لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت )
تعداد صفحه : 36 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
2
استعداد خستگی شغلی
ریشه لغوی خستگی1-Etymology Boredom
از زمانهاي دور (دورهي کلاسيک) در مورد خستگي مطالبي به جا مانده است که شرح مفصل آن به قرن چهارم ميلادي برميگردد (هيلي2-Healy
، 1984). امّا، تا اواسط قرن هجدهم ميلادي تعريفي از واژهي خستگي در زبان انگليسي وجود نداشت و ريشهي آن هم مشخصاً معلوم نبود (هيلي، 1984؛کوهن،1976). محققان ميگويند ريشهي لغت خستگي بسته به اينکه معناي اصلي آن به جنبههاي جسمي يا روحي اشاره کند، متفاوت است. در ميان معادلهاي واژهي خستگي جسمي ميتوان به لغات "دلگير کننده-Dreary
، "کسالت آورنده- Weary
"، "محزون- Doleful
" اشاره کرد، در حالي که معادلهاي روحي آن شامل واژههاي"ملال آور- Tedium
"، "يکنواخت- Monotony
" و واژهي فرانسوي (Ennui) است (هيلي، 1984؛ کوهن، 1976؛ اوکانر- O ُConnor
، 1967).
در ساير زبانها معاني ديگري از خستگي که ناشي از نحوهي کاربرد اين اصطلاح است را ميتوان پيدا کرد. براي مثال در زبان آلماني، لغت"Lany Wiele"که حاکي از "گذر کند زمان" است معني خستگي را ميدهد. در زبان عبري، لغت "Lashemn"به معناي "آرزوي چيزي را کردن" و همچنين" اندوه ناشي از بيکاري" معادل واژهي خستگي است. معني اصلي واژهي خستگي در زبان اسلاوي" Kuka"است که به معناي "تکرار و يکنواختي- Repetition And Monotony
" است (واف، 1979). نهايتاً ساندبرگ و استات (1992) معادلهاي ديگر واژهي خستگي (خسته کننده) را از زبانهاي ژاپني، چيني (ماندارين) وكرهاي که تأکيد بر مفاهيم "جالب نبودن
2
- Not Interesting
"و يا "بيکار بودن- Nothing To Do
" است راگزارش کردهاند. براي کسب اطلاعات بيشتر در مورد ريشهي لغت خستگي ميتوان به نوشتههاي آسمان-Esman
(1979) و واف- Waugh
(1979) مراجعه کرد. کاربردهاي ادبي واژهي خستگي را همچنين در آثار هيلي(1984)، کلاپ-Klapp
(1986)، کوهن (1976)، اسپکز-Spacks
(1995) ميتوان يافت.
شکايات مربوط به خستگي ناشي از کار بسيار فراگير هستند (فارن ورث -Worth
،1998؛ فيشر،1987؛ گارسون- Garson
،1975؛گست- Guest
، ويليامز- Williams
، و ديو-Dewe
،1978؛ کومهاوسر-Komhauser
،1965؛رابين- Rubin
،1976؛ اسميت- Smith
،1955؛ ترکل-Terkel
، 1974؛ ويات- Wyatt
،فراسر، و استاک-Fraser&Stock
،1929)، و تجربهي عمومي خستگي در ميان فرهنگهاي
مختلف مکرراً گزارش شده است (ساندبرگ، لاتکين-Latkin
، فارمر و سائود-Farmer&Saoud
،1991؛ ساندبرگ و استات،1992؛ ودانوويچ و وات-Vodanovich&Watt
،199). براي مثال، گست و همکارانش- Guest Et Al.
(1978) سه نمونه از کارگران انگليسي را به عنوان معرف همهي سطوح سازماني مورد مطالعه قرار دادند و دريافتند که قضاوت بيش از نيمي (56 درصد) از آنها اين است که شغلشان به طور کلي خسته کننده است، در حاليکه 79 تا 87 درصد آنها مي
3
گفتند برخي از مواقع احساس خستگي ميكنند. محققان نظامي خستگي شغلي را به عنوان يک مشکل رايج سربازان در پادگانهاي نظامي در زمان صلح تصديق ميكنند (هريس و سگال-Harris&Segal
،1985).
