لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..docx) ( قابل ويرايش و آماده پرينت )
تعداد صفحه : 48 صفحه
قسمتی از متن word (..docx) :
مبانی نظری وپیشینه تحقیق روان درماني تفكرات غير منطقي و اضطراب
مقدمه
در اين بخش زمينه اي بر روان درماني و تئوري ها و تحقيقات انجام شده در رابطه با مسئله تحقيق (ارتباط تفكرات غير منطقي با بروز حالات اضطراب) مورد بحث قرار ميگيرد.
بشر در ابتدا امراض رواني را پديده اي ماورا الطبيعه مي دانست و از طريق جن گيري به درمان امراض مي پرداخت. مثلا جمجمه را سوراخ مي كرد و روح پليد را آزاد مي كرد.
بقراط (460 تا 370 قبل از م) با تئوري هاي تازه خود اساس اين علم را پايه ريزي كرد. او مركز فعاليت هاي بشر را مغز مي دانست و اختلال در آن را سبب بروز اعتراض رواني او حمام، رژيم غذايي، گرفتن خون و موسيقي را علاج بيماري هاي رواني مي دانست.
تلاشي كه از زمان بقراط شروع شده بود به وسيله آريتوس Aritus و سورانوس Soranus ادامه يافت اما با مرگ يكي ديگر از علماي آن زمان به نام گالن Gallen (110-130 ق.م) متوقف ماند.
دانشمندان و حكما حالات نوروتيك را از روزگاران باستان مي شناخته اند ملاي رومي در مثنوي قصه كنيزكي كه دچار سوداي عشق شده بود را مي گويد كه چگونه ناكامي و محروميت حالاتي از بيماري رواني را در او ايجاد كرده بود. طبيب الهي با پرستش و پاسخ نخست از ممالك شهرها و
كوي و برزن نام مي برد تا به ديار معشوق مي رسد و سپس نام معشوق را جستجو مي كند و با تدبير حكيمانه كنيزك را درمان مي كند.
بيانات دانشمندان اسلامي چون بوعلي سينا درباره ادراك، احساس، عواطف كه براي تبين آنها از زير بناي زيستي استفاده هاي دقيقي انجام شده و متاسفانه به دليل عدم آگاهي دانش پژوهان مسلمان و يا شايد سهل انگاري آنان ناديده گرفته شده است ميدان بزرگي از تحقيق را در اين زمينه پيش رو قرار مي دهد.
در قرن شانزدهم شخصي به نام وايوز Vives يك قرن قبل از هايز و سه قرن قبل از فرويد درباره افكار و تاثير عواطف بر آن بحث مي كرد و اين نوشته ها شباهت بسياري با نوشته هاي فرويد دارد. پاراسلوس Paraceluses و واير Weyer نيز سعي بر جدائي روان شناسي طبي از الهيات كردند.
در قرن نوزدهم هر چند در زمينه آناتومي و فيزيولوژي اعصاب پيشرفت محسوسي روي داد هنوز توسعه روان شناسي در اختيار فلاسفه اي چون: بيكن (قرن 17) دكارت قرن 18 هابز، مالبوانش و اسپينوزا بود.
در1796 م. ويليام توك Tuke بيمارستاني در انگلستان ترتيب داد و فيليپ پينل pinel در قرن 18 رياست بزرگترين رواني فرانسه را به عهده گرفت و فرايك Fricke در سال 1795 در آلمان گامهايي در همين زمينه برداشت بنجامين راش
Rash نيز در سال 1800 در آمريكا به اقدامات مشابهي دست زد.
ظهور مسمريزم Mesmerism در قرن نوزدهم و شناخت هيپنوتيزم در ايجاد پيسكوآناليز و تئوري هاي جديد شخصيت تاثير بسزايي داشت.
شاركو و برنهايم به منظور تحقيق و درمان از روش هيپنوتيزم كمك گرفتند. پيرژانه Janet نيز با تحقيق در زمينه «از هم گسيختگي شخصيت» به پيشرفت اين زمينه كمك كرد.
روان درماني از سه جريان تاريخي ريشه مي گيرد:
روش جادوئي برخورد با مشكلات انساني.
روش هاي تداوي مذهبي.
روش هاي علمي در روان درماني، (احمد احمدي 1363).
با وجود انكه بشر از ديرباز به نقش سازنده و پر اهميت روابط كلامي در تغيير طرز فكر، احساس و رفتار آدميان واقف بوده و هميشه اين شيوه را در ترغيب افراد به انجام اموري كه مقبوليت اجتماعي داشته است به كار مي داشته معهذا بايد روان درماني را به معنايي كه امروز در روان شناسي باليني مطرح است دانشي نوخاسته دانسن گرچه پينل در قرن 18 با سعي در شناخت هر چه بيشتر بيماران روحي و ايجاد روابط انساني با آنان اصول روان درماني را تا حدودي منظور داشت و با وجود انكه در همان قرن مسمر (Mosmer) پديده رواين هيپنوتيزم را در درمان بعضي از ناراحتي ها به كار بست. معهذا بايد اواخر قرن نوزدهم را سالهاي آغاز كاربرد منظم تكنيك هاي روان شناسي در درمان بيماري هاي رواني بدانيم. شاركو (
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..docx) ( قابل ويرايش و آماده پرينت )
تعداد صفحه : 48 صفحه
قسمتی از متن word (..docx) :
مبانی نظری وپیشینه تحقیق روان درماني تفكرات غير منطقي و اضطراب
مقدمه
در اين بخش زمينه اي بر روان درماني و تئوري ها و تحقيقات انجام شده در رابطه با مسئله تحقيق (ارتباط تفكرات غير منطقي با بروز حالات اضطراب) مورد بحث قرار ميگيرد.
