صفحه محصول - مبانی نظری و پیشینه تحقیق شیوه های حل تعارض زناشویی

مبانی نظری و پیشینه تحقیق شیوه های حل تعارض زناشویی (docx) 66 صفحه


دسته بندی : تحقیق

نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحات: 66 صفحه

قسمتی از متن Word (.docx) :

2851811253954 -314325-40957500دانشگاه آزاد اسلامی پردیس تحصیلات تکمیلی علوم و تحقيقات هرمزگان پایان نامه ی کارشناسی ارشد روان شناسی(M.A) گرایش:عمومی عنوان: بررسی مقایسه ای روشهای حل تعارض زناشویی و شیوههای فرزندپروری در پرستاران شیفت در گردش و شیفت ثابت بیمارستان های دولتی بندرعباس . استاد راهنما : دکترسیدعبدالوهاب سماوی نگارنده : محمد فرضیان پور سال تحصيلی:1393 -1392 تقديم به: دو گوهر درخشان زندگيم، مهرباناني که براي سخاوت بي دريغشان هرگز پاسخي نيافتم پدر و مادر مهربانم، آنانکه همواره مرا در راه کسب علم و معرفت ياري رسانده و پشتکار، بردباري، دوست داشتن و چگونه زيستن را به من آموختند. و همسفر سبز زندگيم، همسر فداکار و مهربانم که همواره مرا ياوري شفيق بوده است و با حضور گرمش، محبت و اميد را به زندگيم تقديم نمود. سپاسگزاری با قدردانی و تشکر فراوان از اساتید فرزانهام به ویژه .................... که در مسیر کسب علم هر چه ابهام بود برایم روشن کردند. از درگاه ایزد منان، اول معلم هستی، موفقیت این عزیزان را خواستارم. فهرست مطالب تعریف مفهومی12 شیوه های حل تعارض زناشویی12 شیوه های فرزندپروری12 تعریف عملیاتی12 فصل دوم پیشینه پژوهش تعارض15 مقدمه15 زمينه‌هاي آشکار تعارض همسران23 زمينه‌هاي پنهان تعارض همسران25 سبک‌هاي شايع مديريت تعارض25 سبک‌هاي غيرمؤثر و مشکل‌ساز26 سبک مؤثر مديريت تعارض27 «نگرش» و «نياز» دو مقوله‌ در تعارض همسران28 تعارض زناشویی از نظروایل32 دیدگاه های تعارض32 دیدگاه سنتی32 هشت کارکرد مثبت تعارض از نظر ترنر33 عوامل تعارض34 زمینه های تعارضات زناشویی34 حل هر تعارض35 سبک ها واستراتژی های حل تعارض36 ۴ اشتباه مهلک38 ۵ سوال اساسی39 کمک به زوج ها به چه قیمتی41 ماهیت تعارض زناشویی42 مراحل بروز تعارض زناشویی44 موضوع تعارض45 چرخه زندگی و تعارضات زناشویی49 سبک های حل تعارض زناشویی52 خانواده54 پیشینه تحقیق تحقیقات خارجی تحقیقات داخلی منابع منابع فارسی منابع غیرفارسی تعریف مفهومی شیوه های حل تعارض زناشویی    هنگامی که دو نفر به عنوان زن و شوهر با یکدیگر زندگی می‌کنند تعارض به وجود خواهد آمد. در تعامل‌های بسیار طبیعی زن و شوهر، مواقعی هست که اختلاف‌هایی به وجود می‌آید و یا نیازها برآورده نمی‌شوند، در نتیجه، هر دو شریک نسبت به هم احساس خشم،  ناکامی و نارضایتی می‌کنند. بنابراین اگر تعارض به وجود می‌آید، زن و شوهر باید برای آن آماده شوند. این آمادگی باید نه تنها بر حسب توانایی برقراری ارتباط مؤثر باشد بلکه با توجه به انجام راهبرد حل مساله به شیوه نظامدار که ساختار و نظمی برای جلسات حل تعارض فراهم می‌آورد، به وجود آید. شیوه های فرزندپروری تعریف عملیاتی شیوه های حل تعارض : نمره ای است که آزمودنی ها از پرسشنامه ماهیت تعارض زناشویی کریستیان و هیوی (1990) بدست می آورند شیوه های فرزندپروری : نمره ای است که آزمودنی ها از پرسشنامه شیوه های فرزندپروری دیانا باوم ریند (1991) بدست می آورند فصل دوم پیشینه پژوهش 23471693456476 تعارض اصطلاح تعارض از جمله مفاهیمی است که معانی مختلفی از آن مستفاد می شود. روان شناسان بیشتر به جنبه روان شناختی آن، یعنی تضادهای درونی و جامعه شناسان بیشتر به جنبه اجتماعی تعارض، یعنی تضادهای میان افراد و گروه ها پرداخته اند (ایزدی یزدان آبادی، 1379، ص12). تعارض فرایند ادراک و یا احساس هرگونه ناسازگاری در درون، و یا بین افراد، گروه ها، و یا سازمان ها است که منتهی به رفتار پنهان و یا آشکاری متعارض در دو طرف می شود. تعارض از ناهماهنگی شدید منافع ناشی می شود به طوری که هرگونه احساس رضایت و موفقیت ممکن است به مفهوم شکست و نارضایتی برای طرف مقابل باشد (میرکمالی، 1364، ص61). بهتر است فرایند و جنبه ها و ابعاد مختلف تعارض، نظیر شرایط و موقعیت تعارض، طرفین درگیر، حالات شناختی، حالات انفعالی، و پویایی تعارض را مد نظر قرار دهیم تا به یک شناخت دقیق تر از این پدیده دست یابیم. در این جا هر یک از این ویژگی ها به طور مختصر تشریح می شود: طرف های درگیر: برای وقوع تعارض همیشه دو یا چند "طرف" یا "جناح" که در مقابل یکدیگر قرار گرفته اند، لازم است. طرف درگیر می توانند افراد، گروه ها، سازمان ها، اقوام، نژادها، دولت ها و تمدن ها و یا حتی در سطوح پایین تر یعنی جنبه های مختلف شخصیت فرد، و یا فرد و عوامی محیطی باشند (میرکمالی، 1380، ص49). تعارض به عنوان پدیده ای ذهنی و عینی: آیا حالات ذهنی و غیر بارز چون احساس کینه و دشمنی ، تنفر ابراز نشده، نگرش های خصمانه و سایر احساسات منفی جزو مقوله تعارض می باشند، یا این که تنها منازعه آشکار و محسوس لازمه یک موقعیت تعارض است؟ "گرین هافزیرنویس شود" در این خصوص معتقد است: تعارض صرفاً یک پدیده عینی و محسوس نیست، بلکه این حالت ذهنی و درونی است که در ذخن افرادی که خود یک طرف قضیه هستند وجود دارد. تنها مظاهر آن نظیر توطئه چینی بر علیه یکدیگر، مجادله یا منازعه جنبه ی عینی و ملموس قضیه می باشد (میرکمالی، 1380، ص49). تعارض به عنوان یک فرایند ارتباطی: از سوی دیگر کولتز تعارض را ماهیتاً یک فرایند ارتباطی می پندارد و معتقد است: زمانی تعارض روی می دهد که مردم درگیر اعمال ارتباطی می شوند که به ارتباط متقابل منجر می شود که برای آن ها حائز اهمیت باشد. تعارض بین افراد تا زمانی که نوعی ارتباط صورت واقع پیدا نکند، فی نفسه وجود نخواهد داشت (کولتز، 2000، ترجمه میر حسینی، 1369، ص19). درک تعارض: درک تعارض از سوی طرفین درگیر لازمه یک موقعیت تعارض است. "رابینز" در این مورد می نویسد: وجود یا عدم وجود تعارض به ادراک آن بستگی دارد، اگر هیچ کس از تعارض آگاه نباشد، توافق عموم بر آن است که تعارضی وجود ندارد. به زعم وی، علاوه بر درک و آگاهی، وجود حالاتی چون مخالفت، کمیابی و بازندگی نشانگر ماهیت تعارض هستند (رابینز، 2000؛ ترجمه پارسائیان و اعرابی، 1374، ص98). حالات انفعالی: صرف درک و پنداشت تعارض، بیانگر بروز این پدیده نیست. به بیان دیگر، امکان دارد "الف" از این امر آگاه باشد که "الف" و "ب" به شدت با هم مخالفند. ولی این امر نمی تواند موجب ناراحتی و اضطراب "الف" گردد و احتمال بسیار زیادی دارد که این آگاهی هیچ اثری بر علاقه ای "الف" به "ب" دارد گذارد. تنها به هنگام بروز احساسات است که افراد به صورت عاطفی درگیر مسأله می شوند و طرفین نوعی اضطراب، تنش، استیصال، دشمنی یا کینه توزی را تجربه می کنند. موقعیت و زمینه ی تعارض: شرایط، وضع و حالت تعارض از یک موقعیت به موقعیت دیگر متفاوت است، به نظر بولدینگ (1964) موقعیت یا زمینه تعارض مجموعه یا تمام حالت هایی است که در یک سیستم اجتماعی وجود دارد که این حالت ها یا اوضاع را یکی از طرفین دعوا ممکن است معقول و ذیربط بداند و طرف دیگر نظر متفاوتی داشته باشد. این موضوع بیان گر آن است که فرد به ندرت امکان دارد که در یک وضع یا موقعیت ثابت بماند، چه تضاد برطرف شود و چه تداوم داشته باشد. پویایی و مسری بودن تعارض: ویژگی مهم دیگر تعارض، پویایی آن است. یعنی هر یک از طرفین سعی می کند خود را به وضع و یا شرایطی برساند که احساس می کند طرف مقابل دارای آن است. اگر یکی از طرفین حالت مبارزه به خود بگیرد، طرف دیگر نیز این حالت را از خود نشان خواهد داد البته این در حالی است که طرفین دارای قدرت برابر باشند (مالزیرنویس شود 2000، ترجمه پارسائیان و اعرابی، 1376، ص38، 37). تحولات اجتماعی و اقتصادی که در چند قرن اخیر در جهان روی داده، موجب ورود رسمی زنان به دنیای کار و فعالیت های خارج از خانه شده است. ورود زنان به دنیای کار هم به دلیل ماهیت بعضی از مشاغل که فعالیت زنان در آن ها ضروری است مانند مشاغل بهداشتی- درمانی، مشاغل آموزشی و مشاغل امنیتی و هم به دلیل علاقه زنان به کسب استقلال و فعالیت اجتماعی است. دولت ها و صاحبان مشاغلی که فعالیت دائم آن ها ضروری است مجبور به نوبتی کردن کار شدند به نحوی که نوبت های کار به سه نوبت صبح، عصر، شب و یا دو نوبت 12 ساعته تقسیم شد و بدین ترتیب مفهوم نوبت کاری به وجودد آمد. در آمریکا کار نوبتی به کاری گفته می شود که خارج از ساعات 7 تا 21 باشد (مدید، 2003) و به اعتقاد کوجی (2001) کار نوبتی، کاری است که قبل از ساعت 6 صبح و یا بعد از ساعت 6 عصر شروع شود. سازمان های نوبت کار سازمان هایی هستند که باید در 24 ساعت فعال باشند (مدید، 2003؛ به نقل از آکرستت، 1966). در فاصله دو دهه کسانی که به کار شبانه روزی روی آوردند بیش از دو برابر شده اند. از جمله افرادی که از دیرباز با کار و فعالیت در تمام مدت شبانه روز سر و کار داشته اند افرادی هستند که در زمینه مسائل درمانی فعالیت می کنند و با بیماران ارتباط دارند. پرستاری شغلی است که بدون وقفه در شبانه روز فعال است چرا که مراقبت از بیمار ساعت نمی شناسد. در ایران تا قبل از 1294 حرفه پرستاری به شکل رسمی وجود نداشت از این زمان به بعد بنا به شرایط زمانی از طرف دولت آموزشگاه هایی برای تعلیم و تربیت پرستاران تحصیل کرده تأسیس شد (جوادی، بوقانی و حسینی 1378). بنابراین از حدود 89 سال پیش در ایران نیز شرایطی به وجود آمد که کم کم زنان نیز به طور رسمی شغی را بر عهده بگیرند که لازمه آن کار شبانه خارج از خانه باشد. اکنون طبق آمارهای غیررسمی حدود 000/120 پرستار در ایران مشغول به کار هستند که درصد بالایی از آنان را زنان تشکیل می دهند و بسیاری از آنان مجبور به کار در نوبت شب هستند. هر چند که امروزه نوبت کاری امری ضروری است اما برای آنهایی که مشغول به این نوع کارها هستند ضررهایی را به دنبال دارد. افرادی که در نوبت های عصر و شب کار می کنند بیشتر از روزکاران دچار امراض مختلف می شوند زیرا ساعات کار غیرمعمول آن ها بر ریتم فیزیولوژیکی و جسم و روان آن ها اثر می گذارد و نیز به دلیل خواب آلودگی و کمی توجه احتمال تصادفات در آن بالا است (مدید، 2003). کار در شیفت های مختلف بخصوص شب کاری، می تواند وضعیت سلامت پرستاران زنی که مسئولیت های خانوادگی از قبیل حاملگی، تربیت فرزندان و ... را نیز بر عهده دارند، به مخاطره بیندازد (سلیمانی و همکاران، 1387). به گزارش سازمان بین المللی کار (2000) از هر سه نفر مستخدم یک نفر از کشمکش بین کار و محیط خانواده به عنوان یکی از بزرگ ترین مشکلات زندگی یاد می کند (عبدی ماسوله و همکاران، 1386). کار کردن در نوبت های بعد از ظهر و شب موجب تعارض کار- خانواده بیشتری می شود. معمولاً هر چقدر مسئولیت های نقش بیشتر باشد تعارض بین افراد با همسران وفرزندان افزایش می یابد، به ویژه اگر برنامه کاری توأم با بی نظمی هایی باشد (دی و چمبرلین، 2006). پژوهش های مختلف نشان می دهد که بنا به اظهار پرستاران، کار نوبتی پیامدهای منفی بر مسائل خانوادگی و اجتماعی آنها داشته و موجب از هم گسیختگی فعالیت های اجتماعی به همسر و فرزندانشان شده است که تضادهای بین فردی آنها را افزایش داده و به طور معنی داری بهداشت روانی آنان را به خطر انداخته است. کار نوبتی منبع بزرگی برای ایجاد تعارض شغلی و خانوادگی است (حیدری و حسین پور، 1385). فعالیت های کاری بویژه در شب توسط مادران بر رفتار کودکان تاثیر دارد و سبب بروز پیامدهای منفی رفتاری در بین آنها می گردد. برخی تحقیقات نشان داده که اینگونه پیامدها اغلب به خاطر استرس والدین است (جاشی و بوگن، 2007). مور هاولی زیرنویس شود (1994، به نقل از ای برگ 1384) می نویسد: در صورتی که اشتغال فشار زیادی بر برنامه ریزی مادر وارد کند کودکان در معرض خطر تربیت ناکارآمد قرار می گیرند. ساعت های زیادی کار کردن و وقت گذرانی کم با کودکان دبستانی، با سازگاری نامطلوب ارتباط دارد. همچنین برگ معتقد است که تاثیر اشتغال مادر بر رشد کودک، به کیفیت مراقبت جانشین و تداوم رابطه کودک- والد بستگی دارد. همچنین اسوارتز (2006) در بررسی این موضوع که پرستاران با کار در شیفت شب، تغییر منفی در رابطه بین آنها و فرزندانشان اتفاق می افتد یا نه؟ تعداد قابل توجهی از پرستاران به دو دلیل اظهار داشتند که کار شیفتی موجب ایجاد تغییرات منفی در رابطه آنها و فرزندانشان می شود: یک احساس ذهنی ناکامی ناشی از عدم توانایی در صرف وقت بیشتر برای بازی و رسیدگی به فرزندان و دو اینکه عدم شادابی ای که فرزندانشان به علت عدم حضور آنها تجربه می کنند. وی این موضوع را نیز مورد بررسی قرار داد که آیا پرستاران با کار در شیفت شب، قادر به رسیدگی به نیازهای آموزشی فرزندانشان هستند؟ تعداد قابل توجهی از پرستاران به دو دلیل اعلام نمودند که قادر به رسیدگی به نیازهای آموزشی فرزندان نمی باشند: یکی غیبت آنها از خانه منجر می شود که نتوانند در تکالیف درسی بچه ها تأثیر معنی دار بگذارند و دیگری به علت خستگی و خواب موفق به ارائه حمایت مناسب و کافی نیستند. گزمن (1999) گزارش داد کار نوبتی موجب کاهش تماس ها می شود و وضعیتی را ایجاد می کند که احتمال طلاق را افزایش می دهد. به طور کلی می توان گفت که کار در ساعات غیر متعارف و به خصوص کار در شب اثرات منفی جسمی، روانی، اجتماعی و خانوادگی بر کارکنان دارد که این اثرات از طریق تعامل با یکدیگر تقویت می شوند. پژوهش ها نشان داده اند که کار نوبتی منبع بزرگی برای ایجاد تعارض شغلی- خانواده است (اسمیت، هاموند، مک دونالد و فولکارد، زیرنویس شود 1998). نوبت کار از طریق ایزوله شدن اجتماعی، افزایش افسردگی و کم شدن تعامل زناشویی در خطر کاهش کیفیت زناشویی قرار دارد (جانسون، زیرنویس شود 1999). بیات (1371) نتیجه گیری کرده است که میزان محرومیت از خواب بیشترین تأثیر منفی را در زمینه زندگی خانوادگی و زندگی اجتماعی کارکنان دارد. تامسون و بارلینگ، زیرنویس شود (1998) نشان دادند که تضاد بین ایفای نقش مادری و شغلی بر سازش خانوادگی تأثیر منفی دارد. همچنین ریتی و وود زیرنویس شود (1997) نشان داند که با افزایش عناصر استرس زای شغلی، مادران گوشه گیرتر و افسرده تر می شوند. پژوهش های مختلفی تأٍیر منفی شب کاری بر رضایت زناشویی را از جنبه های مختلف نشان داده اند. پرسر زیرنویس شود (2000) در پژوهشی بر روی 3552 نفر نشان داد که رضایت زناشویی کمتری نشان می دهند. پژوهش های کالیگان و روزا زیرنویس شود ، (1990)؛ کاستا زیرنویس شود ، (2001)؛ سیمون، زیرنویس شود (1990) و وایت و کیث زیرنویس شود ، (1990) این موضوع را که خانواده های نوبت کار رضایت زناشویی کمتری دارند، تعارضات بالاتری را نشان می دهند، مشکلات جنسی بیشتری دارند و میزان طلاق در آنان بیشتر است را تأیید می کنند، ضمن این که پژوهش های رحمان و پال زیرنویس شود ، (1994) و وایت و کیث زیرنویس شود (1990) نیز نشان دادند که خانواده های نوبت کار مشکلات ارتباطی بیشتری با فرزندانشان دارند. پژوهش های کالیگان و روسا (1990)، کاستا (1996)، سیمون (1990) نیز نشان داده است که در زوج های نوبت کار رضایت زناشویی کمتری داشته، دارای تعارضات زناشویی بالاتری هستند، مشکلات جنسی بیشتری دارند و میزان طلاق در آن ها بالاتر است. پژوهش کالیگان و روسا (1990) نشان داد که روزکاران درجات بالاتری از رضایت زناشویی را نسبت به شب کاران و شب کاران نیز درجات بالاتری از رضایت زناشویی را نسبت به عصر کاران نشان می دهند هر چند مشکلات جنسی در بین شب کاران بیشتر است. گراسولد زیرنویس شود (2004) نیز در پژوهشی تحت عنوان تأثیر نوبت کاری بر رضایت خانوادگی که بر روی 3552 آزمودنی انجام گرفت، نشان داد که کار در ساعات غیراستاندارد به طور معناداری با رضایت زناشویی مرتبط است و احتمال طلاق در شب کاران سه برابر روزکاران است. پرسر زیرنویس شود (2000) عنوان می کند که یکی از تبیین های ممکن برای ارتباط بین ساعات کار غیر استاندارد و طلاق این است که این افراد هم از نظر کمیت و هم از نظر کیفیت وقت کمتری را با همسر خود می گذارنند که در این بین غیرمنطبق بودن زمان کار همسران به جهت ایجاد محدودیت هر چه بیشتر برای با هم بودن نیز از عوامل تشدید کننده نارضایتی زناشویی است. زمينه‌هاي آشکار تعارض همسران زمينه‌هاي آشکار تعارض، در جر و بحث‌هاي همسران به زبان مي‌آيد و شناسايي آن به‌دليل عيني بودن، چندان دشوار نيست؛ که به برخي از آن‌ها اشاره مي‌شود: تغيير شخصيتي: ممکن است يکي از زوجين پايداري شخصيت خود را از دست داده و نسبت به سال‌هاي اول زندگي، واکنش‌هاي بسيار متفاوت و دور از انتظار بروز دهد. پيش‌آمد رويدادهاي ناخوشايند: پيش‌آمدهايي نظير بيماري، سانحه، بيکاري، ورشکستگي و... ممکن است هر دو زوج را بلاتکليف و سرگردان کرده و روابط را دچار تنش کند. کاهش جاذبه‌هاي ظاهري: با افزايش سن، اضافه وزن، بيماري و... ممکن است از جذابيت‌هاي زوجين کاسته شود. در ازدواجي که کشش و جاذبه‌ی بدني هدف بوده است، با گذشت زمان ميل زوجين به يک‌ديگر کاهش مي‌يابد. مثلث‌سازي با فرزندان: وابستگي و محبت افراطي يکي از زوجين به فرزند ممکن است آن‌ها را از توجه به طرف مقابل غافل کند و موجب اعتراض طرف مقابل شود. والديني که در مورد تربيت فرزند، رويکرد دوگانه‌اي دارند نيز تعارضات زيادي را تجربه مي‌کنند. تفاوت‌هاي اعتقادي- مذهبي: زوج‌هايي که تربيت مذهبي متفاوتي دارند و در خانواده‌هايي با سطح اعتقادي متفاوت رشد يافته‌اند، تعارضاتي در زمينه‌هاي شرکت در مراسم مذهبي، انجام امور خيريه، انجام وظايف مذهبي و ... را تجربه مي‌کنند. تفاوت آداب و رسوم: رسوم و سنت‌ها در خانواده‌ها و اقوام مختلف  متفاوت است. دوران عقد و سال‌هاي اول زندگي زوجين، اوج تجربه‌ی تعارض به‌دليل تفاوت‌هاي فرهنگي است. اختلاف نظر در مسايل اقتصادي: مسایل اقتصادي و معيشتي عامل بسيار مهم تعارضات زناشويي است. عواملي نظير: چگونگي صرف درآمد، چگونگي سرمايه‌گذاري، انتظاراتي که با صرف پول برآورده مي‌شود و ... از موارد اختلاف برانگيز در روابط همسران است. چگونگي تفريح و مسافرت: محل تفريح، زمان سفر، همراهان سفر و تعريف متفاوت زوجين از تفريح و سرگرمي مي‌تواند موضوع تعارض همسران باشد. «تعارض» يک جنبه‌ی اجتناب‌ناپذير ارتباطات انساني است. هنگامي که دو نفر با يک‌ديگر صميمي مي‌شوند، احتمال بيش‌تري وجود دارد  که تعارض را تجربه کنند؛ چراکه در خلال يک ارتباط خصوصي، عادت‌ها يا تفاوت‌ها بارزتر مي‌شوند و مي‌توانند آزاردهنده باشند. هرچند تعارض، براي رابطه‌ی زناشويي خطرناک نيست، چگونگي مواجهه‌ی همسران با آن مي‌تواند خطرساز باشد. تعارض، نوعي کشمکش و درگيري است. وقتي براي يکي از همسران، انجام کار، گفتن حرف و يا داشتن فکر و احساس در زمينه‌ی مسأله‌اي خاص، مهم و ارزش‌مند باشد و براي ديگري چنين نباشد، همسران دچار اختلاف سليقه يا اختلاف نظر مي‌شوند و اين، «تعارض» در ارتباط و فرآيند تفاهم را نشان مي‌دهد. ناتواني در تحمل نظر يا سليقه‌ی مخالف، می‌تواند پيامدي فراتر از مشاجره‌ی ساده و گذرا داشته باشد و مجموعه‌اي از الگوهاي رفتاري بين زن و شوهر ايجاد کند که نتيجه‌ی آن خصومت و روابط آشفته باشد. تعارض همسران ممکن است زمينه‌هاي آشکار يا پنهان داشته باشد؛ که به مهم‌ترين آن‌ها اشاره مي‌کنيم: زمينه‌هاي پنهان تعارض همسران  زمينه‌هاي تعارض همسران به مسایل مالي، فرهنگي، اعتقادي و امثال آن خلاصه نمي‌شود، بلکه برخي از آن‌ها پنهان است و براي يافتن آن‌ها بايد تلاش بيش‌تري کرد. مهم‌ترين زمینه‌های تعارض که بار انتزاعي بيش‌تري دارند، عبارت است از: بي‌علاقگي به همسر: بعضي از همسران بدون دل‌بستگي‌هاي عاطفي به همسر، به‌دلايل شخصي يا اخلاقي، ماندن در زندگي زناشويي را به جدايي ترجيح مي‌دهند. گاهي زندگي با فردي که علاقه‌اي نسبت به وي وجود ندارد، آستانه‌ی تحمل فرد را کاهش و زمينه‌ی تعارض‌هاي پي در پي را فراهم مي‌کند. تقسيم نامتوازن قدرت: تقسيم عادلانه‌ی قدرت و اختيار در زندگي زناشويي به توافق مي‌انجامد؛ اما تلاش در اعمال قدرت و کنترل وسواس‌گونه‌ی همسران، منجر به اختلاف آن‌ها مي‌شود. بي‌توجهي به نيازهاي اساسي: عدم توجه به نيازهاي اساسي همسر به‌ويژه نياز به عشق، نياز به مهم بودن، آزادي، تفريح و کسب آرامش در محضر خدا، موجب رنجش و ايجاد زمينه‌ی تعارض مي‌شود. سبک‌هاي شايع مديريت تعارض سبک‌هاي مختلفي براي حل تعارض از سوي همسران به کار گرفته مي‌شود که برخي سازنده و برخي مخرب است. اینک به سبک‌هاي شايع همسران در حل تعارض اشاره مي‌شود. *سبک‌هاي غيرمؤثر و مشکل‌ساز سبک‌هاي غيرمؤثر مديريت تعارض، که موجب بروز مشکلاتي در روابط همسران مي‌شود، اَشکال متعددي دارد که شايع‌ترين آن سبک‌هاي «رقابتي»، «اطاعت و تسليم» و «اجتنابي» است. سبک‌ رقابتي: براي همسراني که در برخورد با تعارض‌ها از سبک رقابتي استفاده مي‌کنند، زندگي زناشويي به مثابه ميدان جنگ است. «هدف آن‌ها «کسب قدرت» و «برنده شدن» حتي به قيمت زير پا گذاشتن حقوق و احترام ديگري است. آن‌ها بدون توجه به نظر همسرشان، به خواسته‌ی‌ خود اصرار مي‌ورزند و معمولاً از روش‌هاي پرخاشگرانه مثل فرياد يا اعمال زور استفاده مي‌کنند. پيامد چنين سبکي ايجاد خشم در رابطه است» (محمدپور و همکاران،1389، 33). سبک اطاعت و تسليم: «سلطه‌پذيری» ويژگي همسراني است که اين سبک را در حل تعارض به کار مي‌گيرند. آن‌ها هنگام بروز تعارض، از خواسته‌های خود به نفع علايق و نيازهاي همسرشان مي‌گذرند؛ به اميد آن‌که تعارض خاتمه يابد و آرامش برقرار شود. هدف آن‌ها حفظ رابطه به هر قيمتي است. چنين سبکي ممکن است در کوتاه‌مدت مزايايي داشته باشد؛ اما پيامد آن احساس ناکامي، سرخوردگي و افسردگي است که در نهايت به ارتباط صدمه مي‌زند. سبک اجتنابي: «در اين سبک، هنگام تعارض، همسران يا موضوع را تغيير مي‌دهند و يا به‌طور ساده از آن کناره مي‌گيرند و صحنه‌ی تعارض را ترک مي‌کنند. حال آن‌که برخورد منفعلانه با تعارض‌ها، نتيجه‌ی عکس مي‌دهد و موجب بروز تعارض‌هاي مکرر مي‌شود» (محمدپور، 1389، 34). اجتناب همسران از گفت‌وگو در مورد تعارض‌ها، ممکن است به بي‌احساسي آن‌ها نسبت به هم -‌ نه احساس تنفر و نه عشق- منجر شود. بر اساس نتايج يک تحقيق در کشور، وجود تعارض‌هاي حل نشده موجب افزايش تبادلات رفتاري منفي و کاهش صميميت