2-1-2- مفاهيم و تصورات خستگي
اگرچه پژوهشهاي انجام شده در مورد خستگي فراوان نيستند، امّا آنها بسيار متنوع هستند. تعاريف بيان شده در مورد ماهيّت خستگي تقريباً به تعداد مقالات تجربي و ادبي که در اين مورد نوشته شده است ميباشند، که بخش بزرگي از آنها عمدتاً به علايق و زمينههاي فکري نويسندهگان مقالات بستگي دارد. براي مثال، پژوهشگران روانپزشکي، مطابق معمول خستگي را ازطريق بررسي مکانيسمهاي دفاعي و روانرنجورخويي مورد مطالعه قرار ميدهند، در حاليکه روانشناسان مطابق معمول خستگي را ازطريق فرسودگي ناشي از زندگي صنعتي، يکنواختي، گوش به زنگ بودن، مورد مطالعه قرار ميدهند و کمتر بر جنبهي تئوري شخصيت (فرديت) تمرکز دارند. ليري- Leary
، راجرز- Rogers
،کان فيلد- Canfield
، و کئو- Coe
(1986) بر اين نکته تأکيد دارند که تفسيرهاي گوناگون از خستگي به دليل" سوابق وشرايط، وابستگي روانشناختي، ملازمات پديده شناختي، و پيامدهاي رفتاري ميباشد" در ادامه نگاهي گذرا به چهار مفهوم رايج خستگي ميشود.
2-1-2-1- ديدگاه روانکاوانه- Psychoanalytic Perspective
اکثر مقالههاي نظري موجود در مورد خستگي روانکاوانه هستند. اين مقالههاي نظري به بيش از 65 سال
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت )
تعداد صفحه : 36 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
2
استعداد خستگی شغلی
ریشه لغوی خستگی1-Etymology Boredom
از زمانهاي دور (دورهي کلاسيک) در مورد خستگي مطالبي به جا مانده است که شرح مفصل آن به قرن چهارم ميلادي برميگردد (هيلي2-Healy
، 1984). امّا، تا اواسط قرن هجدهم ميلادي تعريفي از واژهي خستگي در زبان انگليسي وجود نداشت و ريشهي آن هم مشخصاً معلوم نبود (هيلي، 1984؛کوهن،1976). محققان ميگويند ريشهي لغت خستگي بسته به اينکه معناي اصلي آن به جنبههاي جسمي يا روحي اشاره کند، متفاوت است. در ميان معادلهاي واژهي خستگي جسمي ميتوان به لغات "دلگير کننده-Dreary
، "کسالت آورنده- Weary
"، "محزون- Doleful
" اشاره کرد، در حالي که معادلهاي روحي آن شامل واژههاي"ملال آور- Tedium
"، "يکنواخت- Monotony
" و واژهي فرانسوي (Ennui) است (هيلي، 1984؛ کوهن، 1976؛ اوکانر- O ُConnor
، 1967).
