مبانی نظری و پیشینه تحقیق طرحواره 50 صفحه (docx) 50 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 50 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
عنوان:
نقش میانجیگر طرحواره های ناسازگار اولیه در رابطه بین صفات شخصیت و بهزیستی ذهنی در دانشجویان.
تعاریف مفهومی و عملیاتی متغیرها
بهزیستی ذهنی
تعریف مفهومی: بهزیستی ذهنی شامل تحلیل علمی چگونگی ارزیابی افراد از زندگی خود – هم در لحظه حاضر و هم در دوره های زمانی طولانی مثل سال گذشته – است. این ارزیابی شامل واکنش هیجانی افراد به حوادث، خلقیات آنان و قضاوت هایی است که آنان درباره رضایت از زندگی ایجاد می کنند. بنابراین، بهزیستی ذهنی هر آن چیزی است که مردم عادی آن را رضایت یا شادکامی می نامند (دینر، اوشی و لوکاس،2003؛ به نقل از تقی لو، 1388).
تعریف عملیاتی: در پژوهش حاضر، منظور از بهزیستی ذهنی (رضایت از زندگی، عاطفه مثبت و عاطفه منفی ) متغیری است که توسط پرسشنامه بهزیستی ذهنی سنجیده می شود (کییز و همکاران، 2002).
صفات شخصیت
تعریف مفهومی: شخصیت عبارت است از الگوهای نسبتا پایدار صفات، گرایشها و یا ویژگیهایی که تا اندازه ای به رفتار افراد دوام می بخشد. این صفات می تواند منحصر به فرد باشد، در برخی گروهها مشترک باشد، یا کل اعضای گونه در آن سهیم باشند، ولی الگوهای آن در هر فرد تفاوت دارد (فیست و فیست، 2002؛ ترجمه سیدمحمدی، 1391). بر این اساس کاستا و مک کری(1985؛ به نقل از شکری و خدایی، 1388)، با استفاده از تحلیل عاملی به این نتیجه رسیدند که می توان بین تفاوتهای فردی در خصوصیات شخصیتی، پنج بعد عمده را منظور کرد: روان رنجورخویی، برونگرایی، پذیرش، سازگاری، وظیفه شناسی. روان رنجورخویی به تمایل فرد برای تجربه اضطراب، تنش، خصومت، افسردگی و عزت نفس پایین مربوط می شود، درحالیکه برونگرایی به تمایل فرد برای مثبت بودن، جرأت طلبی، پرانرژی بودن و صمیمی بودن اطلاق می گردد. پذیرش به معنای کنجکاوی، عشق به هنر، هنرمندی، انعطاف پذیری و خردورزی است، درحالیکه سازگاری بخشندگی، مهربانی، سخاوت، همدلی و همفکری و نوعدوستی و اعتمادورزی را شامل می شود. سرانجام اینکه وظیفه شناسی به تمایل فرد برای منظم بودن، کارابودن، قابلیت اعتماد و اتکا، خودنظم بخشی، پیشرفت مداری، منطقی بودن و آرام بودن اشاره دارد.
تعریف عملیاتی: صفات شخصیت (برونگرایی، روان رنجورخویی، سازگاری، پذیرش، وظیفه شناسی) متغیری است که توسط پرسشنامه44 سؤالی NEO-BFI سنجیده می شود.
طرحواره ناسازگار اولیه
تعریف مفهومی: طرحواره بازنمایی انتزاعی خصوصیات متمایز کننده یک واقعه است. به عبارت دیگر، طرحی کلّی از عناصر برجسته یک واقعه را طرحواره می گویند. در روانشناسی، احتمالا این واژه بیشتر با کارهای پیاژه تداعی می شود، در حوزه رشد شناختی، طرحواره به عنوان "نقشه انتزاعی شناختی" در نظر گرفته می شود که راهنمای تفسیر اطّلاعات و حل مسئله است (یانگ، کلوسکو و ویشار؛ ترجمه، حمیدپور و اندوز، 1391).
طرحواره های ناسازگار اولیه، الگوهای هیجانی و شناختی خود – آسیب رسانی هستند که در ابتدای رشد و تحول در ذهن شکل گرفته اند و در سیر زندگی تکرار می شوند. یانگ معتقد است که رفتارهای ناسازگار در پاسخ به طرحواره به وجود می آیند. بنابراین، رفتارها از طرحواره ها نشات می گیرند، ولی بخشی از طرحواره ها محسوب نمی شوند (یانگ، کلوسکو و ویشار؛ ترجمه، حمیدپور و اندوز، 1391).
تعریف عملیاتی: طرحواره ناسازگار اولیه شامل پانزده طرحواره (رها شدگی/ بی ثباتی، بی اعتمادی/ بدرفتاری، محرومیت هیجانی، نقص/ شرم، انزوای اجتماعی/ بیگانگی، وابستگی/ بی کفایتی، آسیب پذیری نسبت به ضرر یا بیماری، خودتحول نیافته/ گرفتار، شکست، استحقاق/ بزرگ منشی، خویشتن داری و خودانضباطی ناکافی، اطاعت، ایثار، بازداری هیجانی، معیارهای سرسختانه/عیب جویی افراطی) می باشد که توسط پرسشنامه طرحواره های ناسازگار اولیه یانگ (75 گویه) سنجیده می شود.
Contents TOC \o "1-3" \h \z \u فصل دوممبانی نظری و پیشینه پژوهش PAGEREF _Toc17280504 \h 5طرحواره PAGEREF _Toc17280505 \h 7مفروضات طرحواره ها PAGEREF _Toc17280506 \h 10ریشه تحولی طرحواره PAGEREF _Toc17280507 \h 12نیازهای هیجانی PAGEREF _Toc17280508 \h 12تجارب اولیه زندگی PAGEREF _Toc17280509 \h 13خلق و خوی هیجانی PAGEREF _Toc17280510 \h 15بیولوژی طرحواره های ناسازگار اولیه PAGEREF _Toc17280511 \h 17حوزه های طرحواره های ناسازگار اولیه PAGEREF _Toc17280512 \h 18حوزه اول: بریدگی و طرد PAGEREF _Toc17280513 \h 19تا به حال سه نوع محرومیت هیجانی شناسایی شده است: PAGEREF _Toc17280514 \h 20حوزه دوم: خودگردانی و عملکرد مختل PAGEREF _Toc17280515 \h 21حوزه سوم: محدودیت های مختل PAGEREF _Toc17280516 \h 22حوزه چهارم: دیگر جهت مندی PAGEREF _Toc17280517 \h 23حوزه پنجم: گوش به زنگی بیش از حد و بازداری PAGEREF _Toc17280518 \h 25پیشینه پژوهش PAGEREF _Toc17280519 \h 31جمع بندی PAGEREF _Toc17280520 \h 42منابع PAGEREF _Toc17280521 \h 44
فصل دوممبانی نظری و پیشینه پژوهش
263617454038500
طرحواره
اصطلاح طرحواره برگرفته شده از کلمه ی یونانی اسکین به معنی؛ داشتن و یا شکل گرفتن است (داتیلیو، 2010؛ ترجمه اصغری و همکاران، 1393). واژه طرحواره در روانشناسی و به طور گسترده تر در حوزه ی شناختی، تاریخچه ای غنی و برجسته دارد. در حوزه رشد شناختی، طرحواره را به صورت قالبی در نظر می گیرند که بر اساس واقعیّت یا تجربه شکل می گیرد تا به افراد کمک کند تجارب خود را تبیین نمایند. علاوه بر این، ادراک از طریق طرحواره، میانجیگری می شود و پاسخ های افراد نیز توسط طرحواره جهت پیدا می کنند. طرح واره بازنمایی انتزاعی خصوصیات متمایز کننده یک واقعه است. به عبارت دیگر، طرحی کلّی از عناصر برجسته یک واقعه را طرحواره می گویند. در روانشناسی، احتمالاً این واژه بیشتر با کارهای پیاژه تداعی می شود، چرا که او در مراحل مختلف رشد شناختی به تفصیل در خصوص طرحواره ها بحث کرده است. در حوزه ی رشد شناختی، طرحواره به عنوان " نقشه انتزاعی شناختی " در نظر گرفته می شود که راهنمای تفسیر اطّلاعات و حل مسئله است. بنابراین، ما به یک طرحواره زبانی برای فهم یک جمله و به یک طرحواره فرهنگی برای تفسیر یک افسانه نیاز داریم(یانگ، کلوسکو و ویشار؛ ترجمه حمیدپور و اندوز، 1391).
پیاژه، خاطرنشان ساخت که زبان انعطاف پذیرترین وسیله بازنمایی ذهنی ماست. زبان با جدا کردن فکر از عمل، تفکر بسیار کارآمدتر از قبل را امکان پذیر می سازد. هنگامی که در قالب کلمات فکر می کنیم، بر محدودیت های تجربیات لحظه ای خود چیره می شویم. می توانیم در یک لحظه به گذشته، حال و آینده بپردازیم و مفاهیم را به شیوه ی منحصر به فردی ترکیب کنیم (برک، 2007؛ ترجمه سیدمحمدی،1391). در حوزه ی شناخت درمانی، بک (1967) در اولین نوشته هایش به مفهوم طرحواره اشاره کرد که شامل ریشه عمیق الگوهای تحریف شده افکار در مورد خود، جهان و روابط با دیگران است (ساوا، 2009). آدلر (1929) نیز معتقد بود که آسیب شناسی روانی بازتاب طرحواره های ناسالم و روان نژند است که زیر بنای سبک زندگی به شمار می رود (اسپری، 1999؛ نقل از شریفی، 1389). به اعتقاد آدلر(1964) بسیاری از افراد، از طریق قدرت طلبی یا کار شدید، احساس حقارت خود را جبران می کنند، لذا الگوهای طرحواره مدار اهمیت زیادی برای رفتارهای جبرانی قائل است (شریفی، 1389). با این حال، در بافتار روانشناسی و روان درمانی، طرحواره به عنوان هر اصل سازمان بخش کلّی در نظر گرفته می شود که برای درک تجارب زندگی فرد ضروری است. یکی از مفاهیم جدّی و بنیادی حوزه ی روان درمانی، این است که بسیاری از طرحواره ها در اوایل زندگی شکل میگیرند ، به حرکت خود ادامه می دهند و خودشان را به تجارب بعدی زندگی تحمیل می کنند ، حتی اگر هیچ گونه کاربرد دیگری نداشته باشند. این مسئله همان چیزی است که گاهی اوقات به عنوان نیاز به " هماهنگی شناختی " از آن یاد می شود، یعنی " حفظ دیدگاهی با ثبات درباره خود یا دیگران "؛ حتی اگر این دیدگاه نادرست یا تحریف شده باشد. با این تعریف کلّی، طرحواره می تواند مثبت یا منفی، سازگار یا ناسازگار باشد و همچنین می تواند در اوایل زندگی یا در سیر بعدی زندگی شکل بگیرد (یانگ، کلوسکو و ویشار؛ ترجمه حمیدپور و اندوز، 1391). تجربه ها نشان داده است که طرحواره های افراد تا حدودی بازتابی دقیق از محیط زندگی اولیه شان است که ماهیتی ناکارآمد دارند. ماهیت ناکارآمد طرحواره ها وقتی ظاهر می شود که افراد در روند زندگی روزمره خود و در تعاملاتشان با دیگران به گونه ای عمل کنند که طرحواره های آنها تأیید شود، حتی اگر برداشت اولیه آنها درست نباشد. طرحواره های ناسازگار اولیه برای بقای خودشان می جنگند، این امر نتیجه تمایل بشر به " هماهنگی شناختی " است. اگرچه فرد می داند طرحواره منجر به ناراحتی وی می شود، ولی با این طرحواره احساس راحتی می کند و همین احساس راحتی، فرد را به این نتیجه می رساند که طرحواره اش درست است. لذا، افراد به طرحواره ها به عنوان حقایقی می نگرند که بدون به بوته آزمایش گذاشتن صحّت و سقم آنها، معتقدند که این حقایق درست هستند. نتیجه چنین دیدگاهی این است که طرحواره بر پردازش تجارب بعدی تأثیر می گذارد. طرحواره ها نقش عمده ای در تفکر، احساس و رفتار و نحوه برقراری ارتباط افراد با دیگران بازی می کنند و به گونه ای متناقض و اجتناب ناپذیر، زندگی بزرگسالی را به شرایط ناگوار دوران کودکی می کشانند که غالباً برای افراد زیان بخش بوده است (یانگ، کلوسکو و ویشار؛ ترجمه حمیدپور و اندوز، 1391).