همسران نسبت به هم مي‌شود. هم‌چنين اکثر تعارض‌ها در روابط همسران، مربوط به روابط با خانواده‌ی همسر و فرزندان است تا خود زوجين. در مواجهه با تعارض، بيش‌تر همسران، به‌ويژه زنان از روش انفعالي و اجتنابي براي حل تعارض استفاده مي‌کنند و روش‌هايي مثل سکوت، فرار، انکار و تحريف، به‌ويژه براي زنان، روش مناسب تلقي شده و اطرافيان نيز به آن توصيه و تشويق مي‌کنند (شفيعي‌نيا، 1381، 112 – 108). به باور ديويد اچ اولسون، تعارض انسان‌ها در بسياري جهات شبيه به عملکرد اتومبيل است. او مي‌گويد: «وقتي موتور ماشين در بزرگراه ايراد پيدا مي‌کند، نمي‌توانيم به‌راحتي ماشين را رها کنيم و سه روز بعد به آن‌جا برگرديم و انتظار داشته باشيم که ماشين حرکت کند. هم‌چنان ‌که، نمي‌توانيم يک رابطه را به حال خود رها کنيم و موقع برخورد مجدد با آن، انتظار داشته باشيم که مسئله خودبه‌خود حل شده باشد. مسایل به مرور زمان ناپديد نمي‌شوند و بنابراين اگر به مسایل ارتباطي توجه نشود، آن‌ها به‌تدريج بزرگ مي‌شوند» (اولسون و همکاران، 1388، 195). *سبک مؤثر مديريت تعارض  سبک تفاهم و تعامل: به باور همسراني که اين سبک را در زندگي مشترک خود به کار مي‌برند، اختلاف و تعارض در زندگي زناشويي امري طبيعي و اجتناب‌ناپذير است که بايد با همکاري يک‌ديگر آن را حل کنند. «آن‌ها در کنار توجه به اهداف و علايق خود، به اهداف و خواسته‌هاي همسرشان نيز اهميت مي‌دهند و به‌هنگام تعارض، به راه حل‌هايي توجه مي‌کنند که نيازهاي طرفين را بر آورده سازد» (محمدپور، 34:1389). روشن است که پيامد چنين سبک سازنده‌اي، رابطه‌اي موفق است. چنان‌که نتايج يک تحقيق نشان مي‌دهد، «زوجيني که هنگام تعارض و ناسازگاري راه همدلي و محبت را پيش مي‌گيرند و مشکل را مشکل هر دو مي‌دانند، 34% مخالفت کم‌تري با هم دارند و 58% از ناسازگاري آن‌ها کاسته مي‌شود» (کنت،1382، 162).  «نگرش» و «نياز» دو مقوله‌ در تعارض همسران دو مقوله‌ی «نگرش» همسران به تعارض و توجه به «نيازهاي يک‌ديگر» در چگونگي برخورد با تعارض و رفع زمينه‌هاي آن، اهميت فراوان دارند؛ چراکه نگرش‌ها و نياز‌ها، رفتار انسان‌ها را هدايت مي‌کنند. نگرش: آن‌چه اهمیت دارد توجه به نگرش‌هاي کليدي مسلطي است که به‌مثابه ويروس‌هاي ارتباطي در نگرش همسران نسبت به تعارض، مسموميت ايجاد مي‌کند. نگرش جامع و سازنده درباره‌ی اختلاف و تعارض از سه رکن تشکيل مي‌شود: 1- اختلاف ميان همسران امري طبيعي و اجتناب‌ناپذير است. بعضي از همسران فکر مي‌کنند بايد با کپي برابر اصل خود ازدواج کنند و تحمل هيچ مخالفت، سليقه‌ی متفاوت و نظر ديگري را ندارند. 2- نيازهاي زن و شوهر به يک اندازه معتبر است؛ زن و شوهر با درک نيازهاي يک‌ديگر و توجه به تأمين نيازهاي ديگري مي‌توانند زمينه‌ی آرامش يک‌ديگر را فراهم کنند. 3- بهترين راه حل براي حل تعارض، توافق طرفين درباره‌ی موضوع مورد اختلاف است؛ بهترين راه حل براي اختلاف زن و شوهر راه حلي است که در آن منافع هر دو طرف تأمين شود. نقش درک نيازهای همسر در مديريت تعارض: به موازات نقش نگرش در شيوه‌ی مواجه زوجين با تعارض، شناخت و توجه به نيازهای طرف مقابل نقش اساسي در کاهش زمنيه‌هاي تعارض یا ايجاد بحران در روابط همسران دارد. ويليام گلاسر مي‌گويد: «هر کاري که ما مي‌کنيم خوب يا بد، مؤثر يا بي‌اثر، دردناک يا لذت‌بخش، ديوانه‌وار يا معقول... براي ارضاي نيروهاي قدرت‌مند درون خودمان است.» به عقيده‌ی وي حتي رفتار نامناسب نيز در اختيار کارکردي ويژه است؛ به‌طوري که اين‌گونه رفتارها به‌طرزي مخدوش و منحرف يک نياز روان‌شناسانه را برطرف مي‌کند. هرچه همسران، انگيزه‌ی دروني رفتار طرف مقابل را بيش‌تر درک کنند، بهتر مي‌توانند تغيير مثبت به‌وجود بياورند؛ به طوري که اگر در رفع آن نياز‌ها به همسران‌شان کمک کنند، شاهد تغيير رفتار همسرشان در جهت مثبت خواهند بود (گلاسر،1386، 63). گري چاپمن معتقد است که پنج نياز اساسي، رفتار انسان را تحت تأثير قرار مي‌دهد و اغلب اوقات انگيزه‌ی رفتار را تشکيل مي‌دهد. اين نيازها به اين شرح هستند: 1. نياز به عشق: اساسي‌ترين نياز انسان‌ها، نياز به عشق ورزيدن و مورد عشق واقع شدن است. ميل و آرزوي دوست داشتن ديگران، انگيزه‌ی فعاليت‌هاي نوع‌دوستانه و خيرخواهانه‌ی بشر نيز هست. وقتي آدمي به ديگران کمک مي‌کند، احساس خوبي درباره‌ی خودش دارد. از سوي ديگر، بخش قابل ملاحظه‌اي از رفتارهاي انسان با انگيزه‌ی دريافت عشق و محبت صورت مي‌گيرد. وقتي انسان احساس مي‌کند که ديگران به او توجه دارند و خوش‌بختي او براي آن‌ها مهم است و علایق او را دنبال مي‌کنند، رفاه و آسايش او را مي‌خواهند، احساس مي‌کند که مورد عشق و محبت است. کلمات محبت‌آميز و عاشقانه‌ی همسران به يک‌ديگر نيازهاي آن‌ها را به دوست داشتن ديگري ارضا مي‌کند و از سوي ديگر عشق و به احتمال قوي دوستي طرف مقابل را در پي دارد. 2. نياز به آزادي: هر انساني آرزو دارد که خودش زندگي را پيش ببرد و تحت کنترل ديگران نباشد؛ به‌عبارت ديگر، انسان خواهان آزادي در انتخاب شيوه‌ی زندگي است. به‌همين دليل، همسران مي‌خواهند آزادانه احساسات، افکار و آرزوهاي خود را بيان کنند و آزادانه اهداف خود را انتخاب کنند و آن‌چه را براي‌شان لذت‌بخش است بخوانند، بنويسند و برنامه‌هاي مورد علاقه‌ی خود را از تلويزيون تماشا کنند. اين آرزوي آزادي به‌قدري قوي است که هرگاه همسري احساس کند که شريک زندگي‌اش سعي در کنترل او دارد، موضع تدافعي مي‌گيرد و خشمگين مي‌شود. البته او اشاره مي‌کند که آزادي هرگز مطلق و بي‌حد و حصر نيست و زوجينی که نتوانند بين عشق و آزادي تعادل برقرار کنند، هرگز زندگي رضايت‌بخشي نخواهند داشت. 3- نياز به مهم بودن: سومين نيازي که انگيزه‌ی رفتار آدمي است، نياز به مهم بودن است. اين نياز، درون همه‌ی آدم‌ها آرزوي انجام کاري را ايجاد مي‌کند که به آن‌ها احساس رضايت و اهميت مي‌دهد. بسياري از رفتارهاي ما از اين نشأت مي‌گيرد که مي‌خواهيم تأثير مهمي بر جهان بگذاريم و در ياد همگان بمانيم. قدرداني همسران از يک‌ديگر موجب ارضا شدن اين نياز مي‌شود. 4- نياز به استراحت: انسان‌ها به لحاظ فيزيکي، ذهني و عاطفي چنان خلق شده‌اند که به ضرب‌آهنگ و تعادل بين کار و بازي نياز دارند. شيوه‌هاي رفع اين نياز بي‌شمار است و تحت تأثير علايق منحصر به‌فرد افراد قرار دارد. 5- نياز به کسب آرامش: نياز در کانون دروني انسان قرار دارد و چيزي درون انسان هست که به دنبال اتصال با جهان غيرمادي است. بشر عطشي معنوي دارد که او را وادار مي‌سازد فراتر از دنياي مادي و فعاليت‌هاي روزمره به جست‌وجوي معنا بپردازد. (چاپمن، 1386، 63-71) مفهوم تعارض: در واقع تعارض عبارت است از: عدم توافق و مخالفت دو فرد با يكديگر، ناسازگاري و نظرات و اهداف و رفتاري كه درجهت مخالفت با ديگري صورت مي‌گيرد و همچنين ستيزه‌اي بين افراد دراثر منافع  ناهمسو و اختلاف اهداف و ادراكات مختلف. تعارض به طور طبيعي درتمام زمينه‌هاي شغلي،تحصيلي،خانوادگي،ازدواج و درسطح فردي وجمعي روي مي‌دهد. روابط خانوادگي فشرده‌ترين موقعيت براي تعارضات بين فردي است. روابط عاطفي وعاشقانه زمينه رابراي محک زدن جدي مهارتهاي آموخته شده براي زندگي مهيا مي‌کنند. در ارتباط بين افراد تعارض وقتي بروز مي‌كند كه فرد بين اهداف،نيازها،يا اميال شخصي خودش و اهداف،نيازها و اميال شخصي طرف مقابلش ناهمسازي و ناهمخواني مي‌بيند بروز اختلاف و عدم تفاهم درخانواده امری شایع است و هیچ خانواده‌ای از این امر مستثنی نیست، اما گاهی این اتفاقات به تعارض‌های شدید منجر می‌شود. کافی است نگاهی به صفحات روزنامه یا گذری به دادگاه خانواده بزنید. امروزه خانواده‌ها درگیرانواع مختلفی ازتعارضات واختلافات شدید هستند که این اختلافات باعث عدم کارکرد خوب و سالم خانواده به عنوان اولین و قدیمی‌ترین نهاد اجتماعی می‌شود. نهادی که وظیفه اصلی آن ایجاد روحیه وشخصیت سالم است خود به عاملی برای اختلالات عاطفی،رفتاری وشخصیتی تبدیل شده است تعاریف متعدد برای واژه تعارض زناشویی ارائه شده است. درمانگران سیستمی تعارض زناشویی را تنازع برسر تصاحب پایگاه‏ها و منابع قدرت و حذف امتیازات دیگری می‏دانند (براتی،۱۳۷۵). تعارض زناشویی از نظروایل:  کنش و واکنش دوفردکه قادر نیستندمنظورخودراتفهیم نمایند،تعارض یا تنازع نامیده می‏شود.   دیدگاه های تعارض : آنچه که تعارض را ایجاد می کند ، وجود نظرات مختلف و بدنبال آن سازگاری یا ضد و نقیض بودن آن نظریات است .درک نظریات مختلف کمک می کند تا شیوه های مناسبی  را برای حل تعارض انتخاب کنیم. در طول سالهای اخیر ، سه نظریه  متفاوت در مورد تعارض مطرح شده است. دیدگاه سنتی : ازتعارض باید گریخت چراکه کارکردهای زیانباری در درون سازمان بجای خواهدگذاشت . دراین دیدگاه تعارض با واژه هایی چون ویران سازی،تعدی،تخریب،بی نظمی مترادف است لذا باید ازآنها دوری جست .دیدگاه روابط انسانی : تعارض پدیده ای غیرقابل اجتناب وطبیعی است ونمی توان آنرا حذف کرد .بایدباتعارض را فراگرفت ودرصورت امکان آنراحل وفصل کرد . دیدگاه تعاملی : تعارض نه تنها می تواند نیروی مثبتی درسازمان ایجادکندبلکه یک ضرورت بدیهی برای فعالیت های سازمانی بشمارمیرود. ابتدابایدریشه تعارض که بنیادی است شناخت سپس درجهت نظم دادن به آن کوشید .( رزقی رستمی،آقایار،1389)   هشت کارکرد مثبت تعارض از نظر ترنر 1-بهره‏ گیری از انرژی به جای سرکوب آن ۲-استفاده خلاقانه ازتعارض درجهت رشد پرسش‏ ها و آرای جدید ۳-برملاشدن احساسات و افکاری که تاکنون مخفی مانده‏اند ۴-خلق شیوه‏ هایی نوین برای مدیریت تعارض توسط زوجین ۵-ارزیابی مجدد قدرت در رابطه ۶-خلق یک فضای همکاری و مشارکت ۷-یادگیری دیدی منطقی نسبت به مسائل ۸-مذاکره دوباره درمورد قراردادهای دیرین وتغییرانتظارات در رابطه عوامل تعارض رفتارفردی: خصوصیات رفتاری، اخلاقی و نظام های ارزشی افراد. عواملی ازقبیل تحصیلات،سابقه کار،تجربه وآموزش، هر فرد را به صورت یک شخصیت یا مجموعه ای خاص ازدیگران جدا میکند . عدم درک این خصوصیات ازسوی دیگران میتواند موجب کشمکش و بروزتعارض شود . ساختاری:عدم توافق برروی ساختارها، اهداف، معیارهای عملکرد،شیوه های تصمیم گیری،قوانین ومقررات و .... ارتباطی:عدم درک پیام،پیچیدگی معانی پیامها، اختلاف درمجاری ارتباطی و .......... زمینه های تعارضات زناشویی دربررسی تحقیقات به عمل آمده عوامل گوناگونی به عنوان عامل زمینه ساز بروز مشکلات زناشویی به چشم می خورند که به طور اجمال عبارتنداز: (دهقان، 1380) تعداد زیاد فرزندان ویا نداشتن فرزند2-ازدواج درسنین پایین3- عدم تمکین زن وندادن نفقه توسط شوهر4-تفاوت سنی زیاد زن وشوهر5- اختلاف طبقاتی وتحرک طبقاتی (مثبت ومنفی)6-زندانی شدن شوهر7-فقرومشکلات اقتصادی8-فرزندان ازدواج قبلی9-ناآشنایی یاکوتاه بودن مدت آشنایی با همسر قبل ازازدواج10-ازدواج اجباری11-عدم تفاهم درگذراندن اوقات فراغت12-رابطه نامشروع13-بدبینی به همسرو عدم صداقت قبل وبعد از ازدواج14-اعتیاد شوهر15-بدرفتاری زن یا شوهر16-بیماری یکی از زوجین  حل هر تعارض.روش های حل تعارض پس از تجزیه و تحلیل تعارض باید به حل آن پرداخت.