لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت )
تعداد صفحه : 28 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
توانمندسازی کارکنان
سازمان ها مي توانند بهره وری را از طريق فرايند توانمندسازی كاركنانشان بهبود و ارتقاء بخشند. درعصرحاضر توانمندسازی به يكي از مسائل اصلي در سازمان ها تبديل شده است. توانمندسازی به مانند ابزاری شناخته شده است كه مديران به آن وسيله قادر خواهند بود سازمانهای امروزی را به شكلي كارآمد اداره كنند. از نظر هال ( 1994 ) تغييرات محيط كار، سازمان ها را مجبور نموده كه به منظور بقای خود در دنيای متلاطم امروزی، در سيستم های مديريت خود بازبيني و بازنگری كنند و در اين جا است كه توانمندسازی كاركنان به موضوع اصلي در ارتباط با عملكردهای رهبری و مديريت تبديل مي گردد و برای سازمان ها اين امكان را فراهم مي آورد كه رقابتي تر عمل كنند. زیرا نيروی انساني به عنوان با ارزش ترين منابع سازماني در اعتلای اهداف و آرمان های سازمان به شمار مي روند. منابع انساني به سازمان معنا و مفهوم بخشيده و زمينه های تحقق اهداف سازماني را فراهم مي كنند. توانمندسازی به نيروی كار فرصت بيشتری برای آزادی، توسعه و بكارگيری مهارت ها، دانش و پتانسيل های بالقوه در جهت خير و صلاح خود و سازمان شان اعطا مي كند. توانمندسازی اصطلاحي است كه برای اولين بار توسط توماس و ولت هاوس1.Thomas and Velthous
درمطالعاتي كه بر رهبری تمركز داشتند مورد استفاده قرار گرفت. تاريخچه اولين تعريف اصطلاح توانمندسازی به سال 1788 برمي گردد كه در آن توانمندسازی را به عنوان تفويض اختيار2. Delegation of authority
در نقش سازماني خود مي دانستند كه اين اختيار بايستي به فرد اعطا يا در نقش سازماني او ديده شود. توانمندسازی ابزاری پيچيده و ارزشمند محسوب مي
گردد كه تحقيق و پژوهش های طولانی اثبات نموده است كه به كارگيری مناسب آن مي تواند تأثيرات شگرفي درعملكرد شغلي، بهره وری و رضايت شغلي داشته باشد (نیکودیم و همکاران Nykodym et al
، ۱۹۹۴: ۴۵).
۱-۳-۲: تعاريف توانمندسازي
مفهوم توانمندسازی4. Empowerment
نخستین بار در دهه 1980 معرفی شده است. اما در دهه 1990 علاقه زیادی به این مفهوم در میان پژوهشگران، دانشگاهیان و دست اندرکاران مدیریت و سازمان بوجود آمد. اندیشمندان و محققان سازمان مدیریت تا دهه 1990 توانمندسازی نیروی انسانی را به معنی اقدامات و راهبردهای مدیریتی مانند تفویض اختیار و قدرت تصمیم گیری به رده های پایین تر سازمان، سهیم کردن کارکنان در اطلاعات و دسترسی آنان به منابع سازمانی دانسته اند. به عنوان مثال، فوی5. Foy, 1997
(1997) توانمندسازی را توزیع قدرت تصمیم گیری به افرادی که آن را ندارند تعریف کرده است. باون و لاولر6. Bowen & Lawler, 1992
(1992) توانمندسازی را سهیم کردن کارکنان خط مقدم سازمان در چهار عنصر اطلاعات، دانش، پاداش و قدرت می دانند. به زعم بلانچارد و همکاران7. Blanchard et al, 1999
(1999) توانمندسازی عبارت است از سهیم شدن کارکنان در اطلاعات، تشکیل گروهها و طراحی ساختار سازمانی مناسب. کوین و اسپریتزر8. Quinn&Spreitzer, 1997
(1997) این نوع نگاه به توانمندسازی را رویکرد مکانیکی نامیده اند. اما از دهه 1990 به بعد نظریه پردازان و صاحبنظران روانشناسی سازمانی، توانمندسازی منابع انسانی را مفهومی پیچیده و چند بعدی می دانند و بین ویژگی های موقعیتی(اقدامات مدیریتی) و ادراک کارکنان نسبت به این ویژگی ها تفاوت قائل شده اند (توماس و ولثوس
Thomas&Velthouse
، ۱۹۹۰).