مفروضات طرحواره ها
آلفورد و بک (1997) استدلال کردند که تئوری شناختی بر تعدادی از مفروضات متکی است که عبارت است از:
1- طرحواره ها حاکم مرکزی عملکردهای روانی هستند. طرحواره ها، ساختارهای شناختی هستند که به ادراک اختصاصی معنی می بخشند. به این معنی که به تفسیر ذهنی یک زمینه با توجه به اطلاعات داده شده اشاره دارند.
2- عملکرد به معنی انتساب به کنترل روانی مختلف است (مثل رفتارها، عواطف، توجه و حافظه). در این روش، معنای فعال شدن، ارائه راهکارهایی برای سازگاری است.
3- ویژگی محتوای شناختی این است که هر دسته از معانی، مفهوم ضمنی است که به الگوهای خاصی از عاطفه، توجه، حافظه و رفتار منتقل می شود.
4- تحریفات شناختی، معنایی است که توسط هر فرد ساخته می شود. به عنوان مثال، لزوماً نشان دهنده اجزای از پیش موجود واقعیت نیست. وقتی تحریفات شناختی یا وقایع سودار رخ می دهد به این معناست که گفته می شود ناکارآمد یا ناسازگار هستند. تحریفات شناختی، شامل خطاهایی در محتوای شناخت (مثل انتساب اولیه معانی)، پردازش شناختی (بسط معانی) یا هر دو می شود.
5- آسیب پذیری شناختی، این اصطلاح به تمایل افراد به مجموعه خاصی از سازه های شناختی معیوب اشاره دارد (مثل تحریفات شناختی). تحریفات شناختی خاص، افراد را مستعد نشانه های خاص می کند. تمایل افراد به اسنادهای منفی گذشته و شرایط آینده منجر به احساس افسردگی می شود در حالیکه تمایل به بزرگنمایی پیامدهای منفی، افراد را مستعد اضطراب یا وحشت می کند.
6- مثلث شناختی، آسیب شناسی روانی از معانی ناسازگار در سه حوزه اصلی ماهیت فرد (خود، محیط و آینده) ساخته می شود که با هم به عنوان ویژگی شناختی، شناخته می شوند. همه نشانگان بالینی به معنی ویژگی شخصیتی ناسازگار با همه مؤلفه های مثلث شناختی رابطه دارند.
7- سه سطح شناختی، الف: سطح ناخودآگاه، غیر ارادی، خودکار. ب: سطح هشیاری. ج: سطح فراشناختی.
اگرچه تئوری شناختی بک در ابتدا به عنوان یک نظریه جامع افسردگی بسط یافت اما اکنون پژوهشهای بسیاری از جمله اختلالات اضطرابی، جنون و اختلال شخصیت با تئوری شناختی قابل تبیین است (بک و همکاران، 1990؛ نقل از تورس، 2002). بک و همکاران (1990) به نقل از تورس (2002) نشان دادند برای تظاهرات متفاوت آسیب شناسی، ترکیبی از عوامل بیولوژی، ارثی/ ژنتیکی و شرایط ویژه محیطی، به خصوص در اوایل زندگی نهفته است. به این ترتیب، استراتژی های فردی آشکار در افراد مبتلا به اختلال شخصیت با محیط اولیه کودکی سازگار است. گفته می شود این پردازشهای شناختی (باورها، نگرشها و تحریفات شناختی) به صورت اغراق آمیز در افراد با اختلال شخصیت وجود دارد. یانگ، به وضوح اعلام کرد که این مدل به عنوان یک تئوری جامع آسیب شناسی روانی متمرکز شده است (یانگ، 1999؛ بهاری، 1998؛ نقل از تورس، 2002).
ریشه تحولی طرحواره
نیازهای هیجانی
هیجان ها، عوامل سازنده یک طرحواره هستند و شامل محتوای شناختی مهمی می باشند که توسط درمانگران شناختی بررسی می شود (گرینبرگ، 2002؛ گرینبرگ و سافران،1987؛ نقل از لیهی، ترجمه فتی و همکاران، 1392). گرینبرگ (2002) بین هیجان های اولیه و ثانویه تمایز قائل می شود. هیجان اولیه، احساسی اساسی و پایه ای است که هیجان ثانویه را پوشانده یا نوعی دفاع در مقابل آن است. برای مثال، ممکن است فرد به شکلی آشکار خشم را تجربه کرده یا نشان می دهد (هیجان ثانویه) ولی ممکن است هیجان اولیه ای که در پشت خشم قرار دارد احساس آسیب باشد. توجه به این نکته حائز اهمیت است که برای یک فرد تجربه کردن خشم آسانتر است زیرا ممکن است احساس آسیب، حاکی از احساس ضعف یا شکستگی باشد که غیرقابل تحمل است. علاوه بر این، گرینبرگ و سافران (1987) معتقدند که برخی افراد " هیجان های ابزاری " نشان میدهند. به بیان دیگر، ابراز هیجان در آنها با هدف ایجاد پاسخ در دیگران صورت می گیرد. برای مثال، ممکن است فردی برای اینکه دیگران احساس گناه کنند گریه کند حال آنکه هیجان اولیه اساسی او ترس است (لیهی، ترجمه فتی و همکاران، 1392).
بنابراین، طرحواره ها به دلیل ارضا نشدن نیازهای هیجانی اولیه اساسی دوران کودکی به وجود می آیند. انسان پنج نیاز اساسی دارد که عبارتند از:
1- دلبستگی ایمن به دیگران (شامل نیاز به امنیت، ثبات، محبت و پذیرش).
2- خودگردانی، کفایت و هویت.
3- آزادی در بیان نیازها و هیجان های سالم.
4- خودانگیختگی و تفریح.
5- محدودیت های واقع بینانه و خویشتن داری.
این نیازها، جهان شمول هستند. همه انسان ها، این نیازها را دارند، اگرچه، شدت این نیازها در بعضی افراد بیشتر است. فردی که از سلامت روان برخوردار است، می تواند این نیازهای هیجانی اساسی را به طور سازگارانه ای ارضا کند. گاهی اوقات، تعامل بین خلق و خوی فطری کودک و محیط اولیه، به جای ارضاء این نیازها، منجر به ناکامی آنها می شود (یانگ، کلوسکو و ویشار؛ ترجمه حمیدپور و اندوز،1391).
تجارب اولیه زندگی
ریشه تحولی طرحواره های ناسازگار اولیه در تجارب ناگوار دوران کودکی نهفته است. طرحواره هایی که زودتر به وجود می آیند و معمولاً قویترین هستند، از خانواده های هسته ای نشأت می گیرند. تا حدّ زیادی، پویایی های خانواده، بازتاب دقیق پویایی های جهان ذهنی کودک هستند. وقتی افراد در موقعیّت هایی از زندگی بزرگسالی، طرحواره های ناسازگار اولیه شان فعال می شوند، معمولاً خاطره ای هیجان انگیز از دوران کودکی خود تجربه می کنند. همزمان با تحول کودک، سایر عوامل تأثیرگذار مانند همسالان، مدرسه، انجمن های گروهی و فرهنگ به طور روزافزونی اهمیّت می یابند و در شکل گیری طرحواره ها نقش بازی می کنند (یانگ، کلوسکو و ویشار؛ ترجمه حمیدپور و اندوز، 1391). چه بسا بد رفتاری برادر یا خواهرها، باعث شکل گیری طرحواره های مورد سوء استفاده قرار گرفتن، دوست داشتنی نبودن، طرد شدن یا تحت کنترل بودن را به وجود می آورد. یا حتی، طرحواره هایی که از فرهنگ عمومی جامعه درونی می شود مثل، تصاویری از لاغر و زیبا بودن، داشتن اندام ایده آل، مرد واقعی، رابطه جنسی عالی، پول زیاد و موفقیت چشمگیر. این قبیل تصاویر غیرواقعی، طرحواره های کمال گرایی، برتری طلبی، بی کفایتی و ناقص بودن را تقویت می کنند اما اثر آنها وسعت و ثبات عوامل خانوادگی را ندارد (تورس، 2002). با این حال، طرحواره هایی که بعداً در سیر تحول شکل می گیرند، زیاد عمیق و نیرومند نیستند (لیهی؛ ترجمه فتی و همکاران، 1392).
به طور کلّی، چهار دسته از تجارب اولیه زندگی، روند اکتساب طرحواره ها را تسریع می کنند. اولین دسته از تجارب اولیه زندگی، ناکامی ناگوار نیازها هستند. این حالت وقتی اتفاق می افتد که کودک تجارب خوشایندی را تجربه نکند. طرحواره هایی مانند محرومیت هیجانی یا رهاشدگی به دلیل نقص در محیط اولیه به وجود می آیند. در محیط زندگی چنین کودکی، ثبات، درک شدن یا عشق وجود ندارد. نوع دوم تجارب اولیه زندگی که طرحواره ها را به وجود می آورند، آسیب دیدن و قربانی شدن هستند. در چنین وضعیتی، کودک آسیب می بیند یا قربانی می شود و طرحواره هایی مثل بی اعتمادی/بدرفتاری، نقص/شرم یا آسیب پذیری نسبت به ضرر در ذهن او شکل می گیرد. در نوع سوم تجارب، مشکل این است که کودک، زیادی چیزهای خوب را تجربه می کند. والدین جهت رفاه و آسایش کودک، همه کار می کنند، در حالی که تأمین رفاه و راحتی در حد متعادل برای رشد سالم کودک لازم است. در اثر این گونه تجارب در ذهن کودکان طرحواره هایی نظیر وابستگی / بی کفایتی یا استحقاق / بزرگ منشی به وجود می آید. در این حالت، والدین به ندرت با کودک جدی برخورد میکنند و کودک روی پر قو بزرگ می شود و لوس بار می آید، در نتیجه نیازهای هیجانی کودک به خودگردانی یا محدودیت های واقع بینانه ارضاء نمی شود. نوع چهارم تجارب زندگی که باعث شکل گیری طرحواره ها می شود ، درونی سازی انتخابی یا همانندسازی با افراد مهم زندگی است. کودک به طور انتخابی با افکار، احساسات، تجارب و رفتارهای والدین خود همانندسازی کرده و آنها را درون سازی می کند(یانگ، کلوسکو و ویشار؛ ترجمه حمیدپور و اندوز، 1391).
خلق و خوی هیجانی
هر کودکی از زمان تولد، شخصیت یا خلق و خوی منحصر به فرد و متمایزی دارد. برخی از کودکان، تحریک پذیرند، برخی خجالتی و برخی نیز پرخاشگرند. کاگان، رزیک و اسنایدمن (1988)، پژوهش های زیادی درباره صفات خلق و خویی نوزادان انجام دادند و به این نتیجه رسیدند که بیشتر این صفات، حتی با گذشت زمان، ثابت می مانند. در قسمت پایین به برخی از خلق و خوی هیجانی اشاره می شود:
206438514795500494746516722100پایدار بی ثبات خوش بین افسرده خو
20643851651000494728514637300خونسرد مضطرب حواس پرت وسواسی
206438518605500495243713964000پرخاشگر منفعل بازیگوش تحریک پذیر
494919014986000 اجتماعی خجالتی
شاید بتوان این طور تصور کرد که خلق و خوی هر انسانی، ترکیب منحصر به فردی از این ابعاد است. خلق و خوی هیجانی کودک در تعامل با وقایع دردناک دوران کودکی منجر به شکل گیری طرحواره ها می شود. خلق و خوی متفاوت، کودکان را در معرض شرایط گوناگونی قرار می دهد. به عنوان مثال، یک کودک پرخاشگر در مقایسه با یک کودک منفعل و پذیرا، بیشتر احتمال دارد مورد بدرفتاری بدنی والدین خشن خود قرار بگیرد. علاوه بر این، خلق و خوهای مختلف به گونه ای متفاوت، کودکان را نسبت به شرایط مشابه آسیب پذیر میسازند. کودکان ممکن است به دلیل خلق و خوهای متفاوت، در مقابل رفتار مشابه والدین خود، واکنش های کاملاً متفاوتی نشان بدهند. مشاهدات حاکی از آن است که محیط اولیه فوق العاده محبت آمیز یا منزجرکننده میتواند به میزان زیادی خلق و خوی هیجانی را تحت الشعاع قرار دهد. به عنوان مثال، محیط امن و محبت آمیز یک خانواده ممکن است بتواند حتی یک کودک خجالتی را به کودک دوست داشتنی و مهربان تبدیل کند و بر عکس، اگر محیط اولیه طرد کننده باشد، حتی یک کودک اجتماعی ممکن است منزوی شود. همچنین، خلق و خوی هیجانی افراطی می تواند بر محیط پیرامون چیره شود و بدون هیچ گونه توجیه آشکاری در تاریخچه زندگی فرد منجر به آسیب روانی گردد (یانگ، کلوسکو و ویشار؛ ترجمه حمیدپور و اندوز، 1391).