برخی از روشهای حل تعارض بشرح ذیل می باشند. مذاکره: در این روش طرفین راه حلهای مختلف را جهت حل تعارض بررسی می کنند تا به راه حلی که برای هر قابل قبول است دست یابند به طور کلی دو نوع مذاکره وجود دارد :یکی رویکرد برد-باخت است که یکی از طرفین می برد و دیگری می بازد . راهبرد های غالب در این روش ، زور ، تقلب و امتناع از اطلاع رسانی ضعیف است. رویکرد دوم برد –برد است که بدنبال به حداکثر رساندن نقاط مشترک است و راهبرد حاکم آن مشارکت است.میانجگری: د راین روش ، شخص ثالث بی عنوان میانجی سعی می کند که به طرفین در یافتن راه حلی برای رفع تعارض کمک کند. داوری: اگر در فرایند میانجگری طرفین قادر نباشند که از طریق میانجگری به راه حلی برسند ،آنگاه میانجگری تبدیل به داوری می شود و شخص ثالث بی طرف راه حل ارائه می دهد و طرفین باید آن را بکار گیرند.   سبک ها واستراتژی های حل تعارض : پس از تشخیص تعارض و علل آن، نکته کلیدی در مدیریت تعارض ،انتخاب استراتژی و سبک مناسب است. پنج سبک اصلی برای مدیریت تعارض بکار می رود .ارائه تمثیل از حیوانات کمک می کند تا تفاوت سبکها را بهتر به یاد داشته باشید. مشارکتی یا تشریک مساعی( سبک جغد): انتخاب این سبک به افراد کمک می کند تا به گونه ای کنار هم کار کنند که همه برنده باشند . یعنی هم روابط با دیگران هم منافع خود مهم می باشد و حل تعارض به سود طرفین است ،علی رغم مزایای این روش ، تلف شدن زمان و تضعیف توان و انرژی افراد از معایب آن است.جغد بخاطر دانایی و هوشیاری که دارند این روش را انتخاب می کنند .رقابتجویی و زور (سبک کوسه): انتخاب این سبک بدین معناست که فرد به طور یکطرفه علایق و خواسته های خود مقدم بر خواسته های دیگران می داند . این روش ممکن است تعارض را به طور موقت حل کند اما در استفاده از آن باید محتاط بود چرا که ممکن است تعارض را افزایش دهد و بازنده را به اقدامات تلافی جویانه وادار سازد. اجتناب یا بی تفاوتی (سبک لاک پشت): وقتی افراد احساس می کنند هم هدفهای خودشان هم  ارتباط با دیگران برای آنها اهمیتی ندارد ممکن است به راحتی از تعارض کنار بکشند . از این شیوه معمولا زمانی استفاده می شود که موضوع پیش پا افتاده و جزئی باشد و درگیر شدن در تعارض به صدمات زیادی منجر شود. البته همانطور که لاک پشت تا ابد نمی تواند در لاک خود پنهان بشود اجتناب در تعارض نیز همیشگی باشد. گذشت یا تطبیق (سبک خرس کوچولو) : افرادی که این سبک را انتخاب می کنند از علایق و خواسته های خود می گذرند و به دیگران اجازه می دهند به خواسته هایشان دست یابند . در واقع تمرکز این سبک بر حفظ روابط شخصی با دیگران است.البته ممکن است با این روش ما اعتبار و نفوذ آنی خود را از دست بدهد. مصالحه یا توافق (سبک روباه): زمانی از این روش استفاده می شود که بدنبال بدست آوردن تمام خواسته ها و علایق خود نیستند ، یعنی ارضای برخی نیازها برایشان کافی است. در این روش ، انعطاف پذیری ،مبادله و مذاکره جایگاه ویژه ای دارند. انتخاب استراتژی و سبک مدیریت تعارض ، بستگی به اعتماد به نفس فرد، میزان شناخت او از خواسته ها و اهداف طرف مقابل ، میزان اطلاعات موجود و قابل افشا درباره طرفین و حس همکاری و مشارکت آنها دارد.( رزقی رستمی، آقایار،1389)طبق نظريه انتخاب،تلاش درمانگراين است که مشکل را ريشه يابي کند، هدف زوج ها را ازآمدن به مشاوره دريابد وتوانايي آنها رابراي برطرف کردن مشکل ا زبان خودشان بشنود. اين سوال وجواب کوتاه و مختصر مسير حل مشکل را بسيار ساده ميکند و تا حدود زيادي راه  را براي درمانگر راحت  مي کند.  ● ۴ اشتباه مهلک اولین نشانه های شادمان نبودن در زندگی مشترک زمانی بروز پیدا می کند که زوج ها، چهار اشتباه مهلک را انجام دهند:اول این که: همسرم را مجبور به انجام کاری که دوست ندارد، می کنم دوم این که: همسرم من را مجبور به کاری که دوست ندارم، می کند؛ سوم این که: خودم مجبورم کاری را که دوست ندارم، انجام دهم وچهارم این که: هر دو در حال مجبور کردن همدیگر به کاری که دوست نداریم، هستیم.آقایی را در نظر آورید که بدون مشورت با همسر اما در حضور او با خانواده خودش قرار مسافرت می گذارد. همسر آقا که از عادات منفی مثل غر زدن، انتقاد کردن و غیره استفاده می کند، شروع به اعتراض می کند و همین قضیه به یک معضل جدی در زندگی آن ها تبدیل می شود. در واقع آقا می خواهد همسرش را به انجام کاری که دوست ندارد، مجبور کند. پس از مشاوره مشخص می شود که خود آقا هم در واقع مجبور به پذیرش قرار مسافرت شده است. در واقع خودش را به انجام مسافرت مجبور کرده است و سپس همسرش را. می بینید که مجبور شدن به انجام کاری چطور می تواند شادمانی را از زندگی مشترک بگیرد و یک اجبار ساده به یک مشکل بزرگ تبدیل شود. ● ۵ سوال اساسی طبق نظریه انتخاب، تلاش درمانگر این است که مشکل را ریشه یابی کند، هدف زوج ها را از آمدن به مشاوره دریابد و توانایی آن ها را برای برطرف کردن مشکل از زبان خودشان بشنود. این سوال و جواب کوتاه و مختصر مسیر حل مشکل را بسیار ساده می کند و تا حدود زیادی راه را برای درمانگر راحت می کند. اولین سوال این است که آیا می خواهید به بهبود روابطتان کمک کنید. پاسخ آن ها باعث می شود، درمانگر یک قدم دیگر به جلو بردارد. اکثر زوج ها می گویند، می خواهیم روابطمان بهبود پیدا کند. سوال دوم این است که هر کدام از ما چه کسی را می توانیم کنترل کنیم؟ حتی زوج ها به شدت کنترل گر پاسخ می دهند خودمان؛ اما وقتی می پرسیم پس چرا برای همسرتان محدودیت ایجاد می کنید، نمی دانند. زیرا فقط به احساسات خود واقف هستند و از نیازهای اساسی خود بی خبرند. ممکن است برخی تصور کنند کنترل خوبی روی همسر و فرزندانشان دارند اما بی گمان دچار سوء تفاهم شده اند زیرا همسر و فرزندان یک فرد کنترل گر خودشان تصمیم گرفته اند برای برآورده شدن یکی از نیازها چنین رفتار کنند.بنابراین ما مشکل زوج ها را به هم نسبت نمی دهیم. آن ها متوجه می شوند که خودشان مسئولیت رفتارهایشان را به عهده دارند. سپس آن ها باید مشکل شان را در چند جمله و بدون اشاره به گذشته و مشکلاتی که داشته اند، بگویند. دکتر پژوهنده تاکید می کند: در نظریه انتخاب حل مشکل به گذشته ربط ندارد، بنابراین گذشته و اتفاقاتی که رخ داده است، اهمیتی ندارد و حال حاضر مهم است. پاسخ به این سوال برای زوج هایی که اختلافات زیادی با هم دارند و خود را آماده کرده اند تا از اختلاف نظرهای دیرینه خود سخن بگویند، بسیار سخت است. آن ها گذشته را پیش چشم می آورند و حال را نمی بینند، اکثر آن ها شوکه می شوند و می گویند، نمی توانیم در چند جمله بگوییم. بیان مختصر مشکل به آن ها کمک می کند، حس خوبی داشته باشند و احساس کنند مشکل بزرگی ندارند زیرا در چند جمله خلاصه شده است.شوک بعدی با سوال چهارم زوج ها وارد می شود. وقتی از آن ها پرسیده می شود آیا می توانید یک یا ۲ ویژگی مثبت رابطه تان را بگویید. این سوال باعث می شود حس بد ناشی از طرح مشکل از بین برود و آن ها تلاش کنند مثبت فکر کنند. گاهی زوج ها برای پاسخ مکث زیادی می کنند و بعضی که دچار تحریف شناختی موسوم به تعمیم بیش از حد هستند، بلافاصله می گویند: «زندگی ما هیچ نکته مثبتی ندارد» یا «هیچ چیز این زندگی من را راضی نمی کند» در حالی که این طرز تفکر فقط به ناامیدی و یاس و دلمردگی در زندگی مشترک می انجامد. اما به هر حال به اصرار درمانگر به وجوه مثبت زندگی فکر می کنند. به عنوان آخرین سوال درمانگر می پرسد، هر کدام از شما اگر بخواهید کاری را در هفته آینده انجام دهید که زندگی تان را ۵ درصد بهتر کند، آن کار چیست؟ پاسخ به این سوال بسیار مهم است زوج ها باید ۲ کاری که حتما انجام می دهند و برای آن ها امکان پذیر است، ذکر کنند و فارغ از واکنش همسر فقط به انجام آن فکر کنند. وقتی زوج ها تصمیم می گیرند کاری بکنند یعنی می خواهند خودشان را کنترل کنند. ذکر این سوالات و طرح این شیوه درمانگری به این مفهوم نیست که تمام مشکلات ارتباطی زن و شوهر در یک جلسه مشاوره قابل حل است. نباید انتظار داشت حتی با یک تا ۲ جلسه مشاوره، تمام تعارضات زناشویی را حل کرد بلکه زوج ها نیاز به تمرین و تکرار دارند. آموزش درباره نیازها، دیدگاه های همسر و شرح عادت های منفی و مثبت موثر در رابطه، از دیگر اقدامات درمانگر طبق نظریه انتخاب است. ● کمک به زوج ها به چه قیمتی پاسخ های غیرقابل پیش بینی همیشه وجود دارد؛ اما شیوه برخورد درمانگر با آن ها این است که درمانگر از سوال اول شروع می کند و با پاسخ آن ها ادامه می دهد. اگر فردی در پاسخ به این سوال که آیا می خواهید به بهبود روابط تان کمک کنید، بگوید به شرطی که همسرم دست از فلان رفتار بردارد یا تغییر رفتار بدهد درمانگر از آن ها قول می گیرد فقط با کنترل خودشان، می توانند شاهد حل شدن مشکلاتشان باشند. اگر زوجی متقاعد نشدند باید به مشاوره حقوقی مراجعه کنند.وقتی زوجی از نداشتن عشق و محبت بین یکدیگر و یا از وجود نفرت و کینه در روابطشان صحبت می کنند، مشاور کاری نمی تواند بکند. به عبارت دیگر طبق این نظریه، ادامه زندگی به هر قیمتی مثل دیگر نظریه ها مردود است. گاهی زوج ها برای حفظ سلامت روانی خود و فرزندان باید طلاق بگیرند. زوج درمانگر مشهوری مثل آرنولد لازاروس که سابقه ۵۰ سال زوج درمانی داشت، توصیه می کرد اگر می بینید زوجی نمی توانند با هم زندگی کنند و هیچ علاقه ای به ادامه زندگی ندارند و تنها برای بچه ها دارند ادامه زندگی می دهند، باید به آن ها گفت به خاطر بچه ها از هم جدا شوید زیرا فرزندان این خانواده ها دچار مشکلات ارتباطی و روانی شدیدی می شوند. طبق تحقیقات بچه هایی که در خانواده های پرتنش زندگی می کنند، از نظر سلامت جسمی و روانی از دیگر همسالان خود عقب تر هستند. ماهیت تعارض زناشویی کریستیان و هیوی (1990)، تعارض زناشویی را به عنوان عدم توافق، تفاوت دیدگاه ها و دیدگاه های متعارض و ناسازگار بین زوجین تعریف کرده اند. و این را از طریق تأثیری که بر رفتار زوجین می گذارد می توان فهمید، تعارض به عنوان یک حادثه ضمنی هنگامی شروع می شود که یکی از زوجین به گونه ای رفتار می کند که عکی العمل منفی همسر خود را بر می انگیزد. و این زوجین را در مسیری قرار می دهد که آیا بحث و مشاجره را شروع کنند یا از آن پرهیز کنند. محققان متذکر شده اند که درک زوجین از روابط زناشویی آن ها را هدایت می کند که هر دو معنای ضمنی تعارض منفی و مثبت را داشته باشند. درمان گران سیستمی تعارض زناشویی را تنازع بر سر تصاحب پایگاه و منافع قدرت و حذف امتیازات دیگری می دانند کنش و واکنش دو فرد که قادر نیستند منظور خود را تفهیم نمایند. تعارض یا تنازع نامیده می شود. اختلاف در روابط نزدیک وقتی به وجود می آید که نزدیکان کارهایی انجام دهند که ما دوست نداریم یا از انجام کارهایی امتناع ورزند که دوست داریم (وایل، 2002، ص98). تعارض پدیده ای است که به موازات عشق و در ارتباطات زناشویی به وجود می آید و برای زن و شوهری که محصول تجارب مختلفی هستند، غیر قابل اجتناب است. ازدواج سالم، که گاه و بیگاه به دعوا و تعارضات سازنده منتهی شود، تعارض به منزله تنوع نیازها و ارزش های دو طرف می باشد که با بیان احساسات