناايمن با گروه همسال و رفتار بزهكارانه ناسازگارهای اجتماعی را گزارش داده اند.
نتایج تحقيق مارش و همکاران (2003)، از ارتباط سبک دلبستگي ناايمن با ناسازگاری های اجتماعی نظیر مشكلات رفتاري و نشانه هاي رفتار پرخطر در سالهاي بعدي زندگي حكايت ميكند.
ﻫﻢ ﭼﻨﻴﻦ ﻓﻨﮓ ﻭ ﺑﺎﻟﺒﯽ (۲۰۰۳) ﺑﻴﺎﻥ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻫﺎﯼ ﻃﻼﻕ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻣﺸﮑﻼﺕ ﺭﻭﺍﻥ ﺷﻨﺎﺧﺘﯽ ﺑﻴﺸﺘﺮﯼ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﯽ ﺩﻫﻨﺪ ﻭ ﺩﺭ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﻋﻤﻠﮑﺮﺩ ﺧﻮﺑﯽ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ.
در تحقیق مقایسه ای لدوکس و همکاران (2002)، که ساختار خانواده و روابط والدین- جوان را در فرانسه و انگلستان در رابطه با مصرف مواد بررسی کرد، این نتایج بدست آمدک فرزندانی که رابطه ای رضایت آمیز با پدر و مادر نداشتند و آن هایی که کنترل و نظارت کمتری بر آن ها بود، به سوی استفاده از مواد مخدر کشیده می شدند.
در مطالعه ای که توسط داکوف و همکاران (2001)، در امریکا انجام شد، رابطه خانواده و معتاد جوان مورد بررسی قررار گرفت. نتایج نشان داد که درگیری خانوادگی در این خانواده ها بیشتر از خانواده های عادی است.
در پژوهش نایجل و ساندين (2001)، ميان سبك دوسوگرا در زنان بيوه و كاهش ميزان سازگاري اجتماعی، ارتباطي معنادار گزارش شده است.
بررسی اسلس نیچ و همکاران (2000)، نشان داد که فرار نوجوانان به دلیل آشفتگی های خانوادگی بوده است.
يافته هاي مطالعه نيكلسون (2000)، از ارتباط الگوهاي رفتاري سازش نايافته و كنشوري رواني- اجتماعي با سبك دلبستگي ناايمن حكايت داشت.
دویلی و مارکی ویکزیک (2000)، تحقیق طولی در مورد سبک های دلبستگی و عملکرد خانواده و اثرات آن برسازگاري اجتماعی انجام دادند. آن ها دلبستگی مشاهده شده بین والدین و نوجوانان در سن 13 سالگی و ابعاد مختلف سازگاري اجتماعی در 15سالگی (مانند نشانه هاي افسردگی، اعتماد به نفس و نمرات درسی، پرخاشگری به دیگران) را اندازه گرفتند و نتایج به دست آمده نشان داده است که دلبستگی ایمن بدون تردید با سازگاري اجتماعی با توجه به سطوح مشکلات درون زاد، عزت نفس و پیشرفت تحصیلی دو سال بعد رابطه دارد. بنابراین، چنین استنباط می شود که دلبستگی والدین بر سازگاري اجتماعی نوجوانی موثر است.
رابین و رزکراسنر (2000)، براي سنجش سازگاری اجتماعی کودکان 4 ساله، آن ها را مورد مشاهده قرار داده و مهارت هاي حل مسئله اجتماعی و کیفیت تعهد اجتماعی آن ها را ارزیابی نمودند و دریافتند که دلبستگی ایمنی مادرانه تنها با بعد تعهد سازگاری اجتماعی رابطه مثبت دارد و به این نتیجه رسیدند که روابط دلبستگی ایمن در ایجاد اعتماد کودکان جهت کشف موقعیت هاي ناآشنای اجتماعی کمک می کند.
نوم، دکویک، مییوس (2000)، دلبستگی و رفتار ضد اجتماعی را در یک نمونه 400 نفري از نوجوانان کشور هلند بررسی کردند و دریافتند که دلبستگی مادرانه به طور معنی داري با رفتار ضد اجتماعی خود گزارش شده نوجوانان رابطه منفی دارد (به نقل از بشارت و همکاران، 1382).
همچنين تحقيق فيني (2000)، نشان مي دهد كه سبك دلبستگي ناايمن رابطه مثبتي با نشانگان فيزيكي دارد.
در مطالعه اي كه توسط هيم برگ، هارت و شنير (2001) انجام شد، سبك هاي دلبستگي و سازگاری اجتماعی مورد بررسي قرار گرفت. اين مطالعه شامل سه گروه از شركت كنندگان بود. گروهه اول شامل افرادي كه براي درمان اختلالات اضطرابي به كلينيك ها مراجعه كرده بودند. گروه دوم شامل افرادي كه براي درمان مشكلات بين فردي و اضطراب عملكردي به كلينك ها مراجعه كرده بودند و گروه سوم شامل افراد عادي كه از طريق تبليغات براي شركت در تحقيق انتخاب شده بودند. آنها دريافتند كه اكثر افراد دوگروه كلينیكي داراي سبكهاي دلبستگي اجتنابي و اضطرابي بودند، در حالي كه اكثر افراد گروه كنترل داراي سبك دلبستگي ايمن بودند. نتيجه مطالعه آنها نشان داد كه بالا رفتن اختلال اضطراب اجتماعي به طور مستقيمي با سبك دلبستگي اضطرابي ارتباط دارد. همچنين سبك هاي دلبستگي با سازگاری اجتماعی و درجهي رضايت از زندگي در سالهاي بعدي همبستگي دارند، متغيرهاي ديگري نيز وجود دارند كه با سبك هاي دلبستگي و سازگاری اجتماعی همبستگي دارند. متغيرهاي خانوادگي مانند ويژگي هاي والدين و سبك والديني با سبك دلبستگي افراد در بزرگسالي رابطه دارند.