بیولوژی طرحواره های ناسازگار اولیه
پژوهش های اخیر به این نکته اشاره می کنند که تنها یک سیستم هیجانی در مغز وجود ندارد، بلکه چندین سیستم وجود دارد. هیجان های مختلفی وجود دارند که درگیر مکانیسم های حیاتی هستند - پاسخ به خطر، جستجوی غذا، رابطه جنسی، جفت یابی، مراقبت از فرزندان، پیوندهای عاطفی و اجتماعی – به نظر می رسد که هر یک از آنها توسط شبکه مغزی منحصر به فردی، واسطه مندی می شوند. مطالعات انجام شده بر روی بیولوژی مغز به نواحی خاصی اشاره می کنند که توسط طرحواره های مبتنی بر حوادث آسیب زای دوران کودکی، مانند رهاشدگی یا بدرفتاری، برانگیخته می شوند. لدو (1966) در جمع بندی خود از پژوهش های انجام شده درباره بیولوژی حوادث آسیب زا می نویسد:
در حین بروز یک حادثه ی آسیب زا، خاطرات هشیار توسط سیستمی ذخیره می شوند که با هیپوکامپ و نواحی قشر مغز مرتبط است و خاطرات ناهشیار، توسط سازوکارهای شرطی شدن ترس شکل می گیرند که این سازوکارها از طریق سیستم آمیگدال عمل می کنند. این دو سیستم به طور موازی فعال می شوند و درباره تجربه آسیب زا، اطلاعات متفاوتی ذخیره می کنند. هر یک از این دو سیستم می توانند به محض رو به رو شدن با محرک هایی که در طول حادثه آسیب زا وجود داشته است، خاطرات خود را بازیابی کنند. نتایج بازیابی سیستم آمیگدال، به صورت آمادگی پاسخ های بدنی در مقابل خطر ظاهر می شوند و سیستم هیپوکامپ نیز خاطرات را به صورت هشیارانه به یاد می آورد (یانگ، کلوسکو و ویشار؛ ترجمه حمیدپور و اندوز، 1391).
بنابراین، طبق نظر لدو، بین سازوکارهای مغزی سهیم در ثبت، ذخیره و بازیابی خاطرات هیجانی یک حادثه آسیب زا و سازوکارهای مرتبط با پردازش شناخت واره ها و خاطرات هشیار همان حادثه، تفاوت وجود دارد. آمیگدال، خاطرات هیجانی را ذخیره می کند، در حالی که هیپوکامپ و قشر عالی مغز، خاطرات شناختی را نگهداری می کنند. پاسخ های هیجانی می توانند بدون فعال شدن سیستم های پردازش عالی مغز که درگیر تفکر، استدلال و هشیاری هستند، اتفاق بیفتد (یانگ، کلوسکو و ویشار؛ ترجمه حمیدپور و اندوز، 1391).
حوزه های طرحواره های ناسازگار اولیه
یانگ (1990) بر اساس پنج نیاز هیجانی ارضاء نشده، هجده طرحواره را شناسایی کرد که به حوزه های طرحواره های ناسازگار اولیه معروفند.
حوزه اول: بریدگی و طرد
افرادی که طرحواره هایشان در این حوزه قرار دارد، نمی توانند دلبستگی های ایمن و رضایت بخشی با دیگران برقرار کنند. چنین افرادی معتقدند که نیاز آنها به ثبات، امنیت، محبت، عشق و تعلق خاطر برآورده نخواهد شد. خانواده های اصلی آنها معمولاً بی ثبات (رها شدگی/بی ثباتی)، بدرفتار (بی اعتمادی/بدرفتاری)، سرد و بی عاطفه (محرومیت هیجانی)، طرد کننده (نقص/شرم) یا منزوی (انزوای اجتماعی/ بیگانگی) هستند. افرادی که طرحواره هایشان در حوزه بریدگی و طرد قرار دارد، مخصوصاً از چهار طرحواره اول بیشترین آسیب را می بینند. بسیاری از آنها دوران کودکی تکان دهنده ای داشته اند و در بزرگسالی تمایل دارند به گونه ای نسنجیده و شتاب زده از یک رابطه خود – آسیب رسان به رابطه ای دیگر پناه ببرند یا از برقراری روابط بین فردی نزدیک اجتناب کنند طرحواره های این حوزه شامل: رها شدگی / بی ثباتی، بی اعتمادی / بدرفتاری، محرومیت هیجانی، نقص / شرم، انزوای اجتماعی / بیگانگی می شود (یانگ، کلوسکو و ویشار؛ ترجمه حمیدپور و اندوز، 1391).
افرادی که طرحواره رهاشدگی/بی ثباتی دارند، معتقدند که روابطشان با افراد مهم زندگی ثباتی ندارد، افرادی که این طرحواره را دارند، احساس می کنند افراد مهم زندگیشان در کنار آنها نمی مانند، زیرا از نظر هیجانی غیر قابل پیش بینی اند، فقط چند صباحی به طور موقت در کنار آنها حضور دارند و می میرند یا فرد را به حال خود رها می کنند. افرادی که طرحواره بی اعتمادی/بدرفتاری دارند، بر این باورند که دیگران با کوچکترین فرصت از آنها سوء استفاده می کنند. به عنوان مثال به آنها آسیب می زنند، تحقیرشان می کنند، دروغ می گویند، بدرفتاری می کنند، فریب می دهند یا آنها را دست می اندازند. افرادی که طرحواره محرومیت هیجانی دارند، انتظار ندارند تمایل آنها برای برقراری رابطه هیجانی با دیگران به طور کافی ارضاء شود.
تا به حال سه نوع محرومیت هیجانی شناسایی شده است:
1- محرومیت از محبت (فقدان عاطفه یا توجه)
2- محرومیت از همدلی (به حرف دل فرد گوش ندادن و درک نشدن)
3- محرومیت از حمایت (راهنمایی نشدن از سوی دیگران).
افرادی که طرحواره نقص/شرم دارند، احساس می کنند افرادی ناقص، بد، حقیر یا بی ارزش اند و اگر خود را در معرض نگاه دیگران قرار دهند، بدون شک طرد می شوند. این طرحواره ها معمولاً با احساس شرم نسبت به نقایص ادراک شده همراه است. این نقص ها ممکن است شخصی (مثل خودخواهی، تکانه های پرخاشگرانه، تمایلات جنسی غیرقابل قبول) یا عمومی (مثل ظاهر غیرجذاب، نابرازندگی اجتماعی) باشند. افرادی که طرحواره انزوای اجتماعی/بیگانگی دارند، احساس می کنند با دیگران متفاوتند و وصله ی ناجور اجتماع هستند. در واقع این طرحواره، حس متفاوت بودن فرد یا عدم تناسب با اجتماع را در بر می گیرد. معمولاً افراد مبتلا به این طرحواره، به هیچ گروه یا جامعه ای، احساس تعلّق خاطر نمی کنند(یانگ، کلوسکو و ویشار؛ ترجمه حمیدپور و اندوز، 1391).
حوزه دوم: خودگردانی و عملکرد مختل
خودگردانی یعنی توانایی فرد برای جداشدن از خانواده و عملکرد مستقل. این توانایی در مقایسه با افراد هم سن و سال سنجیده می شود. بیمارانی که طرحواره هایشان در این حوزه قرار دارد، از خودشان و محیط اطرافشان، انتظاراتی دارند که در توانایی آنها برای تفکیک خود ازنماد والدین و دستیابی به عملکرد مستقلاّنه مانع ایجاد می کنند. والدین این افراد برای آنها هر کاری انجام می دهند و به شدّت از آنها حمایت می کردند و گاهی بر عکس، به ندرت از آنها مراقبت یا نگهداری می نمودند (که مورد اخیر بسیار نادر است). افراط و تفریط در حمایت از کودک منجر به بروز مشکلاتی در حوزه خودگردانی می شود. والدین این گروه، اغلب به اعتماد به نفس کودک خود لطمه می زنند و در تقویت عملکرد ماهرانه او در خارج از خانه موفق نیستند. در نتیجه، این افراد نمی توانند هویت مستقلی در مورد خودشان به دست آورند و نمی توانند زندگی شان را بدون دریافت کمک های بی شائبه دیگران اداره کنند. آنها نمی توانند برای خودشان، اهداف مشخصی در نظر بگیرند و در مهارت های مورد نیاز تبحر پیدا کنند، لذا از نظر کارآیی و کفایت در دوران بزرگسالی، مثل یک کودک کم سن و سال عمل می کنند. طرحواره های این حوزه عبارتند از: وابستگی/بی کفایتی، آسیب پذیری نسبت به ضرر یا بیماری، خود تحول نیافته/گرفتار، شکست. (یانگ، کلوسکو و ویشار؛ ترجمه حمیدپور و اندوز، 1391).
افرادی که طرحواره وابستگی/بی کفایتی دارند، احساس می کنند بدون کمک جدی دیگران نمی توانند از عهده مسئولیت های روزمره مثل کسب درآمد، حل مشکلات، خوب قضاوت کردن، به عهده گرفتن وظایف جدید وتصمیم گیری درست را ندارند. این طرحواره اغلب خودش را به شکل منفعل بودن و درماندگی افراطی نشان می دهد. افرادی که طرحواره آسیب پذیری نسبت به ضرر یا بیماری دارند، شدیداً می ترسند مبادا هر لحظه دچار یک فاجعه مثل، پزشکی (حملات قلبی یا ایدز)، هیجانی (دیوانه شدن و از دست دادن کنترل) محیطی (وقوع تصادف و ...) شوند و نتوانند با آن مقابله کنند. بیمارانی که خود تحول نیافته/گرفتار دارند، اغلب در خصوص ارتباطشان با یکی یا چند نفر از افراد مهم زندگیشان (اغلب والدین)، بیش از حد اشتغال ذهنی دارند و به همین دلیل، فردیت و رشد اجتماعی افراد به آنها وابسته است. این افراد، سخت معتقدند که حداقل یکی از افراد این رابطه، نمی تواند بدون دیگری به زندگی ادامه دهد، این طرحواره ممکن است احساساتی مثل غرق در شخصیت طرف مقابل شدن، فقدان هویت و بی هدف بودن زندگی را در بر بگیرد. افرادی که طرحواره شکست دارند، معتقدند بدون شک در دستیابی به حد معمول پیشرفت (زمینه هایی مثل تحصیل، ورزش و شغل) شکست خواهند خورد و در مقایسه با هم سن و سال هایشان خیلی بی کفایتند. افرادی که این طرحواره را دارند اغلب خودشان را بی استعداد یا ناموفق می دانند (یانگ، کلوسکو و ویشار؛ ترجمه حمیدپور و اندوز، 1391).