منفی به یکدیگر متجلی می شود و می تواند موقعیتی برای روشن سازی و تفسیر انتظارات درباره رابطه فرد و شریک زندگی برای هر یک از طرفین فراهم کند. تعارضات میان زوجین به آن ها این امکان را می دهد که وابستگی خود و شریک زندگی خود را در رابطه آزموده و عمق احساسات آنان را نسبت به یکدیگر کشف کرده و کوشش هایشان برای ایجاد یک رابطه رضایت مند تجدید نمایند. از سوی دیگر از آن جا که تعارضات، هیجانات قوی را بر می انگیزاند، ممکن است بهترین زمینه برای مشکل گشایی سازنده نباشد. بدین که تعارض می تواند به رشد رابطه کمک کند و یا به آن آسیب برساند. این امر بسته به این است که تعارض چگونه حل و فصل می شود. مسأله نوجوانان یکی از مشکلات قابل توجه عصر ماست، فاصله ای که بین نسل قدیم و نسل جدید از لحاظ افکار و اندیشه ها و عواطف و احساسات وجود دارد، زمینه ساز برخوردها و ناسازگاری هایی برخلاف خواست هر دو طرف شده است. بدین معنی که پدران و مادران از نوجوانان انتظاراتی دارند که به سبب احساسات تند و حساس فرزندان، اغلب آن انتظارات برآورده نمی شود. این فاصله بین والدین و فرزندان با گذشت زمان روز به روز بیشتر و شکاف بین آن ها عمیق تر شده است به نحوی که پدران، فرزندان را بی بند و بار، بی علاقه و بی ایمان معرفی می کنند و در مقابل، فرزندان، والدین خود را افرادی بی خبر، خرافی و کهنه پرست می دانند (احدی و محسنی، 1387، ص67). چنان چه ملاحظه شد، هر کدام از صاحب نظران رویکرد ویژه ای به تعارض دارند هر چند به طور کلی مفاهیم ناسازگاری، عدم توافق، ستیز و تقابل از عوامل اساسی تشکیل دهنده تعارض محسوب می شوند. این عدم توافق می تواند در زمینه دیدگاه ها، ادرکات، تمایلات، رفتارها، عواطف و نیازها رخ دهد. مراحل بروز تعارض زناشویی یونگ و لانگ (1998)، یکی از شیوه های بررسی تعارض زوجین مشاهده چگونگی پیشرفت آن است. وقتی زوجین دائماً در گفتگو راجع به مسائل خود شکست می خورند می تواند تصور کرد که به مراحل بالاتری از تعارض قدم خواهند گذاشت. هر چه این مراحل بالاتر رود، تعارض شدیدتر می شود، مراحل چرخه تعارض به شرح زیر می باشند: مرحله اول: در این مرحله کم ترین میزان تعارض وجود دارد و معمولاً در زوجینی مشاهده ماه به طول انجامیده است. روابط بین همسران باز است و هر دو می توانند نارضایتی خود را ابراز نمایند، سردی روابط در این زوجین آشکار است. مرحله دوم: در این مرحله، زوجین نوعاً تعارض دیرینی را تجربه می کنند که بیش از شش ماه به طول انجامیده است. روابط بین همسران باز است و هر دو می توانند نارضایتی خود را ابراز نمایند، سردی روابط در این زوجین آشکار است. مرحله سوم: این زوجین تعارضی همراه با خشونت را نشان می دهند که به طور کامل بیش از شش ماه به طول کشیده است و شامل دوره هایی از اضطراب و استرس شدید بوده است. سرزنش و تحقیر قطبی سازی و دعوا بر سر قدرت آشکارا وجود دارد، ارتباطات بسته و اعتماد پایین است. مرحله چهارم: ویژگی زوجین در این مرحله این است که دارای بالاترین میزان استرس در رابطه می باشند، روابط ضعیف، دعوا بر سر قدرت و سرزنش زیاد، انتقاد شدید بوده و خود افشایی وجود ندارد (قلیلی، 1384، ص78). موضوع تعارض یونگ و لانگ (1998)، بخش ملموس تعارضات آن دسته از مسائل اساسی، واقعی و بسیار مشخصی هستند که نمی توان بر سر آن به سادگی به توافق رسید این موارد بیش از آن که عامل دعوا باشند نشانه ی وجود آن هستند. تعارضات اصلی در ازدواح بر سر این مشکل هستند که چه کسی قدرت و کنترل را در زندگی در دست داشته باشد. زوجین قوانینی را وضع می کنند و نقش هایی را با توجه به فردی که کنترل هر موقعیت را بر عهده دارد می پذیرند. موضوعات کنترل حول محورهایی چون فضای شخصی، پول و فرزندان دور می زند و زوجین به جای مذاکره در مورد تفاوت های خود اغلب درگیر دعوهای برنده- بازنده بر سر این موضوعات می گردند (قلیلی، 1384، ص88). استنلی و همکاران (1995)، به طور کلی عوامل مرتبط با تعارضات زناشویی و طلاق را می توان به دو دسته عوامل ایستا و پویا تقسیم کرده اند. آن ها معتقدند که عوامل ایستا شامل تاریخچه طلاق والدین، سطوح تحصیلات و درآمد، عدم تشابه مذهبی و فرهنگی، شخصیت و سن می باشد و عوامل پویا شامل توانایی گفتگو، سطح مهارت کنار آمدن با تعارض، نگرش در مورد تعهد، انتظارات، عقاید و غیره می باشند. آن ها هم چنین معتقدند تقسیم بندی فوق در شناخت عوامل قابل تغییر برای کسانی که مشاوره قبل از ازدواج می کنند مهم است (باقریان نژاد 1380، ص89). کاپلان سادوک (1994)، مشکلات زوج های دارای مشکلات زناشویی را مسائلی چون وسعت ارتباطی، روش حل مشاجره ها، نگرش نسبت به تربیت فرزندان، روابط با خانواده یکدیگر و تعامل جنسی معرفی می کنند، در بررسی تحقیقات به عمل آمده از سال 1350 تاکنون توسط معاونت پیشگیری سازمان بهزیستی (1378)، عوامل گوناگونی به عنوان عامل زمینه ساز بروز مشکلات زناشویی برشمردند. در زیر نتایج حاصل از این تحقیقات به طور اجمال می پردازیم: 1- ازدواج در سنین پائین. 2- تفاوت سنی زیاد زن و شوهر. 3- تعداد زیاد فرزندان و یا نداشتن فرزند. 4- فقر و مشکلات اقتصادی. 5- عدم تمکین زن و ندادن نفقه توسط شوهر. 6-روابط نامشروع (خاصه در مورد مردان). 7- اعتیاد شوهر. 8- ازدواج اجباری. 9-اختلاف طبقاتی و تحرک طبقاتی (مثبت و منفی). 10- ناآشنایی یا کوتاه بودن مدت آشنایی با همسر قبل از ازدواج. 11- عدم تفاهم در گذراندن اوقات فراغت. 12- بدبینی به همسر و عدم صداقت قبل و بعد از ازدواج. 13- فرزندان ازدواج قبلی. 14- بیماری یکی از زوجین. 15- بدرفتاری زن یا شوهر. 16- اختلاف سطح تحصیلی زن و شوهر. 17- عدم رضایت جنسی. 18- عدم توافق اخلاقی زن و شوهر. 19- دخالت اطرافیان (دهقان، 1380، ص 32). اغلب روش برخورد با مشکلات بیش از خود مشکلات می تواند مسأله ساز باشد، تعارض یک جزء ناگزیر در ارتباطات انسانی است. افراد در رابطه با یکدیگر تفاوت دارند و همیشه با هم هماهنگ نیستند. هر چه زوجین به هم نزدیکتر می شوند این تفاوت ها ناگزیر منجر به برخی اختلاف نظرها خواهد شد. هر چند این حقیقت که در روابط صمیمانه تعارض وجود دارد، الزاما به معنی فقدان عشق نیست. در حقیقت اگر تعارض از راه های سالم مورد رسیدگی قرار گیرد و حل شود می تواند برای زوجین مفید باشند. نحوه برخورد زوج ها با خشم و تعارض در رشد روابط آن ها اهمیت حیاتی دارد. ارتباط یک زوج، بدون مهارت های حل مؤثر تعارض می تواند راکد شده و از سرزندگی آن کاسته شود. لازم است که افراد در جهت حل مؤثر تعارض ها به بهبود مهارت های خود توجه کنند (اولسون و اولسون زیرنویس شود ، 1998، ص98). یانگ و لانگ (1998)، منابع تعارض را اینگونه مطرح می کنند: بافت اجتماعی: نقش ها و روابط متغیر برای زوجین امروزی چالش انگیز است. تغییرات اجتماعی مثل دو شغله بودن، تقسیم مسولیت های والدین، عوامل استرس زای اقتصادی، بی ثباتی اجتماعی، منابع بالقوه تعارض می باشند. استرس های موقعیتی: گاهی اوقات وقایع پیش بینی و پیش بینی نشده احتیاج به منطبق شدن دارند و می تواند ایجاد تعارض کند. بیماری های مزمن، مرگ والدین سالمند، بحران های مالی، مشکلات مربوط فرزندان، اغلب ایجاد کننده تعارض هستند. درجه و شدت اثر این عوامل، بستگی به مهارت زوجین در چگونگی مواجهه با این عوامل دارد. نظریه تفاوت های ادراکی: مطابق این نظریه، یکی از عواملی که باعث ایجاد تعارض می شود تفاوت در ادراک زوجین با یکدیگر در ارتباط با یک موضوع است. در نتیجه تعارض با تفاوت های ادراکی شروع شده و رفتارها و عواطف بروز می کند. نظریه برابری: درک افراد از برابری در روابط، به وسیله ارزیابی از نتایج مشخص می شود. اگر یکی از زوجین متوجه شود که روابط نابرابر باعث تنش روانی شده، این نقش ایجاد تعارض می کند. به طور مثال در یک زوج دو شغلی، یک شخص ممکن است در توزیع مسؤولیت های منزل احساس بی عدالتی کند. نظریه تبدیل (معاوضه): این نظریه نشان می دهد که تعارض نتیجه عدم تعادل روان شناختی بین هر یک از زوجین می باشد. به عبارتی آن ها در صدد دریافت حداکثر و حداقل هزینه هستند. بعضی از پاداش هایی که زوجین معاوضه می کنند مانند پول، خدمات، عشق، موقعیت ها و اطلاعات می باشد. نظریه اسناد: این نظریه نشانگر این است که واکنش مردم به یک مشکل، بر مبنای عقایدشان در مورد علت مشکل است. اسناد دادن یک مشکل به یک شخص و به عهده نگرفتن مسئولیت تعارض، یک روش معمول برای ایجاد احساسی بهتر، بدون حل تعارض است. نظریه رفتاری: مطابق نظریه رفتاری آن چه اهمیت دارد، درک رفتار هر یک از زوجین در حین تعارض و سپس جستجوی رفتارهای جدید منتج از تعارض می باشد. به عبارت دیگر، تمرکز نظریه رفتاری روی تغییر رفتاری هر دو زوج می باشد. به عنوان مثال، همسری که تحقیر و انتقاد می کند، در حالی که دیگری به جای مواجهه کلامی و حل تعارض، اتاق را ترک می کند و این مسأله را به جای حل تعارض، تنها تعارض را افزایش می دهد. نظریه رشدی: مطابق این نظریه، تعارض نتیجه تجارب زوجین در مراحل پیش بینی شده و پیش بینی نشده رشدی می باشد. این وضعیت در مراحل انتقالی از چرخه زندگی خانوادگی به وجود می آید که احتمال تعارض در روابط بیشتر می شود. به طور مثال، زوجی ممکن است که به درمانگر به این دلیل مراجعه کنند که با تولد اولین فرزندشان، روابط آن ها دچار مشکل شده و فاصله بین آن ها بیشتر شده و نارضایتی در روابط شان مشاهده می شود. چرخه زندگی و تعارضات زناشویی در فرایند تکوین خانواده تغییراتی به وجود می آید و برای درک مناسب چنین تغییراتی به چارچوب ذهنی مناسبی نیاز داریم که چرخه زندگی نام دارد. در واقع مفهوم چرخه زندگی یک چهارچوب مفید و ویژه است که مشکلات ارجاع شده برای خانواده درمانی را مفهوم سازی می کند (سعیدیان، 1382، ص68). به عبارت دیگر در چرخه زندگی افراد ازدواج می کنند، بچه دار می شوند، کودکان رشد می کنند، روابط عمیق تر و گاهی سطحی می شود. این تغییرات ممکن است بعضی مواقع با تعارض توأم باشد و باعث اختلاف می شود، اما در مقایسه با تغییرات سریع، کم تر باعث گسیختگی رابطه می شوند. برای بسیاری از افراد، تغییر دادن فرد جهت انطباق با تغییر ایجاد شده، مشکل می باشد و به علت مقاومت آن ها در برابر تغییر، تعارض بوجود می آید. دووال و میلر (1985)، فرایند تحول و تکوین خانواده را به هشت مرحله تقسیم می کند این مراحل عبارتند از: زوج های بدون فرزند. خانواده های بچه دار، که در آن ها کودک ارشد کمتر از 30 ماه دارد. خانواده های با بچه های پیش دبستانی که بزرگترین کودم آن ها دو سال و نیم تا شش سال دارد. خانواده هایی با بچه های مدرسه رو، که کودک ارشد خانوده بین 6 تا 13 سال دارد. خانواده هایی با بچه های نوجوان که بزرگترین کودک، 13 تا 20 سال دارد. خانواده هایی که جوانان از آن ها جدا می شوند. این مرحله با عزیمت اولین بچه از خانه شروع می شود و با رفتن آخرین آن ها خاتمه می یابد. والدین میانسال، از هنگامی که فرزندان آنها منزل را ترک گفته اند تا زمان بازنشستگی. مرحله ی تعهدات اعضای خانوده، مرحله ی از بازنشستگی تا مرگ (به نقل از بارکر زیرنویس شود ، ترجمه ی دهقانی، 1375، ص68، 67). السون و همکاران (1989)، نیز برای سیکل زندگی خانوادگی مراحلی شبیه به مراحل فوق را مطرح می کنند و معتقداند که میزان رضایت زناشویی در هر یک از مراحل متفاوت است. این مراحل عبارت اند از: 1- زوج های جوان بدون بچه. 2- خانواده با بچه های پیش دبستانی. 