منابع
الف) منابع فارسی
اسلامی نسب، علی. (1373). روانشناسی سازگاری. چاپ و نشر بنياد.
اﺻﻼﻧﻲ، خ. (1383). ﻧﻘﺶ ﻣﻬﺎرتﻫﺎي ارﺗﺒﺎﻃﻲ ﺑﺮ ﻛﺎرآﻳﻲ ﺧﺎﻧﻮادﮔﻲ داﻧﺸﺠﻮﻳﺎن ﻣﺘﺄﻫﻞ. ﭘﺎﻳﺎنﻧﺎﻣﻪ ﻛﺎرﺷﻨﺎﺳﻲ ارﺷﺪ، داﻧﺸﮕﺎه ﻋﻠﻮم ﺑﻬﺰﻳﺴﺘﻲ و ﺗﻮاﻧﺒﺨﺸﻲ، ﺗﻬﺮان.
اصلانی، خالد؛ صیادی، علی؛ اماناللهی، عباس (1390). رابطه بين سبك هاي دلبستگي با كاركرد خانواده و سلامت عمومي، فصلنامه مشاوره و روان درمانی خانواده، سال 2، شماره 2، صص 5-8 .
افتخار، زهرا؛ احمدی، علی؛ زهره، افتخار (1389). بررسی تاثیر هوش هیجانی بر کاهش پرخاشگری و افزایش سازگاری فردی اجتماعی در دانش آموزان دختر سال دوم متوسطه شهرستان اهواز. مجله یافته های نو در روانشناسی ، شماره 2 ، ص18.
آقامحمديان شعرباف؛ حميدرضا (1373). ناسازگاري. مجله پیوند، شماره 17، بهار.
امانالهي، عباس؛ رجبي، غلامرضا (1385). مقايسه سلامت عمومي دانشجويان ورزشكار و غير ورزشكار دانشگاه شهيد چمران اهواز. سومين سمينار سراسري بهداشت روان دانشجويان، سوم و چهارم خردادماه، دانشگاه علم و صنعت، تهران. صص 10-15.
امانالهي، عباس؛ عطاري، يوسفعلي؛ خجستهمهر، رضا (1389). بررسي رابطهي عملكرد خانواده و جو رواني اجتماعي كلاس با ناسازگاري دانش آموزان پسر پايه اول دبيرستان شهراهواز. مجله تازه ها و پژوهش هاي مشاوره، صص 61-82.
اماني، رزيتا (1389). بررسي وضعيت سلامت روان و ميزان سازگاري اجتماعي دانشجويان ورودي سال 88-89 دانشگاه بوعلي سينا. گزارش نهايي طرح پژوهشی، صص 111-121.
اماني، رزيتا؛ اعتمادی، عذری؛ فاتحی زاده، مریم؛ بهرامی، فاطمه (1390). رابطه ميان سبك هاي دلبستگي و سازگاري اجتماعي. روانشناسی بالینی و شخصیت، فصلنامه علمی- پژوهشی دانشگاه شاهد، سال 19، دوره جدید، شماره 6 ، صص 15-19.
ايلالی، احترام السادات. (1376). روانشناسی سازگاری. چاپ و نشر بنياد.
ﺑﺎﺭﮐﺮ، ﻓﻴﻠﻴﭗ (1375). ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺩﺭﻣﺎﻧﯽ ﭘﺎﻳﻪ، ﺗﺮﺟﻤﻪ: ﻣﺤﺴﻦ ﺩﻫﻘﺎﻧﯽ ﻭ ﺯﻫﺮﻩ ﺩﻫﻘﺎﻧﯽ، ﺗﻬﺮﺍﻥ: ﻧﺸﺮ ﺭﺷﺪ.
ﺑﺎﺭﻧﺲ، ﮔﻴﻞ ﮔﻮﺭﻳﻞ (۲۰۰۳). ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺩﺭﻣﺎﻧﯽ ﺩﺭ ﮔﺬﺭ ﺯﻣﺎﻥ. ﺗﺮﺟﻤﻪ: ﻓﺮﻳﺪﻩ ﻋﺒﺎﺳﯽ ﺩﻟﻮﻳﯽ (۱۳۸۳)، ﻣﺸﻬﺪ: ﻧﺸﺮ ﺍﺭﺳﻄﻮ.
بذل، معصومه (1383). بررسی ارتباط مهارت حل مسأله و میزان سازگاری در دانش آموزان دختر و پسر پایه دوم مقطع دبیرستان تهران. پایان نامه کارشناسی ارشد، تهران، دانشگاه الزهرا.
برک، لورا (1386). روانشناسی رشد. ترجمه یحیی سید محمدی، تهران: نشر ارس باران، صص 21-27.