بشر در ابتدا امراض رواني را پديده اي ماورا الطبيعه مي دانست و از طريق جن گيري به درمان امراض مي پرداخت. مثلا جمجمه را سوراخ مي كرد و روح پليد را آزاد مي كرد.
بقراط (460 تا 370 قبل از م) با تئوري هاي تازه خود اساس اين علم را پايه ريزي كرد. او مركز فعاليت هاي بشر را مغز مي دانست و اختلال در آن را سبب بروز اعتراض رواني او حمام، رژيم غذايي، گرفتن خون و موسيقي را علاج بيماري هاي رواني مي دانست.
تلاشي كه از زمان بقراط شروع شده بود به وسيله آريتوس Aritus و سورانوس Soranus ادامه يافت اما با مرگ يكي ديگر از علماي آن زمان به نام گالن Gallen (110-130 ق.م) متوقف ماند.
دانشمندان و حكما حالات نوروتيك را از روزگاران باستان مي شناخته اند ملاي رومي در مثنوي قصه كنيزكي كه دچار سوداي عشق شده بود را مي گويد كه چگونه ناكامي و محروميت حالاتي از بيماري رواني را در او ايجاد كرده بود. طبيب الهي با پرستش و پاسخ نخست از ممالك شهرها و
كوي و برزن نام مي برد تا به ديار معشوق مي رسد و سپس نام معشوق را جستجو مي كند و با تدبير حكيمانه كنيزك را درمان مي كند.
بيانات دانشمندان اسلامي چون بوعلي سينا درباره ادراك، احساس، عواطف كه براي تبين آنها از زير بناي زيستي استفاده هاي دقيقي انجام شده و متاسفانه به دليل عدم آگاهي دانش پژوهان مسلمان و يا شايد سهل انگاري آنان ناديده گرفته شده است ميدان بزرگي از تحقيق را در اين زمينه پيش رو قرار مي دهد.
در قرن شانزدهم شخصي به نام وايوز Vives يك قرن قبل از هايز و سه قرن قبل از فرويد درباره افكار و تاثير عواطف بر آن بحث مي كرد و اين نوشته ها شباهت بسياري با نوشته هاي فرويد دارد. پاراسلوس Paraceluses و واير Weyer نيز سعي بر جدائي روان شناسي طبي از الهيات كردند.
در قرن نوزدهم هر چند در زمينه آناتومي و فيزيولوژي اعصاب پيشرفت محسوسي روي داد هنوز توسعه روان شناسي در اختيار فلاسفه اي چون: بيكن (قرن 17) دكارت قرن 18 هابز، مالبوانش و اسپينوزا بود.
در1796 م. ويليام توك Tuke بيمارستاني در انگلستان ترتيب داد و فيليپ پينل pinel در قرن 18 رياست بزرگترين رواني فرانسه را به عهده گرفت و فرايك Fricke در سال 1795 در آلمان گامهايي در همين زمينه برداشت بنجامين راش
Rash نيز در سال 1800 در آمريكا به اقدامات مشابهي دست زد.
ظهور مسمريزم Mesmerism در قرن نوزدهم و شناخت هيپنوتيزم در ايجاد پيسكوآناليز و تئوري هاي جديد شخصيت تاثير بسزايي داشت.
شاركو و برنهايم به منظور تحقيق و درمان از روش هيپنوتيزم كمك گرفتند. پيرژانه Janet نيز با تحقيق در زمينه «از هم گسيختگي شخصيت» به پيشرفت اين زمينه كمك كرد.
روان درماني از سه جريان تاريخي ريشه مي گيرد:
روش جادوئي برخورد با مشكلات انساني.
روش هاي تداوي مذهبي.
روش هاي علمي در روان درماني، (احمد احمدي 1363).
با وجود انكه بشر از ديرباز به نقش سازنده و پر اهميت روابط كلامي در تغيير طرز فكر، احساس و رفتار آدميان واقف بوده و هميشه اين شيوه را در ترغيب افراد به انجام اموري كه مقبوليت اجتماعي داشته است به كار مي داشته معهذا بايد روان درماني را به معنايي كه امروز در روان شناسي باليني مطرح است دانشي نوخاسته دانسن گرچه پينل در قرن 18 با سعي در شناخت هر چه بيشتر بيماران روحي و ايجاد روابط انساني با آنان اصول روان درماني را تا حدودي منظور داشت و با وجود انكه در همان قرن مسمر (Mosmer) پديده رواين هيپنوتيزم را در درمان بعضي از ناراحتي ها به كار بست. معهذا بايد اواخر قرن نوزدهم را سالهاي آغاز كاربرد منظم تكنيك هاي روان شناسي در درمان بيماري هاي رواني بدانيم. شاركو (