کانگر و کانانگو10. Conger & Kanungo,1998
(1998) مطرح کرده اند که اقدامات مدیریت فقط مجموعه ای از شرایط هستند که می توانند کارکنان را توانمند سازند، اما لزوماً این طور نخواهد بود. تفویض اختیار و قدرت تصمیم گیری از سوی مدیران مافوق به کارکنان رده پایین به معنی توانمندسازی نیست. اخیراً پژوهشگران از منظر باورها و احساسات کارکنان به آن توجه کرده اند. کوین و اسپریتزر(1990)، توماس و ولتهاوس(1990)، فورد و فوتلر1. Ford & Fottler, 1995
(1995) و وتن و کمرون2.Whetten & Cameron, 1998
(1998) اذعان دارند توانمندسازی مفهومی چند بعدی است و برای افراد مختلف معانی متفاوتی دارد. کوین و اسپریتزر(1997) این نوع نگاه به توانمندسازی را رویکرد ارگانیکی نامیده اند.
براساس رویکرد ارگانیکی، توانمندسازی کاری نیست که مدیران باید برای کارکنان خود انجام دهند؛ بلکه طرز تلقی و ادراک کارکنان در باره نقش خویش در شغل و سازمان است. به نظر کانگر و کانانگو(1988) توانمندسازی ریشه در نیازهای انگیزشی افراد دارد. هر راهبرد یا عملی که بتواند نیاز به خودکارآمدی یا خودباوری3. Self-efficacy
را در کارکنان تقویت کند، توانمندسازی را در پی خواهد داشت. آنان با الهام از نظریه خودکارآمدی آلبرت باندورا4. Bandura, 1997
(1997) فرایند تقویت احساس خودکارآمدی کارکنان را از طریق شناسایی و حذف شرایط سازمانی که موجب بی قدرتی و ناتوانی در آنان شده است ، توانمندسازی می نامند. توماس و ولتهاوس(1990) معتقدند که این مفهوم نمی تواند با یک بعد تعریف شود. آنان "توانمندسازی روانشناختی"
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت )
تعداد صفحه : 28 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
توانمندسازی کارکنان
سازمان ها مي توانند بهره وری را از طريق فرايند توانمندسازی كاركنانشان بهبود و ارتقاء بخشند. درعصرحاضر توانمندسازی به يكي از مسائل اصلي در سازمان ها تبديل شده است. توانمندسازی به مانند ابزاری شناخته شده است كه مديران به آن وسيله قادر خواهند بود سازمانهای امروزی را به شكلي كارآمد اداره كنند. از نظر هال ( 1994 ) تغييرات محيط كار، سازمان ها را مجبور نموده كه به منظور بقای خود در دنيای متلاطم امروزی، در سيستم های مديريت خود بازبيني و بازنگری كنند و در اين جا است كه توانمندسازی كاركنان به موضوع اصلي در ارتباط با عملكردهای رهبری و مديريت تبديل مي گردد و برای سازمان ها اين امكان را فراهم مي آورد كه رقابتي تر عمل كنند. زیرا نيروی انساني به عنوان با ارزش ترين منابع سازماني در اعتلای اهداف و آرمان های سازمان به شمار مي روند. منابع انساني به سازمان معنا و مفهوم بخشيده و زمينه های تحقق اهداف سازماني را فراهم مي كنند. توانمندسازی به نيروی كار فرصت بيشتری برای آزادی، توسعه و بكارگيری مهارت ها، دانش و پتانسيل های بالقوه در جهت خير و صلاح خود و سازمان شان اعطا مي كند. توانمندسازی اصطلاحي است كه برای اولين بار توسط توماس و ولت هاوس1.Thomas and Velthous
درمطالعاتي كه بر رهبری تمركز داشتند مورد استفاده قرار گرفت. تاريخچه اولين تعريف اصطلاح توانمندسازی به سال 1788 برمي گردد كه در آن توانمندسازی را به عنوان تفويض اختيار2. Delegation of authority
در نقش سازماني خود مي دانستند كه اين اختيار بايستي به فرد اعطا يا در نقش سازماني او ديده شود. توانمندسازی ابزاری پيچيده و ارزشمند محسوب مي
گردد كه تحقيق و پژوهش های طولانی اثبات نموده است كه به كارگيری مناسب آن مي تواند تأثيرات شگرفي درعملكرد شغلي، بهره وری و رضايت شغلي داشته باشد (نیکودیم و همکاران Nykodym et al
، ۱۹۹۴: ۴۵).