بشارت، محمدعلي (1379). ساخت و هنجاريابی مقياس دلبستگي بزرگسالان. دانشگاه تهران، صص 93-102.
بشارت، محمدعلي؛ گلي نژاد، محمد؛ احمدي، علي اصغر (1382). بررسي رابطه سبك هاي دلبستگي و مشكلات بين شخصي. مجله انديشه و رفتار، شماره 23، صص 74-81 .
ﭘﺮوﭼﺎﺳﻜﺎ، ج؛ ﻧﻮرﻛﺮاس، ج (1385). ﻧﻈﺮﻳﻪﻫﺎي رواندرﻣﺎﻧﻲ. ﺗﺮﺟﻤﻪ ي ﺳﻴﺪﻣﺤﻤﺪي. ﺗﻬﺮان: اﻧﺘﺸﺎرات رﺷﺪ. اﻧﺘﺸﺎر ﺑﻪ زﺑﺎن اﺻﻠﻲ، 1999.
پور مقدس، علي. (1367). روان شناسي سازگاري. انتشارات: مشعل.
ثنايي، باقر (1379). مقايسه هاي سنجش خانواده و ازدواج. مؤسسه انتشارات بعثت، تهران: صص 41-42.
ثنایی، باقر؛ امینی، فریده (1379). مقایسه عملکرد خانواده در دو گروه دانش آموزان دختر مستقل و وابسته به دیگران. مجله تازه ها و پژوهش های مشاوره، جلد دوم، شماره 7 و 8.
جهانگیر، پانتهآ (1391). مقایسه عملکرد خانواده و رضایت مندی زناشویی در زنان متأهل شاغل و غیرشاغل شهر تهران. فصلنامه علمی پژوهشی تحقیقات مدیریت آموزشی، سال سوم، شماره چهارم، تابستان، ص 178 تا 192.
ﺟﻮادي، ﺑﻬﻨﺎز؛ ﺣﺴﻴﻨﻴﺎن، ﺳﻴﻤﻴﻦ؛ ﺷﻔﻴﻊآﺑﺎدي، ﻋﺒﺪاﷲ (1388). اﺛﺮﺑﺨﺸﻲ آﻣﻮزش ﺗﺤﻠﻴﻞ ارﺗﺒﺎط ﻣﺤﺎوره اي ﺑﻪ ﻣﺎدران ﺑﺮ ﺑﻬﺒﻮد ﻋﻤﻠﻜﺮد ﺧﺎﻧﻮاده آﻧﺎن. فصلنامه خانواده پژوهی، سال پنجم، شماره 20، زمستان، ص 503 تا 517.
حسینآبادي، هادي. (1380). مقايسه پيشرفت تحصيلي، سازگاري اجتماعي و افسردگي دانشآموزان مدارس شبانه روزي با دانشآموزان روزانه دوره دبيرستان اسفراين. پايان نامه كارشناسي ارشد، دانشگاه آزاد رودهن.
حسینیان، سیمین؛ زهرایی، شقایق؛ خدابخشی کولائی، آناهیتا (1384). مقایسه و ارتباط عملکرد خانواده و سلامت روانی نوجوانان فراری از خانه با نوجوانان عادی. مجله تازه ها و پژوهش های مشاوره، جلد 4، شماره 16.
داﻧﺶ، ع (1385). ﺗﺄﺛﻴﺮ روش ﺗﺤﻠﻴﻞ ارﺗﺒﺎط ﻣﺤﺎورهاي در ﺳﺎزﮔﺎري زﻧﺎﺷﻮﻳﻲ زوج ﻫﺎي ﻧﺎﺳﺎزﮔﺎر. ﺧﻼﺻﻪ ﭼﻜﻴﺪه ﻣﻘﺎﻻت دوﻣﻴﻦ ﻛﻨﮕﺮه ﺳﺮاﺳﺮي آﺳﻴﺐ ﺷﻨﺎﺳﻲ ﺧﺎﻧﻮاده در اﻳﺮان (ص 169)، ﺗﻬﺮان: داﻧﺸﮕﺎه ﺷﻬﻴﺪ ﺑﻬﺸﺘﻲ.
دلاور، علي (1379). ساخت و هنجاريابي مقياس سازگاري بل. دانشگاه علامه طباطبايي تهران، صص 12-32.
ديلمي، عزيز. (1380). بررسي اثر بخشي مشاوره همسالان بر سازگاري اجتماعي و خودپنداره دانشآموزان پسر سال اول دبيرستان شهرستان دزفول. پايان نامه کارشناسی ارشد، دانشکده روانشناسی و علوم تربيتی، دانشگاه علامه طباطبايی.
رحمت اللهی. فرحناز؛ فاتحی زاده، مریم؛ احمدی، سیداحمد (1384). آسیب شناسی زندگی زناشویی. فصل نامه تازه های روان درمانی، سال یازدهم، شماره41 و 42.
رستمي، الياس. (1383). بررسي دلبستگي نوجوانان به والدين و همسالان در جامعه ايراني و رابطه آن با مؤلفههاي سازگاري اجتماعي. پايان نامه كارشناسي ارشد، دانشكده روانشناسي و علوم تربيتي، دانشگاه تهران.
رضايي، نسرين (1378). بررسي تاثير كارآيي خانواده نسل اول بر كارآيي خانواده نسل دوم. پايان نامه كارشناسي ارشد دانشگاه آزاد اسلامي واحد رودهن، تهران، صص 68-75.