حوزه سوم: محدودیت های مختل
افرادی که طرحواره هایشان در این حوزه قرار دارد، محدودیت های درونی آنها در خصوص احترام متقابل و خویشتنداری به اندازه کافی رشد نکرده است. آنها ممکن است افرادی خودخواه، لوس، بی مسئولیت یا خودشیفته باشند و در خصوص احترام به حقوق دیگران، همکاری کردن، متهد بودن یا دستیابی به اهداف بلندمدت مشکل داشته باشند. این افراد در خانواده های سهل انگار و بیش از حد مهربان بزرگ شده اند اما ریشه تحولی اولیه این طرحواره محبت بیش از حد نیست بلکه این افراد نیازی نداشتند از قوانین تبعیت کنند، در نتیجه در بزرگسالی، نمی توانند تکانه های خود را مهار کنند. طرحواره های این حوزه عبارتند از: استحقاق/بزرگ منشی، خویشتن داری/خودانضباطی ناکافی (یانگ، کلوسکو و ویشار؛ ترجمه حمیدپور و اندوز، 1391).
افرادی که طرحواره استحقاق/بزرگ منشی دارند، خودشان را یک سر و گردن بالاتر از دیگران می بینند، اصرار به این دارند که هر کاری دلشان بخواهد انجام می دهند، آنها دوست دارند به قدرت برسند تا بتوانند برتری خود را به رخ دیگران بکشند(مثل موفق شدن، مشهور شدن و پول دار شدن). این افراد اغلب سلطه گر و در روابط اجتماعی فاقد همدلی می باشند. افرادی که طرحواره خویشتنداری/خودانضباطی ناکافی دارند، نمی توانند برای دستیابی به اهداف شان، خویشتنداری نشان دهند و ناکامی را به قدر کافی تحمل کنند. از سوی دیگر، نمی توانند ابراز هیجان ها و تکانه هایشان را کنترل کنند، در شکل های خفیف تر این طرحواره، افراد بر اجتناب از ناراحتی خیلی تأکید می کند؛ به عنوان مثال، سعی می کند در روابط بین فردی تعارضی ایجاد نکنند و از پذیرفتن مسئولیت های بیشتر، طفره می روند(یانگ، کلوسکو و ویشار؛ ترجمه حمیدپور و اندوز، 1391).
حوزه چهارم: دیگر جهت مندی
افرادی که طرحواره هایشان در این حوزه قرار دارد، به جای رسیدگی به نیازهای خود، به دنبال ارضای نیازهای دیگران می باشد. این افراد، در روابط اجتماعی تمایل دارند بر پاسخ های دیگران بیشتر از نیازهای خودشان تأکید کنند و اغلب از خشم و تمایلات خودشان ناآگاه هستند. آنها در دوران کودکی، آزاد نبودند تا از تمایلات طبیعی خودشان پیروی کنند و در بزرگسالی به جای اینکه از درون جهت دهی شوند از محیط بیرون تأثیر می پذیرند و از خواسته های دیگران تبعیت می کنند. ریشه تحولی طرحواره های این حوزه، مبتنی بر پذیرش مشروط بوده است. در اکثر این خانواده ها، والدین به جای توجه و اهمیت قائل شدن به نیازهای منحصر به فرد کودک، بیشتر نیازهای هیجانی یا منزلت اجتماعی خود را مهم می دانند. طرحواره های این حوزه شامل: اطاعت، ایثار، پذیرش جویی/جلب توجه می شود (یانگ، کلوسکو و ویشار؛ ترجمه حمیدپور و اندوز، 1391).
افرادی که طرحواره اطاعت دارند، کنترل خود را به دست دیگران می سپارند و در برابر آنها تسلیم می شوند، زیرا احساس می کنند مجبورند این کار را انجام دهند. نیازها و احساسات خود را مهم و ارزشمند نمی دانند و در پی خرسند کردن دیگران هستند. کارکرد طرحواره اطاعت، معمولاً اجتناب از خشم، انتقام یا رهاشدگی است. دو شکل این طرحواره عبارتند از:
1- اطاعت از نیازها، سرکوب تمایلات و خواسته های فرد
2- اطاعت از هیجان ها، سرکوب پاسخ های هیجانی، خصوصاً خشم. اطاعت معمولاً منجر به افزایش تدریجی خشم شده و به شکل علائم ناسازگار ظاهر می شود (مثل رفتار منفعل _ پرخاشگرانه، طغیان های غیرقابل کنترل خشم، علائم روان تنی یا انزوای عاطفی).
افرادی که طرحواره ایثار داند، نیازهای دیگران را با میل خود و حتی به قیمت از دست دادن رضایت مندی شخصی ارضاء می کنند. آنها این کار را برای کاهش رنج و گرفتاری دیگران، دوری از گناه، دست یابی به احساس ارزشمندی و تداوم رابطه هیجانی با افراد نیازمند انجام می دهند. این طرحواره، با مفهوم دوازده مرحله ای وابستگی بیمارگون همپوشی دارند. افرادی که طرحواره پذیرش جویی/جلب توجه دارند، دست یابی به تأیید یا توجه دیگران را سرلوحه زندگی خود قرار می هند. احساس ارزشمندی آنها بیشتر به به واکنش دیگران بستگی دارد تا واکنش های خودشان. این طرحواره اغلب مسایلی از قبیل اشتغال ذهنی زیاد نسبت به منزلت اجتماعی، ظاهر، پول یا موفقیت به عنوان وسیله ای برای رسیدن به تأیید و توجه دیگران را در بر می گیرد. چنین طرحواره ای، اغلب منجر به تصمیم های سرنوشت سازی در زندگی می شود که غیرقابل اطمینان هستند و نتایج ناگواری در پی دارند (یانگ، کلوسکو و ویشار؛ ترجمه حمیدپور و اندوز، 1391).
حوزه پنجم: گوش به زنگی بیش از حد و بازداری
افرادی که طرحواره هایشان در این حوزه قرار دارد، احساسات و تکانه های خودانگیخته را واپس زنی می کنند. آنها اغلب تلاش می کنند تا بتوانند طبق قواعد انعطاف ناپذیر و درونی شده خود، عمل کنند؛ ولو به قیمت از دست دادن خوشحالی، ابراز عقیده، آرامش خاطر، روابط صمیمی یا سلامتی. دوران کودکی این افراد پر از خشونت، واپس زدگی و سخت گیری بوده و خویشتنداری و فداکاری بیش از حد بر خودانگیختگی و لذت غلبه داشته است. این افراد در دوران کودکی به تفریح و شادی کردن تشویق نشده اند و در عوض یاد گرفته اند که در خصوص حوادث منفی زندگی گوش به زنگ باشند و زندگی را طاقت فرسا در نظر بگیرند. طرحواره های این حوزه عبارتند از: منفی گرایی/بد بینی، بازداری هیجانی، معیارهای سرسختانه/عیب جویی افراطی و تنبیه (یانگ، کلوسکو و ویشار؛ ترجمه حمیدپور و اندوز، 1391).
افرادی که طرحواره منفی گرایی/بدبینی دارند، به جنبه های منفی زندگی (مثل درد، مرگ، فقدان،ناامیدی، تعارض و خیانت) خیلی توجه می کنند، در حالی که جنبه های مثبت را کم ارزش جلوه می دهند. این افراد در حین فعال شدن این طرحواره، معمولاً دست به پیش بینی های افراطی می زنند. مثلاً پیش بینی می کنند همیشه کارهای شغلی، اقتصادی و بین فردی به طرز اسفناکی اشتباه از آب در می آیند. این افراد از اشتباه کردن خیلی می ترسند. این نوع طرز تفکر، به نوبه ی خود منجر به گرفتاری های مالی، احساس سرافکندگی و ... می شود. نتایج منفی اغراق آمیز این افراد، اغلب ویژگیهای نگرانی، تشویش، گوش به زنگی، غرزدن و بلا تکلیفی را به همراه دارد. افرادی که طرحواره بازداری هیجانی دارند، رفتارها، احساسات و روابط بین فردی خودانگیخته شان را محدود می کنند. آنها معمولاً این کار را برای جلوگیری از مورد انتقاد واقع شدن یا از دست دادن کنترل روی تکانه هایشان انجام می دهند. شایعترین حوزه های بازداری عبارتند از:
1- بازداری خشم
2- بازداری تکانه های مثبت (مثل شوخی، محبت، برانگیختگی مثبت و بازیگوشی)
3- مشکل در بیان آسیب پذیری
4- تأکید بر عقلانیت و نادیده گرفتن هیجان ها.
این افراد اغلب کسالت آور، مقیّد، منزوی یا سرد و بی عاطفه به نظر می رسند. افرادی که طرحواره معیارهای سرسختانه/عیب جویی افراطی دارند، معتقدند باید تلاش کنند تا به معیارهای بلندپروازانه خود دست یابند و این کار را به خاطر اجتناب از عدم تأیید یا خجالت زدگی انجام می دهند. این طرحواره معمولاً منجر به احساس فشار مداوم و عیب جویی افراطی از خود و دیگران می شود. شکل های بروز این طرحواره عبارتند از:
1- بی نقص گرایی (مانند نیاز به انجام دقیق کارها، توجه غیرعادی به جزئیات یا کم برآورد کردن کارآیی)
2- قواعد و بایدهای انعطاف ناپذیر، در بسیاری از حوزه ها از جمله معیارهای اخلاقی، فرهنگی و مذهبی غیرواقع گرایانه
3- اشتغال ذهنی با زمان و بازده کار.
افردی که طرحواره تنبیه دارند، بر این باورند که افراد باید به خاطر اشتباهات خود سخت تنبیه شود، در چنین طرحواره ای، تمایل تنبیهی شدیدی نسبت به کسانی که طبق معیارشان عمل نمی کنند حتی خود فرد وجود دارد. افرادی که این طرحواره را دارند معمولاً نمی توانند از اشتباهات دیگران، چشم پوشی کنند و آنها را ببخشند، زیرا نمی توانند در موقعیت های مشکل زا، نقص ها و کمبودهای انسان را مدّ نظر قرار دهند و از پذیرش این موارد طفره می روند (یانگ، کلوسکو و ویشار؛ ترجمه حمیدپور و اندوز، 1391).
همسو با نظر یانگ(1990)، اسمیت و همکاران (1995؛ به نقل از هوفارت، 2006)، پانزده عامل طرحواره های ناسازگار اولیه یانگ را با استفاده از آنالیز عامل تأییدی به چهار خرده مقیاس تقسیم کردند که عبارت است از: حوزه بریدگی (محرومیت هیجانی، بازداری هیجانی، بی اعتمادی/بدرفتاری، انزوای اجتماعی، نقص )، حوزه خودمختاری آسیب دیده (اطاعت، وابستگی، شکست، آسیب پذیری، رهاشدگی، گرفتار، خویشتن داری ناکافی)، حوزه حریم های محدود شده (خویشتنداری ناکافی، استحقاق)، حوزه معیارهای اغراق آمیز (ایثار، معیارهای سرسختانه).
در ابتدا تصور بر این بود که تفاوت اصلی بین طرحواره های ناسازگار اولیه و مفروضه های زیر بنایی نظریه بک، در غیرشرطی بودن طرحواره ها و شرطی بودن مفروضه های زیربنایی است. اما در حال حاضر، بک، فریمن و آشوتز (1990؛ به نقل از دندلیجان، 2014) به این نتیجه رسیدند که برخی از طرحواره ها شرطی و برخی غیر شرطی هستند. به طور کلّی طرحواره هایی که در اوایل سیر تحول انسان شکل می گیرند و اغلب در محور ساختار شناختی قرار دارند، باورهایی غیرشرطی درباره خود و دیگران هستند و طرحواره هایی که بعداً در سیر تحول شکل می گیرند، شرطی اند. طرحواره های غیرشرطی، هیچ گونه راه گریزی برای افراد باقی نمی گذارند، مهم نیست که فرد چه کاری انجام می دهد، زیرا در هر صورت نتیجه یکی است: فرد بی کفایت، نالایق، دوست نداشتنی، بدبخت، در معرض خطر و بد خواهد بود و هیچ چیز نمی تواند آن را تغییر دهد. اما طرحواره های شرطی، روزنه امیدی برای فرد فراهم می کند، به طوری که احساس می کند توانایی تغییر نتیجه را دارد. او می تواند اطاعت کند، به دنبال تأیید دیگران باشد، ایثارگری کند، هیجانها را بازداری نماید و با انجام این کارها، شاید حتی الامکان بتواند موقّت از وقوع نتایج منفی جلوگیری کند (دندلیجان، 2014).