3- خانواده با بچه های دبستانی. 4- خانواده با فرزند نوجوان. 5- خانواده با بچه هایی که شروع به ترک خانه می کنند. 6- خانواده بدون فرزند، فرزندان در این مرحله خانواده را ترک گفته اند. 7- خانواده در زمان بازنشستگی و پیری. شلزینگر (1990)، براساس مطالعات خود روی 29 زوج که حداقل 15 سال از ازدواج شان گذشته و صاحب یک فرزند بودند، نتیجه می گیرند که: 1- میزان رضایت زناشویی دارای یک افت پیوسته در دوران پس از ماه عسل است. 2- رضایت زناشویی به صورت منحنی شکل می باشد که اوج آن در سال های آغازین و قعر آن هنگام تولد کودکان است و هنگامی بهبود می یابد که بچه ها خانه را ترک کرده اند (سلیمانیان، 1373، ص98). نتایج تحقیقات رولین و کانون (1974)، و اشپانیز ، لوئیس و کول (1975)، نشان می دهد که نقش های مربوط به نقش های زناشویی پس از استقلال زندگی فرزندان نسبت به زمانی که آنان در خانواده حضور داشته اند، کم تر شده است و زوج ها از رفتار خود نسبت به یکدیگر کم تر شکایت دارند (سیف، 1368، ص87). سبک های حل تعارض زناشویی براساس نظریه رفتاری و هم چنین براساس الگوه های برقراری ارتباط، سبک هایی از حل تعارض زناشویی معرفی شده است: اجتناب کردن: در این سبک افراد مسئولیت را به شخص دیگری واگذار کردن، چشم پوشی از عدم توافق و از موقعیت تعارض را کناره گیری می کنند. ترغیب کردن: گاهی مواقع زن شوهر می کوشند یکدیگر را به فکر کردن درباره روش برخورد با مسأله ترغیب کنند و یکی از همسران ممکن است با قدرت بیشتر و با زور و با کلک دیگری را راضی یا ترغیب و طرف مقابل نیز سرانجام اطاعت کند. مرافعه یا کوتاه آمدن: اگر هیچ یک از شرکای زندگی، کوتاه نیامد، این عدم توافق می تواند، تا حد یک بحث و جدل یا مرافعه مخرب تشدید شود، و یا یکی از زوجین در برابر احساس خشم تسلیم شود. بلاتکلیفی: با این فرایند، همسران درباره راه حل ها بحث می کنند و بر آن ها نزدیک می شوند و اما هرگز به جواب نمی رسند و هیچ چیز فیصله یافته نیست. آن ها در حین جرو بحث ها صورت مسأله را پاک می کنند و هیچ گاه آگاهی کامل را تجربه نمی کنند. آشتی کردن: راه دیگری برای رفع تعارض، آشتی کردن است یعنی رسیدن به راه حل از طریق مصالحه، در این جا زن و شوهر خاضعانه با شور و شوق به یکدیگر امتیازاتی می دهند. مشارکت جویی : این فرایند از مصالحه فراتر می رود در این فرایند زن و شوهر درصدد هستند که راه حلی برای مسأله پیدا یا ابداع، که به نفع هر دوی آن هاست (میلر و همکاران، ترجمه بهاری، 1385، ص48، 47). هاریت(1985)، بیشتر همسران بدون در نظر گرفتن مسأله تمایل به تکرار الگوه های مشابهی در هنگام بحث دارند راهنمایی را برای سبک های اداره ای خشم تهیه کرد و این سبک به صورت دنباله رو دوری گزین، با کارآیی بالا، با کارآیی پایین، و سرزنش کردن نامگذاری کرده است: افراد دنباله رو: در پی ایجاد ارتباط هستند به طوری که بتوانند نزدیکی و صمیمیت بیشتری به وجود آورند از آن جایی که صحبت کردند و بیان احساسات برای شان مهم است اگر همسرشان فضای بیشتری برای خود بخواهد احساس می کنند از جانب او طرد شده اند هنگامی که همسر یا فرد مهم دیگری از زندگی شان کنار می رود تمایل شدیدتری به دنباله روی پیدا می کنند. دوری گزین ها: تمایل به ایجاد فاصله عاطفی احساسی دارند برای آن ها نشان دادن ضعف و وابستگی مشکل است و استرس های وارده را اغلب با پناه بردن به شغل شان اداره می کنند و هرگاه مسائل تشدید پیدا کنند ممکن است ارتباط را خاتمه دهند هرگاه احساس کنند که خواهان آن ها هستند احتمال کمتری دارند عواطف خود را بروز دهند. افراد با کارایی پایین: به طور شاخصی در زندگی شان حوزه های متعددی وجود دارند که به نظر می رسد در آن ها انسجام کسب نکرده اند در شرایط استرس انسجام آن ها حتی کمتر هم می شود آن ها در ایفای قدرت و شایستگی خود در روابط صمیمی مشکل دارند. افراد با کارایی بالا: جهت مشورت و کمک به دیگران در هنگام مواجهه با مشکلات سریع هستند گویی آن ها از این که چه چیزی برای خودشان و دیگران بهتر است آگاه اند و لذا اغلب به عنوان معتمد از آن ها یاد می شود این افراد در نشان دادن وجهه آسیب پذیر و ناکارآمد خود مشکل دارند. سرزنش گرها: سرزنش گرها میل دارند که به استرس، با هیجان زیاد و رفتار پرخاشگرانه واکنش نشان دهند این ها دوست دارندکه برای تغییر دیگران تلاش کنند و به منظور خوب جلوه دادن خود آن ها را تحقیر کنند زوج ها اغلب در الگوه های از برخورد با تعارض قرار دارند که تغییر نمی کند صرف نظر از این ها اگر آن ها راجع به چیزی بحث کنند تمایل دارند که همان الگوه را دنبال کنند. خانواده یکی از عوامل مهم و مؤثری که در رشد و تکامل انسان نقش اساسی د ارد «خانواده» است. محیط خانواده بادوام تریم عاملی است که در رشد شخصیت افراد تأثیر می گذارد. زیرا تنها در خانواده است که کودک نخستین چشم انداز را از جهان پیرامون خود به دست می آورد و احساس وجود می کند یعنی می آموزد، چگونه غذا بخورد، لباس بپوشد، حرف بزند، معاشرت کند، همکاری نماید، محبت و احترام روا دارد و هم چنین در خانواده است که به آداب و رسوم ملی، مراسم دینی، وظایف فردی و حدود اختیارات و مسئوولیت ها پی می برد (پارسا، 1372، ص67). در حقیقت استحکام و استواری خانواده به ازدواج و رابطه زناشویی پایدار و بنیادین بستگی دارد بعنی هرگونه تزلزل و سستی در سازگاری زناشویی و یا وجود یک ازدواج ناموفق علاوه بر آن که آرامش روانی زوجین را مختل می کند و افسردگی و اضطراب را می ا فزاید، بقا و دوام خانواده را نیز در معرض تهدید قرار می دهد و فروپاشی خانواده مزید بر علت شده افسردگی و اضطراب همسران و دیگر مشکلات جسمی و روانی را پیش از پیش افزایش می دهد (کاظمی حقیقی، 1377، صاگر نقل قول مستقیم است شماره صفحه ذکر شود و مطالب در گیومه آورده شود در غیر این صورت شماره صفحه حذف شود24). واضح است که کودکان چیزهای زیادی را از طریق تجربیات روزمره شان در تعامل با دنیای اجتماعی و فیزیکی یاد می گیرند آن چه یاد گرفته می شود در ژن ها وجود ندارد و هیچ گونه برنامه سازماندهی شده ندارد، و بر طبق یک برنامه زمانبندی شده خاص در درون متن اجتماع رخ می دهند، در این جا است که والدین در آن نقش ایفا می کنند (مک کوبی، 2000). از آن جا که خانواده، خود یک واحد اجتماعی است و ارزش ها و معیارهای اجتماعی از طریق آن به کودک منتقل می شود، به عنوان یک واسطه از لحاظ تأثیر محیط اجتماعی بر کودک، اهمیت فراوانی دارد. به سخن دیگر، چون خانواده کانون تولد و زایش فرزند است و پیش از وی شکل گرفته است، تا مرحله ای که فرزند به آگاهی و «شعور» کافی برسد، خواه ناخواه در تعیین سرنوشت، ساختمان روحی و نوع جهان بینی و طرز تفکر وی که خود برگرفته از محیط اجتماعی است، تأثیر فراوان دارد (احدی و محسنی، 1387). پیشینه تحقیق تحقیقات خارجی - سیلارز (1980)، در پژوهشی به بررسی رویکردهای تعاملی برای مدیریت تعارض پرداخت، وی متوجه شد افراد عموماً از سه شیوه برای برخورد با تعارض استفاده می کنند. 1) اجتناب یا طریق دور از یعنی تلاش برای طفره رفتن از تعارض و بحث در مورد آن، 2) شیوه توزیعی یا در مقابل همسر یعنی بحث در مورد تعارض که شامل ارزیابی منفی همسر یا گلایه کردن از او می شود. 3) شیوه یکپارچه یا همراه همسر یعنی بحث در مورد تعارض با این تفاوت که دارای ارزیابی خنثی یا مثبت از همسر بوده و به دنبال گله و شکایت نمی باشد. تحقیقات نشان داده است که فنون یکپارچه با رضایت فرد از رابطه زناشویی رابطه مثبت و شیوه های توزیعی و اجتناب با آن منفی دارند (اولسون و همکاران، 2004). - رندز (1981)، چهار سبک حل تعارض را بین 244 زوج شمال کالیفرنیا که دارای سند رسمی ازدواج بودند شناسایی نمود. سبک های حل تعارض براساس رفتارهای استفاده شده در حل تعارض، انتظاراتی که از نتیجه تعارض حاصل می شود و رضایت زناشویی طبقه بندی شدند. 1- سبک غیر صمیمی- پرخاشگر: تعارض به سادگی به سایر موضوعات گسترش می یافت و سطح رضایت زناشویی پایینی داشتند. 2- سبک غیرصمیمی- غیرپرخاشگر: کمبود نشاط و پایین بودن صمیمت بعد از تعارض از مشخصه این سبک بود هر چند وخامت تعارض کم بود اما رضایت زناشویی پایینی داشتند. 3- صمیمی- پرخاشگر: اگرچه این زوج ها عصبانیت نشان می داند. اما آن ها از صمیمیت پایان حل تعارض لذت می بردند. 4- صمیمی- غیرپرخاشگر: حل تعارض، صمیمیت این زوجین را افزایش می داد. و حل تعارض شامل حمله کردن و مقصر دانستن یک دیگر نبود. - تحقیقات فیتزپاتریک و ویتمن (1986)، نشان داد که سه نوع از زوجین (سنتی، مستقل و مجزا) در هنگام حل تعارض از فنون مختلفی استفاده می کنند. زوجین سنتی کم تر از دو گروه دیگر به اجتناب روی می آورند. خصوصاً هنگامی که مسائل مهمی در میان باشد. زوجین مستقل بیشتر از دو گروه دیگر به تکذیب و بی اهمیت شمردن صحبت همسر و جستجوی اطلاعات می پردازند. و زوجین مجزا نسبت به ارتباط خود ماهیتی ستیزگر نشان می داند و بیشتر از فنون توزیعی یعنی تمایل به اجتناب از تعارض و ابراز وجود استفاده می کردند. به عقیده فیتز پاتریک نوعی ساختار ناامیدی در الگوی ارتباطی زوجین جدا از هم مشاهده می شود. که آن ها را برای خشونت یا سوء رفتار مستعدتر می نماید. (اولسون و همکاران، 2004، ص78). - آیست لی (1993)، در پژوهش خود حل تعارض را، در طول اولین سال زندگی زناشویی که نمونه شامل 219 زوج بود مطالعه کرد این پژوهش گر رفتارهای تعارضی را به دو عنوان سازنده، مخرب طبقه بندی کرد. که رفتارهای تعارضی مخرب عبارت بودند از: توهین به یکدیگر، تهدید کردن یکی از همسران، و اشاره کرده به موضوعاتی که در گذشته رخ داده بود. و رفتارهای تعارضی سازنده عبارت بودند: به آرامی در مورد مشکل صحبت کردن، تلاش برای مصالحه کردن، پیشنهاد راه حل جدید، درک موقعیت و گوش دادن همسران به یکدیگر (آلیست لی و همکاران، 1993). - کرداک (1995)، در پژوهشی به بررسی رابطه بین رضایت زناشویی و شیوه های حل تعارض پرداخت و مشاهده کرد که رضایت زناشویی هم با فراوانی استفاده از راهبردهای مخرب حل مسأله و هم با فراوانی توام مداخله ی همسر در تعارضات درونی و کناره گیری شوهر رابطه منفی دارد. - ماکی و اوبرین (1998)، که 120 زن و شوهر را که به صورت هدفمند انتخاب شده بودند مطالعه کردند. و به دو سبک حل تعارض پی بردند که عبارتند از سبک مواجهه و سبک اجتناب کننده، و این که کدام سبک از دیگری بهتر است بستگی به بافت ازدواج هر یک از زوجین دارد که بوسیله سبک های شخصی هر یک همسران تعیین می شود. - (کریشناک و باهلر، 2000)، در یک پژهش فراتحلیل به بررسی پژوهش های در زمینه تعارض های درون والدینی و رفتارهای والدینی پرداختند و این پژوهش ها را از سال 1981 تا 1988 مورد بررسی قرار دادند. و نتایج این فرا تحلیل آشکار ساخت که، رابطه ای بین ارتباط های منفی زناشویی و تمایل های منفی والد- فرزندی وجود