زارع مقدم، علی اکبر (1385). بررسی اثربخشی آموزش های شناختی- رفتاری عزت نفس بر سازگاری اجتماعی دانشآموزان دختر مقطع متوسطه نیشابور. پایان نامه کارشناسی ارشد دانشگاه آزاد اسلامی واحد تربتجام.
شادمان، ميترا. (1383). بررسي سازگاري اجتماعي دانشجويان دانشگاه آزاد اسلامي، واحد رودهن. پايان نامه كارشناسي ارشد، دانشگاه آزاد رودهن.
شاه آبادی، محمد. (1390). سنجش میزان سازگاری اجتماعی در نوآموزان. فصلنامه رشد آموزش پیش دبستانی، دورۀ دوم، شمارۀ 4، تابستان.
شریفی، خلیل؛ عریضی، حمیدرضا؛ نامداری، کورش (1384). بررسی رابطه بین عملکرد خانواده و سرسختی روان شناختی در دانش آموزان. دوماهنامه علمی- پژوهشی دانشور رفتار، دانشگاه شاهد، سال دوازدهم، شماره 10، اردیبهشت، ص 85 تا 94.
شعاری نژد، علی اکبر (1377). روان شناسی رشد. تهران: چاپ دانشگاه پیام نور.
شفيعآبادي، عبدالله؛ ناصري، غلامرضا. (1377). نظريههاي مشاوره روان درماني. مركز نشر دانشگاهي.
شهسواری، محمد هادی. (1382). بررسی رابطه تعاملهای درونی خانواده با رشد قضاوت اخلاقی و سازگاری دانش آموزان پسر سال اول متوسطه شهر اراك. پایان نامه كارشناسی ارشد، دانشگاه تربیت معلم.
ﺻﺎدﻗﻲ، س (1386). ﺑﺮرﺳﻲ اﺛﺮﺑﺨﺸﻲ آﻣﻮزش ﻣﻬﺎرتﻫﺎي ارﺗﺒﺎﻃﻲ در راﺑﻄﻪ وﻟﻲ- ﻓﺮزﻧﺪي ﻣﺎدران و دﺧﺘﺮان داراي رﻳﺴﻚ ﻓﺮار در داﻧﺶ آﻣﻮزان دﺧﺘﺮ ﻧﻮاﺣﻲ آﻣﻮزش و ﭘﺮورش ﻛﺮج. ﭘﺎﻳﺎن ﻧﺎﻣﻪ ﻛﺎرﺷﻨﺎﺳﻲ ارﺷﺪ، داﻧﺸﮕﺎه آزاد اﺳﻼﻣﻲ واﺣﺪ ﻋﻠﻮم و ﺗﺤﻘﻴﻘﺎت، ﺗﻬﺮان.
ﺻﻴﺎدي، ع (1381). ﺑﺮرﺳﻲ و ﻣﻘﺎﻳﺴﻪ اﺛﺮات ﻣﺘﻘﺎﺑﻞ ﻛﺎرآﻳﻲ ﺧﺎﻧﻮاده در ﺑﺮوز ﻣﺸﻜﻼت رواﻧﻲ ﻧﻮﺟﻮاﻧﺎن از ﻧﻈﺮ دﺧﺘﺮان و ﭘﺴﺮان ﭘﺎﻳﻪ ﺳﻮم ﻣﺘﻮﺳﻄﻪ ﺷﻬﺮ ﺗﻬﺮان. ﭘﺎﻳﺎن ﻧﺎﻣﻪ ﻛﺎرﺷﻨﺎﺳﻲ ارﺷﺪ، داﻧﺸﮕﺎه ﻋﻼﻣﻪ ﻃﺒﺎﻃﺒﺎﻳﻲ، ﺗﻬﺮان.
ﻋﺰﻳﺰي، پ (1386). ﺑﺮرﺳﻲ اﺛﺮﺑﺨﺸﻲ درﻣﺎن ﮔﺮوﻫﻲ ﺑﺎ روﻳﻜﺮد ﺗﺤﻠﻴﻞ ارﺗﺒﺎط ﻣﺤﺎوره اي ﺑﺮن ﺑﺮ ﻛﺎﻫﺶ ﺗﻌﺎرﺿﺎت زﻧﺎﺷﻮﻳﻲ زﻧﺎن ﺷﻬﺮ ﺗﻬﺮان. ﭘﺎﻳﺎنﻧﺎﻣﻪ ﻛﺎرﺷﻨﺎﺳﻲ ارﺷﺪ، داﻧﺸﮕﺎه آزاد اﺳﻼﻣﻲ واﺣﺪ ﻋﻠﻮم و ﺗﺤﻘﻴﻘﺎت، ﺗﻬﺮان.
عطاري، يوسفعلي؛ عباسي سرچشمه، ابوالفضل؛ مهرابيزاده هنرمند، مهناز (1385). روابط ساده و چندگانه نگرش مذهبي، خوشبيني و سبك هاي دلبستگي با رضايت زناشويي در دانشجويان مرد متاهل دانشگاه شهيد چمران اهواز. مجله علوم تربيتي و روانشناسي، شماره 13، صص 92-110.
فريد، ابوالفضل. (1375). بررسي و مقايسه ميزان سازگاري اجتماعي يك زبانهها و دو زبانهها در مدارس ابتدايي شهرستانهاي تهران و تبريز. پايان نامه کارشناسی ارشد، دانشکده روانشناسی و علوم تربيتی، دانشگاه علامه طباطبايی.