رفتار ما نتیجه طبیعی تعامل بین شخصیت و موقعیت است که اغلب منجر به ایجاد مشکلاتی در پیش بینی اینکه افراد چگونه ممکن است رفتار کنند می شود. بنابراین، طرحواره های ناسازگار اولیه، به عنوان زیر ساخت های شناختی، منجر به تشکیل باورهای غیرمنطقی می شوند. فرض تئوری شناختی این است که این باورها و فرضیات، اساساً تعابیر، ادراک، احساسات و رفتار را تحت الشعاع قرار می دهد که بر اساس نظر یونگ، این باورها از طرحواره های بنیادی نشأت می گیرند. این رویکرد به طور کامل از اشکال مختلف روان درمانی شناختی _ رفتاری حمایت می کند (بک، 1976؛ آلیس، 1994؛ نقل از ساوا، 2009). به عنوان مثال، بک (1976) معتقد بود طرحواره های گسترده و جامع اغلب از طریق افکار خودکار شخص آشکار می شود، اما تمامی افکار خودکار نشانگر طرحواره ها نیستند. به عنوان مثال، بسیاری از افکار خودکار بیانگر اسناد افراد در مورد علت رخدادهایی است که فرد مشاهده می کند(داتیلیو، 2010؛ ترجمه اصغری و همکاران، 1393). نظریه شناختی بر آن است که این افکار خودکار و شناخت های ناکارآمد منجر به نشانگان افسردگی می شود (آنموث، 2011) . یک جنبه اصلی دیگر از رویکرد رفتار درمانی عقلانی _ هیجانی این است که افراد توسط وقایع گذشته آشفته نمی شوند بلکه دیدگاهها و عقایدی که آنها از رویدادها دارند باعث ناراحتی آنها می شود (داویس، 2006؛ نقل از ساوا، 2009). آلیس (1994) استدلال کرد که باورهای غیرمنطقی خاص و نتایج آنها به طور معمول علت اصلی آشفتگی هیجانی است (ساوا، 2009). بنابراین، افسردگی در پاسخ به یک موقعیت رخ نمی دهد بلکه نتیجه برداشت های فردی و اعتقادات اساسی در مورد آن موقعیت است. علاوه بر این، افرادی که مبتلا به افسردگی هستند از نرخ بالایی از طرحواره های ناسازگار اولیه برخوردارند (ریسو همکاران ،2006؛ نقل از آنموث، 2011). محققان از تجزیه و تحلیل خود از طرحواره ها نشان دادند که تنها طرحواره هایی که ذاتاً بین فردی به نظر می رسند شامل سه حوزه هستند که عبارت است از، بریدگی/طرد، اختلال در استقلال و عملکرد مختل و دیگر جهت مندی؛ نتایج نشان داد که طرحواره های بی اعتمادی، انزوای اجتماعی، نقص و شکست به طور قابل توجهی به پیش بینی افسردگی در طول زمان می پردازند (آنموث، 2011). همچنین، پژوهش دندلیجان (2014) نیز نشان داد بین طرحواره های شناختی و نقش آن در بروز اضطراب رابطه وجود دارد وطرحواره های شناختی زنان بیشتر منجر به بروز اضطراب می شود. اشمیت و همکاران (1995؛ به نقل از آنموث،2011) نشان دادند که افرادی که از دو طرحواره خاص بی کفایتی/حقارت و آسیب پذیری نسبت به ضرر یا بیماری برخوردارند بیشتر احتمال دارد در معرض خطر ابتلا به اضطراب باشند.
بنابراین، هنگامی که طرحواره های ناسازگار اولیه فعال می شوند سطوح بالایی از هیجان منفی منتشر می شود (هوفارت، 2006) و مستقیم یا غیرمستقیم منجر به اشکال مختلفی از آشفتگی های روان شناختی نظیر افسردگی، اضطراب، عدم توانایی شغلی، سوء مصرف مواد، تعارضات بین فردی و مانند آن می شود. طرحواره های ناسازگار، مستقیماً منجر به اختلال خاصی نمی شوند اما آسیب پذیری فرد را برای این اختلال افزایش می دهند (هاجین؛ ترجمه سیدمحمدی، 1384).
پیشینه پژوهش
شادکامی چیست؟ چه مؤلفه هایی را شامل می شود؟ چگونه می توان آن را اندازه گیری یا پیش بینی نمود؟ اگر مردم بخواهند، چگونه می توانند به شادکامی برسند؟ از آنجایی که شادکامی، در تعیین عوامل اثرگذار بر کنش وری روان شناختی بهینه، مؤثر است، بنابراین، مطالعاتی که به بررسی شادکامی و پیش بینی کننده های آن می پردازند از اهمیّت شایان توجهی برخوردارند. بر این اساس، اخیراً گستره ی قابل توجهی از مطالعات، زمینه پاسخدهی به چنین سؤالاتی را فراهم نموده اند (دینر، 2000؛ هاریس و لیتسی، 2005؛ گلاگرولا _ برودریک، 2008؛ استیل، اسچمیت و شالتز، 2008؛ نقل از خدایی و شکری، 1388). به عبارت دیگر، غالب مطالعات حاضر، شادکامی را به مثابه ی بهزیستی ذهنی _ ارزیابی های افراد از خودشان درباره ابعاد به هم وابسته اما از نظر تجربی مستقل عاطفه مثبت، عاطفه منفی و رضایت کلّی از زندگی _ قلمداد می نمایند (هاریس و لیتسلی، 2005؛ نقل از خدایی و شکری، 1388). بر این اساس، تحقیقاتی که در زمینه طرحواره های ناسازگار اولیه، صفات شخصیت و بهزیستی ذهنی صورت گرفته هر کدام به نوعی، تلاشی برای پر کردن شکاف مطالعات قبلی بوده است.
دندلیجان (2014)، به ارزیابی طرحواره های شناختی در بروز اضطراب مطابق با جنسیت پرداخت. نتایج مطالعه نشان داد که زنان حساسیت بیشتری نسبت به اضطراب دارند. حالت های اضطراب، توسط احساس ذهنی از تنش، نگرانی ،بی اعتمادی و روان رنجورخویی مشخص می شود و توسط سیستم عصبی مرکزی در یک شدت خاص دچار برانگیختگی می شود. صفت اضطراب به تفاوت های فردی با ثبات در فرایند اضطراب یا تفاوت بین مردم در گرایش آنها برای درک یک وضعیت استرس زامثل خطر یا تهدید اشاره دارد.
رنر و همکاران (2012)، طرحواره های ناسازگار اولیه را در افراد افسرده، ثبات و ارتباط آن با: علائم افسردگی در طول دوره درمان مورد مطالعه قرار دادند. بر این اساس، تعداد 132 بیمار افسرده سرپایی برای اجرای پژوهش انتخاب شدند. نتایج نشان داد طرحواره های خاص (شکست، محرومیت هیجانی، رهاشدگی/بی ثباتی) به صورت مقطعی باشدت نشانگان افسردگی ارتباط دارد. علاوه بر این، حوزه طرحواره خودگردانی و عملکرد مختل در پیش از درمان، رابطه مثبتی با سطوح افسردگی در 16 هفته پیگیری و درمان نشان داد، در حالی که طرحواره های حوزه گوش به زنگی بیش از حدو بازداری در پیش از درمان رابطه منفی با سطوح افسردگی داشت.
رومرو، گومز و ویلار (2012)، انتظارات زندگی، صفات شخصیت و بهزیستی ذهنی را در یک نمونه اسپانیایی مورد بررسی قرار دادند. تعداد 583 نفر بزرگسال اسپانیایی در این پژوهش شرکت کردند. در مرحله اول، نتایج نشان داد که نمره بالا در بهزیستی ذهنی با نمره بالا در در انتظارات درونی مرتبط بود و به میزان کمتر، نمره پایین در انتظارات بیرونی را به همراه داشت. همچنین مشخص شد که انتظارات درونی عمدتاً با شاخص های مثبت بهزیستی ارتباط داشت، در حالیکه، انتظارات بیرونی عمدتاً با شاخص های منفی در ارتباط بود. در مرحله دوم، مطالعه همچنین، به کشف مستقیم بین ابعاد مدل پنج عاملی و انتظارات پرداخت و در مرحله سوم نیز نتایج نشان داد که انتظارات درونی/بیرونی فراتر از مدل پنج عاملی، بهزیستی ذهنی را پیش بینی می کنند.
گارسیا و ارلندسون (2011)، رابطه بین شخصیت و بهزیستی ذهنی: تفاوت ارتباط الگوها به هنگام ارزیابی مؤلفه عاطفی در کثرت و شدت آن را مورد مطالعه قرار داند. بر این اساس، تعداد 153 نفر در این پژوهش شرکت کردند. نتایج نشان داد برونگرایی و روان رنجورخویی نقش مهم اما ارتباط متفاوتی با بهزیستی ذهنی بسته به ابعاد مؤلفه عاطفی دارند. هنگامی که مؤلفه های عاطفی در شدت و کثرت ارزیابی شدند مشخص شد که برونگرایی تأثیر مشابهی بر بهزیستی ذهنی دارد اما روان رنجورخویی اثر قابل توجه و قوی بر بهزیستی ذهنی دارد.
مالکوک (2011)، رابطه پنج صفت بزرگ شخصیت و سبک های مقابله با استرس را در پیش بینی بهزیستی ذهنی مورد بررسی قرار داد. تعداد 251 نفر از دانشجویان مقطع کارشناسی در این پژوهش شرکت کردند . نتایج نشان داد که صفت روان رنجورخویی پیش بینی کننده منفی از بهزیستی ذهنی است، در حالیکه برونگرایی و وظیفه شناسی پیش بینی کننده مثبت از بهزیستی ذهنی می باشد. علاوه بر این، بین سبک مقابله ای اعتماد به نفس و بهزیستی ذهنی رابطه مثبت و بین سبک مقابله ای درمانده و بهزیستی ذهنی رابطه منفی یافت شد. این نتایج نشان داد ویژگیهای شخصیت و سبک های مقابله ای نقش مهمی در پیش بینی بهزیستی ذهنی بازی می کند.
بورنز، آنستی و ویندسور (2011)، بهزیستی ذهنی واسطه اثرات انعطاف پذیری و تسلط بر افسردگی و اضطراب را در یک نمونه جمعیّت بزرگ از بزرگسالان جوان و میانسال مورد بررسی قرار داند. تعداد 3989 نفر در طیف سنی 24 – 20 و 44 – 40 سال انتخاب شدند. نتایج نشان داد عوامل محور اصلی چهار بعد عاطفی، شناختی از بهزیستی ذهنی ترسیم می کنند که شامل عاطفه مثبت و منفی، انعطاف پذیری و تسلط می شود. مدل معادلات ساختاری نشان داد، متغیر بهزیستی روانشناختی به طور قابل ملاحظه ای با بهزیستی ذهنی رابطه دارد. این مدل، بطور کامل واسطه تأثیرات انعطاف پذیری و به طور خاص واسطه هیجان بی اعتمادی را با افسردگی و اضطراب نشان داد. این نتایج، پیوسته در هر دو جمعیت جوان و میانسال مشاهده شد. طبق نتایج، مؤلفه های بهزیستی روان شناختی می تواند حالت های اثرات بهزیستی ذهنی پیش بینی می کند که در افزایش آسیب پذیری اضطراب و افسردگی تأثیر می گذارد.
پروف و اوزمیت (2011)، بهزیستی ذهنی: بررسی رضایت از زندگی به عنوان مؤلفه شناختی بهزیستی ذهنی را مورد مطالعه قرار دادند. تعداد 108 نفر (مرد و زن) در این پژوهش شرکت کردند. نتایج نشان داد، رضایت از زندگی به عنوان مؤلفه شناختی بهزیستی ذهنی، نقش مهمی در ادراک مثبت شاخص پیش بینی دارند و به عنوان یک میانجی عمل می کند در حالیکه رضایت از زندگی پایین با مشکلات روانی، اجتماعی و رفتار در ارتباط است، رضایت از زندگی بالا با سازگاری خوب و سلامت روان مطلوب در میان افراد ارتباط دارد.