دارد. آن ها هم چنین به این نتیجه دست یافتند که زوجینی که گرفتار تعارض زناشویی بودند، دارای والدینی بودند که از شیوه های انضباطی سخت استفاده می کردند. محققان دریافتند که بچه هایی که خانواده های شان دارای تعارض زناشویی بود خطر بیشتری در رفتارهای مختلف و مشکلات عاطفی داشتند و وقتی بچه ها در معرض تعارض زناشویی قرار دادند آن ها در نشان دادن رفتارهای پرخاشگرانه و گرایش به سوی همسالان، بیشتر مستعد هستند. - استین وآلبرو (2001)، که در پژوهش خود ارتباط مثبتی را بین سبک حل تعارض زناشویی مصالحه و ادامه دادن یا منحل کردن روابط شان یافته است هم سو می باشد برای مثال اگر زوج ها بخواهند روابط زناشویی شان مؤثر واقع شود آن ها به احتمال زیاد از راهبردهای مدیریتی مثبت از قبیل مصالحه کردن، یا برای مشکل یک راه حل راضی کننده استفاده خواهند کرد. (استین و آلبرو، 2001). - اولسون و لورین، بریث و ویث و داون (2004)، در پژوهش به بررسی راهبردهای مدیریت تعارض زناشویی در 31 فرد متاهل پرداختند. این افراد از بین زوجینی انتخاب شده بودند که دارای پرخاشگری کلامی و فیزیکی در طی تعارض های خود با همسرشان بودند. برای تحلیل داده ها از سیستم رمزگذاری راهبردهای تعارض سیلاز استفاده شد. تحلیل محتوا نشان دادن افراد شرکت کننده در وهله اول از شیوه های توزیعی (انتقاد، اوامر خصمانه، سخنان گستاخانه و طرد)، در طی تعارض استفاده می کردند. در تفسیر اشکال غیر کلامی مدیریت تعارض سه راهبرد متداول مشخص گردید، که عبارت بودن از: گریه، اجتناب غیرکلامی و پرخاشگری (قلیلی، 1384). - در مطالعه ایی توسط رحیم، کافمن و پسنیکا (2004)، بر روی 125 زوج انجام شد نتایج نشان داد، که استفاده از سبک های حل تعارض سازنده مثل سبک یکپارچه سازی، ملزم شده و مصالحه کننده زوجین را سمت رضایت زناشویی هدایت می کند، که بی ثباتی کم تری را به دنبال دارد. علاوه بر این شواهدی را فراهم آورد که تاثیر سبک های حل تعارض ملزم شده و مصالحه کننده بر رضایت زناشویی غیر مستقیم است و ناشی از نقس میانجی گری سبک یکپارچگی می باشد. هم چنین این پژوهش شواهدی را فراهم آورد که سبک های اجتناب کننده و مسلط که سبک های برنده- بازنده شدن در حل تعارض محسوب می شوند، تأثیر منفی بر رضایت زناشویی دارند. و این تاثیرات را می توان به نقش میانجی سبک یکپارچه نسبت داد، به عبارت دیگر به نظر می رسد که سبک های اجتنانب کننده و مسلط رضایت زناشویی را کاهش می دهند و بی ثباتی زناشویی را افزایش می دهند. به دلیل اینکه این دو سبک افراد را کم تر به طرف سبک یکپارچه هدایت می کنند. - کراوس و راینر (1979)، به آزمون فرضیاتی درباره ارتباط شیوه خلاقیت کودکان و شیوه های فرزندپروری والدین پرداختند و دریافتند که مادران کودکان خلاق، برای حل مشکلات فعالانه برخورد می کنند و مادران غیرفعال به مسائل محطاطانه و با مقاومت درگیر می شوند. و هم چنین، آن ها دریافتند که برخلاف فرض های موجود، پدران کودکان خلاق، آسان گیر و غیر دیکتاتور بوده اند. - پاترسون (1982)، طی مطالعاتی دریافت والدین متعارض و ناسازگار در مقایسه با گروه طبیعی و بهنجار، دستورات منفی و مبهم تری به فرزندان شان صادر می کنند از سبک والدینی مستبدانه استفاده می کنند و معمولاً کودک را سرزنش و تهدید، و بیشتر از تنبیه بدنی استفاده می کنند. - مارتین و مک کوبی (1983)، با مطالعاتشان به این نتیجه رسیدند که والدین دارای تعارض زناشویی بیشتر سبک فرزندپروری مستبد و سهل گیر را به کار می برند و معمولاً فرزندانشان از فقدان حس ابتکار رهبری و اعتماد به نفس رنج می برد. - جانس (1987)، در تحقیق خود نشان داده بود والدینی که سبک مقتدرانه یا اطمینان بخش را به کار می برد در زندگی زناشویی شان بیشترین رضایت را داشتند هم چنین نشان داده بود والدینی که سبک مقتدرانه یا اطمینان بخش را بکار می برند به احتمال زیادی کودکان دارای اعتماد به نفس و عزت نفس زیاد و حس مسؤولیت پذیری بالای را دارند. - ری و همکاران (1990)، چگونگی فرزندپروری از دیدگاه فرزندان، والدین، و نوجوانان مبتلا به اختلال مقابله ای و سلوکی را مورد مطالعه قرار دادند. در این پژوهش یک مقیاس فرزندپروری توسط چند گروه از نوجوانان بهنجار، نوجوانان مبتلا به اختلال سلوکی و نوجوانان مبتلا به اختلال مقابله ای تکمیل شد. نتیجه تحقیق نشان داد که بین این سه گروه از نوجوانان تفاوت معناداری وجود دارد، نوجوانان بهنجار در مقایسه با دو گروه دیگر، والدین خود را ایده آل توصیف نمودند. - لمبورن و همکاران (1991)، براساس چهارچوب نظری تئوری بامریند تحقیقی را انجام دادند، در این تحقیق 4100 خانواده 14-18 ساله را براساس ارزشیابی آن ها از والدین شان دو بُعد پذیرش، طرد، محدودیت و کنترل را به چهار دسته تقسیم کردند که عبارت اند از: اقتدار منطقی، استبدادی، آزادگذاری و مسامحه کار. و سپس نوجوانان از چهار حیطه رشد روانی- اجتماعی، پیشرفت تحصیلی، پریشانی درونی و رفتار مشکل دار مورد ارزیابی قرار گرفتند، نتیجه تحقیقات نشان داد نوجوانانی که والدین آن ها خود را به عنوان قاطع و اطمینان بخش (اقتدار منطقی)، طبقه بندی کرده بودند بالاترین نمره را در کفایت اجتماعی و پائین ترین نمره را در مقیاس اختلال روانی- اجتماعی کسب کردند. برای نوجوانانی که والدین خود را به عنوان مسامحه کار طبقه بندی کرده اند عکس قضیه صادق بوده است. نوجوانانی که والدین آن ها به عنوان مستبد طبقه بندی شده بودند، نمرات بالائی در مقیاس های مربوط به اطاعت و همنوایی با استانداردهای بزرگسالان نشان دادند. اما به طور نسبی در مقایسه با نوجوانان دیگر مفهوم (خود)، پائین تری نشان دادند. در مقابل نوجوانانی که از خانواده های آزادگذار منطقی بودند احساس اعتماد به نفس بیشتر از خود نشان دادند. اما تا حدودی اختلال رفتاری در مدرسه غیبت در مدرسه را گزارش دادند. - شافر (1996)، براساس نظریه بامریند، کودکان پیش دبستانی را که در معرض هر سه شیوه فرزندپروری قرار داشتند، مورد بررسی قرار داد و دریافت که کودکان والدین مستبد و قدرت طلب مایل بودند که دمدمی یا ظاهراً بیشتر اوقات ناراحت باشند، و به سادگی آزرده می شدند و غیره... بالاخره کودکان والدین سهل گیر، اغلب تکانشی و پرخاشگر، بودند به ویژه اگر پسر باشند و آن ها گرایش داشتند که ارباب منش و خود محور باشند، فاقد خویشتن داری بوده و در پیشرفت و استقلال در سطح پائینی قرار داشتند. - دونگ و زهو (1997)، پژوهشی را در مورد شیوه های فرزندپروری اقتدار منطقی و مستبدانه و عملکرد تحصیلی و اجتماعی داشن آموزان انجام دادند. این تحقیق در مورد کودکان کلاس دوم یعنی هشت ساله و والدین آن ها انجام شد که شیوه فرزندپروری استبدادی با پرخاشگری رابطه مثبت داشت. با پذیرش، مقبولیت همسالان، خلاقیت، کفایت اجتماعی و پیشرفت تحصیلی رابطه منفی داشت در عوض شیوه های فرزندپروری اقتداری خصیصه های از قبیل سازگاری اجتماعی، تحصیلی رابطه مثبت داشت. - استرومونت و ملیازنتال (2000)، در تحقیقی ویژگی های خانواده پیش دبستانی ها بیش فعال و به وسیله ارزشیابی فرزندپروری، افسردگی مادر، تعارض های زناشویی و حمایت اجتماعی مورد سنجش قرار گرفت، 63 پسر بچه پیش دبستانی 3 تا 5 سال که در گروه های بیش فعال- پرخاشگر مورد مقایسه قرار گرفت. نتایج حاکی از آن بود که دانش آموزان بیش فعال با خشونت دارای خانواده های بودند که پدر های بسیار محدود کننده ای داشتند (جمشیدی عینی، 1375، ص67). - کوین (2004)، پژوهشی در مورد شیوه های فرزندپروری و مشکلات رفتاری کودکان آمریکایی، آفریقایی انجام داد آزمودنی های این پژوهش 108 زن آمریکایی- آفریقایی پرستار فرزند در محدوده سنی 62-18 سال بودند که از کودکان 6-3 سال مراقبت می کردند، آزمودنی ها به یک پرسشنامه جمعیت شناسی و یک مقیاس شیوه ی فرزندپروری جواب دادند که از طریق تحلیل همبستگی، مشکلات کودکان که توسط والدین گزارش شده بود، با تحصیلات مادر، درآمدهای خانواده، شیوه های فرزندپروری کودکان ارتباط داشت. از طریق تحلیل رگرسیون سلسله مراتبی نشان داد که کم ترین مشکل در شیوه فرزند پروری اقتداری پیش بینی می شود. - علیزاده و آندریس (2005)، در پژوهشی روابط متقابل شیوه های فرزندپروری و اختلال فزون جنبشی (بیش فعالی)، با نقص توجه را مورد مطالعه قرار دادند. نمونه مورد آزمایش 130 نفر از والدین ایرانی بودند که فرزندانشان مبتلا به اختلال فزون بخشی همراه با نقص توجه بودند 120 نفر از والدینی که فرزندان شان مشکلی نداشتند، نتایج نشان داد که رابطه معناداری بین اختلال فزون جنبشی همراه با نقص توجه و شیوه های فرزند پروری وجود دارد. به عبارت دیگر یک رابطه منفی بین داشتن کودک مبتلا به اختلال فزون بخشی همراه با نقص توجه و شیوه های فرزندپروری اقتدارگرا وجود دارد. در حالی که این رابطه برای شیوه خودکامه مثبت است و هیچ رابطه معناداری بین داشتن کودک مبتلا به اختلال فزون بخشی همراه با نقص توجه و شیوه های فرزندپروری سهل گیر دست نیامد. مقایسه بر حسب جنسیت نشان داد که پدران و مادران کودکان سالم هیچ گونه تقاوتی در استفاده از شیوه های فرزندپروری نشان ندادند، اما والدین کودکان مبتلا به اختلال فزون بخشی همراه با نقص توجه در شیوه های خودکامه و اقتدارگر تاحدودی با هم اختلاف داشتند. علیزاده و آندریس (2006)، در پژوهشی شیوه های فرزندپروری، مهارت های اجتماعی و روابط با همسالان را در نوجوانان بررسی کردند، این پژوهش به مهارت های اجتماعی به عنوان یک واسطه بین ویژگی های رابطه والد- کودک و روابط همسالان تأکید می کند. داده های این پژوهش از یک مطالعه منطقی در بین 58 کودک 18-12 ساله به دست آمد. یافته ها نشان داد که مهارت های اجتماعی نوجوانان باعث تعدیل تأثیرات برخی از شیوه های فرزندپروری منفی می شود، هم چنین خصیصه های همانند مسئولیت پذیری، خودمختاری و دلبستگی نسبت به همسالان را افزایش می دهد. هیچ کدام از اثرات جنسیت و سن در این پژوهش یافت نشد تصور کلی آن بود که مهارت های اجتماعی نوجوانان و عوامل مربوط به والدین، دلبستگی والد و جو خانواده با کیفیت و شدت روابط با همسالان ارتباط داشت. به عقیده اوکا گالی ، استنبرگ (1993) در ایالات متحده علاقه به فرزندپروری و ایجاد رفتارهای مستقل در برابر رفتارهای همرنگ (تبعیت) حداقل از دو منبع ناشی می شود. 1- فرضیه کوهن ( 1969) مبنی بر اینکه خودگرایی لازمه شغل پدر است تا اندازهای در خودگرایی که در کودکان خود به عنوان یک ارزش می داند انعکاس می یابد. تحقیق پیاژه (1965) در مورد پیامدهای روابط مبنی بر استقلال در برابر همرنگی بزرگسالان و کودکان برای رشد شناخت و اخلاق کودکان. شیوه های فرزندپروری از دو عنصر تشکیل شده است: درخواست کنندگی والدین (کنترل) پاسخ دهندگی (گرمی یا پذیرش) از ترکیب این دو عنصر چهار شیوهی فرزند پروری به وجود می آید (اسپوتا و پالسون ، 1996) که عبارتند از : شیوه های فرزندپروری مقتدر (درخواست کنندگی بالا و پاسخ دهندگی بالا) و شیوه های فرزندپروری مسامحه کاریابی توجه (درخواست کنندگی پایین و پاسخ دهندگی پایین). تحقیقات داخلی طی بررسی کارهای پژوهشی ثبت شده در دانشگاه های معتبر در داخل کشور مشخص گردید