قابل نژاد سردرودی، حمیرا. (1391). مقایسه میزان خودپنداره و سازگاری دختران مجرد و زنان مطلقه شهر بندر عباس. پایان نامه کارشناسی ارشد، رشته روان شناسی بالینی، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد علوم تحقیقات هرمزگان، زمستان.
ﻛﺮاﻣﺘﻲ، ه؛ ﻣﺮادي، ع. ر؛ ﻛﺎوه، م (1384). ﺑﺮرﺳﻲ و ﻣﻘﺎﻳﺴﻪ ﻛﺎرﻛﺮد ﺧﺎﻧﻮاده و ﺳﻴﻤﺎي روان ﺷﻨﺎﺧﺘﻲ ﻓﺮزﻧﺪان ﺷﺎﻫﺪ. ﻓﺼﻞﻧﺎﻣﻪ ﻧﻮآوري ﻫﺎي آﻣﻮزﺷﻲ، دوره 4، شماره 11، ص 56 تا 57.
کرمی، جهانگیر؛ حسینی، حسین؛ زکیی، علی (1390). رابطه بین سبک های دلبستگی و سازگاری دانشجویان. همایش ملی آسیب شناسی ملی نوجوانان، دانشگاه آزاد اسلامی واحد فلاورجان، صص 3-4 .
گلچین، مهری؛ نصیری، محمود؛ نجمی، بدرالدین؛ بشردوست، نصرا... (1380). ارتباط عملکرد خانواده با برخی ویژگی های روانی نوجوانان دختر و پسر. نشریه پژوهش در علوم پزشکی، سال ششم، شماره 4، ص 297 تا 299.
ﮔﻠﺪﻧﺒﺮگ، اﻟﻒ، و ﮔﻠﺪﻧﺒﺮگ، ه (1385). ﺧﺎﻧﻮاده درﻣﺎﻧﻲ. ﺗﺮﺟﻤﻪ ح. ر. ﺣﺴﻴﻦ ﺷﺎﻫﻲ و س. ﻧﻘﺸﺒﻨﺪي. ﺗﻬﺮان: اﻧﺘﺸﺎرات روان. اﻧﺘﺸﺎر ﺑﻪ زﺑﺎن اﺻﻠﻲ: 2000.
ﮔﻠﺪﻧﺒﺮﮒ، ﺍﻳﺮﻧﻪ؛ ﮔﻠﺪﻧﺒﺮﮒ، ﻫﺮﺑﺮﺕ (1382). ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺩﺭﻣﺎﻧﯽ، ﺗﺮﺟﻤﻪ: ﺣﻤﻴﺪﺭﺿﺎ ﺣﺴﻴﻦ ﺷﺎﻫﯽ ﺑﺮﻭﺍﺗﯽ ﻭ ﺳﻴﺎﻣﮏ ﻧﻘﺸﺒﻨﺪﯼ ﻭ ﺍﻟﻬﺎﻡ ﺍﺭﺟﻤﻨﺪ، ﺗﻬﺮﺍﻥ: ﻧﺸﺮ ﺭﻭﺍﻥ.
مظاهري، مینا (1379). نقش دلبستگي بزرگسالان در کنش وري ازدواج. مجله علوم تربيتي و روانشناسي دانشگاه شهيد چمران، سال چهارم، شماره سوم.
مظاهری، مینا؛ آقایی، اصغر؛ گلپرور، محسن؛ شایگان نژاد، وحید. (1386). تأثیر آموزش شیوه های رفتاری گروهی بر سازگاری اجتماعی کودکان و نوجوانان مصروع. مجله دانش و پژوهش در روانشناسی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد خوراسگان، شماره 33، پاییز.
معاني، ايرج؛ شاپوريان، رضا؛ حجت، محمدرضا. (1379). روانشناسي بهزيستي.تهران: زرين.
منصور، محمود؛ دادستان، پریرخ (1376). روان شناسی ژنتیک از روان تحلیل گری تا رفتارشناسی. چاپ سوم، تهران: انتشارات رشد.
ﻣﻮﺳﻮﯼ ﭼﻠﮏ، ﺳﻴﺪﺣﺴﻴﻦ (۱۳۸۳). ﺗﺤﻠﻴﻞ ﮐﻤﯽ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻭ ﻃﻼﻕ ﺩﺭ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﺍﺯ ﺳﺎﻝ ۱۳۷۵ ﺗﺎ ۳۸۲ ﺑﻪ ﺗﻔﮑﻴﮏ ﺍﺳﺘﺎﻥ ﻫﺎ. ﭼﮑﻴﺪﻩ ﯼ ﻣﻘﺎﻻﺕ ﻧﺨﺴﺘﻴﻦ ﮐﻨﮕﺮﻩ ﯼ ﺁﺳﻴﺐ ﺷﻨﺎﺳﯽ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺩﺭ ﺍﻳﺮﺍﻥ، ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺷﻬﻴﺪ ﺑﻬﺸﺘﯽ.
موسوی، اشرف اسادات (1382). بررسی کیفی و کمی عملکرد خانواده ی معتادان جوان. مطالعات زنان، سال اول، شماره 3، زمستان.