۱-۳-۲: تعاريف توانمندسازي
مفهوم توانمندسازی4. Empowerment
نخستین بار در دهه 1980 معرفی شده است. اما در دهه 1990 علاقه زیادی به این مفهوم در میان پژوهشگران، دانشگاهیان و دست اندرکاران مدیریت و سازمان بوجود آمد. اندیشمندان و محققان سازمان مدیریت تا دهه 1990 توانمندسازی نیروی انسانی را به معنی اقدامات و راهبردهای مدیریتی مانند تفویض اختیار و قدرت تصمیم گیری به رده های پایین تر سازمان، سهیم کردن کارکنان در اطلاعات و دسترسی آنان به منابع سازمانی دانسته اند. به عنوان مثال، فوی5. Foy, 1997
(1997) توانمندسازی را توزیع قدرت تصمیم گیری به افرادی که آن را ندارند تعریف کرده است. باون و لاولر6. Bowen & Lawler, 1992
(1992) توانمندسازی را سهیم کردن کارکنان خط مقدم سازمان در چهار عنصر اطلاعات، دانش، پاداش و قدرت می دانند. به زعم بلانچارد و همکاران7. Blanchard et al, 1999
(1999) توانمندسازی عبارت است از سهیم شدن کارکنان در اطلاعات، تشکیل گروهها و طراحی ساختار سازمانی مناسب. کوین و اسپریتزر8. Quinn&Spreitzer, 1997
(1997) این نوع نگاه به توانمندسازی را رویکرد مکانیکی نامیده اند. اما از دهه 1990 به بعد نظریه پردازان و صاحبنظران روانشناسی سازمانی، توانمندسازی منابع انسانی را مفهومی پیچیده و چند بعدی می دانند و بین ویژگی های موقعیتی(اقدامات مدیریتی) و ادراک کارکنان نسبت به این ویژگی ها تفاوت قائل شده اند (توماس و ولثوس
Thomas&Velthouse
، ۱۹۹۰).
کانگر و کانانگو10. Conger & Kanungo,1998
(1998) مطرح کرده اند که اقدامات مدیریت فقط مجموعه ای از شرایط هستند که می توانند کارکنان را توانمند سازند، اما لزوماً این طور نخواهد بود. تفویض اختیار و قدرت تصمیم گیری از سوی مدیران مافوق به کارکنان رده پایین به معنی توانمندسازی نیست. اخیراً پژوهشگران از منظر باورها و احساسات کارکنان به آن توجه کرده اند. کوین و اسپریتزر(1990)، توماس و ولتهاوس(1990)، فورد و فوتلر1. Ford & Fottler, 1995
(1995) و وتن و کمرون2.Whetten & Cameron, 1998
(1998) اذعان دارند توانمندسازی مفهومی چند بعدی است و برای افراد مختلف معانی متفاوتی دارد. کوین و اسپریتزر(1997) این نوع نگاه به توانمندسازی را رویکرد ارگانیکی نامیده اند.
براساس رویکرد ارگانیکی، توانمندسازی کاری نیست که مدیران باید برای کارکنان خود انجام دهند؛ بلکه طرز تلقی و ادراک کارکنان در باره نقش خویش در شغل و سازمان است. به نظر کانگر و کانانگو(1988) توانمندسازی ریشه در نیازهای انگیزشی افراد دارد. هر راهبرد یا عملی که بتواند نیاز به خودکارآمدی یا خودباوری3. Self-efficacy
را در کارکنان تقویت کند، توانمندسازی را در پی خواهد داشت. آنان با الهام از نظریه خودکارآمدی آلبرت باندورا4. Bandura, 1997
(1997) فرایند تقویت احساس خودکارآمدی کارکنان را از طریق شناسایی و حذف شرایط سازمانی که موجب بی قدرتی و ناتوانی در آنان شده است ، توانمندسازی می نامند. توماس و ولتهاوس(1990) معتقدند که این مفهوم نمی تواند با یک بعد تعریف شود. آنان "توانمندسازی روانشناختی"