در ساير زبانها معاني ديگري از خستگي که ناشي از نحوهي کاربرد اين اصطلاح است را ميتوان پيدا کرد. براي مثال در زبان آلماني، لغت"Lany Wiele"که حاکي از "گذر کند زمان" است معني خستگي را ميدهد. در زبان عبري، لغت "Lashemn"به معناي "آرزوي چيزي را کردن" و همچنين" اندوه ناشي از بيکاري" معادل واژهي خستگي است. معني اصلي واژهي خستگي در زبان اسلاوي" Kuka"است که به معناي "تکرار و يکنواختي- Repetition And Monotony
" است (واف، 1979). نهايتاً ساندبرگ و استات (1992) معادلهاي ديگر واژهي خستگي (خسته کننده) را از زبانهاي ژاپني، چيني (ماندارين) وكرهاي که تأکيد بر مفاهيم "جالب نبودن
2
- Not Interesting
"و يا "بيکار بودن- Nothing To Do
" است راگزارش کردهاند. براي کسب اطلاعات بيشتر در مورد ريشهي لغت خستگي ميتوان به نوشتههاي آسمان-Esman
(1979) و واف- Waugh
(1979) مراجعه کرد. کاربردهاي ادبي واژهي خستگي را همچنين در آثار هيلي(1984)، کلاپ-Klapp
(1986)، کوهن (1976)، اسپکز-Spacks
(1995) ميتوان يافت.
شکايات مربوط به خستگي ناشي از کار بسيار فراگير هستند (فارن ورث -Worth
،1998؛ فيشر،1987؛ گارسون- Garson
،1975؛گست- Guest
، ويليامز- Williams
، و ديو-Dewe
،1978؛ کومهاوسر-Komhauser
،1965؛رابين- Rubin
،1976؛ اسميت- Smith
،1955؛ ترکل-Terkel
، 1974؛ ويات- Wyatt
،فراسر، و استاک-Fraser&Stock
،1929)، و تجربهي عمومي خستگي در ميان فرهنگهاي
مختلف مکرراً گزارش شده است (ساندبرگ، لاتکين-Latkin
، فارمر و سائود-Farmer&Saoud
،1991؛ ساندبرگ و استات،1992؛ ودانوويچ و وات-Vodanovich&Watt
،199). براي مثال، گست و همکارانش- Guest Et Al.
(1978) سه نمونه از کارگران انگليسي را به عنوان معرف همهي سطوح سازماني مورد مطالعه قرار دادند و دريافتند که قضاوت بيش از نيمي (56 درصد) از آنها اين است که شغلشان به طور کلي خسته کننده است، در حاليکه 79 تا 87 درصد آنها مي
3
گفتند برخي از مواقع احساس خستگي ميكنند. محققان نظامي خستگي شغلي را به عنوان يک مشکل رايج سربازان در پادگانهاي نظامي در زمان صلح تصديق ميكنند (هريس و سگال-Harris&Segal
،1985).
2-1-2- مفاهيم و تصورات خستگي
اگرچه پژوهشهاي انجام شده در مورد خستگي فراوان نيستند، امّا آنها بسيار متنوع هستند. تعاريف بيان شده در مورد ماهيّت خستگي تقريباً به تعداد مقالات تجربي و ادبي که در اين مورد نوشته شده است ميباشند، که بخش بزرگي از آنها عمدتاً به علايق و زمينههاي فکري نويسندهگان مقالات بستگي دارد. براي مثال، پژوهشگران روانپزشکي، مطابق معمول خستگي را ازطريق بررسي مکانيسمهاي دفاعي و روانرنجورخويي مورد مطالعه قرار ميدهند، در حاليکه روانشناسان مطابق معمول خستگي را ازطريق فرسودگي ناشي از زندگي صنعتي، يکنواختي، گوش به زنگ بودن، مورد مطالعه قرار ميدهند و کمتر بر جنبهي تئوري شخصيت (فرديت) تمرکز دارند. ليري- Leary
، راجرز- Rogers
،کان فيلد- Canfield
، و کئو- Coe
(1986) بر اين نکته تأکيد دارند که تفسيرهاي گوناگون از خستگي به دليل" سوابق وشرايط، وابستگي روانشناختي، ملازمات پديده شناختي، و پيامدهاي رفتاري ميباشد" در ادامه نگاهي گذرا به چهار مفهوم رايج خستگي ميشود.
2-1-2-1- ديدگاه روانکاوانه- Psychoanalytic Perspective
اکثر مقالههاي نظري موجود در مورد خستگي روانکاوانه هستند. اين مقالههاي نظري به بيش از 65 سال