که در خصوص سبک های حل تعارض زناشویی (یکپارچه سازی، مصالحه کننده، اجتناب کننده، ملزم شده و سبک مسلط) در بین پرستاران سیفت ثابت و پرستاران شیفت در گردش پژوهش انجام نشده است. طی بررسی کارهای پژوهشی ثبت شده در دانشگاه های معتبر در داخل کشور مشخص گردید که در خصوص شیوه های فرزندپروری (مستبدانه، مقتدرانه و سهل گیر) در بین پرستاران شیفت ثابت و پرستاران شیفت در گردش پژوهشی انجام نشده است. منابع 2105025189865 منابع فارسی: کتاب: اولسون، ديويد اچ و همکاران، (1388) مهارت‌هاي ازدواج و ارتباط زناشوئي کارآمد، ترجمه: احمدرضا بحيرايي و نادر فتحي، تهران، روان شناسي و هنر. ایزدی یزدان آبادی، ا، (1384). مدیریت تعارض، موسسه چاپ و انتشارات دانشگاه امام حسین(ع) چاپ اول. پاشا شریفی، ح، و شریفی، ن. (1380). "روش های تحقیق در علوم انسانی". تهران: انتشارات نشر روان. رزقی رستمی ع ، آقایار،1389 سیروس (تعارض و حل آن با رویکرد هوش هیجانی)، اصفهان: نشر سپاهان،چاپ اول. ستوده، هدایت ا... 1379، " آسیب شناسی اجتماعی" ، تهران ، انتشارات آوای نور. جی . ا، موریس، توبیاس، ا، فریدلندر، ا. (1952). "پرورش هوش هیجانی نوجوانان". ترجمه فیروزه کاوسی (1387)تهران : انتشارات رشد. چاپمن،گ،(1386) راه حل‌هاي عاشقانه، ترجمه: سيمين موحد تهران، ويدا. دلاور، ع، (1384). مبانی نظری و عملی پژوهش در علوم انسانی و اجتماعی، انتشارات رشد، چاپ چهارم. کنت، د، (1382) راهنماي مفاهيم و فنون براي متخصص ياوري، ترجمه: فرشاد بهاري، تهران، تزکيه. گری مکی، دینک میر،د و دینک میر، د (1924). "راهنمایی فرزندپروری موفق" . ترجمه مجید رئیس دانان. (1386). تهران: انتشارات رشد. گلاسر، و و کارلين گ، (1386) ازدواج بدون شکست؛ به هم رسيدن و با هم ماندن، ترجمه: سميه خوش‌نيت و هدي ب، تهران، فراانگيزش. محمدپور، ا و همکاران، (1389) مديريت تعارض همسران، مشهد، آهنگ قلم. میلر، شراد، ف، الام و دانیل ب و کمن. (1993). " آموزش مهارتهای ارتباط زناشویی" ترجمه فرشاد بهاری. (1385). تهران: انتشارات رشد. مهرابی زاده، ه، شجاریان، بحرینی (1379). رابطه شیوههای فرزندپروری با سلامت روانی و هماهنگی مولفههای خود. نوابی نژاد، ش، (1373)"سه گفتار درباره راهنمایی و تربیت فرزندان"، تهران: انتشارات انجمن اولیا و مربیان. هسلم، د (1986)." فرزندپروی بی دغدغه" ترجمه محمد قربانی (1380). چاپ اول انتشارات رشد. مقاله: بررسی رابطه بین میزان بخشودگی و تعارض زناشویی زوجین در استان یزد، ایمانه افخمی، دکتر فاطمه بهرامی، دکتر مریم فاتحی زاده، فصلنامه خانواده پژوهی ، سال سوم شماره 9،بهار 1386. بررسی اثربخشی مشاوره راه حل محدود در کاهش ابعاد مختلف تعارض زناشویی زوج های هر دو شاغل دکتر محمد قهری ، فصلنامه خانواده پژوهی سال پنجم ، شماره 19 ، پاییز 1381. تأثیر نوبت کاری بر رضامندی زناشویی پرستاران ، محمود حیدری- سوسن حسین پور ، فصلنامه خانواده پژوهی سال دوم ، شماره 8 ، زمستان 1385. بررسی ساختار عاملی ویژگیهای روان سنجی پرسشنامه کلید های حل تعارض رحیم ROCI-ll در بین زوجین ایران، محمد حقیقی اقبال زاری و فواد قادری ، فصلنامه مشاور و روان درمانی خانواده، سال اول شماره 4 ، بهار 91. پایان نامه: براتی،ط.(۱۳۷۵).(تأثیرتعارضات زناشویی برروابط متقابل زن وشوهر)، پایان‏نامه کارشناسی ارشدمشاوره (چاپ نشده).دانشگاه آزاداسلامی رودهن پاوول،لیندزی،جی،ائی (1379). «تشخیص درمان اختلالهای روانی بزرگسالان در روانشناسی بالینی»،ترجمه نیکوخو،م،تهران: انتشارات سخن،چاپاول. دهقان،ف (1380). «مقایسه تعارضات زناشویی زنان متقاضی طلاق با زنان مراجعه کننده برای مشاوره زناشویی»،پایان نامه کارشناسی ارشد مشاوره،دانشگاه تربیت معلم. شفيعي‌نيا، م، (1381) «بررسي تأثير مهارت‌هاي حل تعارضات زناشوئي بر روابط متقابل زن و شوهر» پايان‌نامه کارشناسي ارشد مشاوره، تهران، دانشگاه الزهرا فرحبخش، ک (1383). "مقایسه اثربخشی مشاوره زناشویی به شیوهی شناختی الیس و واقعیت درمانی گلاسر و اختلاطی از آن در کاهش تعارضات زناشویی". پایان نامه دکتری دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه علامه طباطبایی. بررسی سبک های حل تعارض زناشویی بر شیوه فرزندپروری والدین در بین زوجین رضایتمند از زندگی زناشویی و زوجین دارای تعارض زناشویی در شهر بندرعباس ، پایان نامه کارشناسی ارشد فواد قادری ، دانشگاه هرمزگان. مجلات: نقش تعارض زناشویی و رابطه والدین با کودک در نشانه ای آسیب شناختی عاطفی و رفتاری کودک فاطمه قره باغلو، دانشگاه تربیت مدرس ، مجله پژوهش های روانشناختی 1389، دوره 13 شماره 1. اثربخشی زوج درمانی مبتنی بر عواطف بر کاهش تعارضات زناشویی زوجین ناخرسند شهر همدان، حسین محققی – ن– زهرا یوسفی، مجله پژوهش علوم انسانی سال دوازدهم ، شماره 30 ، پاییز و زمستان 1390. پنداشت در دانشجویان دانشگاه شهید چمران اهواز، مجله علوم تربیتی و روانشناسی. دوره سیزدهم، سال چهارم، شماره 1 . بررسی ساختار عاملی وویژگی های روان سنجی پرسشنامه سبک های حل تعارض رحیم(ROCI-II ) دربین زوجین ایرانی،فصلنامه شماوره وروان درمانی خانواده،سال اول.شماره4.بهار1391 منابع غیرفارسی: Ainsworth, M,D,S,Bell, S.M. & Stayton, (1971) the origins of human social relation (PP.51-71). London: Academic Press. Alizadeh, HM., Andries, c. (2002), Interaction of palenting styleand attention deficit hyperactivity discords in Iranian. J child, fam behaver, marital conflict, and, offsoring well deing during early adulthood social forces. 13,895-915. Daumrind, D, & (1987) child care practices aneceding there patterns of preschool behavior, Genetic Psychology Monogbra p 75, 43,88. Brook, J. H., S., Zheng, I., Whiterian, M,, & Brook, D. W (2001) Aggression intoddlers; Assositions with Parenting and material relation the journals if Genetic. Psychology, 162,228, 241. COX. M. J. paley. B, & Harter, K, (2001) Inter- Parental conflict and relation ships. In. J. Grych & F:Finchum, child development and interparent conflict (pp. 246-272) New York: university. Cummings, E.M., & Davies, O. T, (2002) Effects of Marital conflict on children PS Recent advance and emerging themsin Process- oriented research. Journal of child Psychiaty, 43,31-63. Cummings, E.M., Kouros, C.D., & Papp, L., M. (2007) Matital Ayyression and children responses everyday interparent confkict. European, 15(1), 17-28. Davies, P, T & Cummings, E. M (1994). Marital conflict and child, adjustment, an emotional security hypothesis Psychological bulletin, 116, 387-411. Darling, N. (1999). Parenting style its correlates. Genetic, Social General Psychology Monoraphs, vol, 125 lssue, 3, 269-279. Darling, N. & Steinberg, L. (1999). Parenting Style as context psychological Buiietion. 1113,3,487-469. Ellis,B.l., & Garberg. (2000) Psychological antecedents of variton in girls pubertal timing marital deperession step father presence and marital and family stress child development. 71-785-501. EL-Sheikh, M, Harger, J, & Whiston, S .M (2001) Exposure to interparental conflict and childrents adjusrment and physical helth: the Moderating role of vagal tone child development. 72-1617-1636. Goldenberg, l. & Goldenberg, H. (2002), family therapy, An over view Canada learning: thmson learning. Gattman, J, R (1997) Raising an emotionally intellgenet child the heat of parenting, new York: fireside. Kohn, M.L. (1969). Classand conformity: A study involves, Homewood, lli Doresy Krishna Kumar. Buebler, C(1200) Interparental conflict and parenting behavirs Ameta analytic: family Releactin. 49, 25-44. Katz,L,F. & Woodin, E,M. (2002) Hostility, hostile detach ment and, engyagment in marriage: Effects un child in family, 73,636-657. Lindanl, K.M. & Malik, N.M, (1999)observation of marital a conflict and power: Relations with oarenting in the tride Journal of Marrige and the family, 61, 320, 330. Maccoboy, E.E. & Martin, J.A (1983) socialization the contex of the family/; parent-child interaction un Published manual university ( vol 4, PP 72-101) New York: Wiley. Okayuki, L, and Stenberg.R.S(1993) parental Belifewnd childrens schools performance, child Development, 64,, 36, 56. Patterson, G. R., DeBaryshe, B.D. & Ramsy, E. (1989). A develop mental perspective on antise social behavior, Amrican psychology, 24,6,831,839. Rahim. M.A (1992) Managing conflict in organization (2 nd ed ) Westport ct: Preager. Raymond.A. Friedment, SimonT, Tidd, Vandarbilit university stevence. Currall James. Tsai, wltat Goes Around, Comes Around, the impact of personal confictan Stress the internatinational journal of conflict management 2000, (pp.32.55). Sputac, Paulson, Sh, (1996) Patterns of Parenting during adolescence Pereception of adolescentsand pwrent. Adolescent, vol. 31 lssue, 127, 369- 382. Sugeno, Yukie, Shirayuriy, Coll, Japnese Journal of development Psychologi 2201; 12(1) Sinha, S.p. & mukerjee, N (1991) Martial the journal of social psychology, 132. 5-9. Webster- Carolyn, Hammond, Mary.(1999): Management skill, parenting style, and: Early-onset condust problem: processes and pathways, chil psychiat. Vol 40.No. 6, pp. 917-927. Oung.E.M. and ling l.(1998). Consoling Tharapy for couples, New York International Tomson publishing com pun. Gimpel. G, A. & Holland, M. L. (2002) Emotinal and behavioral problem of children: Effective intervention in the oreschool and kindergarten years. New York: Guilford press. Barton J,Aljridje J-Smith P. the emotional impact of shiftwork on the children of Shift workers; Scand J work Environ Health 1998,24 Suppl 3:146-15. DuxJory LE HgginsCA. Gender Differences in work-Family con Flict. JAPR Psgchol1991(723-5). Arthvr S Vall Il Millwaod ch Happgfamiles? ATgpical work andits influence on Family Lith (Family- Work) Bristol UK the Policy (2002). Spector Pe,JexSm Development of Four Self – Repet Meusures of gob saressean strain: joccup Health Psgchol 19983(4)356-67.

فایل های دیگر این دسته

مجوزها،گواهینامه ها و بانکهای همکار

آوا کتاب دارای نماد اعتماد الکترونیک از وزارت صنعت و همچنین دارای قرارداد پرداختهای اینترنتی با شرکتهای بزرگ به پرداخت ملت و زرین پال و آقای پرداخت میباشد که در زیـر میـتوانید مجـوزها را مشاهده کنید