ﻣﻮﺳﻮﯼ، ﺍﺷﺮﻑ ﺍﻟﺴﺎﺩﺍﺕ (۱۳۷۹). ﻋﻤﻠﮑﺮﺩ ﻧﻈﺎﻡ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻭ ﺑﻬﺪﺍﺷﺖ ﺭﻭﺍﻧﯽ ﻧﻈﺎﻡ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ/ ﺍﻧﺪﻳﺸﻪ ﻭ ﺭﻓﺘﺎﺭ، ﺗﻬﺮﺍﻥ: ﻧﺸﺮ ﺁﺳﺘﺎﻥ ﻗﺪﺱ ﺭﺿﻮﯼ.
ﻣﻮﺳﻮي، ر (1373). ﺑﺮرﺳﻲ و ﻣﻘﺎﻳﺴﻪ ﻋﻮاﻣﻞ ﻣﺆﺛﺮ در رﺿﺎﻳﺖﻣﻨﺪي زﻧﺎﺷﻮﻳﻲ در ﺳﻪ ﮔﺮوه ﭘﺰﺷﻜﺎن، ﻛﺎرﻣﻨﺪان و ﻛﺎرﮔﺮان ﺷﻬﺮ ﺗﻬﺮان. ﭘﺎﻳﺎنﻧﺎﻣﻪ ﻛﺎرﺷﻨﺎﺳﻲ ارﺷﺪ، داﻧﺸﮕﺎه ﺗﺮﺑﻴﺖ ﻣﻌﻠﻢ، ﺗﻬﺮان.
مومن زاده، فرید، مظاهری، محمدعلی، و حیدری، محمود(1384)، ارتباط تفکرات غیر منطقی و الگوهای دلبستگی با سازگاری زناشویی، فصل نامه خانواده پژوهی، شماره 4.
ﻣﻴﺮﻋﻨﺎﻳﺖ، ا. (1378). ﺑﺮرﺳﻲ راﺑﻄﻪ ﺗﺄﻫﻞ و ﺗﺠﺮد ﺑﺎ ﺳﻼﻣﺖ ﻋﻤﻮﻣﻲ زﻧﺎن 20 تا 35 ﺳﺎﻟﻪ. ﭘﺎﻳﺎنﻧﺎﻣﻪ ﻛﺎرﺷﻨﺎﺳﻲ ارﺷﺪ، داﻧﺸﮕﺎه آزاد اﺳﻼﻣﻲ واﺣﺪ رودﻫﻦ، رودﻫﻦ.
ﻣﻴﻨﻮﭼﻴﻦ، س (1373). ﺧﺎﻧﻮاده و ﺧﺎﻧﻮاده درﻣﺎﻧﻲ. ﺗﺮﺟﻤﻪ باقر ﺛﻨﺎﻳﻲ. ﺗﻬﺮان: اﻧﺘﺸﺎرات اﻣﻴﺮﻛﺒﻴﺮ. اﻧﺘﺸﺎر ﺑﻪ زﺑﺎن اﺻﻠﻲ: 1974.
ﻧﺠﺎرﻳﺎن، ف (1374). ﻋﻮاﻣﻞ ﻣﺆﺛﺮ در ﻛﺎرآﻳﻲ ﺧﺎﻧﻮاده: ﺑﺮرﺳﻲ وﻳﮋﮔﻲﻫﺎي روان ﺳﻨﺠﻲ ﻣﻘﻴﺎس ﺳﻨﺠﺶ ﺧﺎﻧﻮاده (FAD-I). ﭘﺎﻳﺎنﻧﺎﻣﻪ ﻛﺎرﺷﻨﺎﺳﻲ ارﺷﺪ، داﻧﺸﮕﺎه آزاد اﺳﻼﻣﻲ واﺣﺪ رودﻫﻦ، رودﻫﻦ.
نجاریان، فرزانه (1374). عوامل مؤثر بر کارایی خانواده: بررسی ویژگی های روان سنجی مقیاس FAD-1. پایان نامه کارشناسی ارشد. دانشگاه آزاد اسلامی واحد رودهن.
نشریه الکترونیکی گلشن مهر (1389). نقش خانواده در سازگاری اجتماعی کودکان. شماره 6 ، صص 4.
ﻧﻮاﺑﻲ ﻧﮋاد، ش (1383). ﻣﺸﺎوره ازدواج و ﺧﺎﻧﻮاده درﻣﺎﻧﻲ. ﺗﻬﺮان: اﻧﺘﺸﺎرات اﻧﺠﻤﻦ اوﻟﻴﺎء و ﻣﺮﺑﻴﺎن.
هرگنان و السون. (1934). مقدمه ای بر نظریه های یادگیری. ترجمه سیف، علی اكبر(1382).تهران ، نشر دوران.
واحدی، شهرام؛ مرادی، سمانه (1388). رابطهي سبک هاي دلبستگی پدر و مادر با سازگاري هیجانی، رفتاري و اجتماعی در دانشجویان غیر بومی سال اول، مجلهي علمی پژوهشی اصول بهداشت روانی، سال11، شماره 3، صص 223-232 .
واليپور، ايرج. (1360). روان شناسي سازگاري. چاپ و نشر وحيد.
ب) منابع لاتین
Ainsworth (1978) . Patterns of attachment: a psychological study of strange situations hillsdale,p44-49.
Allen JP, McElhaney KB, Kuperminc GP, Jodl KM (2004). Stability and change in attachment security across adolescence. Child Dev; 75: 1792-805.