تیم (2011)، افزایش اعتبار طرحواره های ناسازگار اولیه بیش از مدل پنج عاملی شخصیت را در پیش بینی نشانگان اختلال شخصیت مورد بررسی قرار داد. تعداد 145 بیمار روانپزشکی سرپایی در این پژوهش شرکت کردند. نتایج حاکی ازآن بود که درجه بالایی از همپوشی طرحواره ها و صفات پنج عاملی با نشانگان اختلال شخصیت وجود دارد. رگرسیون گام به گام نشان داد که طرحواره ها به طور قابل توجهی فراتر از مدل پنج عاملی، اختلال شخصیت را پیش بینی می کنند.
بهرامی احسان و بهرامی زاده (2011)، طرحواره های ناسازگار اولیه و سازگاری را در مدل مدل پنج عاملی شخصیت مورد بررسی قرار داند. تعداد 186 نفر دانشجو (100 پسر، 86 دختر) در این مطاعه شرکت نمودند. نتایج نشان داد که طرحواره های ناسازگار اولیه رابطه منفی با سازگاری دارد. تجزیه و تحلیل رگرسیون نشان داد که طرحواره های ناسازگار اولیه مانند بی اعتمادی/ بدرفتاری، انزوای اجتماعی/بیگانگی، معیارهای سرسختانه و شکست می توانند سازگاری را پیش بینی نمایند.
اورلینگز _ بونتکویی (2010)، رابطه بین سازمان شخصیت و مدل شناختی یانگ از اختلال شخصیت را مورد بررسی قرار دادند. تعداد 117 نفر مورد مطالعه قرار گرفتند. نتایج نشان داد کاهش تعداد طرحواره های ناسازگار اولیه از دیدگاه یانگ با کاهش اختلال شخصیت به لحاظ نظری معنادار بود. نتایج پژوهش از این فرضیه حمایت می کنند که طرحواره های ناسازگار اولیه ی متفاوت با سطحی از سازمان شخصیت در پیش بینی این تئوری ارتباط دارد.
تیم (2010)، شخصیت و طرحواره های ناسازگار اولیه، چشم انداز مدل پنج عاملی را مورد بررسی قرار دادند. تعداد 147 بیمار سرپایی بزرگسال در این پژوهش شرکت کردند. تجزیه و تحلیل همبستگی نشان داد که همپوشی قابل توجهی بین طرحواره های ناسازگاز اولیه و صفات شخصیت (مدل پنج عاملی) به خصوص، روان رنجورخویی وجود دارد. طرحواره های ناسازگار اولیه، نشانگان افسردگی را فراتر از مدل پنج عاملی پیش بینی می کنند.
هالورسن و همکاران (2009)، طرحواره های ناسازگار اولیه، خلق و خو و صفات شخصیت را در افراد افسرده بالینی و افرادی که سابقه افسردگی دارند مورد مطالعه قرار دادند. 140 بیمار افسرده بالینی و افرادی که سابقه افسردگی داشتند در این پژوهش شرکت کردند. نتایج نشان داد که طرحواره ها، خلق و خو و شخصیت افراد افسرده بالینی و افرادی که سابقه افسردگی داشتند به طور قابل ملاحظه ای متفاوت از افرادی است که هیچگاه افسردگی را تجربه نکرده اند. تجزیه و تحلیل رگرسیون چندگانه نشان داد دامنه های بریدگی، عملکرد مختل، خود ابراز محدود شده و محدودیت های مختل به عنوان پیش بینی قابل ملاحظه ای از شدت افسردگی بدست آمده است.
ساوا (2009)، طرحواره های ناسازگار اولیه، باورهای غیرمنطقی و رابطه آنها با مدل پنج عاملی شخصیت مورد مطالعه قرار دادند. تعداد154 دانشجوی مقطع کارشناسی در این پژوهش شرکت کردند. نتایج حاکی از آن بود که ثبات عاطفی و سازگاری رابطه منفی با طرحواره های ناسازگار اولیه و باورهای غیرمنطقی دارند. درحالیکه ثبات عاطفی رابطه منفی با اغلب طرحواره ها و باورهای غیرمنطقی دارند، سازگاری رابطه معکوسی با طرحواره های درگیر در برون آسیب شناسی روانی مانند بی اعتمادی، رهاشدگی، استحقاق و تسلط دارد.
صفاری و همکاران (1393)، شادکامی، خودکارآمدی و پیشرفت تحصیلی دانشجویان را مورد بررسی قرار داند. تعداد 180 نفر از دانشجویان گروه علوم پزشکی تهران در این پژوهش شرکت نمودند. نتایج نشان داد عواملی همچون تأهل، سن، مقطع، رشته تحصیلی و همچنین شاخص پیشرفت تحصیلی دارای ارتباط معنادار با شادکامی دارند. عواملی همچون سن، مقطع و معدل تحصیلی با خودکارآمدی در ارتباط بودند. همچنین همبستگی مثبت و معناداری بین سه متغیر اصلی مطالعه یعنی شادکامی، خودکارآمدی و پیشرفت تحصیلی یافت شد.
بهادری خسروشاهی، هاشمی نصرت آباد و ماشینچی عباسی (1391)، رابطه ویژگیهای شخصیتی و هوش هیجانی با شادکامی در دانشجویان را مورد بررسی قرار دادند. تعداد 200 نفر (100دختر و 100پسر) انتخاب شدند. نتایج نشان داد شادکامی با ویژگیهای شخصیتی برونگرایی، گشودگی به تجربه، سازگاری و وظیفه شناسی رابطه مثبت و معنادار و با ویژگی شخصیتی روان رنجور رابطه منفی معنادار دارد. همچنین، بین شادکامی با هوش هیجانی رابطه مثبت و معنادار وجود دارد. از سویی نتایج تحلیل رگرسیون نشان داد که متغیر ویژگی های شخصیتی و هوش هیجانی قادرند تغییرات متغیر ملاک (شادکامی) را به طور معناداری در دانشجویان پیش بینی کنند.
منتظری، یداللهی باستانی و حسینی (1391)، رابطه پنج عامل شخصیت و طرحواره های ناسازگار اولیه را بررسی کردند. تعداد 100 نفر دانشجوی دانشگاه اصفهان در این پژوهش شرکت کردند. نتایج نشان داد که بین صفت روان رنجورخویی و طرحواره های ناسازگار اولیه رابطه مثبت و بین صفات برون گرایی، سازگاری، وظیفه شناسی و طرحواره های ناسازگار اولیه رابطه منفی وجود دارد. در مجموع یافته ها نشان داد که بین طرحواره های ناسازگار اولیه و صفات شخصیت به خصوص روان رنجورخویی همپوشی وجود دارد.
تقربی، شریفی و سوکی (1391)، بهزیستی ذهنی در دانشجویان دانشکده پرستاری و مامایی کاشان را مورد بررسی قرار دادند. در این مطالعه 161 نفر از دانشجویان دانشکده پرستاری و مامایی شرکت کردند. نتایج نشان داد بین میزان علاقه به رشته تحصیلی و بهزیستی ذهنی رابطه وجود دارد. رگرسیون گام به گام نشان داد 1/44% از واریانس مشاهده شده در بهزیستی ذهنی توسط سه متغیر بیماری، میزان علاقه به رشته تحصیلی و شماره ترم تبیین می شود.
تقی لو، صالحی و شکری (1390)، مدل یابی معادلات ساختاری در تبیین رابطه بین صفات شخصیت، حل مسئله اجتماعی و بهزیستی ذهنی را مورد بررسی قرار دادند. تعداد 528 نفر از دانشجویان دانشگاههای آزاد استان تهران در این پژوهش شرکت کردند. تحلیل داده ها با استفاده از مدل یابی معادلات ساختاری نشان داد که متغیرهای برون گرایی، روان رنجورخویی، حل مسئله ساختاری و حل مسئله غیرانطباقی در کل 47 درصد از واریانس بهزیستی ذهنی را تبیین می کند. از سویی دیگر، نتایج نشان داد برونگرایی به صورت مثبت و روان رنجورخویی و حل مسئله غیرانطباقی به صورت منفی ، بهزیستی ذهنی را پیش بینی می کند. بر اساس نتایج پژوهش، متغیرهای برون گرایی، روان رنجورخویی و حل مسئله غیرانطباقی نقش بسیار مهم و تعیین کننده ای در تبیین بهزیستی ذهنی دارند.
سروقد، رضایی و فدایی دولت (1390)، رابطه ویژگیهای شخصیتی با راهبردهای مقابله ای و بهزیستی ذهنی معلمان را مورد مطالعه قرار دادند. تعداد 220 نفر(115 مرد، 105 زن) انتخاب شدند. نتایج پژوهش نشان داد که بین ویژگیهای شخصیتی با راهبرد مقابله مسئله مدار و هیجان مدار رابطه معنادار وجود دارد. بین ویژگیهای شخصیتی با بهزیستی ذهنی رابطه معنادار وجود دارد. همچنین، نتایج تحلیل رگرسیون نشان داد که ویژگیهای شخصیتی روان رنجورخویی پیش بینی کننده قوی برای بهزیستی ذهنی می باشد. ویژگی برون گرایی پیش بینی کننده راهبرد مقابله ای مسئله مدار و ویژگی روان رنجورخویی پیش بینی کننده قوی برای رهبرد راهبرد مقابله ای هیجان مدار می باشد.
دستجردی، فرزاد و کدیور (1390)، نقش پنج عامل بزرگ شخصیت را در پیش بینی بهزیستی روان شناختی مورد مطالعه قرار دادند. تعداد 436 نفر (232 دختر و 204 پسر) در این مطالعه شرکت کردند نتایج پژوهش نشان داد که صفت سازگاری، مؤلفه روابط مثبت با دیگران و پذیرش خود را پیش بینی نمود. صفت وظیفه شناسی، مؤلفه استقلال را پیش بینی می کند. صفت پذیرش، مؤلفه های تسلط محیطی، استقلال، روابط مثبت با دیگران، رشد فردی و هدف مندی در زندگی و پذیرش خود را پیش بینی نمود. ضرایب بتا نشان دهنده قدرت پیش بینی هر شش مؤلفه بهزیستی توسط برونگرایی بود.
یوسف نژاد شیروانی و پیوسته گر (1390)، رابطه رضایت از زندگی و طرحواره های ناسازگار اولیه را در بین دانشجویان مورد بررسی قرار دادند که بر این اساس، تعداد 300 نفر (150 دختر و 150 پسر) مورد آزمون قرار گرفتند. یافته های پژوهش نشان داد بین محرومیت هیجانی، انزوای اجتماعی، نقص/شرم، شکست، وابستگی/بی کفایتی، آسیب پذیری نسبت به ضرر یا بیماری، اطاعت، ایثار، بازداری هیجانی، معیارهای سرسختانه/عیب جویی افراطی، خویشتنداری و خودانضباطی ناکافی با رضایت از زندگی رابطه منفی معنادار وجود دارد. تحلیل رگرسیون نشان داد، محرومیت هیجانی، نقص/شرم، و وابستگی/بی کفایتی با رضایت از زندگی رابطه چندگانه معنادار دارد. آزمون T گروههای مستقل نشان داد بین دانشجویان دختر و پسر در خرده
مقیاسهای بی اعتمادی/بدرفتاری، شکست، آسیب پذیری نسبت به ضرریا بیماری و معیارهای سرسختانه/عیب جویی افراطی تفاوت معنادار وجود دارد.
میرزایی و حاتمی (1389)، رابطه ویژگیهای شخصیتی و شادکامی در دانشجویان را مورد بررسی قرار داده و تعداد 700 نفر در این پژوهش انتخاب شدند. نتایج رگرسیون گام به گام نشان داد که از بین پنج عامل شخصیتی مورد بررسی، عوامل برونگرایی و دلپذیر بودن با شادکامی، رابطه مثبت و عامل روان رنجوری با شادکامی رابطه منفی دارد. نتایج نشان داد که این عوامل در کل، 42 درصد واریانس شادکامی را تبیین می کنند.