Allen, B. (1998). Scripts- the role of permission. Transactional Analysis Journal, 2,(2), 72-74.
Armsden GC, Greenberg MT.(1987). The inventory of parent and peer attachment; individual differences and their relationship to psychological well-being in adolescence. J Youth Adolesc; 16: 427-54.
Bartholomew, K., & Horowitz, L. M. (1991). Attachment Styles Among Young Adults: A Test of a Four-Category Model. Journal of Personality and Social Psychology, 61(2) 226-44.
Bello, R. S. , Brandau-Brown, F. E. & Ragsdale, J. (2006). " Attachment style, marital satisfaction, commitment, and communal strength effects on relational repair message interpretation" Paper presented at the annual meeting of the International Communication Association, Dresden International Congress Centre, Dresden, Germany Online. Sam Houston State University, 1-28.
Bowlby J. Attachment and Loves. 2nd ed. New York: Basic Books; 1969: 40-3.
Browndfield, D. &thompson, K. (2003).Attachment to peers and Delinquent behavior. Early indicator of future delinquency, 3(3), 203-218.
Cassidy ,J,Shaver,p(2008). Handbook of attachment: theory ,research and clinical applications . new yourk:Guilford press.p12-21.
Cassidy, J., & Berlin, L.J. (1994). The insecure ambivalent pattern of attachment: theory and research. Child development, 65, 971-991.
Chapman, A. (2007). Eric Berne’s transactional analysis parent adult child model theory and history article [On-line]. Available: http: //www. businessballs. Com/transact. Html.
Crayton, W. L. (2010). Attachment Style in College Students.Family Origins and Mental Health Correlates Annual Review of Undergraduate Research, School of Humanities and Social Sciences, School of Languages, Cultures, and World Affairs, College of Charleston.9, 204-26.
Cutler. l India, SHEN JEFF, SCHNEIDER STEVEN, HARRIS SANDRA (2009). “THE STUDY OF ADULT ATTACHMENT STYLES, COMMUNICATIONPATTERNS, AND RELATIONSHIP SATISFACTIONIN HETEROSEXUAL INDIVIDUALS”, Capella University,January.
Dakof, G. A.; Tejeda, M.; Liddle, H. A. (2001). "Predictors of Engagement in Adolescent Drug Abuse Treatment". Am Acad Child Adolescent Psychiatry. 40 (3):81- 274.
DePaul, N. (2006). Healthy family functioning relationship advice & relationship tips. Council for Relationships, (215), 382-680.
Dickstein, S. (2007). Family mealtime functioning, maternal depression, and earlychildhood outcomes. Journal of Family Psychology, 12, 23-40.
Epstein, N. B., Ryan,C.E. Bishop, D. S., Miller, I.W., & Keitner, G.I.( 2003). The Macmaster model: A view of healthy family functioning. In. F. Walsh(Ed). Normal family processes (3rded., pp.581-607). New York: Guilford Press.
Feeney, J. A. (2000). Implications of attachment style for patterns of health and illness. Child: Care, Health and Development, 26, 277–288.
Feeney, J. A., Noller. P., & Hanrahan, M. (1994).Assessing adult attachment.In M.B. Sperlig and W.H. Berman (Eds). Attachment in adults: Clinical and developmental perspective. New York: Guilford Press.
Franklin, N. B & Haferbray, B, (2000), Reacting out in family therapy. Newyork: Guilford press.
Goldberg, D. P. (1972).The detection of psychiatric illness by questionnaire. London: Oxford University Press.
Goldberg, D. P., & Hillier, V. F. (1979). A scaled version of general health questionnaire. Psychological Medicine, 9, 131-145.
Goodwin, I. (2003) The relevanse of attachment theory to the philosophy, organization, & practice of adult mental health care. Clinical Psychology Review. 23, 35-56.
Hazan, C., and Shaver, P. R. (1987). "Romantic Love Conceptualized as an Attachment Process." Journal of Personality and Social Psychology 52:511–524.
Heimberg, R. G., Hart, T. A., & Schneier, F. R. (2001). Attachment in Individuals With Social Anxiety Disorder: The Relationship Among Adult Attachment Styles, Social Anxiety, and Depression. Journal of Emotion 1(4), 365-80.
Hinnen, C., Sanderman, R., & Sprangers, M. A. G. (2009).Adult Attachment as Mediator Between Recollections of Childhood and Satisfaction With Life. Clinical Psychology and Psychotherapy 16, 10-21.
Kapanee, A. R. M. and Rao, K. (2007).Attachment Style in Relation to Family Functioning and Distress in College Students. Journal of the Indian Academy of Applied Psychology, 33(1), 15-21.
Kobak, R. R., & Sceery, A. (1988). Attachment in late adolescence: Working models, affect regulation, and representations ofselfand others.Child Development. 59, 135-146.
Kong, S. S. (2005). A marital-relationship enhancement program for couples: Randomized controlled trail. USA, Department of nursing, soonchunhyanguniversity, chonan city, Korea. kongsun@sch. ac. kr. 35, 991-995.
Ledoux, S.; Miller, P.; Choquet, M.; Plant, M. (2002). "Family Structure, Parent-Child Relationships, and Alcohol and Other Drug Use among Teenagers in France and United Kingdom". Alcohol. 37 (1): 52-60.