خدایی و شکری (1388)، مدل یابی معادلات ساختاری بین صفات شخصیت، سبک های مقابله ای و تنیدگی و بهزیستی ذهنی را در دانشجویان بررسی کردند. تعداد 446 دانشجو (167 پسر، 279 دختر) انتخاب شدند. نتایج نشان داد به طور کلی، بین دو جنس از نظر عامل های برون گرایی و روان رنجورخویی، سبک های مقابله مسئله مدار، هیجان مدار و اجتنابی و مقیاس های عاطفی مثبت، عاطفه منفی و رضایت از زندگی تفاوت معنادار بود. در این الگو، تمام وزن های رگرسیونی از نظر آماری معنادار بود و متغیرهای پیش بینی کننده الگو، 85 درصد از واریانس بهزیستی ذهنی را تبیین کردند. نتایج پژوهش حاضر، ضرورت بازشناسی نقش ویژگیهای شخصیتی و متغیرهای جمعیت شناختی جنسیت را در پیش بینی بهزیستی ذهنی دانشجویان مورد تأکید قرار داد.
مغانلو و آگیلار – وفایی (1388)، رابطه پنج عامل شخصیت با شادکامی و سلامت روانی و جسمانی را مورد بررسی قرار دادند. تعداد 359 نفر از دانشجویان دانشگاههای شهید بهشتی و تهران در این پژوهش شرکت کردند. نتایج پژوهش نشان داد شادکامی و سلامت جسمانی با برونگرایی و وظیفه شناسی رابطه مثبت و با روان رنجورخویی ارتباط منفی دارد. همچنین شادکامی با سلامت روانی و جسمانی رابطه مثبت دارد. نتایج رگرسیون نشان داد متغیرهای روان رنجورخویی، گشودگی به تجربه و برون گرایی، شادکامی و سلامت جسمانی را پیش بینی می کند. سلامت روانی نیز توسط متغیرهای برون گرایی، وظیفه شناسی، روان رنجور خویی و گشودگی به تجربه پیش بینی می شد. همسو با نتایج سایر پزوهش ها، برونگرایی بالا و روان رنجور خویی پایین از پیش بینی کننده های مهم شادکامی و سلامتی روانی و جسمانی به شمار آمدند.
گروسی فرشی، مانی و بخشی پور (1385)، بررسی ارتباط بین ویژگی های شخصیتی و احساس شادکامی در بین دانشجویان دانشگاه تبریز را مورد بررسی قرار دادند. تعداد 396 دانشجو در این پژوهش انتخاب شد. نتایج نشان داد که کلیه آزمودنی ها، عواطف مثبت را نسبت به عواطف منفی در سطح در سطح معناداری بالاتر و بهتر ارزیابی کرده اند و تفاوت معناداری در میزان شادکامی به تفکیک جنسیت و رشته تحصیلی وجود ندارد. به علاوه، با استفاده از ضریب همبستگی پیرسون مشخص شد که شادکامی با صفات برونگرایی ، دلپذیربودن و وظیفه شناسی رابطه مثبت و معنادار و با روان رنجورخویی رابطه منفی و معنادار دارد. همچنین، با بعد سازگاری (انعطاف پذیری) رابطه معنادار به دست نیامد. نهایتاً دو صفت برونگرایی و روان رنجور 7/41% از واریانس شادکامی را تبیین می کند.
جمع بندی
در این نوشتار، طرحواره های ناسازگار اولیه و انواع آن به اختصار مورد بحث قرار گرفت و در نهایت پیشینیه تحقیقاتی که به صورت دو به دو از متغیرهای پژوهش حاضر حمایت می کنند مطرح گردید.
مطالعه طرحواره های ناسازگار اولیه، به عنوان یک متغیر درونی برای پیش بینی بهزیستی ذهنی بسیار حائز اهمیت است. طرحواره، بازنمایی شناختی افراد از زندگی است که شامل ریشه عمیق الگوهای تحریف شده افکار در مورد خود، جهان و روابط با دیگران می شود (ساوا، 2009). ریشه تحولی طرحواره های ناسازگار اولیه، شامل نیازهای هیجانی، تجارب اولیه زندگی و خلق و خوی هیجانی می باشد که به5 حوزه تقسیم می شود. حوزه اول: طرد و بریدگی (رهاشدگی/بی ثباتی، بی اعتمادی/بدرفتاری، محرومیت هیجانی، نقص/شرم، انزوای اجتماعی/بیگانگی)، حوزه دوم: خودگردانی و عملکرد مختل (وابستگی/بی کفایتی، آسیب پذیری نسبت به ضرر یا بیماری، خودتحول نیافته/گرفتار، شکست)، حوزه سوم: محدودیت های مختل (استحقاق/بزرگ منشی، خویشتن داری/خودانضباطی ناکافی )، حوزه چهارم: دیگر جهت مندی (اطاعت، ایثار، پذیرش جویی/جلب توجه)، حوزه پنجم: گوش به زنگی بیش از حد و بازداری (منفی گرایی/بدبینی، بازداری هیجانی، معیارهای سرسختانه/عیب جویی افراطی، تنبیه) (یانگ، کلوسکو و ویشار؛ ترجمه حمیدپور و اندوز، 1391). طرحواره های ناسازگار اولیه به مانند شخصیت می تواند بهزیستی ذهنی را تبیین نماید. بنابراین، طرحواره ها به عنوان زیرساخت های شناختی، منجر به تشکیل باورهای غیرمنطقی و ناکارآمد می شوند. این باورهای ناکارآمد اضطراب، افسردگی (عاطفه منفی بهزیستی ذهنی) را به همراه دارد که پژوهشهای بسیاری از آن حمایت می کند.
پژوهش های دندلیجان (2014)، رنر و همکاران (2012)، بورنز، آنستی و ویندسور (2011) نشاد داد که طرحواره های ناسازگار اولیه می تواند پیش بینی کننده اضطراب و افسردگی (عاطفه منفی بهزیستی ذهنی) باشد. نتایج پژوهش یوسف نژاد شیروانی و پیوسته گر (1388)، رابطه منفی بین رضایت از زندگی (مؤلفه شناختی بهزیستی ذهنی) با طرحواره های ناسازگار اولیه را نشان داد. نتایج پژوهش های گارسیا و ارلندسون (2011)، مالکوک (2011)، بهادری خسروشاهی، هاشمی نصرت آباد و ماشینچی عباسی(1391)، تقی لو، صالحی و شکری (1390)، سروقد، رضایی و فدایی دولت (1390)، دستجردی و همکاران (1389)، میزایی و حاتمی (1389)، خدایی و شکری (1388)، فرشی ، مانی و بخشی پور (1385)، نشان داد که مدل پنج عامل شخصیت، به خصوص برونگرایی و روان رنجورخویی می تواند بهزیستی ذهنی را تبیین نماید. تیم (2011)، بهرامی احسان و بهرام زاده (2011)، اورلینگز _ بونتکویی (2010)، منتظری، یداللهی باستانی، حسینی (1391)، به رابطه بین طرحواره های ناسازگار اولیه با مدل پنج عاملی شخصیت، خصوصاً روان رنجورخویی دست یافتند. نتایج پژوهش هالورسن و همکاران (2009)، رابطه بین طرحواره های ناسازگار اولیه، خلق و خو و صفات شخصیت را در افراد افسرده بالینی نشان داد.
منابع
منابع فارسی
- آقایی، حامد ( 1384). بررسی وجوه آسیب شناسی شخصیت بر اساس عامل ها و مؤلفه های مدل پنج عاملی شخصیت، پایان نامه کارشناسی ارشد،دانشگاه تهران
- برک، لورا (1391). روانشناسی رشد، ترجمه؛ یحیی سیدمحمدی(جلد اول)، تهران،ارسباران
- بهادری خسروشاهی، جعفر؛ هاشمی نصرت آباد، تورج (1390). رابطه امیدواری و تاب آوری با بهزیستی روانشناختی در دانشجویان، مجله اندیشه و رفتار، شماره 22،دوره 6 ، ص 50-41
- بیرامی، منصور؛ اسمعلی کورانه، احمد (1391). بررسی رابطه بین ریشه های تحولی(شیوه های فرزندپروری) و طرحواره های ناسازگار اولیه در حوزه بریدگی- طرد، خودگردانی و عملکرد مختل در مدل طرحواره یانگ، فصلنامه پژوهش های نوین روانشناختی، سال هفتم، شماره28، ص 88-71
- تقی لو، صادق ؛ صالحی، مهدیه ؛ شکری، امید (1390). مدل یابی معادلات ساختاری در در تبیین رابطه بین صفات شخصیت، حل مسئله اجتماعی و بهزیستی ذهنی، فصلنامه پژوهش در سلامت روانشناختی، شماره 1و2 ، دوره 4،ص 76-63
- تقی لو، صادق ؛ زارع بهرام آبادی، مهدی؛ آرین، عاصفه (1389).مقایسه صفات شخصیت بین زنان مدیر کارآفرین و زنان عادی شهرستان اصفهان، فصلنامه زن و بهداشت، شماره 3، ص 54-41
- تقی لو، صادق (1388). رويكرد مدل يابي معادلات ساختاري در بررسی رابطه بين صفات شخصيت، الگوی مقابله حل مسئله اجتماعي و بهزيستي ذهني در دانشجويان دختر و پسر، پایان نامه دکتری، چاپ نشده، دانشگاه آزاد اسلامی و احد تهران مرکزی.
- تقربی، زهرا؛ شریفی، خدیجه؛ سلوکی، زهرا (1391). بهزیستی ذهنی در دانشجویان دانشکده پرستاری و مامایی کاشان، مجلا علمی دانشکده پرستاری و مامایی همدان، شماره1،دوره20، ص 62-54
- جان بزرگی، مسعود؛ نوری، ناهید؛ راجزی اصفهانی، سپیده (1387). بررسي رابطه سبك والديني با رفتار اجتماعي به ويژه مبتني بر احترام به قانون در كودكان، مجله پژوهشی دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی، سال سیزدهم، شماره6، پی در پی66، ص 527-519
- خدایی، علی؛ شکری، امید (1388). مدل یابی روابط ساختاری بین صفات شخصیت ، سبک های مقابله با تنیدگی و بهزیستی ذهنی دانشجویان دختر و پسر، فصلنامه علمی-پژوهشی روانشناسی دانشگاه تبریز، سال چهارم، شماره 16، ص 157-120
- داتیلیو، فرانک.ام (1393). رفتاردرمانی شناختی زوج ها و خانواده ها، ترجمه؛ فرهاد اصغری و همکاران، تهران، آوای نور
- دستجردی، رضا؛ فرزاد، ولی اله؛ کدیور، پروین (1390). نقش پنج عامل بزرگ شخصیت در پیش بینی بهزیستی روانشناختی، مجله علمی دانشگاه علوم پزشکی بیرجند، شماره 18(2) ، ص 133-126
- زینالی، علی (1392). تأثیر شیوه های تربیتی والدین بر نوع دلبستگی فرزندان، فصلنامه خانواده پژوهی. سال نهم، شماره 33، ص 81-63
- سروقد، سیروس؛ رضایی، آذرمیدخت؛ فدایی دولت، ایوب (1390). رابطه ویژگی های شخصیتی با راهبردهای مقابله ای و بهزیستی ذهنی معلمان. مجله یافته های نور در روانشناسی،ص 38-23
- سرمد، زهره؛ بازرگان، عباس؛ حجازی، الهه (1391). روش های تحقیق در علوم رفتاری، تهران، آگه
- سیف، علی اکبر (1382). روش تهیه پژوهش نامه، تهران، دوران
- شاملو، سعید (1375). آسیب شناسی روانی، تهران، رشد
- شعبانی، سمیه (1391). بررسی خودکارآمدی، حمایت اجتماعی و خوش بینی در پیش بینی کنندگی بهزیستی ذهنی، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه علامه طباطبایی
- شکری، امید و همکاران (1386). ساختار عاملی و ویژگی های روان سنجی نسخه فارسی پرسشنامه مقابله با موقعیت های استرس زا، تازه های علوم شناختی، سال دهم، شماره3، ص 33-22
- شریفی، علی اکبر (1389). بررسی رابطه بین تیپ های شخصیتی با طرحواره های ناسازگار اولیه، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه علامه طباطبایی
- شهامت، فاطمه؛ ثابتی، علیرضا؛ رضوانی، سمانه (1389). بررسی رابطه سبک های فرزندپروری و طرحواره های ناسازگار اولیه، مطالعات تربیتی و روانشناسی، 11(2)، ص 254-239
- شولتز، دوان ؛ شولتز، سیدنی الن (1387). نظریه های شخصیت، ترجمه؛ یحیی سیدمحمدی، تهران، ویرایش
- صفاری، محسن و همکاران (1393). شادکامی، خودکارآمدی و پیشرفت تحصیلی در دانشجویان، مجله توسعه آموزش در علوم پزشکی، دوره 7، شماره 13، ص 29-22
- عبداله پور، محمدآزاد؛ شکری، امید؛ تقی لو، صادق؛ طولابی، سعید؛ فولادوند، خدیجه (1391). تغییرناپذیری جنسی روابط بین روان رنجورخویی، برون گرایی، سبک های مقابله، تنشگرهای تحصیلی و واکنش به آن با بهزیستی ذهنی، فصلنامه روانشناسی کاربردی، سال ششم، شماره3(23)، ص 118-103
- فراهانی، محمدتقی؛ محمدخانی، شهرام؛ جوکار، فرهاد (1388). رابطه بین رضایت از زندگی با کیفیت زندگی و بهزیستی ذهنی در معلمان شهر تهران، فصلنامه علمی پژوهشی پژوهش در سلامت روانشناختی، دوره 3، شماره 1، ص 14-5
- فیست، جس؛ فیست، گریگوری جی (1391). نظریه های شخصیت، ترجمه؛ یحیی سیدمحمدی، تهران، روان
- قاسمی، نظام الدین؛ کجباف، محمدباقر؛ ربیعی، مهدی (1390). اثربخشی گروه درمانی مبتنی بر کیفیت زندگی بر بهزیستی ذهنی و سلامت روان، مجله روانشناسی بالینی، سال سوم، شماره 2، پیاپی 10، ص 35-23
- کریمی، یوسف (1382). روانشناسی شخصیت، تهران، دانشگاه پیام نور
- گروسی فرشی، میرتقی؛ مانی، آرش؛ بخشی پور، عباس (1385). بررسی ارتباط بین ویژگی های شخصیتی و احساس شادکامی در بین دانشجویان دانشگاه تبریز، فصلنامه علمی – پژوهشی روانشناسی دانشگاه تبریز، سال اول، شماره1، ص 158-143
- گنجه، مهدیه (1388). نقش میانجی گر انگیزه در رابطه صفات شخصیت و عملکرد شغلی، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه شهیدبهشتی
- گودرزی، احمد (1391). ارزیابی های شناختی، خوش بینی، راهبردهای مقابله ای و بهزیستی ذهنی: تحلیل معادلات ساختاری الگوی تبادلی تنیدگی – مقابله، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه شهیدبهشتی
- لیهی، رابرت ل (1392). فنون شناخت درمانی، ترجمه لادن فتی و همکاران ، تهران، دانژه
- مغانلو، مهناز؛ آگیلار-وفایی، مریم (1388). رابطه عوامل و وجوه الگوی پنج عاملی شخصیت با شادکامی و سلامت روانی و جسمانی، مجله روانپزشکی و روانشناسی بالینی ایران، سال پانزدهم، شماره3، ص 299-290
- منتظری، محمدصادق؛ یداللهی باستانی، سوگل؛ حسینی،عاطفه (1391). رابطه پنج عامل شخصیت و طرحواره های ناسازگار اولیه، نخستین همایش ملّی شخصیت و زندگی نوین، سنندج، دانشگاه آزاد اسلامی
- میرزایی، فروغ؛ حاتمی،حمیدرضا (1389). رابطه ویژگی های شخصیتی و شادکامی در دانشجویان، مجله اندیشه و رفتار، دوره 5، شماره17، ص 56-47
- هاجین، ریچاردپی؛ ویتبورن کراس، سوزان (1384). آسیب شناسی روانی، دیدگاههای بالینی درباره اختلال های روانی، ترجمه؛ یحیی سیدمحمدی(جلد دوم)، تهران، نشر روان
- هاشمی نصرت آباد، تورج؛ باباپورخیرالدین، جلیل؛ بهادری خسروشاهی، جعفر (1391). نقش سرمایه های روانشناختی در بهزیستی روانی با توجه به اثرات تعدیلی سرمایه های اجتماعی، مجله پژوهش های روانشناسی اجتماعی، دوره1، شماره4، ص 144-123
- هومن، حیدرعلی (1391). شناخت روش علمی در علوم رفتاری، تهران، سمت
- یانگ، جفری؛ کلوسکو، ژانت؛ ویشار، مارجوری (1391). طرحواره درمانی، ترجمه؛ حمیدپور و اندوز(جلد اول)، تهران، ارجمند
- یوسف نژاد شیروانی، مائده؛ پیوسته گر، زهرا (1390). رابطه رضایت از زندگی و طرحواره های ناسازگار اولیه در دانشجویان، مجله دانش و پژوهش در روانشناسی کاربردی، سال دوازدهم، شماره2، پیاپی(44)، ص 65-55
منابع انگلیسی
-Anmuth , L.M,. (2011). Early maladaptive schemas and negative life events in the predicthion of depression and anxiety. For the degree of Master of Arts in Clinical Mental Health Counseling , Rowan University
- Bahrami ehsan, H. , Bahramizadeh, H. (2011). Early maladaptive schemas and agreeableness hn personality five factor model. Procedia-Social and Behavioral Sciences, 30, 541-551
- Burns. R.A. , Anstey. K. J. , Windsor.T.D. (2011). Subjective well-being mediates the effects of resilience and mastery on depression and anxiety in a large community sample of young and middle-aged adults. Australian and New Zeaand Journal Of Psychology , 45, 240-248
- Cole, K. (2002). Well-being psychological capital and unemployment. Journal Of Health Psychology, 33(3), 122-139
- Dindelegan, C. (2014). The involvement of cognitive schemas in the manifestation of anxiety according to sex. Procedia-Social and Behavioral Sciences , 127, 326-330
- Diener, E.(2000). Subjective well-being: The science of happiness and a proposal for a national index. American Psychologist, 55, 34-43
- Durayappah, A. (2011). The 3p model: A general theory of subjective well-being. Happiness Stud, 12, 681-716
- Egan, V., Chan, S., Shorter, G.W. (2014). The dark triad, happiness sub jective well-being. Personality and Individual Differences, 67, 17-22
- Eid, M. , Larsen, R.J. (2008). The science of subjective well-being. New York, London, Gulford press
- Eurelings-Bontekoe, E.H.M., Luyten,P. , Ijssennagger.m. , Vreeswijk.M. , Koelen. J. (2010). Relationship between personality organization and young’s cognitive model of personality pathology. Personality and Individual Differences, 49, 198-203
- Garcia, D., Erlandsson, A. (2011). The relationship between personality and subjective well-being: Different association patterns when measuring the affective component in frequency and intensity. Journal Happiness Stud, 12, 1023- 1034
- Halvorsen, M., Wang, C.E., Richter, J., Myrland, I., Pedersen, S.K., Eisemann, M, & Waterloo, K. (2009). Early maladaptive schemas, temperament and character traits in clinically depressed and previously depressed subjects. Clin. Psychol. Psychother, 16, 394-407
- Haslam, N. (2007). Introduction to personality and intelligence. London, SAGE Publication
- Hoffart, A., Sexton, H., Hedley, L.M., Hovland, O.J., Holte, A. (2006). The structure of maladaptive schemas: A confirmatory factor analysis and a psychometric evaluation of factor-derived scales. Cognitive Therapy and Research, Vol. 29, No. 6, 627–644
- Kachadourian, L.K., Fincham, F. & Davila, J. (2004). The tendency to forgive in dating and married couples :The role of attachment and relationship satisfaction. Personal Relationships, 11(3), 373-393.
- Keyes, C.L.M., Shmotkin, D., Ryff, C.D. (2002). Optimizing well-being: The empirical encoundter of two traditions. Journal of Personality and Social Psychology, 82(6), 1007-1022
- Kormi Nouri, R., Mocrie, A., Mohammadifar, M., Yazdani, E. (2002). The study of happiness & well-being and the role of different factors for them among students of Tehran university. J. Psychol Educ, 32(1), 3-41
- Korotkove, D., & Hannah, T. E. (2004). The fivefactor model of personality: strengths and limitations in predicting health status, sick-role and illness behaviour. Personality and Individual Differences, 36, 187-199.
- Lamers, S.M.A., Westerhof, G.J., Kovacs, V., Bohlmeijer, E.T. (2012). Differential relationships in the association of the big five personality traits with positive mental health and psycho pathology. Journal of Research in Personality, 46, 517-524
- Malkoc, S. (2011). Big five personality traits and coping styles predict subjective well-being: A study with a Turkish sample. Procedia Social and Behavioral Sciences, 12, 577-581
- Maltby, J., Day, L. (2004). Forgiveness and defense style. Journal of Genetic Psychology, 165(1), 99-110
- Moradi, M., Jafari, S.E., Abedi, M.R. (2005). Happiness and personality: A review study. Adv Cogn Sci, 7(2), 60-71
- Peltzer, K., Pengpid, S. (2013). Subjective happiness and health behavior among a sample of university students in India. Social Behavior and Personality, 41(6), 1045-1056
- Petrocelli, J.V., Glaser, B.A., Calhoun,G.B., Campbell, L.F. (2001). Early maladaptive schemas of
personality disorder subtypes. Journal of Personality Disorders, 15(6), 546-559
- Poursardar, F., Sangari, A.A., Abbaspour, Z., Alboukurdi, S. (2012). The effect of happiness on mental health and life satisfaction: A psychological model of well-being. Journal of Kermanshah University of Medical Sciences, 16(2), 139-147
- Prof, A., Ozmete, E. (2011). Subjective well-being: A research on life satisfaction as cognitive component of subjective well-being. International Journal of Academic Research, Vol, 3, No, 4, 55-62
- Rennre, F., Lobbestael, J., Peeters, F., Arntz, A., & Huibers, M. (2012). Early maladaptive schemas in depressed patients: Stability and relation with depressive symptoms over the course of treatment. Journal of Affective Disorders, 136, 581-590
- Romero, E., Gomez-Franguela, J.A., Villar, P. (2012). Life aspirations, personality traits and subjective well-being in a Spanish sample. European Journal of personality, 26, 44-55
- Roothman, B., Kirsten, D.K., Wissing, M.P. (2003). Gender differences in aspects of psychological well-being. South African Journal of psychology, 33, 212-218
- Ryan, R.M., Deci, E.l. (2001). On happiness and human potentials: A review of research on hedonic and eudaimonic well-being. Annual Review of psychology, 52, 141-160
- Ryff, C.D., Singer, B. (1998). The contours of positive human health. Psychological Inquiry. 19, 1-28
- Sabatini, F. (2014). The relationship between happiness and health: Evidence from Italy. Social science & Medicine, 114, 178-187
- Sava, F.A., (2009). Maladaptive schemas irrational beliefs, and their relationship with the five-factor personality model. Journal of Cognitive and Behavioral Psychotherapies, Vol, 9, No, 2, 135-147
- Thimm, J.C. (2010). Personality and early maladaptive schemas: A five-factor model perspective. J. Behav. Ther. & Exp. Psychiat, 41, 373-380
- Thimm, J.C. (2011). Incremental validity of maladaptive schemas over five-factor model facets in the prediction of personality disorder symptoms. Personality and Individual Differences, 50, 777-782
- Torres, C. (2002). Early maladaptive schemas and cognitive distortions in psychopathy and narcissism. A thesis submitted for the degree of Doctor of Psychology (Clinical) of the Australian National University
- Turkdogan, T., Dura, E. (2012). The role basic needs fulfillment in prediction of subjective well-being among university students. Educational Sciences: Theory & Practice, 12(4), 2440-2446
- Vitterso, J. (2001). Personality traits and subjective well-being: Emotional stability, not extraversion, is probably the important predictor. Personality and Individual Differences, 31, 903-914
- Zhang, D.H., He, H.L. (2010). Personality traits and life satisfaction: A chinese case study. Social Behavior and Personality, 38, 1119-1122