Lorenz, O. , Conger, R. D. , Melby, J. N. , & Bryant, C. M. (2006). Observer, self andpartner reports of hostile behaviors in romantic relationship. Journal of Marriage andFamily, 65, 1163-1165.
Main, M., Kaplan, N., & Cassidy, J. (1985). Security in infancy, childhood and adulthood; A move to the level of representation. Monographs of the Society for Research in Child Development.Child Development, 50, 66- 104.
Marsh, P. & et al. (2003). Attachment, autonomy and multi finality adolescent: internalizing and risky behavioral symptoms. Development and Psychopathology, 15,451-467.
MoshaZeinder and Normans (1996).Handbook ofcoping: Theory, Research, Applications.Veter, A; Gale, A. (1987). Ecological of Family Life. New York: John Willy&Sons.
Narayanan, G. & Rao, K. (2004). Predictors of Psychological Distress in College Students: The role of attachment styles, parental bonding, personality and coping. Indian Journal of Clinical Psychology.
Nicholson, T. (2000).Attachment style in young offender. Ph. D Dissertation: University of Victoria. http//:WWW.libumi.com
Nicholson, T. (2000).Attachment style in young offender. Ph. D Dissertation: University of Victoria. http//:WWW.libumi.com
Nigel P. Field, Eva C. Sundin(2001), Attachment Style in Adjustment to Conjugal Bereavement, Journal of Social and Personal Relationships, Vol. 18, No. 3, 347-361.
Noftle, E. E. & Shaver P., R. (2006). Attachment dimensions and the big five personality traits: Associations and comparative ability to predict elationship quality. Journal of research in personality, 40, 179- 208.
Noom MJ, Dekovic M, Meeus WHJ. Autonomy, attachment and psychosocial adjustment during adolescence: A double-edged sword? J Adolesc 1999; 22: 771-83.
Peterson, R. , & Green, S. (1999). Families first- keys to successful family functioning: Communication [On-line]. Available: http://www. ext. vt. edu/pubs/family/350-092/350-920.
Peterson, R. , & Green, S. (1999). Families first- keys to successful family functioning: Problem solving [On-line]. Available: http: //www. ext. vt. edu/pubs/ family/ 350-091/ 350-092.html.
Peterson, R. , & Green, S. (1999). Families first- keys to successful family functioning: Family roles [On-line]. Available: http: //www. ext. vt. edu/pubs/ family/ 350-093/350-093.htm1.
Pfaller, J., Kiselica, M., & Gerstein, L. (1998).Attachment style and family dynamics in young adults.Journal of Counseling Psychology, 45, 353-357.
Priel, B., & Shamai, D. (1995). Attachment style and perceived social support: Effects on affect regulation. Personal Individual Differences, 19, 235–241.
Rholes, W. S., & Simpson, J. A. (2004). Attachment Theory: Basic Concepts and Contemporary Questions. Adult Attachment.Ed. W. S Rholes and J. A. Simpson. New York: Guilford Press, 132.
Rice, K G. & Mirzadeh, S. A. (2000).Perfectionism, attachment, and adjustment.Journal counseling psychology, 47(2), 238-250.
Ridley, C. A. , & Sladeczek, I. E. (1992). Premarital relationship enhancement: Its effectson needs to relate to others. Family Relations, 41, 148-153.
Riggs, S. A., & Han, G. (2009).Predictors of Anxiety and Depression in Emerging Adulthood. Journal of Adult Development, 16, 39-52.
Rosenstain, D. S. & Horowitz, H. A. (1996).Adolescent attachment and psychopathology. Journal of Consulting and Clinical Psychology,64, 244-253.
Runchkin, E. , & Koposov, B. (2000). Family functioning, parental rearing and behavioral problems in delinquents. Clinical Psychology and Psychotherapy, 7, 310-319.
Shaver, P., Hazan, C., & Bradshow, D. (1988). Love as attachment: the integration of three behavioral systems. In RJ Strenberg and M.L. Barnes (Eds).The psychology of love, (p.p69- 99). New Haven,CT: Aale University Press.
Simpson, J, A. (1990). Influence of attachment style on romantic relationships. Journal of Personality and Social Psychology .59, 971.980.
Sinclair, S. L. , & Mouk, G. (2004). Moving beyond the blame game: Toward discursiveapproach to negotiating conflict within couple relationship. Journal of Marital andthe Family Therapy, 27, 335-342.
Slesnich, N; Meyers, R. J; Meada, M; Segelten, D. H (2000). Bleak and hoplessness more engagement of relucatnt substance abusing runaway. Journal of research on adolescents, 9, 53-66.
Sroufe, L. A., Egeland, B., Carlson, E., & Collins, W. A. (2005).Placing early attachment experiences in developmental context. In K. E. Grossmann, K. Grossmann, & E. Waters (Eds.), Attachment from infancy to adulthood: The major longitudinal studies (pp. 48-70). New York:Guilford Publications.
Steinberg, S. (2000). parent-adolescent relation intro expect presidential address at the society for research on adolecent science. Chicago, IL.
The International Transactional Analysis Association (2008). The training & certification council of transactional analysis, Inc. [On-line]. Available: http: //www. ITAA-net. Org/index. html.
Whittaker, A. E. , & Robitshek, S. (2001). Multidimensional family functioning. Journal of Counseling Psychology, 48(4), 420-427.